امر چهارمی که در اصاله الصحه باید بحث کنیم این است که اصاله
الصحه مقدم بر همه اصول است استصحاب باشد اشتغال باشد برائت باشد اگر تعارض شد بین
اصاله الصحه و بین استصحاب اصاله الصحه مقدم است مثلا عبا دوشش است تصرف در عبا می
کند در خانه نشسته تصرف در خانه می کند و نمی دانیم آیا این تصرفات درست است یا
نه؟ اصاله الصحه می گوید درست است یعنی آقا که شک داری حامل که شک داری که این آقا
این تصرفاتش چه جوری است؟ بگو تصرفاتش درست است در حالی که اصاله عدم الفساد اصاله
عدم انتقال می گوید مالک نیست نمی دانیم آیا مالک است یا نه؟ این خانه را مالک است
یا نه؟ اصاله عدم انتقال می گوید مالک نیست یا مثلا در خانه تصرف می کند در لباس
ها تصرف می کند و می دانیم هم خریده حالا الان شک داریم که آیا فروخته؟ تصرفش
عدوانی است؟ عدوانی نیست؟ استصحاب می گوید که این تصرفات درست است اما نوبت به
استصحاب نمی رسد اصاله الصحه می گوید درست است، نمی دانیم آیا تصرفات این درست است
یا نه؟ اصاله الصحه می گوید بله درست است لذا استصحاب که اصل محرز هم هست مقدم برهنه
اصول است اما اصاله الصحه فی فعل الغیر می گوید این مقدم بر کل شیء طاهر است بر کل
شیء لک حلال است آقا مثلا می گوید این لباس نجس است خب در حالی که کل شیء طاهر می
گوید پاک است خب اصاله الصحه شما باید بگویید نجس است نجس بوده می گوید پاک است
باید بگویید که استصحاب نجاست و این ها نه بگویید اصاله الصحه، لذا زن شما لباس را
می شوید می دهد به شما می گوید نجس بود پاک شد یا مثلا اگر وسواسی نباشد شما می
روید توی خانه می گوید این فرش نجس است پایت را روی آن نگذار خب همه این ها اصاله
الصحه باید جاری کنیم و این اصاله الصحه که جاری می کنم مقدم بر همه اصلی از اصول
عملیه است آن اصول عملیه هم اگر کسی اصول عقلاییه داشته باشد یا اصول عقلاییه قبول
نداشته باشد اصول شرعی باشد هر اصلی باشد اگر تعیین وظیفه در ظرف شک باشد این
استصحاب رفع شد می کند حکومت دارد ورود دارد بر همه اصول که باید هم بگوییم که
ورود دارد حالا علی کل حال مقدم است اما از آن طرف هر اماره ای مقدم بر اصاله
الصحه است اگر ثقه خبری را بدهد دیگر نوبت به اصاله الصحه نمی رسد مثلا خانم شما
می گوید لباس پاک است اما پسر فهمیده شما می گوید لباس نجس است خب حرف پسر شما
مقدم بر حرف خانم شما است در حالی آن اصاله الصحه هم دارد اما مقدم است و یک جا
پیدا نمی کنیم اماره باشد و اصاله الصحه بتواند حکومت روی آن اماره بکند اصلاً
مثلا آن جاها که قاعده ید جاری می شود اصلا اسم اصاله الصحه نیست توی کار در حالی
که اصاله الصحه می گوید که مثلا پاک است قاعده ید هم می گوید پاک است اصلا اسم
اصاله الصحه در فقه نیست در زبانهای ما هم نیست می گوییم قاعده ید است قاعده ید
