یکی از قواعدی که سر و صدا هم خیلی دارد قاعده قرعه است. این قاعده
قرعه که از مصادیقش استخاره هم هست یک افراط و تفریط عجیبی در آن پیدا شده مثلا
مثل مقدس اردبیلی با آن همه مقامش می گوید اصلاً قرعه زدن حرام است تفأل به قرآن
حرام است استخاره مطلقا حرام است بدعت است اصلا دلیل برایش نداریم.
بعضی از بزرگان به عکس می گویند اصلا اماره است بالاتر از اماره
راستی استخاره اگر به جا باشد بحب علی الله این که واقع را بنمایاند آن هم آن جوری
افتاده،
بعضی ها مثل مرحوم آقای بجنوردی می گوید اماره است و حق مطلب هم
این است که اصلی است از اصول عقلائیه که بعد درباره اش صحبت می کنم لذا چهار پنج
تا قول افراط و تفریطی در این باب قرعه پیدا می شود.
فرموده اند این قرعه ادله ثلاثه برای آن هست.
گفته اند اجماع داریم البته فی الجمله نه بالجمله، مثلا قدر متقینش
از اجماع دیگر قدر متیقن باید بگیریم قرعه زدن حاکم آن جا بینه و حلف نباشد در آن
بماند حاکم راهی نداشته باشد گفته اند این جا اجماع داریم که قرعه که این راهم
مرحوم محقق بعضی اوقات در کتاب قضا می فرمایند که وقتی بینه نباشد حلف نباشد ولش
کند بگوید من بلد نیستم این دعوا را حل کنم ولی علی کل حال این قرعه فی الجمله می
توانیم بگوییم اجماع روی آن است، حالا ولو مثل مقدس اردبیلی آن جور بگوید یا در
باب دعوی آن جور بگوییم اما بالاخره وقتی برویم تو رفقه می بینیم که یک اجماعی هست
در مسئله فی الجمله، علی سبیل قضایای طبیعیه علی سبیل قضا یای مهمله،
از نظر قرآن هم تمسک کرده اند به دو تا آیه و ما کنت لدیهم از
یلقون باقلامهم ایهم یکفل مریم دلالتش هم خیلی خوب است دیگر وقتی که حضرت مریم به
دنیا آمد یک نزاعی شد نزاع شرعی، نزاع ایثارگری که دو سه نفر گفتند ما تربیت او را
می کنیم که بالاخره قرعه کشیدند قرعه به نام حضرت زکریا آمد و حضرت زکریا تکفل
تربیت او را کرد خب می گویند قرآن می گوید دیگر، و ما کنت لدیهم اذ یلقون اقلا مهم
یعنی قرعه کشیدند، و این قرعه کشیدن هر جور حالا بشود آن وقت ها تیر می زدند هر
کدام تیر به هدف می رسید بعضیها مثلا با کاغذ اسم آن را اسم آن را که در روایت هم
داریم اسم آن را می نویسند یک کدامش را برمی دارند مثل استخاره ذات الرقاع بعضی ها
هم با سنگ یا چیزهای دیگر، بالاخره قرعه با چه سببی با چه آلتی با چه ابزاری آن
بحث نیست با هر ابزاری می خواهد باشد، این ها نزاع کردند که کدام بکنند، قرعه
کشیدند به نام حضرت زکریا آمد قضیه تمام شد. این قرعه این که در تاریخ آمده ظاهراً
درست نیست، اذا یلقون اقلامهم تیر می زدند حالا فرمایش ایشان یک چهار پنج تا چوب
انداختند یا قلم انداختند روی آب هر کدام زیر آب رفت آن مثلا این است که چهار پنج
تا سنگ بگذارند، مثل تسبیح یک تسبیح را بگیرند دو تا دانه دو تا دانه رد بکنند اگر
دو تا آمد بد است اگر یکی آمد خوب است، یا این که قضیه ذات الرقاع چهار تا کاغذ می
نویسد و مخلوطش می کند بعد از نماز یکی را برمی دارد هر چه آمد آن است، لذا قرعه
گفتم ابزارش مناط نیست هر چه می خواهد باشد و قرآن می فرماید که نبودید ببینید که
چه جور شده دشمنی ها یعنی دشمنی به این معنا، دشمنان شرعی آن گفت مال من آن گفت
مال من شاید حضرت زکریا گفتند قرعه می کشیم به نام هر که آمد، به نام حضرت زکریا
آمد حضرت زکریا تقبل کردند خوب است دلالتش خوب است.
یا راجع به حضرت یونس می فرماید که فساهم فکان من المدحضین قرعه
کشیدند به نام حضرت یونس آمد که توی دریا بیندازندش، تقریب این آیه را اگر بخواهیم
بکنیم باید این جور بکنیم که رسم قرآن این است که هر کجا تاریخی را نقل می کند اگر
قبول نداشته باشد رد می کند یکی از شاهکارهای قرآن از معجزات بزرگ قرآن است از
حذاقت پیامبر اکرم سرچشمه می گیرد حذاقت غیبیه یعنی از عقل خدا سرچشمه می گیرد هر
کجا که یک چیزی را قبول نکند رد می کند و اگر رد نکرد دلیل بر این است که معنا می
کند فساهم فکان من المدحضین را خدا قبول کرده که حالا بعد درباره اش صحبت می کنم،
گفتند این هم قرآن آن آیه اول، این هم آیه دلالت می کند به این که قرعه هست.
روایات هم مرحوم صاحب وسائل در جلد 18 وسائل در باب کیفیه قضاء باب
33 است ظاهراً فردا روایات را می خوانیم روایات خیلی است ظاهراً 33 تا روایت مرحوم
صاحب وسائل از ائمه طاهرین علیهم السلام نقل می کند که امر کردند آن جا که دلیل
نباشد قرعه بکشید حالا گاهی امر به قاضی می کنند گاهی هم نه، به قول امام صادق
علیه السلام انها سنه من سنن الهی یا من سنه العقلاء و امر می کنند در حالی که
نزاع حکومتی هم در کار نیست یعنی پیش قاضی نرفته اند یا حتی آن جا که حقیقت واقعی
هم ندارد بعضی حقیقت واقعی دارد این خانه نمی دانیم مال این است یا مال آن؟ واقعاً
معلوم است مال کیست می گویند حقیقت عندالهی، اما گاهی حقیقت واقعی هم ندارد یک
چیزی است که نمی دانند به این بدهند یا به آن بدهند؟ می گویند قرعه بکشید که اصلاً
حقیقت هم ندارد و به واسطه قرعه نزاع حل می شود، این 33 تا روایت هم هست و این
روایت ها دلالتش هم خیلی خوب است انشاء الله فردا بعضی از روایات را می خوانیم.
لذا گفته اند تا این جا شیخ بزرگوار بعدش مرحوم آخوند مقردین بعد
از مرحوم آخوند مرحوم نائینی- حضرت امام، آیت الله خویی و دیگران این ها که کتاب
اصول نوشته اند آخرش را قرعه نوشته اند و آن کسانی که قواعد فقهیه نوشته اند این
ها همه همه تا این جا آمده اند بلا اشکال گفته اند قرعه فی الجمله داریم، قرعه
قرآن روی آن داریم، قرعه روایت روی آن داریم حجت است، بله یک اختلاف هایی دارند که
درباره آن اختلافات باید حرف بزنیم.
اما یک چیزی که این ها نگفته اند تعجب هم هست و باید گفته باشند
قبل از همه چیز سیره عقلاء داریم بنای عقلاء داریم و خود آن دو تا آید هم دلالت بر
همین می کند فسا هم فکان من المدحضین توی بن بست قرعه کشیدند این ها که مربوط به
دین نبود عقلاء بودند و یا همان آیه شریفه را هم می شود گفت که این ها مربوط به
دین نیست توی آن ماندند حضرت مریم را کی بردارد؟ یعنی نزاع این جور شد آن می گفت
مال من آن می گفت مال من آن می گفت مال من حضرت زکریا یا دیگری گفت قرعه بکشید
یلقون اقلاهم در این که کی کفالت بکند به نام حضرت زکریا آمد کفالت شد مال حضرت
زکریا، این ها همه بنای عقلاست حتی ما آیه
شریفه را خیلی سخت می توانیم تعبداً قبول بکنیم. در استصحاب اگر یادتان باشد باید
این جور درستش کنیم که این در دین حضرت زکریا یا دین حضرت عیسی این بوده دلیلش هم
این اذ یلقون اقلامهم، لذا این که تمسک کرده اند به آیه شریفه با یک درد سری باید
درستش بکنیم بگوییم که راجع به آن قضیه حضرت یونس خدا رد نکرده پس امضا کرده راجع
به آیه دوم این که این ها دینی چون حضرت زکریا در قضیه بودند این ها مثل حضرت
مریم، اطرافیانش یک دینارو گذشت و فداکاری بالاخره در دین نصرانیت بود خیلی بالا
بود در دینی از ادیان پس اینها متدین بودند و چون متدین بودند خب قولشان حجت است،
اشکال می آید خب در آن دین، در دین اسلام به چه دلیل؟ باید استصحاب بکنید، همان
