اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
يكى از قوانين
فقهيه - البته مختص به دماء ثلاثة - را گفتهاند قاعده امكان است. يك قاعده هم به
اين عنوان درست كردهاند:«كل دم يمكن ان
يكون حيضا فهو حيضٌ، هر خونى را كه بشود زن بگويد حيض است، آن خون حيض است.
ديروز عرض كردم
اين قاعده و لو يك شهرتى پيدا كرده است، اما شهرتش لااصل له، يعنى فقهاء در فقه به
آن ملتزم نشدهاند، روايتى كه هم بر
طبق آن نداريم. مثل مرحوم بجنوردى تبعا لشيخ انصارى در آخر مكاسب خيلى اين طرف و
آن طرف زدهاند تا اين را درستش بكنند و نشده است، كه ما يك قانون درست كنيم كه هر
خونى از زن بيرون بيايد هر وقت شك كند خون حيض است يانه، بگويد خون حيض است، نه
فقهاء به آن ملتزماند، نه دليل حسابى روى آن داريم، خيلى اين طرف و آن طرف زده
شده، حتى رسيده به اينجا – كه شيخ انصارى هم يك اشارهاى دارند، اين كسانى هم كه
قواعد فقهيه نوشتهاند يك اشاراتى به اين حرفها دارند - كه مثلاً اصل در خون، خون
حيض است. وقتى اصل اينجورى باشد، وقتى شك بكنيم حيض است يانه، آن اصل مىگويد حيض
است. خوب اين اصل از كجا پيدا شده؟ معنايش چيست؟ يا مثلاً استدلال شده به اين كه
طبيعت زن اين است كه خونى كه زن مىبيند حيض است، اگر غير از اين باشد، مخالف با
طبيعت زن است، پس بنابراين چون مخالف با طبيعت زن است، پس طبيعت زن اقتضاء مىكند
كه اين خون، خون حيض باشد.
در حالى كه اين
خانم را اتفاقا فقها مىگويند اگر شك كردى بگو خون استحاضه است و خونهايى كه از
زنها بيرون مىآيد، غالبا خون استحاضه
است. خون حيض هست، اما به نسبت خون استحاضه كمتر است. حتى پيش فقها مسلّم است كه
اگر شك كردى خون حيض است يا استحاضه، بگو استحاضه است. نمىداند خون قروح است، خون
جروح است، خون حيض است، خون استحاضه است. مىگويند خون استحاضه است. اگر اثبات
بشود كه خون قروح و جروح است، آن است، اگر اثبات بشود كه حيض است، حيض است و الا
خون استحاضه است.
اين هم كه بگوييم
طبيعت زن چنين اقتضاء مىكند، يا مثلاً بالاتر از اين دو تا دليل، ادعاى اجماع
كردهاند؛ اجماع داريم كه كل دم يمكن ان يكون حيضا فهو حيض.
خوب چنين اجماعى
هم در مسأله نداريم. معمولاً اين قاعده را فقط مرحوم علامه در قواعد - نه در
كتابهاى ديگرشان - و مرحوم فاضل اصفهانى -
كه
مشهور به فاضل هندى است - دارند و الا اينكه يك اجماعى در مسأله باشد، نداريم.
لذا ديروز مىگفتم
اين از مشكلات مسايل است و من آن وقتى كه رساله مىنوشتم اين دماء ثلاثه را براى
اينكه راستى مسائلش هم مشكل است،
بررسى كاملى كردم. مرحوم سلطان العلماء كه بر شرح لمعه حاشيه دارند، انصافا آدم
ملّايى است. ايشان گفته بود من يك تسلط حسابى بر همه فقه دارم، اما بر دو تا مسأله
تسلط ندارم، نمىدانم هم چيست، به حسب ظاهر مىنويسم و مىروم: يكى مسأله حج است،
كه اين را ممكن است بروم حج، و بر آن تسلط پيدا كنم. يكى هم مسأله دماء ثلاثة است،
كه زن نيستم خون ببينم، لذا نمىتوانم حقيقتش را بفهم. راستى هم اين مسأله دماء
ثلاثه، مسأله مشكلى است. مسأله حجش هم همين طور است. من خودم حج را چهار سال گفتم،
اما آقاى داماد كه
من درس ايشان مىرفتم يك حج را هشت سال گفتند. مسأله حج انصافا مسأله مشكلى است.