این جا مقدم است، اماره باشد هم نیست می گوییم قاعده ید است قاعده ید این جا مقدم
است، اماره مقدم است بینه باشد قاعده ید باشد هر اصلی هر نوع اماره ای هر اماره ای
مقدم است بر اصاله الصحه آن هم برای خاطر همان است همان حکومت ورود است یعنی اماره
می آید می گوید که اصاله الصحه می گوید وقتی شک داشته باشی که فاعل درست به جا
آورد یا نه؟ بگو درست به جا آورد حالا
خودش می گوید که من درست به جا نیاوردم، وسواسی باشد حرف دیگری است خودش می گوید
من درست به جا نیاوردم دیگر اصاله الصحه سالبه به انتفاد موضوع می شود، می شود
ورود آن می گوید که مثلا آن کسی که روی جایی مثلا ید دارد یا مثلا خودش ما شک
دارمی آیا درست می گوید یا نه؟ وقتی خبر ثقه بیاید بگوید درست می گوید یا درست نمی
گوید آن خبر ثقه مقدم می شود بر این اصاله الصحه حالا یک دفعه مثلا کسی خبر واحد
را در موضوعات حجت نمی داند خب آنها حرف نداریم ما که خبر واحد را حجت می دانیم می گوییم خبر واحد مقدم می شود
بر اصاله الصحه آنها هم که نه می گویند بینه مقدم می شود بر اصاله الصحه فرق نمی
کند برای ما، اماره اگر باشد حالا یا خبر ثقه به عقیده ما یا بینه به عقیده آقایان
مسلم است مقدم است بر اصاله الصحه، به عکسش هیچ جا پیدا نمی کنیم که تعارضی باشد
بین اصل عملی و اصاله الصحه هر کجا اصاله الصحه است دیگر اصل عملی نیست باد و پشه
ورود موضوعش را از بین می برد، اصاله الصحه می گوید تو شک نداری هر کجا هم که
اماره باشد به اصاله الصحه می گوید تو دیگر موضوع نداری موضوعات شک بود و من علم
هستم یعنی علمی، یک قاعده کلی می شود که همه جا اصاله الصحه مقدم مثل استصحاب می
بیند اصاله الصحه مقدم بر همه اصول اما اماره مقدم بر اصاله الصحه اصل محرز هم می
گویند برای همین است مثل استصحاب می بیند استصحاب را اسمش را می گذارند اصلبرزخی
استصحاب بر همه اصول مقدم است اما همه امارات بر استصحاب مقدم است خب مثل این که
حرف ندارد دیگر درست است.
حالا الان این تصرف را ما نمی دانیم باطل است یا نه؟ اصاله الصحه
می گوید تصرف درست است حالا اگر خبر ثقه گفت این تصرف غلط است اصلا اصاله الصحه از
بین می رود حالا یک دفعه آن خبر واحد یا بینه می گوید که این اجاره است یک دفعه می
گوید ملک است یک دفعه می گوید غصب است هر چه هر چه آن بینه گفت دیگر وقتی که باد
آمد دیگر پشه نیست که با هم معارضه پیدا کند وقتی بینه آمد دیگر اصاله الصحه ای
نیست تا با آن بچنگد اصاله الصحه موضوعش شک است آن جا که شک داری کار این درست است
یا نه؟ بگو درست است اماره می گوید کار این درست نیست تمام می شود دیگر، مثل
استصحاب که مقدم بر همه اصول است و به قول ایشان اصول فرش است اما همه امارات مقدم
بر استصحاب است دیگر می شود فرش امارات، عرش برای اصول، این ها خیلی اهمیت ندارد.
تقدم از باب ورود است برای این که آن می گوید تعیین وظیفه در ظرف
شک، اصاله الصحه می گوید شک نداری می گوید شک نکن اصاله الصحه می گوید شک نداری
مثل استصحاب، استصحاب مقدم بر همه اصول است للو رود چرا؟ برای این که کل شیء طاهر می گوید آن جا که شک
داری استصحاب می گوید شک نداری، مثلاً استصحاب نجاست می کنیم، اگر استصحاب طهارت
هم بکنیم باز دو تا اصل موافق است دیگر خواه ناخواه آن که فرش است عرش را کاری
ندارد، خب این جاها حرف نداریم،
فقط حرفی که می ماند اشکال ماست که توی امارتیش کردیم این جا باز
همان اشکال که آن جا کردیم این جا هم هست و آن این است که اگر اماره باشد باید با
خبر واحد تعارض داشته باشد در حالی که مسلم با خبر واحد تعارض ندارد خبر واحد مقدم
بر این است قاعده ید مقدم بر این است در حالی که کاشفیت دارد اما خبر واحد مقدم بر
آن است تعارض نیست لذا این را چکارش بکنیم؟ آن حرفی که سابقاً زدیم مجبوریم این جا
هم بزنیم بگوییم که این اصاله الصحه گاهی اماره است گاهی اصول اما بهتر حرف این
است که ما بگوییم که همین طور که تبعا شیخ بزرگوار تابع ایشان بشویم بگوییم اصاله
الصحه را عقلا من باب الا صل من باب تعیین وظیفه در ظرف شک حجتش کرده اند حالا می
خواهد کاشفیت داشته باشد می خواهد کاشفیت نداشته باشد لذا در ما نحن فیه بگوییم که
آن عقلا نحو کاشفیتش را مغفول عنه گرفته اند و تعیین وظیفه در ظرف شکش قرار داده
اند لذا همه اصول باشد؟ برای این که اصل محرز است در حقیقت می گوید تو یقین داری
لاتنقض الیقین بالشک می گوید تو یقین داری که باز همین اشکال این جا پیدا می شود
که خب بر استصحاب چه؟ باز هم وفق العرف این که اصاله الصحه را مقدم بر استصحاب
بیندازد.
روی حرف آقایان که اصلاً بحث را متعرض نشده اند دیگر، آن آقایان که
دیده اند مطالعه کرده اید دیگر بحث را متعرض شده اند همین مقدار گفته اند که اصاله
الصحه مقدم بر استصحاب است اما حالا مقدم بر استصحاب است مقدم بر همه اصول است
نحوه اش چیست؟ امارات مقدم بر این است اصلاً این بحث ها را نکرده اند دیگر حالا
باید شما توجه داشته باشید این بحث ها را یک مقدار دامنه هم بدهید درستش بکنید
بالاخره این جور شد که گفتیم اصاله الصحه مقدم بر همه اصول است ورود دارد برای این
که آنها می گویند در وقتی که شک داشته باشی ما هستیم اصاله الصحه می گوید شما شک
نداری می شود ورود معنای ورود همین است دیگر موضوع تعبداً از بین برود مثل تخصص که
وجداناً از بین می رود خب پس اصل محرز است چون اصل محرز است یعنی احراز می کند
تعبداً واقع را مقدم می شود بر همه، با استصحاب چه؟ آن هم که اصل محرز است می
گوییم بله هر دو اصل محرز است الا این که العرف وفق، عملش هم همین است این که
اصاله الصحه را مقدم بر استصحاب بیندازد چه استصحاب وجودی چه استصحاب عدمی نتیجه
التخصص است تخصص آن جاست که وجدانی باشد در این جا وجدانی که از بین نرفته وجدانی
آن جاست که راستی می بینیم نه این که اصاله الصحه بگوید، من ببینم خودم لباس را آب
بکشم این تخصصاً بیرون است ببینم آن ذوالید لباس را آب کشید، زد توی که، فشارگیری
کرد به این می گویند تخصص اما ما که نمی دانیم اصاله الصحه در فعل این خانم می
گوید که آب کشید می شو دورود لذا همه امارات مقدم است بر اصاله الصحه اصاله الصحه
مقدم است بر همه اصول خب خوب است فقط اشکال اینجا می ماند که آقایان بحث نکرده اند
که خب آقا اگر امار هاست چرا مابقی امارات مقدم بر این باشد؟ اگر اصل است آن
کاشفیتش را چکار بکنیم، کاشفیتش وجدانی است اصاله الصحه کاشفیت دارد؟ دیگر جوابش
همین است که العرف وفق جمع بین این ها بکند و بگوید که تو اصاله الصحه من حجتش کردم با قطع نظر از
کاشفیت از همین جهت مقدم می شود بر اصول امارات مقدم می شود بر آن یک تعبد
عقلائی یک تعبد عرفی خوب است دیگر همان اشکالی که آن ا بود این جا هست همین جوابی
که آن جا بود این جواب را هم این جا می دهیم.
