عنوان: قاعده بنای علی الاکثر
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

یکی از قواعدی که مرحوم آقای بجنوردی در این جا عنوان فرموده اند و دیگران بعد از آن آقای بجنوردی هم متابعت از ایشان کرده اند قاعده بنا علی الاکثر و این قاعده بنا بر اکثر ما اصلاً در فقه نداریم مگر در شکوک صحیحح که اذا شککت بین الثلاث و الاربع فابن علی الاربع در حقیقت یک مسئله را ایشان یک قاعده کرده اند و ما اگر بخواهیم این جور جلو برویم که خب معلوم است هر مسئله‌ای یک قاعده است و این از عجایب هم هست که اذا شککت فابن علی الاکثر کجا؟ هیچ جا فقط در باب شکیات آن هم شکیات صحیح آن 8 تا شک اذا شککت فابن علی الاکثر خب یک مسئله است چرا یک قاعده؟ از آن طرف مثلاً این جور بگویید آقا ما یک قاعده داریم بنا علی الاقل جایش کجاست؟ در اجزاء و شرایط نماز باز آن هم یک قاعده است جایش کجاست؟ در همه جای فقه آن قاعده خوب است. قاعده لاتعاد حسابی در اول نماز تا آخر نماز است الا آن 5 تا، یک قاعده فوق العاده مهم سیال در نماز است علی کل حال مرحوم آقای بجنوردی این را یک قاعده کرده اند در حالی که یک مسئله است یک مسئله فرعی است که در نماز اگر کسی شک بکند در آن رکعت سوم و چهارم آن جا دستور داده شده فابن علی الاکثر و آن تتمه را بعد هم بیاور نماز قضا و ادا ندارد در نماز چهار رکعتی رکعتین اخیرتین بله روایات صحیح السند ظاهر الدلاله برای مطلب داریم آن وقت آن روایت‌ها بعضی همین قاعده مرحوم آقای بجنوردی که انشاءالله درباره اش فردا حرف می‌زنیم این قاعده‌ای که امام علیه السلام فرمودند تخصیص خورده به 10 تا متخصص، آن روایات را مرحوم صاحب وسایل روایات را نقل می‌کنند وسائل جلد 5 ابواب خلل باب 8 روایت 1، آنجا در همین باب چهار و پنج تا روایت نقل می‌کنند هر چهار پنج تا روایت از عمار است عمار هم معلوم است اولاً به قول آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه یک فارس بوده عربی بلد نبوده لذا این برای هر کس نقل کرده یک جور نقل کرده اما محتوی یک چیز است و محتوی یک چیز است و محتوی این است که اذا شککت فابن علی الاکثر به طور مطلق.

روایت 1: یا عمار اجمع لک السهو کله فی کلمتین فمتی شککت فخذ بالاکثر فاذا سلمت فاتم ما ظننت انک نقصت که در یک روایت دیگر عمار نقل می‌کند در همین باب 8 فرموده اند که می‌خواهی یک قاعده برایت بگویم؟ که مرحوم آقای بجنوردی از همین جاها از همین جاها یک قاعده درست کرده اند، می‌خواهی یک قاعده برایت بگویم؟ گفت بله فرمودند اذا شککت فابن علی الاکثر لذا روایت هم صحیح السند است این‌ها می‌گویند موثقه، من عمار را فطحی نمی‌دانم این‌ها فطحی می‌دانند اما مسلم است ثقه است و چهار تا این روایت‌ها مال این آقاست ولی بالاخره باز هم روایت داریم مفروغ عنه در روایات ما گرفته شده این که اذا شککت فابن علی الاکثر. خب این اذا شککت فابن علی الاکثر فردا صحبت می‌کنیم این مطلق است اذا شککت فابن علی الاکثر در نماز در غیر نماز در اجزاء در شرایط، در رکعات در رکعت اول دوم سوم چهارم اذا شککت فابن علی الاکثر یک قاعده این جور است که هی باید تخصیص به آن بزنیم که انشاءالله فردا تخصیصش را عرض می‌کنم اما اولاً این معارض دارد و روایات داریم روایات صحیح السند اذا شککت فابن علی الاقل، یکی از آن روایت‌ها را بخوانم روایت مال پسر عمار است اسحق بن عمار روایات پدرش را نقل کرده روایت خودش را هم نقل می‌کند از موسی بن جعفر علیه السلام پدرش از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند این از موسی بن جعفر علیه السلام نقل می‌کند. روایت این است.

اذا شککت فابن علی الیقین قلت هذا اصل؟ قال نعم آن دیگر این‌ها را نداشت موسی بن جعفر سلام الله علیه یک قاعده برایش درست می‌کنند می‌گویند قاعده اذا شککت فابن علی الاقل است نه فابن علی الیقین این اصل از اصول است تو بگیر و برو جلو و این تعارض است اخباری‌ها می‌گویند تخییر است در همین شکیات اخباری‌ها برای این که رد فقهاء بکنند یک جملات عوام فریبی دارند در حالی که ادعای تقوی و ادعای تمسک به اهل بیت و این‌ها می‌کنند اما یک عوام فریبی هایی دارند برای رد کردن رساله‌ها و یکی از چیزهایی که عوام مردم را خوب گول می‌زند همین جاست برای این که عوام مردم شکیات و سهویات و ظعیات برایشان یاد گرفتن خیلی مشکل است و معمولاً هم یاد نمی‌گیرند 10 مرتبه هم برایشان بگویید یاد نمی‌گیرند آن وقت آن اخباری می‌گوید بابا این شکیات و 21 شک و اعتبار ندارد و باطل است و صحیح است و این‌ها که یک چیز دیگر به تو بگویم اذا شککت فابن علی الیقین فابن علی الاقل شک سه و چهار کردی بنا را بر سه بگذار تمام شود، شک دو و سه کردی بنا را بر دو بگذار، شک یک و دو کردی بنا را بر یک بگذار و اصلاً ما شکیات و نماز احتیاط و این‌ها نمی‌خواهیم اذا شککت فابن علی الاقل.

خب آن روایت می‌گوید اذا شککت فابن علی الاکثر این روایت می‌گوید اذا شککت فابن علی الاقل.

بعضی از بزرگان گفته آقا خب هر دو درست است برای این که ما هم می‌گوییم فابن علی الاقل الا این که می‌گوییم مازادش را بعد از نماز بیاور تا به یقین نماز را آورده باشی برای این که اگر بنابر اقل بگذاری و آن مافات را بعد بیاوری درست است اما اگر متصل بیاوری احتمال هست که زیاده بیاوری و من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده بنابراین فابن علی الاکثر یعنی فابن علی الاکثر روایت را الان خواندیم این می‌گوید که آن چیزی که نمی‌دانی آورده‌ای یا نیاورده‌ای بعد از نماز بیاور بنام نماز احتیاط برای این که حضرت هم همین جور فرمودند، فرمودند که یا عمار اجمع لک السهو کله فی کلمتین متی شککت فخذ بالاکثر این یک کلمه و اذا سلمت فاتم ما ظننت انک نقصت شک سه و چهار خب یک رکعت بیاور شک دو و چهار دو رکعت بیاور و همچنین تا آخر این شکیات همه آن نقص است که نمی‌دانم آوردم یا نیاوردم لذا آن که گفته فابن علی الاقل معنایش این است که شک سه و چهار بگو سه فابن علی الیقین اما یک رکعت را متصل نیاور، یک رکعت را منفصل بیاور آن که می‌گوید اذا شککت فابن علی الاکثر یعنی بنا را بر چهار بگذار نماز را تمام کن یک رکعت را منفصل بیاور لذا اذا شککت فابن علی الیقین اذا شککت فابن علی الاکثر یک معنا دارد حرف ذوقی است خوب است اما نمی‌شود که به کرسی فقه نشاند برای این که آن که می‌گوید فابن علی الاقل یعنی یک رکعت را متصل بیاور نه منفصل آن که می‌گوید فابن علی الاکثر معنایش این است که سلام را بده و خیلی با هم تفاوت دارد اگر فابن علی الاقل بگذارم فابن علی الیقین بگذارم بنا را بر سه بگذارم بلند شوم یک رکعت دیگر متصل بخوانم سلام بدهم آن که می‌گوید فابن علی الاکثر معنایش این است که سلام بده بنا را بر چهار بگذار و آن یک رکعت را منفصل بیاور ربطی به هم ندارد و آن یک تعبد حسابی است بله آن فابن علی الیقین تعبد نیست لذا جمع نمی‌شود کرد. یک تعارض است فابن علی الیقین فابن علی الاکثر یک تعارض است بنابراین آن که می‌گوید فابن علی الاکثر یعنی بنا را بر چهار بگذار نماز را تمام کن آن که می‌گوید فابن علی الاقل می‌گوید نماز را تمام نکن آن می‌گوید متصل بیاور آن می‌گوید منفصل بیاور با هم تعارض است حسابی تعارض است.

لذا این دو روایت با هم متعارض است لذا اول ایرادی که هست به این قاعده که آقای بجنوردی درست کرده اند اول ایراد این است که آقا تعارض دارد و از نظر عقلی این‌ها آن فابن علی الاقل فابن علی الیقین عقل ما می‌گوید فابن علی الاقل دیگر، لذا فابن یعنی بنا را بگذار بر سه، روایت داریم بنا را بگذار بر سه، روایت هم داریم بنا را بگذار بر چهار لذا با هم می‌جنگند یک کسی بگوید که خذبما اشتهربین اصحابک و دع الشاذ النادر فان المجمع علیه لاریب فیه بگوید حق با آن روایتی است که می‌گوید اذا شککت فابن علی الاکثر برای این که شهرت روی آن است البته فابن علی الیقین را اخباری‌ها گفته اند از بزرگان مثل صدوقین و سید مرتضی فرموده اند اما بالاخره شهرت فتوایی، (شهرت روایی نه) شهرت فتوایی مال آن روایاتی است که شکیات در رساله برای ما درست کرده اذا شککت فابن علی الاکثر یک ایراد دیگر این است که باید بگوییم این تعبد صرف است حتی با عقل و استصحاب و این‌ها می‌جنگند برای این که نمی‌دانم دو رکعت خوانده ام یا سه رکعت خب عقل ما می‌گوید دو تا اشتغال یقینی برائت یقینی بالاتر از این استصحاب می‌گوید دو تا نمی‌داند رکعت دوم یا رکعت سوم استصحاب می‌گوید رکعت سوم نیامده لذا استصحاب در ما نحن فیه حسابی است مرحوم آقای بجنوردی می‌گویند استصحاب اصل مثبت است در حالی که اشتباه می‌کنند اصل مثبت آنجاست که یک پس و پیش داشته باشد بگوییم که سه نه پس دو این که نمی‌خواهم بگویم پس دو، پس دو محرز است می‌دانم دو، نمی‌دانم سه آمده یا نه؟ استصحاب می‌گوید نیامده اصل مثبت که آقای بجنوردی می‌گوید، اصل مثبت آنجاست که لازمی را بار کنم ملزمی را بار کنم و اما همان که در کفایه هم یاد ما داده اگر وجدان و اصل پهلوی هم باشد اصل مثبت دیگر نیست من یقین دارم سه رکعت خوانده ام نمی‌دانم رکعت چهارم آمده یا نه استصحاب می‌گوید نه، استصحاب می‌گوید نیامده، یقین دارم سه رکعت خوانده ام سر از رکوع بر می‌دارم یقین دارم سه رکعت خوانده ام نمی‌دانم رکعت چهارم را خوانده ام یا نه می‌شود شک سه و چهار استصحاب می‌گوید چهار نه، لذا پس بگو سه پس که ندارد دیگر، سه است و استصحاب هم می‌گوید چهارم نیامده لذا اصل مثبت آنجاست که من ندانم سه را خوانده ام یا نه آن وقت بگوییم چهار نه پس سه این می‌شود اصل مثبت و اما اگر بدانم سه تا وقد احرز الثلاث به قول روایات، نمی‌دانم چهار آمده است یا نه؟ استصحاب می‌گوید چهار نیامده.

یک حرف دیگر این که حالا کسی بگوید اصل مثبت است خب واسطه به اندازه‌ای خفی است که داریم روی آن بحث می‌کنیم دیگر یا واسطه به اندازه‌ای جلی است که اصلاً عرف به ما می‌خندد اگر بگوییم که بگو چهار نه اما بگو سه هم نه، می‌گوید بابا سه را که یقین دارم، بگو نه یعنی چه؟ سلام که داد دیگر نماز احتیاط مستقل برای خودش است از همین جهت هم ما فتوی دادیم می‌گوییم که این که مشهور شده نماز را تا سلام داد بدون حرف زدن وامثال این‌ها بخواند و الا نماز باطل است ما می‌گوییم نه کی گفته؟ امام علیه السلام یک تعبد کردند فرمودند بنا را بر چهار بگذار، یک تعبد کردند فرمودند دو رکعت نماز نقصت را بعد بخوان خب مثل یک نماز صبح به ذمه من آمده هر وقت خواندم خواندم. حالا علی کل حال این ایراد هم به قاعده اذا شککت فابن علی الاکثر هست که اذا شککت فابن علی الاکثر باید بگوییم اذا شککت فابن علی الاقل لا علی الاکثر استصحاب می‌گوید فابن علی الاقل و عقل و اعتبار و اشتغال هم می‌گوید فابن علی الاقل من نمی‌دانم دو تومان به شما بدهکار هستم یا سه تومان خب عقل ما می‌گوید بابا دو تومانش محرز است دیگر آن یک تومان برای چه؟ آن وقت بیاییم در آن ارتباطی نمی‌دانیم که دو تومان یا سه تومان می‌گوید خب اگر می‌خواهی اشتغال یقینی پیدا کنی سه تومان اما اگر این را هم منحل کردی به شک بدوی و یقین تفصیلی آن هم دو رکعت. در هر اشتغالی همین هست اگر ما شکیات نداشتیم اصلاً نه فابن علی الاقل داشتیم نه فابن علی الاکثر داشتیم شک دو و سه کردیم چکار می‌کنیم؟ حالا واقعاً ممکن است زیادی باشد مثل آنجا که واقعاً ممکن است در اشتغال یقینی برائت یقینی من زیاده آورده باشم خب آورده ام دیگر، ولی آن که من باید به جا بیاورم باید چهار رکعت نماز تحویل بدهم هر وقت شک کردم شک را بنا اقل می‌گذارم چهار رکعت نماز تحویل می‌دهم لذا قاعده استصحاب می‌گوید نماز باطل نیست. بنا را بر چهار بگذاریم احتمال می‌دهیم که خراب باشد اما اگر بنا را بر سه بگذاریم خب حتماً نماز را آورده ایم حالا ممکن است یک رکعت زیاد کرده باشیم استصحاب می‌گوید طوری نیست. در بناء بر اکثر تعبداً من می‌گویم بنا را بر اکثر بگذار، چشم من می‌گویم مافات محتمل را بیاور، چشم منفصل بیاور، چشم، متصل بیاور، چشم. این‌ها که بحث ما نیست خب بله در این جا دو تا تعبد هست که هر دو تعبد خلاف قاعده است یکی فرموده فابن علی الاکثر قاعده می‌گوید فابن علی الاقل استصحاب می‌گوید فابن علی الاقل، استصحاب یک قاعده عقلایی است دیگر یکی هم فرموده نماز احتیاط بخوان برای چه؟ شما که گفتید فابن علی الاکثر نماز احتیاط بخوان برای چه؟ خب تعبد است. این دو تا اشکال من یکی روایت داریم اذا شککت فابن علی الاکثر، خلاف قاعده است، تعبد است چشم. امام صادق علیه السلام فرموده. چشم. فضولی موقوف. چشم خب فابن علی الاکثر نماز را تمام می‌کنم حالا بعد نماز احتیاط بخوان. برای چه؟ یک تعبد دیگر می‌خواهد که امام علیه السلام بگوید که مافات را منفصلاً بیاور مثل این است که بگوید یک نماز ظهر بخوان دو رکعت نماز دیگر هم بعد از نماز ظهر بخوان. چشم و اما اگر ما باشیم چنانچه بعضی از بزرگان گفته اند اصلاً نماز احتیاط و اینها مستحب است گفته اند این که می‌گوید نماز احتیاط بخوان علی السبیل الاستحباب است. اینها تعبد است عقل که نیست حضرت این جور بیان می‌کنند می‌فرمایند دو رکعت نماز بخوان اگر کم خواندی خدا این را به جایش قبول می‌کند به جایش قبول می‌کند نه این که آن است نمی‌شود که آن باشد سلام دادی بعد هم دو رکعت نماز خواندی دو رکعت نماز آن نماز احتیاط اصلاً ربطی ندارد، وقتی گفتی السلام علیکم و رحمه الله و برکاته اگر سه رکعت خوانده‌ای نماز باطل است اگر چهار رکعت خوانده‌ای نماز صحیح است نمی‌دانم سه رکعت خوانده ام یا چهار رکعت؟ باید یک نماز دیگر بخوانی اشتغال یقینی می‌گوید یک نماز دیگر بخوان و این که آن وصله‌ای آن نماز منفصل بچسبد به این نماز، خب نمی‌چسبد دیگر با سلام که دادی وقتی سلام دادی تمام شد از همین جهت هم یک اختلافی هست که بعد صحبت می‌کنم که آیا این اگر بعد فهمید شک دو و چهار کرد بعد از اکمال سجدتین بنا را بر چهار گذاشت سلام نماز را داد بعد دو رکعت نماز خواند بعد فهمید دو رکعت خوانده، نماز چه جور است؟ ما می‌گوییم صحیح است آقای بجنوردی و امثال این‌ها می‌گویند نه اگر خلاف واقع در آمد ما می‌گوییم اجزاء، آقایان می‌گویند عدم اجزاء و باید دو دفعه نماز را بخواند.

یکی هم این تخصیص اکثر است که انشاءالله فردا درباره اش صحبت می‌کنم.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.