لذا من آن وقتى كه رساله مىنوشتم بررسى كامل كردم و جاى اين قاعده امكان را فقط
يك جا يافتم و آن قضيه استظهار است. اگر يك كسى عادتش 7 روز است. حالا اتفاقا روز
هشتم خون ديد، گفتهاند: استظهار كن. استظهار را دو تا معنا كردهاند: ـ كه من در
رسالهام هر دو معنا را پذيرفتهام - يكى اينكه حيض قرار بدهد تا روز دهم، اگر باز
هم خون ديد، بفهمد استحاضه بوده، نمازهايش را قضا كند و اگر خون نديد، بفهمد حيض
بوده و نمازهايش ديگر قضاء ندارد. اين يك معنا براى استظهار است. يك معناى بهتر از
اين كه عقيده من هم همين است، اين است كه يعنى احتياط كن. اگر اين زن عادت وقتيه و
عدديه داشته باشد و هميشه روز هفتم پاك مىشده است، حالا امروز پاك نشده و روز
هشتم هم خون ديده است ـ اين را هم توجه داشته باشيد خونى كه علامات حيض داشته باشد
ـ اين احتياط بكند. احتياطش به چيست؟ عمل مستحاضه رابجا بياورد و تروك حائض را هم
ترك كند، مسجد نرود، اما نماز بخواند، شوهر با او مقاربت نكند، اما غسل حيضش را
بكند. به اين مىگويند استظهار، يعنى احتياط. حالا بفرماييد هر دو، هر دويش خيلى
خوب است، كه اين مىتواند حيض قرار دهد، چون روايت داريم، مىتواند هم
احتياط بكند و اگر احتياط بكند بهتر است و
ديگر خانم محتاطى شده است. تا روز يازدهم
معلوم بشود كه خونش حيض بوده يا استحاضه. قاعده امكان فقط اينجا آمده است، كه چون
ممكن است حائض باشد، حيض قرار بدهد و اما غير از اينجا ما ديگر هيچ جا پيدا
نكرديم.
مثلاً خانم اول
حيضش يك لكه هايى مىبيند، نمىداند حيض است يانه، گفتهاند حيض نيست. براى اينكه
روزه هايش را بگيرد قرص مىخورد، اما يك
لكه هايى مىبيند، اما آن غدد باز نمىشود و تا آن غددى كه در رحم است باز نشود و
خون فوران كند، جارى بشود، صرف يك لكه ديدن طورى نيست؛ اين خون استحاضه است عمل استحاضه را مىكند، روزهاش هم درست است.
يا مضطر به، آن كه
وضعش نامناسب است، يا آن كسى كه اصلاً عدد و وقت را نسيان كرده، خوب اين را هيچ كس
نگفته قاعده امكان، گفتهاند: مثلاً به خويشان خودش مراجعه بكند، اگر عادت آنها
مثلاً هفت روز است، اين هم هفت روز قرار بدهد.
آن كسى كه تازه
حائض مىشود، دخترى كه تازه حائض مىشود، نمىداند چند روز است، نمىداند چه جورى
است، نگفتهاند قاعده امكان، بلكه گفتهاند هر كجا شك دارد، قاعده استحاضه جارى
كند، هر كجا هم نمىتواند درست بكند، به خويشان مراجعه كند، اگر هم نمىتواند،
گفتهاند ده روز قرار بدهد. بعضى از روايات هم هفت روزه دارد، كه من هم در رساله
نوشتهام هفت روز. اين هفت روز از ماه را حيض قرار مىدهد، ديگر مابقى اش استحاضه
است و بايد نمازهايش را بايد بخواند. و طبيعت زن هم اين باشد كه هر خونى مىبيند حيض
است، ما اين را قبول نداريم؛ براى اينكه گفتم غالبا خونهايش استحاضه است، نه حيض.
حيض علامت دارد و
آن اين است كه آن خونى كه سياه رنگ است، با فشار بيرون مىآيد، سوزندگى هم دارد
حالا ولو كم؛ ديگر در آن اواخر كم است،
غلظت سياهى اش كمتر مىشود، فشارش هم هست، اما روزهاى آخر خيلى كم است، آن جهندگى
اش هم روزهاى آخر هست، اما خيلى كم است، سوزشش هم آن روزهاى آخر خيلى كم است. اما
بالاخره ولو كم، بايد اينجورى باشد. بالاخره اين جورى است كه خانم قاعدتا در ماه
خون حيض مىبيند و اين خون حيض علامت دارد، اگر علائمش هست، حيض است و اگر علائمش
نيست، خون حيض نيست، بلكه خون استحاضه است.
اگر ما قاعده
امكان را در استحاضه ببريم خيلى بهتر است و آن اين است كه هر خونى را كه شك بكنيم
آيا حيض است يا استحاضه، بگوييم استحاضه
است. اين قاعده را داريم. من در رساله دارم، مراجع هم دارند، ما بقى فقهاء هم دارند،
صاحب جواهر دارد، ديگران هم دارند، كه هر خونى كه اين علائم حيض را ندارد، خون
استحاضه است، براى اينكه اگر خونى، خون قروح و جروح نباشد، كه معمولاً نيست، خون
حيض هم نباشد، ديگر خون استحاضه است. لذا آنكه دليل دارد همين است، آنكه روايت
رويش هست، همين است، كه خون حيض علامت دارد، اگر علائم را نداشته باشد، اگر بداند
خون قروح است، مثلاً مىداند يك سوزهاى در رحمش است، رحمش زخم است، خون قروح و
جروح است و گرنه ديگر اين خون، خون استحاضه است و مىشود يك قاعده كلى درست كرد و
آن اينكه: هر خونى كه علائم حيض را نداشته باشد، استحاضه است، مگر اينكه خون قروح
و جروح باشد، كه آن از بحث بيرون است، آن بحث استثنايى است. لذا اگر قاعده امكان
را ببريم در استحاضه، خيلى بهتر از اين است كه ببريم در حيض. تعبّد كه نيست، اگر
تعبّد در كار بود، خوب بود، اجماعى بود، خوب بود.
مثلاً مثل فاضل
هندى، يا امثال فاضل هندى گفتهاند: عرف ؛ مردم هر خونى كه از زن بيرون بيايد را
مىگويند حيض، مگر اينكه اثبات بشود حيض
نيست.
مردم چنين قاعدهاى
داشته باشند، ما نمىدانيم كدام مردم! هر خونى كه بيرون بيايد حيض باشد، نه. مردم
هم خون حيض را مىشناسند، خون استحاضه را هم مىشناسند و همين است كه در روايات ما
آمده است، تعبد هم در كار نيست. خون حيض جهندگى دارد و لو خيلى كم، سوزش دارد و لو
خيلى كم، رنگش سرخ است، اما سرخ مايل به كبودى.
خون استحاضه چيست؟ نه سوزش دارد، رقيق هم است، زرد رنگ هم است. لذا مردم
بگويند اگر شك كرديم حيض است، مردم مىآيند از ما مىپرسند و اينكه حيض قرار
بدهند، هيچ خانم بى سوادى، هيچ خانم با سوادى از اين كارها نمىكند. خانم مىآيد حالاتش
را مىگويد. يك خانمى آمده بود پيش يك آقايى، لكهاش را روى كهنهاى به آقا نشان
مىداد، كه اين خون حيض است يا استحاضه؟ خوب مردم مىآيند پيش ما، پس اينكه بگوييم
مردم مىگويند وقتى شك كردى بگو خون حيض است، ما هر چه گشتيم، پيدا نكرديم. خود
اين كسانى هم كه مىگويند، قبول ندارند؛ گفتهاند، اما اينكه اصل اين است، طبيعت
اين است، اجماع اين است ولى اين يك چيز بغرنجى در فقه ما شده است كه «كل دم يمكن
ان يكون حيضا فهو حيض».
بعد مرحوم شيخ
انصارى اشاره كردهاند، مثل همين مرحوم آقاى بجنوردى، يا بعضى از مراجع كه كتاب قواعد
فقهى نوشتهاند، مثل مرحوم
نراقى كه عوائد نوشتهاند و مثل بعضى ديگر از بزرگان كه در سه، چهار جلد عوائد
نوشتهاند، اينها وقتى مىآيند در اين قاعده امكان يك مثالهايى
مىزنند، كه اين مثالها مورد اختلاف است و نمىشود هم درستش كرد، خودشان هم قبول
ندارند. به غير از اين يك جا كه من گفتم، هيچ جا نمىتوانيم پيدا بكنيم كه اگر شك
بكنيم وضع چيست، چيست.
مثل مرحوم آقاى
بجنوردى، كه گفتم مرحوم شيخ انصارى هم اشاره دارند، اول رفتهاند در اينكه اين
امكان چه امكانى است؟ امكان ذاتى است؟ امكان
وقوعى است؟ امكان قياسى است؟ امكان احتمالى است؟
اينها چه ارتباطى
به بحث ما دارد؟ خوب معلوم است كه امكان احتمالى است، يعنى كل دم يمكن ان يكون
حيضا، يعنى يُحتمل. مثل اول كفايه كه اگر
يادتان باشد يك جمله خيلى بالايى از مرحوم شيخ الرئيس نقل كرد كه «كلما قرع سمعك
فذره فى بقعة الامكان» ؛ نه رد بكن، نه قبول بكن، تا اينكه برهان پيدا كنى، وقتى
برهان پيدا كردى، اگر قول اين كه گفته برهان رويش است، قول اين را بپذير و اگر
آنكه پشت سرش حرف زدهاند برهان دارد، قول او را بپذير. كه اين روايت هم است،
روايت است كه پيش شما غيبت كسى را كردند، اگر مىتوانى دفاع كن، اگر نمىتوانى
دفاع بكنى، فذره فى بقعة الاحتمال.
از همين جهت هم
مرحوم شيخ انصارى مىفرمايند: امكان قياسى است. ايشان يك معناى ديگر مىكنند،
مىفرمايند معنايش اين است كه هر خونى كه علامت داشته باشد، اين خون حيض است و الا
خون استحاضه است اسمش را امكان قياسى مىگذارند.
خوب معلوم است كه
هر خونى كه علائم شرعى (حيض را) داشته باشد، اين خون حيض است. لذا امكانش هم امكان
احتمالى است، يعنى اگر نمىدانى خون حيض است، يا استحاضه، بگو خون حيض است. ما
مىگوييم اگر نمىدانى خون حيض است يا استحاضه، بگو استحاضه است؛ ما بعكس مىگوييم.
هيچ جا هم نداريم كه طبق آن فتوا رويش باشد. مثلاً عادت زنى روز اول ماه و هفت روز
است. حالا يك روز قبلش خون ديد. مىگويند بگو حيض است. چرا حيض است؟ براى اينكه يك
ساعت و دو ساعت و نيم روز اينها ضرر به وقتيهاش نمىزند، اين جورى جلو مىآيند،
نه روى قاعده امكان. و الا اگر دو روز قبل باشد، مىگويند بگو استحاضه است، يا
استظهار كن تا اول ماه كه حيض مىشوى، ببين خون ادامه پيدا مىكند يانه، اگر خون
قبل از آن وقتيهاش قطع شد، معلوم مىشود استحاضه است، براى اينكه خون حيض حتما بايد
سه روز پشت سر هم باشد و چون سه روز نبوده، ديگر روى آن روايات و روى آن قاعده بگو
خون استحاضه است، نه حيض. اين اولش، آخرش هم همين طور، با استصحاب جلو مىآيند.
اگر عادت زنى هفت روز است و حالا يك لكهاى مىبيند، يك زرد رنگى مىبيند، يك خونى
مىبيند، اين وضعش چيست؟ مشهور مىگويند استصحاب بكن. اما همين اگر عادتش هفت روز باشد،
استصحاب ديگر نمىگويند، مىگويند استظهار. استظهار روايت صحيح السند دارد، كه من
در رساله نوشتهام مىتواند روزه نگيرد، نماز نخواند، حيض قرار دهد، مىتواند هم
بالاتر از اين احتياط بكند. استظهار يعنى احتياط. ديگر يك معنا پيدا مىكند. تا
روز يازدهم اگر باز خون ديد، معلوم مىشود اين سه روز هم استحاضه بوده است و اگر
خون نديد معلوم مىشود اين عددتش تغيير
كرده، حيضش تغيير كرده و اين چند روز هم حيض بوده است. استظهار يا احتياط به عقيده
ما. اينجا خوب است كه انسان قاعده امكان را بياورد، چون
روايت رويش هست، يك تعبد است. اما اين تعبّد فقط اينجاست، نه جاهاى ديگر، حتى در
عدديه بدون وقتيه، در وقتيه بدون عدديه، در مضطربه، در ناسيه، در همه اينها من
جايى نديدهام كه فقهاء به قاعده امكان تمسك كره باشند.
ما خيال مىكرديم
آقاى بجنوردى روى الفبا جلو مىروند، حالا مىبينيم روى الفبا قاعده امكان را كه
يك قاعده خيلى دور است، آورده است. اگر با
الفبا بود، خوب بود آورده باشند. يا قاعده من ملك را اول آوردهاند، كه با الفباء نمىآيد،
آن هم اينجا بى خود آمده است.بله بحث روز يكشنبه قاعده قرعه است كه ايشان
آوردهاند، كه خوب قاعدهاى است. كه مرحوم شيخ جزء رسائلشان است، مرحوم صاحب كفايه
جزء كفايه شان است. البته اينها خيلى مختصر بحث كردهاند. روز يكشنبه ديگر قاعده
قرعه را بحث مىكنيم. قاعده قرعه قاعده خوبى است. در بحث فقهمان قاعده قرعه را در
باب قضا و شهادات بحث كرديم. اما على كل حال قاعده قرعه بحث خوبى است.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- علاوه بر مرحوم علامه
در قواعد و مرحوم فاضل هندى در كشف اللئام، مرحوم شيخ طوسى در خلاف و مرحوم محقق
در معتبر و همچنين مرحوم علامه در منتهى و نهايه ادعاى اجماع كردهاند. رك: محمد
بن حسن طوسى، الخلاف، 6 جلدمؤسسه نشر
اسلامى، قم، چاپ اول، 1417 هـ.ق ج 1، ص 235 ؛ محقق حلّى، المعتبر فى شرح المختصر،
2 جلد (مؤسسه سيد الشهداء عليه السلام، قم، 1364هـ.ش) ج 1، ص 203، علامه حلّى
منتهى المطلب فى تحقيق المذهب، 4 جلد(مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، چاپ اول، 1413
(هـ.ق) ج 2، ص 287، علامه حلى، نهاية الاحكام، 2 جلد (مؤسسه اسماعيليان، قم، چاپ
دوم، 1410) ج 1، ص 134.
-رك: وسائل الشيعه،
پيشين، ج 2، ص 556 - 559، باب 13، از ابواب الحيض.
-رك:
القواعد الفقيهة، پيشين، ج 1، ص 19 - 20.
-رك: شيخ مرتضى انصارى
كتاب الطهارة ط ق، 2 جلد(مؤسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، قم) ج 1، ص
223 - 224.