متاسفانه من جمله در اصاله الصحه خیلی حرف زده اند بعضی ها ده بیست
صفحه در این جاها صحبت کرده اند اما یک صحبت هایی که اصلاً قابل مباحثه کردن نیست
و آن چیزهایی که باید بگویند مثل بحث هایی که ما مشکل در آن داریم این ها را اصلا
بحث نکرده اند خب این هم این فرع چهارم ظاهراً همین جور ها باید بگوییم دیگر این
جور که من عرض کردم این ظاهراً مشکل را حل می کند و ما هم خیلی خوب است تابع شیخ
انصاری باشیم شیخ انصاری فرموده اصاله الصحه است ما هم بگوییم اصاله الصحه اصل است
اما اصل این جوری که عرض کردم.
یک دو سه تا فرع دیگر باقی مانده و متاسفانه بحث نکرده اند و باید
این دو سه تا فرع را بحث بکنیم خیلی عالی است و آن این است که این اصاله الصحه و
همچنین همه اصول بلکه همه امارات این ها آن جاها جاری می شوند که در امور نادره
بنا شد و اما اگر امر ندرت داشته باشد نه این اصاله الصحه جاری نیست، اصول هم جاری
نیست امارات هم جاری نیست مثلا می دانیم که این باغ وقف است سند وقفیت دارد عمل به
وقفیت شده برای طلبه هاست و بدانید هم
طلبه ها این باغهای اطراف اصفهان همه اش مال شماست این دهات اصفهان همه این دهات
مال شماست، خوردند چه خوردنی، بزدند چه بردنی، حالا هم که می خواهیم زنده کنیم
احدی حاضر نیست به زنده کردنش بله بله اش را می گویند تا یک جلسه دو جلسه می بینند
اِ مدرسه چهارباغ باید همه مغازه ها را بدهند عقب نشینی می کند، باید همه عباس
آباد را بدهند عقب نشینی می کنند و این ها همه اش مال شما طلبه هاست حالا یک باغ
می دانیم این باغ وقف است، وقف مدرسه برای طلبه ها بعضی ها وقف است برای چراغشان
مثلا یک ده ر اوقف کرده برای چراغ شما طلبه ها، این قدر اهمیت می دادند به طلبه ها
27 سال است جمهوری اسلامی یکی از بزرگان آمده بود پیش من یک بودجه چندین میلیارد
تومانی درست کرده بود برای اصفهان هی خواند، خواند، خواند خب بارک الله گفتیم بارک
الله اما خوب بود به یاد یک طلبه هم باشید بگویید این هم مال حوزه جا خورد انصافاً
اصلاً به فکرشان نمی آید که بابا ما طلبه ها هم هستیم به فکر ما طلبه ها هم باید
باشند انقلابشان دادیم دارند می خورند حسابی البته مصرف می کنند و اما ما طلبه ها
که به آنها داده ایم شاهشان کرده ایم رئیس جمهورشان کرده ایم وزیرشان کرده ایم اما
حالا خود، چه هیچ، حالا یک باغ می دانیم وقف است مال چراغ این طلبه ها، هیچ اشکالی
هم در آن نیست اما یک کسی این باغ را متصرف است احتمال می دهیم که این تصرفات این
درست باشد، چه جوری درست باشد؟ مثلا حکومت اسلامی صلاح دانسته این باغ را بفروشد
به این همان بیع وقفی که مرحوم شیخ انصاری بحث مفصلی مفصلی در مطالب دارند خب این
یک احتمال هست شک داریم تصرفات این جایز است یا نه؟ اصاله الصحه می گوید آری، اما
مسلم اصاله الصحه جاری نیست، خبر واحد باز هم حجت نیست توی بینه اش هم آدم شک دارد
آیا می شود یا نه؟ در این امورات یک شهرت به سزایی می خواهد یک مدرک خیلی گنده ای
می خواهد تا ما دست برداریم بگوییم این باغ وقف نیست و تصرفات این آقا درست است و
خانه ای که درست کرده درست کرده درست است خیلی دلیل باید محکم باشد، استاد بزرگوار
ما حضرت امام رضوان الله تعالی راجع به این گونه مطالب میفرمودند که بنای عقلا را
این ها بنای عقلاست دیگری به واسطه خبر واحد و امثال این ها بخواهیم ردع بکنیم نمی
شود ردع بنای عقلا احتیاج دارد به طمطراق آن وقت مثال می زدند مثل قیاس، می گفتند
قیاس یک امر عرفی است و ابد حنیفه هم که
کارش گرفت و توانست در مقابل امام صادق علیه السلام قد علم کند و دکانش گرم شد در
اثر همین بود قیاس می کرد قیاس و استحسان ذوقی، عقل عموم مردم را می پیچاند عقل
طلبه ها را می پیچاند با قیاس و استحسان و شارع مقدس می خواهد ردع کند با خبر واحد
نمی شود ردعش کرد باید یک طمطراق مهلاً مهلاً یا ابان السنه اذا قیست محق الدین،
باید این جوری ردع بشود بنای عقلاء حالا این مثل بیع وقف و امثال این ها که زیاد است
که اسمش را حالا این آقایان که قواعد فقهیه نوشته اند این حرف های من را نزده اند
اختلاف کرده اند در خصوص بیع وقف وضعش چه جوری است؟ بعضی گفته اند نه اصاله الصحه
جاری است، بعضی گفته اند جاری نیست و امثال این ها، اما شما این بحث ها را اصلاً
یک بحث کلی اش بکنید بفرمایید در امور نادره نه اصاله الصحه جاری نیست اصول جاری
نیست امارات هم جارنی نیست بلکه در امور نادره عندالعقلاء باید همین طور که آن
یقینی است یقینی بیاید آن را رد بکند مسلم پیش اصحاب هم هست مسلم پیش عقلاء هم هست
همین مثالی که من زدم مثلا می داند که این باغ وقف برای مدرسه است وقف نامه دارد
وقف نامه اش امضاء دارد حسابی درست است و هیچ اشکالی در آن نیست اما اما یک آقا
این باغ را الان متصرف است خانه در آن ساخته ما با اصاله الصحه نخواهیم آن سندها
را نابود کنیم خب مسلم نمی شود، این تصرفات را بگوییم درست است مسلم نمی شود بلکه
آن سندها مقدم است تا این که یک سند مثل
آب بیاید آن را از بین ببرد همین حرف حضرت امام دیگر آن یقین ها درست است مگر
یقینی بیاید آن یقین را از بین ببرد که همین لاتنقض الیقین بالشک بل انقضه بیقین
آخر، باید این جور باشد همه امور نادره این جوری است که نه فقط اصاله الصحه همه
اصول همه امارات جاری نیم شود در آن امور نادره ای که مدرک به جایی دارد اصلاً
امور نادره برای این که این اصول و انی امارات همه همه وضع شده کار مردم بگردد لذا
می شود برای متعارف مردم و اما این را بخواهیم غیر متعارفش بکنیم و بگوییم در غیر
متعارف هم جاری است نه، نه امارات نه اصول من جمله اصاله الصحه،
لذا آن وقف سنگ است در موقع شک نه استصحاب جاری است نه اصاله الصحه
حتی نه اماره بل انقضه بیقین آخر، سند سند را باید بشکند نه این که اصاله الصحه
سند را بشکند، حرف خوبی است دیگر جاهای دیگر هم به درد می خورد من جمله در مسئله
ما حالا مسئله فردا مشکل تر از این است آن هم خیلی خوب است در مهام امور هم جاری
نیست انشاء الله فردا درباره اش حرف می زنیم.
وصلی الله علی
محمد و آل محمد.