عنوان: قاعده لاتعاد 3
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث درباره قاعده لاتعاد بود و تا اينجا كه بحث كرديم خيلى اهميت ندارد، براى خاطر اينكه حديث لاتعاد بلا اشكال ناسى را مى‏گيرد و قدر متيقن حديث لاتعاد ناسى است؛ لاتعاد الصلاة من خمس يعنى ايها الناس اگر حمد و سوره يادت رفت و رفتى به ركوع و وقتش گذشت، ديگر اين نماز اعاده ندارد. ايها الناس اگر تشهّد نخواندى، اگر سبحان اللّه‏ و الحمدللّه‏ و لااله الااللّه‏ و اللّه‏ اكبر نگفتى، اگر سلام نگفتى و بالاخره هرچه در نماز ركن نيست و نگفتى و وقتش گذشت، لاتعاد در اين حرفى نداريم.

از آن طرف اگر بخواهيم بگوييم عامد را مى‏گيرد - كه بزرگانى مثل ميرزاى كوچك گفته‏اند -  اين را هم گفتيم اگر تقريب - عقلى هم بكنيم، اگر اطلاق‏گيرى هم بكنيم، اما مسلّم است كه عامد را نمى‏گيرد؛ حالا و لو هيچ چيز نگوييم، با اجماع، با ضرورت در فقه. اگر ما باشيم و بحث طلبگى، گفتيم عامد را هم مى‏گيرد، اما قطع نظر از بحث طلبگى، اگر بخواهيم بگوييم عامد را مى‏گيرد، يا تخصيص لُبّى است - كه من ديروز گفتم - يا ضرورت در فقه است، اجماع است، مسلّم است كه لاتعاد عامد را نمى‏گيرد. يك كسى عمدا حمد و سوره را نخواند وبرود ركوع، بگويد وقتش گذشته است، حاضريم كتكش را بخوريم، اما ديگر نماز را اعاده نمى‏كنيم، معمولاً اجماع داريم، ضرورت داريم، گفته‏اند نمازش باطل است. پس عامد را نمى‏گيرد.

اما آنچه حرف دارد، بجا هم حرف دارد، حرفِ خوب هم دارد، رجع به جاهل مقصّر است، كه آيا جاهل را مى‏گيرد يانه، حالا قاصر باشد يا مقصر. جاهل قاصر هم معنايش فقط اين نيست كه دسترسى نداشته باشيم، براى اينكه ما جاهل قاصر كه مى‏گوييم چند معنا از آن اراده‏اى مى‏كنيم: يك دفعه دسترسى ندارد، مثل خيلى از اروپاييها كه اصلاً دسترسى به اسلام ندارند و ماها نرفته‏ايم آنجا اسلام پياده كنيم. يكى هم جاهل قاصر آنجاست كه اصلاً به ذهنش نمى‏آيد.. كه اين زياد هم اتفاق مى‏افتد، مثلاً كسى از فقهاست، سالها حمد و سوره‏اش غلط است، اما اصلاً به ذهنش نمى‏آيد كه حمد و سوره‏اش غلط است، اصلاً اگر به او بگويند، بدش مى‏آيد و اينها هستند. نه تجويديها، تجويديها و سوره ماها را باطل مى‏دانند -  البته خودشان باطل اند - اما هست، من ديده‏ايم سراغ دارم كه حمد و سوره  بعضى از بزرگان غلط فقهى - نه غلط تجويدى - دارد و اصلاً به ذهنش نمى‏آيد كه اين غلط است تا درستش بكند. خب اين مى‏شود جاهل قاصر، كه جاهل غافل هم به او بگوييم طورى نيست. گاهى كسى جاهل قاصر است از اينكه اصلاً فكرش كشش ندارد و راستى عقيده‏اش هم همين است، مى‏گويد حمد و سوره اى كه از شما مى‏خواهند، از من نمى‏خواهند و فكر اصلاً كشش ندارد. كه حالا اين را سفيه مى‏گويند، جاهل قاصر هم مى‏گويند.

بنابراين جاهل قاصر فقط آن نيست كه دسترسى نداشته باشد، گاهى دسترسى ندارد، گاهى كشش فكرى ندارد، گاهى غافل است، بطورى  كه يقين دارد صحيح است و احتمال غلط نمى‏دهد و امثال اينها. همه اينهاجاهل قاصرند. و اگر بخواهيم يك كلى برايش درست كنيم، جاهل قاصر آن است كه نشود به او كتك زد، در مقابل جاهل مقصّر كه مى‏شود به او كتك زد. حالا عبادتش صحيح است يانه؟ بحث ديگرى است، اما مى‏شود كتكش زد، روايت هم داريم كه روز قيامت به او مى‏گويند هلاً تعلّمت؟ چرا حمد و سوره ات باطل بود؟ مى‏گويد نمى‏دانستم. مى‏گويند هلا علمت؟ چرا نرفتى ياد بگيرى؟ به اين جاهل مقصر مى‏گويند، كه قرآن در سوره نساء مى‏فرمايد كتكش به اندازه‏اى است كه ملائكه دم مرگ مى‏آيند و با تازيانه جانش را مى‏گيرند. آن وقت بعد قرآن استثناء مى‏كند، مى‏فرمايد مگر مستضعف، كه «لايستطيعون حيلة و لايهتدون سبيلاً»[1]

بنابراين جاهل قاصر از نظر فقهى، از نظر قرآن و روايات درمقابل جاهل مقصّر است. هر كجا عرفا نشود كتكش بزنيم، مى‏گوييم جاهل قاصر، كه عمل را نياورده است، اما نمى‏شود كتكش هم زد و هركجا كه بشود كتكش زد، مى‏گوييم جاهل مقصّر است. اين از نظر تكليف.

از نظر قطع، آيا اين نماز غلطى كه آورده، اعاده دارد يانه؟ آيا  حديث لاتعاد آن را ميگرد يانه؟ يعنى مثلاً پنجاه سال نماز غلط خوانده است، جلسه استراحه را بجا نياورده است، پنجاه سال تشهدّش غلط بوده، نمازش غلط بوده است. ديروز مى‏گفتم صلاة المبطلين، صدِ هشتاد مردم نمازشان باطل است. رسال نمى‏خواندن، سر خودى يك كارهايى مى‏كنند، ديگر نمازشان باطل است. نه قيام قبل ازركوع دارد، نه قيام بعد از ركوع دارد، نه استراحه بين سجدتين دارد و تند و تند و تند حمد و سوره مى‏خواند، حمد و سوره‏اش را هم معمولاً شماها باطل مى‏دانيد. حالا الان اين توبه كرده است، خب گناهانش بخشيده شده است، اما اين پنجاه سال نماز را بايد بخواند يانه؟

اين اختلافى است. مرحوم شيخ در صلاة و همچنين در فرائد مى‏گويند فرقى است بين جاهل قاصر و جاهل مقصّر ؛ جاهل قاصر اعاده ندارد، اما جاهل مقصّر اعاده دارد. اما ما غير از مرحوم شيخ و من تبعه كسى را نديديم كه اين تفصيل را بدهد. اين تفصيلى كه مى‏دهند -  ديروز گفتم - فقط به خاطر يك قاعده است، كه آن قاعده مى‏گويد الجاهل المقصّر كالعامد الا فى موضعين، لذا مى‏گويند حديث لاتعاد نمى‏گيرد و مختص به ناسى است. الجاهل المقصّر كالعامد، در احكام تكليفيه و در احكام وضعيه.

من خيال مى‏كنم كسانى كه اين قاعده را گفته‏اند، در تكليف گفته‏اند، كم كم در فقه ما راجع به تكليف و وضع هر دو آمده است. و لو اينكه مرحوم آخوند در كفايه آورده‏اند، اما همين مرحوم آخوند خيلى جاهل مقصّر را از نظر وضعى مكلف نمى‏دانند، يعنى اعاده و قضاء نمى‏گويند. ديروز گفتم من در عروه پنجاه مورد پيدا كردم، در مكاسب مرحوم شيخ هم پيدا كرده‏ام. لذا اين الجاهل المقصر كالعامد الافى موضعين، دليل نيست، روايت نيست و از آن طرف هم يك دليلى نداريم كه بگويد جاهل مقصّر تكليفا كتك مى‏خورد، اما جاهل قاصر نه، اما وضعا هر دويشان بايد اعاده و قضاء كنند. حكم وضعى، اعاده و قضاء است، حكم تكليفى اينكه جاهل مقصّر كتك دارد جاهل قاصر كتك ندارد. از آن طرف مثل حديث لاتعاد. مثل رفع مالايعلمون مثل رفع ما اضطروا اليه، مثل رفع ما استكروا عليه بخوبى دلالت دارد كه جاهل قاصر و جاهل مقصّر اعاده و قضاء ندارند و لاتعاد الصلاة الا من خمس هم جاهل مقصّر را مى‏گيرد، هم ناسى را و ما بخواهيم جاهل مقصر را و جاهل قاصر را از حديث لاتعاد بيرون كنيم، هيچ وجهى برايش نمى‏بينيم، روايت هم نداريم. اين طرف روايت هست، اما آن طرف ما روايت پيدا نكرديم، كه بگويد جاهل مقصّر اعاده دارد، جاهل مقصّر بايد نمازش را اعاده كند. ديروز مى‏گفتم آن كسانى كه مى‏روند پيش بزرگان توبه مى‏كنند، خب اين بزرگان راجع به حق الناسشان خيى پافشارى دارند، اما راجع به حق اللّه‏، من جمله نماز اين پافشارى راندارند، نمى‏گويند برو نمازت را قضاء كن. حمد و سوره يادش مى‏دهند، مى‏گويند برو حمد و سوره ات را ياد بگير، تو كه اين جورى نماز مى‏خواندى برو درست نماز بخوان، حتى مثلاً مى‏گويند نمازهايت هم باطل بوده، اما كسى را سراغ نداريم كه بگويد برو نمازهايت را قضاء كن، نمى‏شود هم بگوييم. سيره بر اين است كه جاهل قاصر و جاهل مقصّر هر دو معذورند. حديث لاتعاد رفع مالايعلمون، رفع النسيان مى‏گويد جاهل قاصر و جاهل مقصّر معذورند. لذا اگر يادتان باشد كفايه هيچ دليلى نداشت الا همين كه الجاهل المقصّر كالعامد الا فى موضعين.

دليل عقلى اش را هم همان كه در جهر و اخفات گفتيم، مطلقا مى‏گوييم؛ مى‏گوييم اين آقا كه اين نماز باطل را خوانده، حمد و سوره كه مى‏خواند و به ركوع مى‏رود، ديگر وقت حمد و سوره گذشته است و نماز اين انسان همين است، حديث لاتعاد مى‏گويد نمازت همين است. يا رفع يد از تكليف است، مولا رفع يد از تكليف مى‏كند تسهيلاً للامر. لذا حديث لاتعاد بر لاصلاة الا بفاتحة الكتاب - كه ايشان ديروز هم فرمودند - حكومت دارد؛ براى اينكه اگر نسيانا حمد و سوره نخواند و به ركوع رفت، خب اجماع داريم، مسلّم است، قدر متيقن حديث لاتعاد مى‏گويد نماز صحيح است، در حالى كه لاصلاة الا بفاتحة الكتاب هم داريم. لاصلاة الا بفاتحة الكتاب مثل همه ادلّه اجزاء و شرائط قابل تخصيص است. معمولاً همه اجزاء و شرائط به همين طنطراقى است، اما حديث لاتعاد بر همه اينها حكومت دارد. تسهيلاً للامر مثل اين است كه كسى پنجاه سال بايد نماز خوب بخواند و نخوانده است، مقصّر هم است، حالا بگوييم برو به اميد خدا، خيلى بهتر از اين است كه بگوييم پنجاه سال نماز بخوان. بگوييد پنجاه سال نماز بخوان، نظير همان قضيه است كه يكى از فقهاى بزرگ تربيت را در قضاء شرط مى‏دانسته است؛ يك بيچاره‏اى نماز قضاء داشته و ترتيبش را فراموش كرده بوده و در رواق اميرالمومنين  عليه‏السلام داشته نماز قضاء مى‏خوانده است، خسته شده بود. مرجع تقليدش آمده بود، رفته بود جلو و سلام كرده بود و  گفته بود آقا بحق اين اميرالمومنين اين فتواى تو خلاف واقع است، چون من بايد شش ماه، يا يك سال شبانه روز نماز بخوانم، براى اينكه ترتيب نماز قضايم را نمى‏دانم. حالا اينجا هم همين طور است، يك كسى پنجاه سال اين نمازهاى سر و ته شكسته، سرو پا شكسته را مى‏خواند، صدِ هشتادِ مردم اينجورى هستند، صدِ هشتاد مردم نماز دست و پا شكسته مى‏خوانند، كه من اسم را صلاة المبطلين مى‏گذارم، صلاة الصحيحين و صلاة الخاشعين. نماز صحيح در ميان ما طلبه‏ها هم هست، اما خيلى از ما هم نه، چون مسأله بلد نيستيم؛ ما طلبه‏ها هم مسأله بلد نيستيم. حالا ما بخواهيم بگوييم نمازهاى صدِ هشتادم مردم باطل است؟ من بعضى اوقات به وسواسى‏ها مى‏گويم حرف شما اين است كه تمام مردم نجس اند، جز من و اين را كه نمى‏شود گفت. حالا هم بگوييم نمازهاى صدِ هشتاد مردم باطل است، بايد اعاده و قضاء كنند و اگر اعاده و قضاء نكنند، روز قيامت كتك مى‏خورند كه چرا نماز نخوانديد. فرق است بين اينكه بگوييم چرا نماز نخواندى و بين اينكه بگوييم چرا نماز صحيح نخواندى؛ اينها خيلى فرق دارد. بنابراين اين جورى مى‏شود كه اگر نماز نخواند، نماز نيامده است، اما اگر نماز باطل بخواند، حديث لاتعاد مى‏گويد صحيح است. اما آقايان، من جمله مرحوم آخوند در كفايه مى‏گويند نه. گفتم حتى اين را هم بايد شما جواب بدهيد تا از شما استفاده كنيم، كه همين كسانى كه گفته‏اند: الجاهل المقصّر كالعامد الا فى موضعين، خيلى جاها گفته‏اند جاهل مقصّر - در باب عبادات، در باب معاملات - معذور است. حالا چه جورى است؟ عرض كردم دليل ندارند، شماييد كه بايد دليل بياوريد.

اين طرف و آن طرف گشته‏اند و در اين قاعده لاتعاد يك دليل آورده‏اند كه جاهل مقصر، جاهل قاصر بايد نمازش را اگر در وقت است اعاده كند و اگر خارج از وقت است، قضاء كند و آن چيست؟ گفته‏اند: لفظ اعاده او را نمى‏گيرد؛ اين مى‏گويد اعاده نكن و اعاده اعم است از اينكه در وقت باشد يا خارج وقت. اعاده هست. اما راجع به كسى كه ناسى باشد، به او مى‏گويند اعد و اما اگر جاهل قاصر و جاهل مقصّر باشد، اين عمد است، يعنى عمدا نماز اين جورى مى‏خواند، سهوا نيست و اگر كسى عمدا نمازش را باطل بخواند، لاتعاد او را نمى‏گيرد. مثل كسى كه عمدا نماز نخواند، بعد بگويند اعاده كن، قضاء كن؛ اعاده كه نست، خود نماز را نخوانده، اگر در وقت است بايد بياورد.

لذا گفته‏اند اين لاتعاد جاهل قاصر و مقصّر را نمى‏گيرد، براى اينكه قاصر و مقصّر در وقتى كه دارند عمل را مى‏آورند، عمدا اين جور مى‏آورند؛ عمدا اين جور حمد و سوره مى‏خواند، عمدا اين جورى نماز دست و پا شكسته مى‏خواند و لفظ لاتعاد او را نمى‏گيرد. و در حقيقت يك بحث لغوى كرد هاند، بحث عقلى هم نيست. گفته‏اند: عامد و جاهل مقصّر و جاهل قاصر - اين سه تا -  در وقتى كه دارند عمل را مى‏آورند، عمدا دارند عمل را مى‏آورند و لفظ لاتعاد، يا لفظ اعد شامل اينها نمى‏شود و مختص به آنجاست كه نسيانا نياورند، يا نسيانا بياورد، آن به او مى‏گويند لاتعاد.

خب اين هم صرف ادعاست ؛ براى اينكه من زاد فى صلاته فعليه الاعاده، اما خيلى جاها داريم كه نماز را عمدا نخوانده، مى‏گويند اعاده، نماز را عمدا باطل خوانده، مى‏گويند اعاده، زيادكرده، مى‏گويند اعاده، كم كرده، مى‏گويند اعاده و ما بخواهيم بگوييم لفظ اَعِد به نسيان است، نه لغت با ماست، نه روايات اهلبيت عليهم‏السلام. اين دارد عمدا نماز باطل مى‏خواند، اما سرچشمه‏اش جهل است، از همين جهت هم هيچكس نگفته است عمدا، گفته‏اند اين نماز را جهلاً باطل خوانده، در مقابل آن كسى كه بدعت بياورد در نماز عملاً ؛ ركوع نياورد، بگويد ركوع نمى‏خواهيم، يا ركوع نيمه كاره بياورد، مى‏گويد نمى‏خواهم. اما يك دفعه ركوع نيمه كاره مى‏آورد، مى‏گويد تمام شد ديگر، تسامح مى‏كند. اين اصلاً عمد بر او صادق نيست.

لذا اوّلاً: لفظ اَعِد هم شامل عمد جهلى مى‏شود، هم شامل عمد قاصر و مقصّر مى‏شود و ثانيا: مهمتر اينكه اگر كسى چيزى را جهلاً نياورد، اصلاً به او عامد نمى‏گويند؛ عامد كجا مى‏گويند؟ آنجا كه در مقابل جهل باشد. گاهى چيزى را عمدا نمى‏آورد، گاهى مى‏آورد، اما آن را نمى‏آورد. اين را نمى‏گويند عامد، مى‏گويند جاهل؛ مى‏گويند جهلاً حمد و سوره‏اش را غلط خواند. فرق است بين اينكه حمد و سوره را عمدا غلط بخواند، يا جهلاً، اگر جهلاً حمد وسوره را غلط خوانده، بخواهيد بگويند عمدا، ظاهرا صدق ندارد.

خلاصه حرف اين شد كه لاتعاد الصلاة الا من خمس و رفع مالايعلمون رفع النسيان، همه اينها ناسى را مى‏گيرد، جاهل قاصر را مى‏گيرد، جاهل مقصّر را هم مى‏گيرد و آنهايى كه مى‏گويند نه، دليل ندارند. يك دليلشان اين است كه الجاهل المقصّر كالعامد الا فى موضعين، ولى اين روايت نيست، يك قاعده است كه خودشان درست كرده‏اند، خودشان هم به اين قاعده عمل نكرده‏اند. يك دليل ديگر دارند و آن اين است كه اين آقاى جاهل كه دارد نماز باطل مى‏خواند، عمدا دارد نماز باطل مى‏خواند، سهوا كه نيست، سهوا آن است كه نياورد و اين دارد مى‏خواند، پس عمدا مى‏خواند و لفظ اعاده اينجا را نمى‏گيرد.

ما مى‏گوييم لفظ اعاده اينجا را هم مى‏گيرد، در روايات ما هست، در لغت هم هست، مثلاً همين جاهل مقصّر وقتى نماز را خواند، تمام شد، مى‏شود به او گفت آقا نمازت باطل بود، بلند شو اعاده كن. در رساله‏ها شايد هزار جا اين حرف هست، مى‏گويند نمازش باطل است، بلند شود اعاده كند؛ اگر در وقت است اعاده كند، اگر خارج وقت است قضاء كند. پس اينكه مى‏گويند لفظ اعاده لغتا مختص به ناسى است، درست نيست. اين يكى، يكى هم اينكه اين جاهلى كه جهلاً حمد و سوره باطل مى‏خواند، لغت به اين عمد نمى گويد، مى‏گويد جهل، و لا الضالّين را جهلاً غلط خواند، نمى‏گويد عمدا غلط خواند. كجا عمدا غلط خواند؟ آنجا كه بخواهد بدعت بگذارد، كم و زيادش بكند. خب اين عمدا است. اما اگر جهلاً و لاالضالين نماز را غلط خواند، يا گفت الحمدر اللّه‏ رب العالمين، اين را نمى‏گويند عمدا نماز باطل خواند، مى‏گويند جهلاً. بنابراين هيچ دليلى نداريم براينكه حديث لاتعاد جاهل قاصر و جاهل مقصّر را نگيرد. ما اصلاً حرفهايى ديگرى داريم كه اينجا جايش نيست و آن اين است كه ما جاهل مقصّر را در همه جا معذور مى‏دانيم، الا ما اخرجه الدليل. دليل، روايتِ صحيح السندِ ظاهر الدلاله هم داريم و آن اين است كه يك جمله‏اى از امام عليه‏السلام است كه فرموده است:«كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شى‏ء عليه»[2] و اين را راجع به نماز كه مى‏گوييم، راجع به روزه هم مى‏گوييم، راجع به حج هم مى‏گوييم؛ كل امرء ركب امرا بجهالة راجع به حج هم است كه امام صادق عليه‏السلام آمدند رد بشوند، ديدند اطراف يك كسى را گرفته‏اند، فرمودند: چه خبر است؟ گفتند: اين مُحرِم نشده، آمده در طواف. حضرت رفتند جلو، فرمودند: چه شده است؟ آن مرد گريه مى‏كرد، زارى مى‏كرد گفت: يابن رسول اللّه‏ اينها آمده‏اند به من مى‏گويند لباسهايت را بايد در آورى، آن هم از سر نمى‏شود، از پا بايد لباسهايت را در آورى، حجّت هم باطل است. حضرت فرمودند: نه، لباسهايت را در آور. همين جا هم محرِم مى‏شود، حجّت هم درست است، بعد حضرت يك جمله‏اى دارند، فرمودند: «كل امرء ركب امرا بجهالة فلا شى‏ء عليه». لذا ما هم در باب نماز مى‏گوييم، هم در باب روزه مى‏گوييم، هم در باب حج مى‏گوييم، بالاخره راجع به هر چيز كه انسان جهلاً - چه مقصّر، چه قاصر -  آورد، اما باطل آورد، ما مى‏گوييم صحيح است. كتك دارد، اما كتك حرفى است، اما اعاده و قضاء حرف ديگرى است. دليلمان هم علاوه بر اين كل امرء ركب امرا بجهالة فلاشى‏ء عليه، رفع مالايعلمون است؟ اين رفع ما لايعلمون كه بيل به كتش نخورده كه ما بگوييم جاهل قاصر و جاهل مقصّر را نمى‏گيرد و مختص به موضاعت است و مختص به احكام نيست. لذا ما دليل هم داريم.

اگر يك كدام شما بتوانيد يك دليل خوبى بياوريد براى اينكه جاهل مقصر معذور نيست، خيلى خدمت به من كرده‏ايد.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



[1]- سوره نساء 4، آيه 98.

[2]-محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة، پيشين، ج 9، ص 126، باب 45، از ابواب تروك الاحرام، ح 3.