اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن
الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
يكى از قواعد فقى كه خيلى هم قاعده خوبى است - البته
مختص به طهارت و صلاة است - قاعده لاتعاد
است. اين قاعده لاتعاد رواياتى دارد كه رواياتش صحيح السند و ظاهر الدلاله است و
مرحوم صاحب وسائل در جلد چهارم، در ابواب قراءة، باب 21، نقل كرده است. روايت اين
است كه امام باقر عليهالسلام فرمودهاند:«لاتعاد الصلاة الا من خمس: الطهور، و
الوقت و القبلة، و الركوع، و السجود» ؛ الا در پنچ چيز
ديگر هرچه در نماز كم يا زياد بشود لاتعاد الصلاة. در ذيل روايت هم دارد: «القراءة
سنّة ولو كسر السنّة الفريضة». حالا ما كارى به ذيلش نداريم، بعد راجع به ذيلش
صحبت مىكنيم.
روايت از نظر سند بسيار عالى است، از نظر دلالت هم
ظاهر الدلاله است، كه «لاتعاد الصلاة: الا من خمس الطهور و الوقت و القبلة و
الركوع و السجود». اوّلاً اشكال شده كه برگشت اين روايت به اين است كه اگر چيزى
ركن نماز باشد، حديث لاتعاد مىگويد اگر نيامد، اعاده دارد، قضاء دارد. ركن را هم
همين جورها معنا مىكنند، فرق بين ركن و غير كن در نماز، يا در بند و بيل نماز –
در طهارت - همين است كه اگر چيزى نيامد، مطلقا بايد نماز را اعاده كرد، اين را ركن
مىگويندأ مثلاً ركوع سهوا نيامد، نماز باطل است، عمدا نيامد، نماز باطل است
،جهلاً هم نيامد، نماز باطل است. اما اگر حمد و سوره سهوا نيامد، نماز طورى نيست.
فرق بين ركن و غير ركن همين است. گفتند اند: بنابراين مراد اركان است و اركان دو
قسم است: يكى اجزاء، يكى شرائط، كه در روايت از شرائط طهور، وقت و قبله آمده است.
اين سه تا از اركان است. هم ركوع و سجده آمده است. در حالى كه ما سه تا ركن جزئى
ديگر هم در نماز داريم: يكى نيّت، كه پيش اصحاب مسلّم است كه اگر نيت نكند، نماز
باطل است، سهوا، عمدا، جهلاً هرچه. يكى هم تكبيرة الاحرام است، كه اين هم از اركان
است؛ اگر تكبيرة الاحرام را نياورد -
عمدا، سهوا، جهلاً - نماز باطل است. يكى هم قيام در حال تكبيرة الاحرام، كه
اين هم در رسالهها آمده و گفتهاند اين هم ركن است. مثلاً يادش نبود، نشسته
اللّه اكبر گفت.اين زياد هم اتفاق مىافتد، مخصوصا براى كسانى كه زياد نماز نشسته
مىخوانند. يادش آمد كه نيت نماز ظهر بوده، لذا بلند مىشود حمد و سوره را
مىخواند. گفتهاند: نماز باطل است يكى هم يقام متصل به ركوع است. قيام متصل به
ركوع اين است كه اگر كه ركوع كرد، بايد بلند شود بايستد، وقتى بدن آرام گرفت، آن
وقت بود ركوع. در ذاتش هم خوابيده است؛ قيام متصل به ركوع. لذا اگر كسى مثلاً ركوع
را بجا آورد، اما بلند نشد بايستد و رفت به سجده، اين اگر سرش به سجده نرسيده،
بلند مىشود، مىايستد، مىرود به سجده، نماز هم درست است. اما اگر سرش به سجده رسيد،
نماز باطل است؛ در حالى كه ركوع آمده، سجده آمده، اما نماز باطل است. چرا؟ براى
اينكه بايد يك قيام متص به ركوع داشته باشد و قيام متصل به ركوع نداشته است. صورت
اضطرارش هم پيدا مىشود، مثلاً در حال ركوع بود، ذكر ركوع راهم گرفت، او را هل
دادند، زمين خورد. حالا كه خورد زمين، يك دفعه از همان جا به سجده مىرود، در اين
صورت نماز باطل است. چرا؟ براى اينكه قيام متصل به ركوع نشده، خوابيدن متصل به
ركوع شده است. حتى بزرگان مثال مىزنند، مىگويند عمدى هم مىشود؛ رفت به ركوع،
ذكر ركوع راهم گفت و مثلاً يك عقربى ديد، نشست عقرب را كشت - خوب مىشود بنشيند
عقرب را بكشد - يا بچهاش گريه مىكرد، نشست پستانك را دهان بچهاش گذاشت و حالاكه
نشسته حال بلند شدن ندارد، رفت به سجده، خوب نماز باطل است. چرا؟ چون قيام متصل به
ركوع نيامده است. پس اين بايد چكار كند؟ اين كسى كه بعد از ركوع يك مقدار رفت
پايين، نشست، مثلاً عقرب را بكشد، مار را بكشد، بچه را شير بدهد، بايد بلند شود
بايستد و آن وقت كه ايستاد، برود سجده. گفتهاند اين قيام متصل به ركوع هم ركن است
و در اين حديث لاتعاد الصلاة الا من خمس نيامده است. توجه كنيد! اگر كسى اينجاها
حرف بزند، ازنفهميدگيش است. ديدم يكى از بزرگان در قواعد فقهيه قيام متصل به ركوع
را عوامى معنا كرده، كه قيام متصل به ركوع يعنى اينكه وقتى حمد و سوره تمام شد، يك
مكثى كند و بعد برود ركوع. خوب شما طلبهها مسأله بلد نيستيد، پدر همه را در
آوردهايد، مىرسد به اينجا كه كتاب كه مىخواهيد بنويسيد، قيام متصل به ركوع را
جورى معنا مىكنيد، كه احدى از فقهاء نگفته است.
آن كه بايد بگوييم اين است كه بايد بگوييم روايت درست
است ؛ براى اينكه اگر كسى نيّت نكند، اصلاً چيزى نيامده تا ما بگوييم لاتعاد
الصلاة، اصلاً چيزى نيامده است، اصلاً معقول نيست، چه جور مىشود كسى نه نيت
ارتكازى داشته باشد، نه نيّت ذُكرى داشته باشد و شروع به نماز بكند؟ معقول نيست، يعنى
نمىشود كه افعال ما مبدا فكرى نداشته باشد، معقول نيست. بله مثال مىزنند به خواب
و لهو و لعب؛ يك كسى مثلاً عادت كرده مرتب به ريشش وربرود، گفتهاند اين مىتواند
بدون نيت باشد. نمىدانم مىشود يانه. يا مثلاً يك كسى مرتب باز انگشتانش بازى
مىكند. يك كسى مىگفت: چرا اين عباهاى شما اين بند را دارد؟ من فكر كردم كه چرا
اين بند را دارد، ديدم آن خياط يك آلات بازى براى شما درست كرده، هى مرتب بازى
مىكنيد. اما اگر راستى كار باشد، گفتار و كردار عقلايى باشد، معقول نيست بدون نيت
باشد. گاهى نيّت ذُكرى است، توجه رويش هست، گاهى هم نيّت ارتكازى است، كه اسمش را
استدامه حكميه مىگذاريم.اما نمىشود يك جا پيدا كنيم كه گفتار ما، كردار ما بدون
نيّت باشد. بنابراين اگر نيت در اين روايت نيامده، و اصلاً نبايد آن را از اركان
حساب بكنيم.
همچنين تكبيرة الاحرام، تكبيرة الاحرام مثل احرام در
حج است، خوب در حج اگر احرام نيامد، اصلاً حج نيست تا ما بگوييم لاتعاد، يا اعد؛
تا تكبيرة الاحرام نيامده اصلاً نماز نيست، ما بايد يك نمازى درست كنيم، آن وقت بگوييم
لاتعاد الصلاة الا من خمس. بنابراين اينكه اللّه اكبر هم در حديث نيامده، براى
خاطر اين است كه اگر كسى اللّه اكبر نگفت و شروع كرد حمد بخواند، نماز نمىخواند.
اين راجع به اين دوتا. راجع به قيام در حال تكبيرة الاحرام، چه كسى گفته ركن است؟
مثل اينكه نشسته و مىخواهد نماز ظهر بخواند، نيّت نماز ظهر هم كرده، اللّه اكبر
هم گفت، يك دفعه متوجه شد كه نشسته است. خوب بلند مىشوى مىايستد و نماز را شروع
مىكند. دليل هم نداريم كه قيام در حال تكبيرة الاحرام ركن باشد.
راجع به قيام متصل به ركوع هم براى خاطر اين است كه
ايستادن ركوع جزء است، اگر آن جزء نيايد اصلاً ركوع نيامده است، سجده هم همين طور است،
مثل اينكه انسان برود سجده و بگويد سبحان ربى الاعلى و بحمده، بگويد حالا كه در
حال سجده هستيم سجده دوم راهم بجا بياوريم، سبحان ربى الاعلى و بحمده. اين دو تا
سجده نيست، چون شرط سجده اين است كه بلند شود بنشيند، آن وقت كه نشست، برود سجده
دوم. لذا يك اختلافى هم هست كه آيا اگر نيم خيز شد چى؟ خوب گفتهاند نه، چون شارع
مقدس گفته است تحقّق سجده به اين است كه بلند شود بنشيند. در ركوع هم همين را
گفتهاند، كه تحقّق ركوع به اين است كه بلند شود بايستد، وقتى كه ايستاد - حالا
ذكر بگويد يانگويد - برود به ركوع تا تحقق
ركوع بشود و الا تا نايستد، تحقّق ركوع نشده است. پس اينكه بعضى از بزرگان
گفتهاند براى اين قيام متّصل به ركوع دليلى جز اجماع نداريم، مىگوييم دليل
داريم، دليل حسابى هم داريم، روايات فراوان داريم، البته در روايات ما اسمش را
نگذاشتهاند كه قيام متصل به ركوع ركن است، اما خودش را آورد است. مسلّم پيش همه
فقهاست، رواياتى هم داريم كه وقتى ذكر ركوع را گفت بايد بلند شود بايستد و برود به
سجده، تا بشود ركوع؛ ديگر نگفتهاند تحقق ركوع، البته بعضى از فقهاء فرمودهاند.
لذا اين مثالهاييى كه زدهاند خوب است، كه قيام متصل به ركوع گاهى سهوا نمىآيد،
گاهى عمدا نمىآيد، گاهى اضطرارا نمىآيد. مثال هم كه مىخواهند بزنند مىگويند
سهوا آنجاست كه ذكر ركوع گفته، تمام شده، رفته به سجده، اضطرارى را گفتهاند آنجاست
كه او را هُل دادند، افتاد و به سجده رفت، عمدى را هم گفتهاند آنجاست كه بنشيند
عقرب بكشد، يا بچهاش را شير بدهد، اگر برود سجده، نمازش باطل است. چرا؟ گفتهاند:
قيام متصل به ركوع نيامده است. حالا قيام متصل به ركوع فى نفسه يك ركن است؟ نه، فى
نفسه ركن نيست. بنابراين روايت لاتعاد خيلى عالى گفته است ؛ راجع به اجزاء فقط دو
تا ركن داريم و ما بقى ديگر راجع به اجزاء نيست، راجع به شرايط است، يكى طهور است،
كه يا بايد وضو داشته باشد، يا غسل، يكى هم وقت است، قبل و بعد از وقت نمىشود،
يكى هم قبله است، اگر پشت به قبله، يا به طرف مشرق، يا مغرب نماز بخواند- عمدا باشد
يا سهوا - نماز باطل است. الطهور و الوقت و القبلة شرط ركنى است و آن دو تا جزء
ركنى است، لذا لاتعاد الصلاة الا من خمس. بنابراين اين ايراد كه گفته شده چرا
اركان ديگر در اين روايت نيامده و جواب داده شده كه حالا نيامده، اين پنج تا را
گفته، تو چهار تا اضافه كن و از روايت استفاده كن، اين حرف درست نيست، چون آمد،
درست هم آمده و آن چهار تا، يكى اش كه ركن نيست، يكى اش هم محقق ركوع است، دو تايش
هم محقق صلاة است، نه اينكه ركن نماز باشد. فرق است بين اينكه ركن نماز نيايد، مثل
اينكه يادش رفت، ركوع را نياورد وگفت سمع اللّه لمن حمده اللّه اكبر و به سجده رفت. اين نمازى است كه ركنش نيامده است، اما
آنجاكه نيت نيايد، اصلاً معقول و بايد بگوييم نگفتنش به خاطر اين است كه اصلاً
معقول نيست كه يك فعلى بدون نيّت بيايد. تكبيرة الاحرام هم محقق نماز است، بواسطه
تكبيرة الاحرام نماز محقق مىشود و اينكه در روايت نگفته است، به خاطر اين است كه بالاتر
از ركن است. خب اين مسأله اول بود.
ظاهر اين روايت اين است كه غير از اين پنج تا ديگرهر
چه هست نماز صحيح است. در رسالههاى عمليه آمده، در رساله من هم آمده كه گفتهاند:
اركان نماز چند تا ست: نيت، تكبيرة الاحرام، ركوع دو سجده، و قيام متصل به ركوع.
بعضىها - كه مشهور هم است - قيام در حال
تكبيرة الاحرام را هم اضافه كردهاند. اينها مسلّم ركن است، شكّى هم نيست، اما چرا
در لاتعاد نيامده است؟ وجهاش اين است كه عرض كردم كه قيام متصل به ركوع محقق ركوع
است، نيت و تكبيرة الاحرام محقق صلاة است، قيام در حال تكبيرة الاحرام را هم دليلى
بر ركنيّتش نداريم.
همه مىفهمند كه قيام متصل به ركوع جزء ركوع است، همه
مىفهمند كه نيت جزء ركن نماز است، به اين معنا كه اصلاً معقول نيست يك فعل بدون
نيت از انسان سر بزند. بله گاهى نيست ارتكازى است، كه اسمش را علم اجمالى مىگذارند.
اين مطلب اول است.
مطلب دوم كه معركه آراست اين است كه مشهور در ميان
فقهاء گفتهاند حديث لاتعاد مختص به سهو است، اما عمد را كه بالضرورة نمىگيرد،
جهل را هم نمىگيرد، چه جهل مقصر باشد، چه جهل قاصر. مرحوم شيخ انصارى گفتهاند
جهل قصورى را مىگيرد و جهل مقصر را نمىگيرد، اما دليل حسابى هم برايش
نمىآوردند. ولى مشهور در
ميان فقهاء گفتهاند حديث لاتعاد مختص به
سهو است. حالا دليل اينكه لاتعاد الصلاة الا من خمس مختص به سهو است چيست؟
گفتهاند: از روايات مىفهميم كه شرط، شرط ذكرى است، اگر به آن توجه دارى، شرط
است، اگر توجه ندارى، شرط نيست. حمد و سوره براى چه كسى است؟ براى آن كسى كه متذكر
باشد و اما ار متذكر نباشد، اصلاً شرط نيست. بنابراين اگر نساى نماز بدون حمد و
سوره بخواند، واقعا نماز درست خوانده است. مثل قصر و اتمام، كه اگر در مسافرت دو
ركعت نماز بخواند، راستى نماز خودش را آورده است. اين هم راستى نماز آورده، نماز
خودش را آورده است. اسمش را شرط ذُكرى گذاشتهاند. لذا گفتهاند: لاتعاد الصلاة
الا من خمس مىگويد اين پنج تا شرط واقعى است ومعناى شرط واقعى اين است كه اگر عمدا
نيامد، سهوا نيامد، جهلاً نيامد، نماز باطل است. اما غير از پنج تا، شرط ذكرى است،
اگر متوجه باشد و نيايد نماز باطل است و اما اگر متوجه نباشد نيسيان بكند و نيايد،
حمد و سوره واقعا براى اين ناسى شرط نيست.
اصل مصلب خوب است، اما اشكالى كه به مطلب هست اين است
كه اگر شرط ذكرى باشد چه فرقى است بين سهى و جاهل - به جهل مقصر و جهل قصورى - و حتى عامد؟ مثلاً
اگر كسى عمدا حمد و سوره را نخواند و به ركوع رفت، خب اگر بخواهد دو دفعه برگردد،
نمىشود، محل، حمد و سوره قبل از ركوع بوده كه فوت شده است. خب وقتى محلش فوت شده
كتك مىخورد، اما چرا نماز باطل بشود؟ به قول مرحوم حاج آقا رضا همدانى ؛ آن مرد
محقق – در جهر و اخفات - كه اگر يادتان باشد مرحوم آخوند در كفايه مفصژل در اين باره صحبت مىكنند، كه
الجاهل كالعامد الا فى موضعين، كه يكى در جهر و اخفات است. آن وقت اشكال
مىكنند كه آقا اينكه شما مىگوييد اگر كسى مثلاً حمد و سوره را آهسته خواندو به
ركوع رفت نمازش درست است، اما كتك مىخورد، مىگوييم: خب اگر كتك مىخورد، بر گردد
بياورد و اگر هم طورى نيست، ديگر كتك خوردن يعنى چه؟ آن وقت مرحوم حاج آقا رضا
همدانى يك مثال زده - كه مثال خيلى شيرينى است - مىگويد مولا آب مىخواست، يك آب
آلودهاى برايش بردى، خورد. يك دفعه سهوا، اضطرارا، آب نبود، آب آلوده بردى، خورد،
حرفى است، اما آب يخ و آب تصفيه شده و آب غير آلوده هست، اما آب آلوده بردى، حالا
دو دفعه يك ليوان آب يخ ببرى در مقابل مولا، اگر مولا ليوان را با آبهايش به سر تو
بزند، درست زده است؛ مىگويد كه آب را خوردم، ديگر آب روى آب يعنى چه؟ چرااز اول
نياوردى؟ مرحوم حاج آقا رضا همدانى «رضوان اللّه تعالى عليه» اين حرف را راجع به
جاهل مقصر، راجع به جهر و اخفات مىزند. خب يك كسى همين حرف را راجع به عمد بزند،
بگويد لاتعاد الصلاة الا من خمس عامد را هم مىگيرد. اگر كسى حمد و سوره را عمدا نخواند
و به ركوع رفت، نمازش درست است. چرا؟ لاتعاد.
مرحوم ميرزاى كوچك، كه خيلى محقق بوده است، اين حرف را
گفتهاند. من خيال مىكنم آسيد محمد فشاركى هم گفتهاند، براى اينكه اين سه نفر؛
آسيد محمد فشاركى ؛ مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى - كه اسمش را ميرزاى كوچك
گذاشتنهاند، در مقابل ميرزاى بزرگ - و
محمد حاج آقا رضا شاگردان مرحوم ميرزاى بزر بودهاند و خيال مىكنم اين حرفها از
ميرزاى بزرگ سرچشمه گرفته است. مرحوم آقا شيخ محمد تقى مىفرمايند عمد را مىگيرد،
به همين تقريبى كه گفتم. استاد بزرگوار ما حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى هم
تمايل داشتند، چون ايشان محتاط بودند، آن جرأت را نداشتند و روى آن روح احتياط گرى
تمايل داشتند، مىگفتند مىگوييم حديث لاتعاد عامد را هم مىگيرد؛ البته با يك
تبسّمى، يعنى من نمىتوانم بگويم، اما گفتنش چه اشكالى دارد؟
لذا اگر اين حرف ميرزاى كوچك و مرحوم حاج آقا رضا
همدانى كه راجع به جهر و اخفات گفتهاند را اينجا بياوريم و بگوييم يك افراد محققى
مثل اينها گفتهاند حديث لاتعاد هم عامد را مىگيرد، هم جاهل به جهل تقصيرى را مىگيرد
و هم جاهل به جهل قصورى و هم ساهى را مىگيرد. اما معلوم است غيير مشهور است،
مخصوصا راجع به عامد. حالا بحث ناقص است بايد يك مقدار راجع به اين فصل دوم حرف
بزنيم تا ان شاءاللّه برويم سر فصول ديگر.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد
-محمد بن حسن حر عاملى،
وسائل الشيعه، 20 جلداسلامية، تهران، چاپ ششم، 1304 هـ.ق ص 770، باب 29 از ابواب
القراءة فى الصلاة، ح 5.
-رك: شيخ مرتضى انصارى،
فرائد الاصول، 2 جلددارالاعتصام للطباعة و النشر، قم، چاپ اول، 1416هـ.ق ج 2، ص
139.
-رك:
آخوند محمد كاظم خراسانى، كفاية الاصول مؤسسه نشر اسلامى، قم، چاپ چهارم، 1418
هـ.قص 427.