استصحابی که مرحوم شیخ یکی از تنبیهات هیمن بود که آیا می شود استصحاب ادیان سابقه
کرد یا نه؟ ما اگر بخواهیم این جا درستش بکنیم باید استصحاب کنیم بگوییم در آن این
بوده نمی دانیم در این دین هست یا نه؟ کان الان یکون کذلک آن هم اشکال پیدا میکند
برای این که تعدد موضوع است، دین حضرت زکریا و یحیی با دین اسلام چه ربطی با هم؟
لذا مشکل است تمسک به این دو آیه کردن، اما اگر حرف من باشد که هست مسلم این است
که آقا این آیات دلالت میکند می کند بر این که قرعه یک امر عقلایی است. سیره
عقلاء این جاست هر وقت که مشکلی برایشان جلو آمد و حل عقلایی و حل دینی ندارد قرعه
می کشند، قرعه می کشند مطلب صاف می شود، لذا سیره عقلاء با عدم ردع شارع یا به
امضای شارع بالاخره آن است عدم ردع مسلم کفایت می کند دیگر، مثل همه این ها همه
بنای عقلاء همه قواعد اگر دلیل هم نداشتیم می گفتیم عدم ردع، دلیل هم داشتیم می
گفتیم همان دلیل ها هم امضاست، تعبد دیگر روی ادله نیست چه قرآن چه روایات، و این
را باید فقها فرموده باشند و نیست چه قرآن چه روایات، و این را باید فقهاء فرموده
باشند و نیست در کلمات و مثلا انشاء الله می رسیم از مثل قاعده ید و قاعده ضرار که
گذشتیم این ها را گفته اند مثلا بنای عقلاء روایات امضاء می کند اما بعضی ها را
ساکت مانده اند مثل همان قاعده جبر را نگفته اند اما عمده این قاعده قرعه است که
قاعده قرعه یک بنای عقلاست و عقلاء رسمشان این است آن وقت هر دینی امضایش کرده و
من جمله اسلام عزیز امضایش کرده در حقیقت اگر بخواهیم بگوییم باید این جور بگوییم
که قرعه فی الجمله یا بالجمله، حالا فی الجمله یا بالجمله اش را شرح میدهم فی
الجمله یا بالجمله قرعه حجه من حجج العقلاء و الزام آور است خب این تا این جا،
پس حرف اول در باب قرعه این است که قرعه فی الجمله حجت است یدل
علیه ادله الاربعه و آقایان بزرگان فرموده اند یدل علیه ادله الثلاثه القرآن و
الروایات و الاجماع، ما می گوییم تدل علیه ادله الاربعه من جمله عقل و اساس آن
بنای عقلاست، دیگر اگر اجماعی است به همان روایات و قرآن برمی گردد اگر قرآن است
به سیره عقلاء برمی گردد اگر هم روایات است معنای سیره عقلاست. ظاهراً حرف خوبی
است دیگر، برویم رد بشویم برویم حرفهای دیگر بزنیم، از این نظر ظاهراً اشکالی نیست
در مسئله خوب گفته اند.
حالا اگر کسی توی مجلسی تعصب به خرج داد گفت حرف تو را قبول نداریم
حرف شیخ انصاری را قبول داریم خب تدل علیه قرآن اما شیخ نگفته اند ما باید از
جیبمان روی آن بگذاریم بگوییم یا شیخ خودتان یاد ما داده ای این قرآن که به این دو
آیه که تمسک کردی خیلی موونه می خواهد تا در اسلام درست بشود با موونه هایش بگوییم
تدل علیه قرآن، اما روایات، روایات خوب است دلالتش خوب است بلکه از روایات انشاء
الله فردا استفاده می کنیم مطلق قرعه حجت است دیگر فی الحجه هم نیست بالجمله است
یک مطلب.
مطلب دوم ما مدعی هستیم که این قرعه بنای عقلاست اصلاً جایی تخصیص
نخورده است خلافاً الشیخ بزرگوار و بعضی دیگر که اینها گفته اند قرعه حجت نیست مگر
آن جا که فقهاء به آن عمل کرده باشند در حقیقت و بعضی دیگر که اینها گفته اند قرعه
برای این که آن قدر تخصیص خورده که دیگر تخصیص مستهجن است معلوم می شود اصلاً حجت
نیست خب تسهین مستهجن است مخصص ها چیست گفته اند که خب در باب امارات که نمی آید
پس تخصیص خورده در باب عمل مردم به آن که نمی آید پس تخصیص خورده دیگر جایی باقی
نمی ماند الا شاذاً آن جا که اصحاب به آن عمل کرده باشند ابن حرف آقایان که گفته
اند قرعه لیس الحجه برای خاطر تخصیص مستهجن.
اما این حرف از اصل درست نیست برای این که اینها تخصص خود را با
تخصیص عئضی گرفته اند در باب امارات نمی آید برای این که اماره وقتی داشته باشیم
مشکل نداریم قرعه تخصصاً بیرون است اماره ورود دارد بر این آن می گوید القرعه لکل
امر مشکل اماره می گوید من مشکل برایت درست نمی کنم من مشکل را رفع می کنم در باب
اصول هم اصلاً نمی آید اصول باز تخصص است آن جا که استصحاب باشد خب رفع مشکل به
استصحاب می شود دیگر مشکلی نیست تا قرعه بکشیم آن جا که بتوانیم برائت جاری بکنیم
یا اصلی از اصول علمیه آن جا که قاعده ید باشد آن جا که اصاله الصحه باشد آن قواعد
لفیظیه این قواعدی هم که الان داریم در آن صحبت می کنیم همه اش همه همه قرعه
تخصصاً نه تخصیصصاً از اینها بیرون است چرا برای این که القرعه لکل امر مشکل
باستصحاب وقتی بسنجیم استصحاب ورود دارد بر این یعنی مشکل رفع کن است وقتی مشکل
رفع شد خب با استصحاب دیگر مشکلی در کار نیست تا بخواهد نوبت به قرعه برسد و باید
بگوییم که همتن ورود دارد بنابراین حالا یا حکومت یا ورود تمام امارات اصول اصول
لفظیه تمام اصول اصول علمیه همچنین در باب فضاوت آن جا که بینه باشد آن جا که حلف
باشد آن جا که حلف را برگرداند و آن طرف قسم بخورد آن جا که اقرار باشد این جای
قرعه نیست وقتی بینه می خواهد حلف نبود اقرار نبود که مثل مرحوم محقق می گوید ولش
کن قاضی را راحت کن ما می گوییم نه آقای قاضی اول دردسرت است حتماً قرعه بکش روی
قرعه خواند تخصیص بزنند این قرعه را نه اینها تخصیص و تخصص را با هم اشتباه گرفته
اند لذا گفته اند تخصیص مستهجن است پس اصلش یک واقعیت عقلایی است شارع مقدس امضاء
کرده لذا ما می گوییم که القرعه لکل امر مشکل آن جاها جاری می شود که دلیل شرعی
دلیل عقلی نداشته باشیم و الا اگر یک دلیل شرعی باشد دیگر مشکل نیست، مشکل لاینحل
دیگر مشکل نیست اگر ما اصلی از اصول عقلائیه یا اصلی از اصول شرعیه داشته باشیم خب
تمسک می کنند به آن اصول دیگر اصلاً نوبت به قرعه نمی رسد.
ما بعضی جاها نه اماره داریم نه اصل عملی داریم نداریم هیچ کدام را
نداریم همین مثالی که زدم خب هیچ چیز نیست زیاد هست نزاع دارند در یک امر مالی آن
می گوید مال من است آن می گوید خیر مال من است خب حالا حاکم شرع چکار بکند؟ نه او
برای این که اصل عملیشان با هم معارض می شود استصحابشان با هم معارض می شود هیچ
چیز ندارند وقتی هیچ چیز ندارند القرعه لکل امر مشکل به حاکم می گویند قرعه بکش
کار را تمام کن دیگر، لذا اگر اماره ای اصلی از اصول عقلائیه اصلی از اصول لفظیه اصلی
از اصول عملیه باشد دیگر به واسطه آن اصل مشکل رفع می شود پس مشکلی نیست تا بگوییم
القرعه لکل امر مشکل، موضوع ندارد و استصحاب هم دیگر همان است استصحاب آن است
موضوع بر است حالا یا واقعاً یا تعبداً،
حالا در آن سی چهل تا روایت می خوانیم خیلی جاها که راستی نزاع است
آن می گوید صلح است آن میگوید وصیت است یک نوشته هم دارند آقا نمی داند صلح است
نمی داند وصیت است نمی داند چکار بکند؟ اصول هم جاری می کند نمی شود رفع نزاع نمی
شود می گوید خب پس بیا قرعه بکشیم قضیه تمام بشود، و عجب این جاست آقا بجنوردی می
گوید اماره است توی آن می ماند می بیند که استصحاب مقدم بر این است می گوید خب اگر
اماره باشد نمی شود که استصحاب مقدم باشد یک حرفی می زند که به شأن ایشان نمی خورد
فردا انشاء الله درباره اش صحبت می کنیم.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد