اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما راجع به حديث لاتعاد بود و يكى فرعى
از فروعش باقى ماند، كه بنا شد امروز روى آن بحث كنيم و آن فرع اين بود كه لاتعاد
الصلاة الا من خمس مىگويد: الطهور و الوقت و القبلة و الركوع و السجود. خب اگر
طهور نيامد مثل اينكه يادش رفت وضو بگيرد و نماز خواند، نماز باطل است، بايد قضاء
هم كند. همچنين اگر قبله نيامد. مراد از قبله هم سِمَت است، لذا آنكه ما بين
المشرق و المغرب مىايستد، طورى نيست. اما يك دفعه طرف راست، يا طرف چپ، يا پشت به
قبله مىايستد، خب نماز باطل است. نماز را خواند، بعد فهميد يك ساعت به ظهر مانده
است؛ خب نماز باطل است. ركوع نكرد و رفت به سجده، يادش آمد ركوع نكرد است ؛ نماز
باطل است. دو سجده را با هم فراموش كرد و گفت: السلام عليكم و رحمة اللّه و
بركاته و رفت سركارش، يادش آمد دو سجده نكرده است ؛ خب نماز باطل است. خب حديث
لاتعاد تا اينجا اين جور مىگويد.
حالا اگر اصل طهور آمد، اما اجزاء و شرائطش
نيامد، مثل اينكه بايد دست راست را بشويد، دست چپ را شست. يا در غسل اول بايد سر و
گرد را بشويد، بعد طرف راست و بعد طرف چپ، اين اول بدن را غسل داد، بعد سرو گردن
را. يا مثلاً در ركوع، ركوع را بجا آورد، ذكر را فراموش كرد. يا در دو سجده، يك سجده
را فراموش كرد. اصل ركن آمد، اما جزئش نيامد، شرطش نيامد و امثال اينها. آيا حديث
لاتعاد مىگويد اين نماز باطل است يانه؟
تمسك به حديث لاتعاد در اينجا كار مشكلى است،
كه ما بخواهيم به حديث لاتعد تمسك كنيم و بگوييم نماز اين درست است. چرا مشكل
مىشود؟ براى اينكه لاتعاد الصلاة الا من خمس الطهور، يعنى طهور شرع پسند و طهورى
كه ترتيب در آن لحاظ نشده، اين طهور شرع پسند نيست؛ پس طهور نيامده و نماز باطل
است. و ما بخواهيم بگوييم لاتعاد الصلاة الا من خمس اصلِ طهور را مىگويد و اصل
طهور آمده، شرطش نيامده، جزئش نيامده، پس لاتعاد الصلاة الا من خمس اين را مىگيرد
و مىگويد اين وضو درست است، اين غسل درست است. تمسك به حديث براى اينكه اجزاء و
شرائط را برداريم، مشكل است، اما چيزى كه مسأله را آسان مىكند اين است كه در ما
بقى، غير از طهور هم روايت داريم، هم اصحاب گفتهاند نماز درست است. مثلاً يك كسى ذكر
ركوع را فراموش كرد، بلند شد، رفت به سجده، خب همه گفتهاند نمازش درست است. يا
مثلاً يك كسى يك سجده بجا آورد، بعد رفت در ركعت بعدى و جايش گذشت. همه گفتهاند:
نمازش درست است. يك كسى اجزاء و شرائط اركان را آن جور كه بايد بياورد، نياورد،
همه گفتهاند درست است. اما به طهور كه رسيدهاند، همه گفتهاند باطل است و اين را
نمىدانيم براى چيست؛ اگر درست است، اينكه وقتى ماهيت طهور و ماهيت ركوع و ماهيت
سجده آمد نماز درست است، خب در طهورش هم بگوييد ماهيت آمده، ترتيب نيامده، نماز درست
است. مثلاً ذكر ركوع را نگفت، پس ركوع نيامده، اينجا هم ترتيب وضو نيامده؛ آن ذكرش
نيامده اين ترتيبش نيامده، چه فرقى مىكند؟ ذكر ركوع را غلط گفت، خب اينجا هم در
وضو بايد از بالا به پايين بشويد، از پايين به بالا شست، اگر آن درست است، اين هم
درست است، اگر اين باطل است، آن را هم بايد بگوييم باطل است. اينكه ما بگوييم در
باب ركوع، اگر اصل آمد، پايه آمد، اما اجزاء و شرائط نيامد، نماز درست است. هم در
باب ركوع، هم در باب سجده، حتى در باب سجده، اگر يك سجده هم كرد، نماز درست است،
همه گفتهاند. اگر يادتان باشد، سجده سهو در چند جا واجب است، يكى در سجده فراموش
شده. خب مىگوييد نماز درست است، سجده را قضا كند، دو سجده سهو هم بجا بياورد. ذكر
سجده را نسيانا غلط گفت، حالا آنها مىگويند نسيانا، ما مىگوييم نسيانا ياجهلاً،
براى اينكه سابقا اثبات كرديم كه همين طور كه نسيان را مىگيرد، جهل قصور و جهل
تقصيرى را هم مىگيرد. مثلاً يك عمرى سبحان ربى الاعلى و بحمده را غلط گفت - كه
گفتنش هم راستى مشكل است - در سبحان ربى العظيم و بحمده، عظيم نگفت. خب همه
گفتهاند نمازش در است، مثل خود حمد و
سوره، چرا؟ گفتهاند اصل ركن آمده، اجزاء و شرائطش نيامده، طورى نيست. خب همان
حرفى كه در باب ساير اركان هم روايت دارد، هم مورد فتواست، ما همان حرف را راجع به
طهور مىگوييم؛ مىگوييم اصل طهور آمد، مثل آنجا كه اصل ركوع آمد، اصل سجده آمد،
دو تا نيامد، مىگوييد نماز درست است، ما هم اينجا مىگوييم نماز درست است. فقط در
باب سجده است كه قضا دارد. حالا قضاء دارد، حرفى است، نماز درست است يانه، حرفى است.
ما كه حالا در باب قضاء و سجده سهو صحبت نمىكنيم بلاخره الان ذكر ركوع را نياورد،
يك عمرى ذكر ركوع نيامد، رفت به ركوع، هيچ چيز نگفت و بلند شد. خب آن كسانى كه
جاهل قاصر، جاهل مقصر را معذور مىدانند، مىگويند نمازش درست است. مىگوييم حديث
لاتعاد چه؟ مىگويند ركوع آمد، جزئش نيامد، شرطش نيامد و ما مىخواهيم ماهيت اين
چند چيز بيايد. يا مثلاً همين قبله، مثلاً در اصفهان كه قبله 40 درجه - كمتر يا بيشتر - كج است، اين هميشه راست ايستاده است خب همه
مىگويند نمازش درست است و گفتهاند: «ما بين المشرق و المغرب قبلةٌ» براى ناسى
است، براى جاهل است اما اگر كسى در همين اصفهان بخواهد عمدا مستقيم بايستد،
گفتهاند عامد نمىتواند، اما ساهى نمازش درست است، جاهل هم نمازش درست است. خب اصل
قبله آمد، آن قبله تام الاجزاء و الشرائط نيامده است. اينها مىگويند حديث لاتعاد
مىگويد اصلش بيايد، اما اگر اجزاء و شرائطش نيامد، طورى نيست؛ براى اينكه حديث لاتعاد مىويد اصلش بيايد.
روايت هم داريم – كه عرض كرد روايت هم زياد داريم - مىگويد اصلش كفايت مىكند.
ذكر ركوع را نگفت و از ركوع بلند شد، يادش آمد ذكر ركوع را نگفته است. خب همه
فقهاء مىگويند طورى نيست، روايت هم داريم. در رسالههاى عمليه همه اينها هست. حتى
در سجده اگر الّا كلنگى شد، سر مستقر شد، يك عقرب جلويش آمد، يا يك كسى او راهل
داد سر را بلند كرد. مىگويند اگر بدون اختيار پايين رفت، هيچ، اگر مىتواند سر را
نگاه بدارد، همين سجده است. در حالى كه بلند نشده بنشيند، ذكر هم نگفته است،
مىگويند چرا؟ پس حديث لاتعاد را چكار كنيم؟ مىگويند حديث لاتعاد اصلش را
مىگويد. خب حرف خوبى است، كه حديث لاتعاد اصلش را مىگويد. وقتى اصلش را مىگويد
اين جورى مىشود كه بايد اصلِ طهور بيايد، اما اگر اجزاء و شرائطش نيايد، طوى
نيست، حديث لاتعاد مىگويد طورى نيست. اگر هم كسى مشكلش باشد كه به حديث لاتعاد
تمسك بكند، مىورد روى رفع مالايعلمون و روى رفع النسيان، مىگويد طورى نيست. يا
در باب، كه ايجا رواى هم داريم، اگر بعضى از نماز قبل از وقت بود، بعضى در وقت
بود، مىگويند نماز درست است. چرا؟ مىگويند براى اينكه اصلش آمده است، بالاخره يك
مقدار از اين نماز در وقت بوده، روايت هم داريم، مىگويد درست است. حالا آنكه خيلى
واقع مىشود، مثل همين غسل است. مىگويد شنيدم پيرمردى مىگويد غسل حيض بجا
مىآوردم قربة الى اللّه. گفتم غسل حيض يعنى چه؟ گفت آخه موقعى كه كوچك كبودم، با
مادرم مىرفتم حمام، مادرم مىگفت غسل حيض، من هم ياد گرفتم غسل حيض. حالا اين
اشتباه در تطبيق است، كه آقايان مى گويند غسلش باطل است و ما مىگوييم نه، چرا غسل
باطل باشد؟ اين اشتباه در تطبيق است، سبق لسان است، راستى براى آن خاك تو سرى كه
شب كرده است، نه براى حيضى كه ديده است؛ اشتباه در تطبيق مىكند و حالا مىگويد
غسل حيض بجا مىآورم قربة الى اللّه. حالا كسى يك مدتى غسلش را اين جور مىكرده،
كه اول طرف راست و طرف چپ، بعد سر و گردن را مىشسته، يا در وضو اول مسح پا
مىكرده، بعد مسح سر، اول دستها را مىشست. بعد صورت؛ خب اين مثل آنجاست كه ذكر
ركوع نيامد، مثل آنجاست كه يك سجده نيامد، مثل آنجاست كه بعضى از نماز در وقت
نيامد، مثل آنجاست كه قبله طرف راست و چپ نبود؛ خب همه اينها را هم روايت داريم
مىگويد درست است، هم اصحاب مىگويند درست است و هيچ اختلافى در مسأله نيست، اما
متأسفانه وقتى به طهور مىرسند، نمىدانم اين طهور چه گناهى كرده كه ميگ ويند نماز
باطل است؛ نماز باطل است، چون وضو باطل است، وضو باطل است، بنابراين اين بدبخت
بايد هفتاد سال نماز قضاء بجا بياورد، چون گفت است غسل حيض بجا مىآورم، يا چون
هفتاد سال نماز قضاء بجا بياورد، چون گفته است غسل حيض بجا مىآورم، يا چون اول
بدن را مىشست، بعد سر و گردن را، يا اول دستها را مىشست، بعد صورت. چرا؟ «لاتعاد
الصلاة الا من خمس: الطهور» و طهور نيامده است. همين آقايان در رساله يك قدرى كه
جلو مىروند، مىگويند اگر كسى ذكر ركوع را فراموش كرد، حتى ايستادن كه ركن است را
هم گفته اند، يعنى اگر سهوا، يا جهلاً بلند نشده به سجده رفت، گفتهاند نماز درست
است، براى اينكه واجبى از واجبات ركوع نيامده است، يا اگر يك سجده كرد، نمازش درست
است، براى اينكه اصل سجده آمده است. يك عمرى در سجده بايد سر شست روى زمين بيايد،
كف پا مىآمد، حالا نمازش چيست؟ مىگويند نسيانانش طورى نيست. اما وقتى به طهور
مىرسند، مىگويند نماز باطل است.
ما راجع به عامه، يا راجع به كفاره مىگوييم:
لكل قومٍ نكاح؛ مىگوييم آنهاطبق فقه خودشان كه عمل بكنند، طواف نساءكه بجا
نمىآورند، طواف بداء هم بجا نمىآورند، اين گاهى است و الا اينها كه هميشه طواف
بداء بجا نمىآورند، روزى كه مىخواهند بروند، بجا مىآوردند. ولى مىگوييم اين
ولد الزنا نيست. چرا؟ ولد الزنا نيست؟ براى اينكه شيعه اگر عمدا طواف نساء بجا نياورد،
بچه هايش ولد الزنا هستند، اما عامه بچه هايشان ولد الزنا نيستند، چرا ولد الزنا
نيستند؟ براى اينكه هر كسى به مذهب خودش عمل كرده باشد،كفايت مىكند. لذا اگر يك
سنى شيعه شد، در حالى كه سر تا پاى نمازش باطل است، مىگوييم الاسلام يجب ما قبله.
در باب قاعه جب اين را خوانديم. بله يك تعبّدى هست، كه من روى اين تعبّد فتوا
نمىدهم، اما مشهور است، روايت هم دارد، شايد روايتش را حمل بر استحباب كنيم، و آن
راجع به زكاتش است. در خمسش گفتهاند، يعنى يك عمر خمس نداده، حالا شيعه شده،
گفتهاند لازم نيست خمس بدهد. اما راجع به زكاتش گفتهاند اگر زكاتش را به سنى
داده، كفايت نمىكند، كه ما مىگوييم اى هم كفايت مىكند؛ ولو روى فتوا خودش هم زكات
نداده باشد، طورى نيست. بنابراين آقا ما را مىبرند، گه به كوفه، گه به شام
مىكشند. آنجاها نرويد، فعلاً همين حديث لاتعاد را درستش بكنيم و آن اين است كه
اگر اين حديث لاتعاد بخواهد ماهيت مستثنى منه را بگويد، لاتعاد الصلاة الا من خمس،
مىشود اصلِ طهور، نه شرائطش، نه اجزائش، اصلِ وقت، اصلِ قبله، اصلِ ركوع، اصل سجده، بنابراين اگر اجزاء وشرائطش
نيامد، حديث لاتعاد مىگويد طورى نيست،. اما اگر بگوييد حديث لاتعاد مىگويد: طهور
با اجزاء و شرائطش، ركوع با اجزاء و شرائط، سجده بااجزاء و شرائط، حديث لاتعاد
اينجا نمىآيد. مىگوييم خب اگر نمىآيد اما در ركوع و سجدهاش هم روايت داريم، هم
فتوا مىدهيد كه مىآيد. چرا؟ اگر مىآيد، همه جا مىآيد، اگر نمىآيد، هيچ جا
نمىآيد و حق اين است كه همه جا مىآيد؛ اگر توانستى به حديث لاتعد تمسك كن، اگر
نتوانستى به رفع مالايعلمون و به رفع النسيان تمسك كن.
و اين يكى از چيزهاى مشكل فقه است. گفتم شما
جوانيد، مطالعه بكنيد، از اين و آن بپرسيد، كتاب ببينيد و ما بايد از شماها
استفاده بكنيم. خلاصه حرف اين شد كه حديث لاتعاد در بيان اجزاء و شرائط و اينها
نيست، در مقام باين اين است كه ما يك مستثنى داريم، يك مستثنى منه و مستثنى منه ما
كه اركان است، ركوع است و سجده، اصلش بايد بيايد و اما اگر اجزاء و شرائطش نيامد، طورى
نيست. چون اصلش آمده، طورى نيست، حديث لاتعد مىگويد طورى نيست، رفع مالايعلمون
مىگويد طورى نيست، رفع النسيان مىگويد طورى نيست. اما در باب ركوع، در باب سجده،
در باب قبله و در باب وقت روايات فراوانى داريم كه اگر تام الاجزاء و الشرائط
نيامد، طورى نيست. خب پى مىبريم كه راجع به طهورش هم همين است: لازم نيست تام
الاجزاء و الشرائط بيايد، بايد اصلش بيايد و اما اگر اجزاء و شرائط نيامد،نماز
درست است. لذا در باب ركوع، اگر كسى ذكر را نگفت، قيام هم نكرد و از همان جا به
سجده رفت،همه شما مىگوييد نماز درست است و يك فقيهى نداريم كه بگويد نماز درست
نيست؛ روايت داريم كه مىگويد طورى نيست. بعد هم مىگويند اصل ركوع كه آمد، اجزاء
و شرائط نيامد، رفع مالايعلمون، لاتعاد الصلاة الا من خمس. فقهاء راجع به غير طهور
اين پنچ تا، يعنى الطهور و الوقت و القبلة و الركوع و السجدة مىگويند اگرماهيت
آمد و اجزاء و شرائط نيامد، طورى نيت. بلك يك اختلاف هست، كه آن اختلاف را حل
كرديم، كه آيا نسيانا؟ خب قدر متيقن راهمه مىگويند نسيانا. آيا جاهل مقصر و جاهل
قاصر وضعش چيست؟ ما گفتيم جاهل قاصر و جاهل مقصّر مثل ناسى مىماند. بحث را اينجا
نياوردى، اما اصل مطلب را همه فقهاء گفتهاند، روايت هم داريم، كه اگر اصل ركوع و اصل
سجده آمد، كفايت مىكند ولو اجزاء و شرائط ركوع و اجزاء و شرائط سجده نيامده باشد.
اما متأسفانه در طهورش مىگوينداگر اجزاء و شرائط طهور نيامد، نماز باطل است؛ دليل
هم ندارند. پهلوى هم گذاشته است: الطهور و لاركوع و السجدة، پس اينكه در ركوع و
سجده مىگوييد ماهيت كفايت مىكند، خب راجع به طهور هم ما مىگوييم ماهيت كفايت
مىكند. ذكر ركوع نيامد، خودش آمد؛ خب اينجا هم ترتيب نيامد، خب خودش آمد، خود
طهور آمد، وضو آمد، مىگويند آقاى وضوى باطل گرفت، نمىگويند وضو نگرفت، مىگويند براى
اينكه ترتيب نيامد، وضوى باطل گرفت. در آنجا هم عملاً ذكر ركوع را نگويد، مىگويند
ركوع باطل آمد و اگر سهوا ذكر ركوع را نگويد، مىگويند ركوعِ بدون ذكر است، اما
حديث لاتعاد مىگويد طورى نيست.
بنابراين مستثنى منه در لاتعاد الصلاة الا من
خمس را اگر فرموديد مراد اصل است، در مقام بيان خصوصيات نيست، در مقام بيان اين
است كه اگر ماهيت ركوع نيامد، سهوا، جهلاً، نماز باطل است، اما در مقام بيان اين نيست
كه اگر اصلش آمد، اجزاء و شرائط نيامد، وقتى اين نيست، يا مستثنى آن را مىگيرد،
يا اگر مستثنى نگرفت، حديث رفع آن را مىگيرد، رفع مالايعلمون، يا رفع النسيان، يا
ادله ديگرى كه فراوان است و دلالت مىكند بر اينكه اگر كسى اجزاء و شرائط را
نياورد، اينها اجزاء و شرائط ذُكرى هستند، عمدا نياورد، نماز باطل است و اما اگر
عمدا نباشد، نماز صحيح است.
آن وقت اگر يادتان باشد در جلسه قبل گفتم
اينهادر جاهل مقصّر با آن قاعده جلو مىآيند، مىگويند الجاهل المقصّر كالعامد، پس
بنابراين اين عمدا نياورده است.
در طهور همين كه ترتيب نيامد، مىگويند اصلش
نيامد، اما در ركوع اگر ذكرش نيامد، مىگويند خودش آمد، در سجده، يك سجده نيامد،
مىگويند اصلش آمد. اما در غسل اگر سر و گردن را بعد شست، مىگويند اصلش نيامده است
چه فرقى مىكند؟ در سجده مىگوييد اصلش آمد، اجماع هم دارد، مسلّم هم است، روايت
هم دارد. گفتهاند - البته اجماعى نيست -
دو سجده سهو بعشد بجا بياور، اما گفتهاند اصل نماز درست است.
حتى اگر كسى يك سجده را فراموش كرد، بعد بايد
قضاى اين سجده را بجا بياورد، دو سجده سجده سهو هم بكند، نكرد، مىگويند نمازش
درست است، اما چون قضاى سجده و سجده سهو رانياورده، ترك واجب كرده، كتك مىخورد.
فتلخّص مما ذكرنا اينكه ما عقيده داريم كه
اين حديث لاتعاد و آن برادرهايش و آن خواهرهايش - رفع مالايعلمون، رفع النسيان
- راجع به اركان، روى اصل ركن نمىآيند،
چرا نمىآيند؟ مستثنى منه حديث لاتعاد است. اما روى اجزاء و شرائط اركان مىآيد؛
ضرورت در فقه ما راجع به ركوع و سجده و قبله و وقت هست. ديگر خواه ناخواه وقتى
آنجا باشد، ايجا هم مىگوييم رفع النسيان مىآيد، رفع مالايعلمون مىآيد و اگر كسى
اصل وضو و غسل را آورده، حلا ولو نيّت غلط كرده، ولو ترتيب را بجا نياورده است و
امثال اينها مانعى ندارد.
ديگر حديث لاتعاد تمام شد و اگر برداشت كرده
باشيد، خيلى چيز در آن داشتيم. فردا قاعده ديگرى را مباحثه مىكنيم و آن قاعده هم
خيلى مهم است و آن قاعده يد است: من استولى على شىء فهو له. روى قاعده يد يك
مطالعهاى بكنيد. مرحوم شيخ انصارى در فرائد دارند، مفصّل هم دارند و از جاهايى كه
مفصّل بحث كردهاند، همين جاست. مرحوم آخوند هم در كفايه يك اشاره دارند. همه اين
كسانى هم كه قواعد فقهيه نوشتهاند مفصّل درباره اين قاعده يد صحبت كردهاند. ان
شاءاللّه براى فردا يك مطالعهاى بكنيد.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد