أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم
الله الرحمن الرحیم رَبِّ
اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي
يَفْقَهُوا قَوْلِي.
فرمودند که واجبالنفقه،زن و اولاد و پدر و مادر هستند و اما براي
پدر و مادر فرمودند «و ان علي و ان نزل» و کسي ديگر واجب النفقه نيست.
در جلسۀ قبل عرض کردم که روايتي در مسئله نداريم به جز رواياتي که
دو تا از آن روايتها را خوانديم و سکوت در مقام بيان است. سکوت در مقام بيان افادۀ
حصر است. اما يک روايت داريم که روايت صحيحالسند و ظاهرالدلاله است و ميگويد بچههاي
صغير هم ولو ارث نبرند، اما ارث به آنها بدهيد. يعني ولو وجوب نفقۀ ارثي ندارند،
اما به آنها ارث دهيد. آنچه مشهور است و سوال نيز روي آن ميشود، اينست که يک پسري
زن و بچه دار در زمان پدرش از دنيا رفت و بعد پدرش از دنيا رفته است، ارث اين پدر
به اولادش ميرسد ولي به اين بچهها ارث نميرسد و بعضي هم تعجب ميکنند که چرا
اين بچهها بايد ارث نبرند. طبقۀ اول که عموهاي اين بچه باشند و يا عمههاي او
باشند ارث ميبرند و اما چرا بايد ارث پدر مُرده به اين اولاد صغير نرسد! حتي چند
روز قبل يک نامه البته از طريق سايت نوشته بود که خيلي بيعقلي ميخواهد که انسان
اينطور فتوا دهد و اين بچهها را از ارث محروم کند و بگويد ارث پدر به اينها نميرسد
و اين روايت ميگويد به اين بچهها ارث ميرسد.
روايت 9 از باب 8 از ابواب نفقات، جلد 15 وسائل:
صحيحه حلبي عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: قلت له: (من الذي اجبر
على نفقته؟ قال: الوالدان والولد والزوجة، والوارث الصغير يعني الاخ وابن الاخ
وغيره.
وارث صغير ارث ميبرد. پدر و مادر ارث ميبرند و اولاد و زوجه ارث
ميبرند و اين در آن روايتها آمده بود و ما، يعني بزرگان به واسطۀ سکوت در مقام
بيان از آن استفادۀ حصر کرده بودند و فرموده بودند فقط اولاد و پدر و مادر و زوجه
وارث هستند و اما مابقي وجوب نفقه ندارند و اين روايت ميگويد وجوب نفقه از وارث
صغير هم هست. اصلاً مراد از اين «والوارث الصغير» چيست و اين روايت که ميگويد
«والوارث الصغير» آيا معنايش اينست که مثلاً کسي پسر و دختر کبير داشته باشد و يک
بچه صغير هم داشته باشد، وقتي بميرد، معلوم است که اين بچههاي صغير از او ارث ميبرند،
براي اينکه بچههاي او هستند و کبير و صغير ندارد.
ظاهر روايت اينست اما نميتوان اينطور روايت را معنا کرد. روايت را
مثل صاحب جواهر و ديگران معنا کردند و گفتند مراد از «والوارث الصغير» يعني صغيري
که ارث نميبرد چون در طبقۀ دوام واقع شده و اين روايت ميگويد اين هم وجوب نفقه
است و به اين هم نفقه دهيد تا بزرگ شود و واجب هم نيست و روايت را حمل بر استحباب
کردند. معنايش اينطور ميشود که اگر کسي بميرد، وجوب نفقه از بين ميرود و مالش را
بايد قسمت کنند. حال اگر يک بچه صغير دارد، علاوه بر اينکه ارث ميبرد، تا بزرگ
شود و کبير شود، وجوب نفقه هم دارد و بايد چيزي از اين ميّت باقي بگذارند و يا
حساب کنند به اندازهاي که اين بچه بزرگ شود و به عنوان وجوب نفقه براي بچه
بگذارند. اين معلوم است که درست نيست، لذا گفتند اين مستحب است. اينطور که آقايان
روايات را معنا ميکنند، استحبابش هم کار مشکلي است. براي اينکه مال را
دختروار و پسروار تقسيم ميکنند و اين
صغير قيّم دارد که از مال خودش او را اداره کند و نوبت به اينکه از ميّت نفقه
بردارند تا اين کبير شود، نه مورد فتواست و نه مورد قاعده است. اما اگر روايت را
اينطور معنا کنيم که پدر و مادر ارث ميبرند و اولاد هم ارث ميبرند و زوجه هم ارث
ميبرد و اگر يکي از ورثۀ او مرده باشد، صغير او ارث ميبرد. بعني اين وارث را
اضافه به صغير کنيم. يعني وارثي که مرده است و صغير دارد، اين صغير ارث ميبرد.
حال اينکه ارث نميبرد،پس چه کنيم؟ روايت را حمل بر استحباب کردند. علي کل حالٍ
کسي پيدا شود و بگويد از نظر شرعي يعني فقهاء، بگويد اين کسي که پدرش مرده،ارث ميرسد
به عموها و عمهها و اين بچههاي صغير ارث نميرسد و اگر پدرشان بود، از پدر ارث
به اينها ميرسيد و الان که پدرشان مرده است، بنابراين اين بچهها ارث نميبرند،
مگر اينکه طبقۀ اول نباشند تا ارث ببرند. آنگاه والوارث الصغير را حمل کنيد بر
استحباب. اين خلاصۀ حرف است.
آنچه ما تا الان جلو آمدهايم و روي آن جزم هم داريم، اينست که از
نظر اسلام، همه وجوب نفقه دارند. يعني فقرا و ضعفا و آنکه ندارد تا خود را اداره
کند. گاهي پدر و مادر و بچهها و زن است و ارث ميبرند و گاهي بچه صغيرهايي هستند
که ارث نميبرند و بگوييم اينها هم وجوب نفقه دارند، چنانچه در وقتي که زنده بود،
وجوب نفقه داشتند. زيرا گفتيم «والاولاد و ان نزل»، بنابراين در وقتي که پدر بود،
اين وجوب نفقه داشت، الان نيز وجوب نفقه دارد. آنگاه اگر وارث صغير را اينطور معنا
کنيم و بگوييم اين يک عطف بيان از آن ولد است، «الوالدين والولد» و ولد به اين
معنا که ولد الولد و الزوجه والوارث الصغير. اما ما بالاتر از اينها ميگفتيم. اگر
يادتان باشد در جلسۀ قبل ميگفتم که الان مثل خواهر و برادر و نوهها را اگر
بگوييد وجوب نفقه ندارند، اما از باب صلۀ رحم . لازم نيست وجوب نفقه باشد بلکه از باب
صلۀ رحم بايد هرکسي که ميتواند، خويشان خودش را بدارد براي اينکه اگر خويشان را
ندارد، ترک رحم کرده و ترک رحم گناهش بالاتر از اينست که به پدر و مادر نرسد. يعني
پدر و مادر هم از باب صلۀ رحم است و هم از باب وجوب نفقه است و قطع نظر از وجوب
نفقه اگر کسي به پدر و مادرش نرسد و يا پدر و مادر به اولاد نرسند، معلوم است که
از باب صلۀ رحم گناه بزرگي کردهاند. و حتي اين محروم کردن اين بچههايي که پدرشان
مُرده است، عرفاً يک ترک رحم است. بايد مواظبت کامل از اين بچهها داشته باشد و تا
زنده بوده وجوب نفقه داشت و الان که مُرده است، به ياد اين بچهها باشد و معنايش
اينست که به اين بچهها نفقه دهد تا بزرگ شوند. لذا کسي نگفته و مثل اينکه نميشود
که ما هم نگوييم، ما قانون مواسات و قانون صله رحم و قانون وجوب نفقه داريم. قانون
وجوب نفقه هرکجا باشد، بگوييد و آنجا که نباشد، قانون صله رحم است و آنجا که
نباشد، قانون مواسات است، پس بنابراين هر مسلماني که بتواند مسلمان ديگر را اداره
کند، بايد اداره کند. اما اين را نگفتند. يعني مثلاً کسي برادر و خواهر دارد و
اينها فقيرند و يا اين ميخواهد دخترش را شوهر دهد و نميتواند و برادرش حسابي
کارش خوب است و جهيزيههاي ميلياردي ميدهد، بنابراين بگويد من وجوب نفقه نيستم
براي همين بر من واجب نيست که جهيزيه تهيه کنم. نديدم که کسي قبول کند و مثل اينکه
وجوب نفقه را يک امر حکمي ميدانند و ميگويند هرکه ترک رحم کرد، گناه کرده است و
اما حق و حقوق و وجوب نفقه را نديديم که کسي بگويد و در جلسۀ قبل ميگفتم که اين
خواهر و برادر و بچه خواهر و بچه برادر دارد و ايام عيد به ديد و بازديد هم ميروند
و با هم گرم ميگيرند و مزاحت براي فقرا درست ميکنند و ميگويند ما صله رحم
کرديم. اما اگر به اينها نرسد، ايا ترک رحم هست يا نه؟ فقها نگفتند اما ما گفتيم
آري. اين صلۀ رحم نکرده است. صلۀ رحم اين نيست که به ديد و بازديد هم نروند و يا
با هم قهر نباشند و صلۀ رحم اين نيست که با هم گرم باشند. يکي از بزرگان ميگفت
اصلاًصلۀ رحم اينست که همديگر را اذيت نکنند و بايد با هم گرم باشند و قهر نباشند
و في الجمله رفت و آمد داشته باشند، اگر مزاحمت نباشد، و اما مهمتر از اينها بايد
آن کسي که دارد، آن کسي را که ندارد، اداره کند و الاّ بالاترين ترک رحم همين است.
مثلاً ميتواند براي برادرش خانه بخرد و برادرش سرگردان است. يا ميتواند براي بچه
برادرش زن بگيرد، اما نميگيرد و او به عذاب عزوبت گرفتار است و اين هم ميگويد به
من ربطي ندارد و براي پسر آنچنان ميکند و براي پسر خواهر يا پسر برادرش هيچ کاري نميکند و آنگاه بگوييم
صله رحم کرده است. حال صلۀرحم نکرده است، پس وجوب نفقه دارد. اما فقهاء اين را
نگفتند. ما اين «الوارث الصغير« را اگر شد، اينطور معنا کنيم و اگر نشد، روايت را
که فقها حمل بر استحباب کردند، بگوييم روايت را طرح کنيم، چنانچه صاحب جواهر نقل
ميکند که روايت مطرود است، براي اينکه اصحاب به آن عمل نکردند و بگوييم اگر در روايت بخواهيم طبقۀ دوم را به طبقۀ اول
ببريم، اينطور نيست و آن وجوب نفقهاي که براي پدر و مادر هست،براي اين نيست و
اما وجوب نفقه منحصر نيست به آنچه در فقه گفته شده و بالاترين اين ترک رحم است،
اينکه رحم ندارد و ميتواند رحم را در رفاه بگذارد و اما نگذارد. حال اگر وصيت
کند، يعني اين بچهها که ارث نميبرند و حالا قسمتي از مالش را براي اين بچههابه
عنوان ارث بگذارد، حال يا از ثلث خودش بگويد اين بچهها را اداره کنيد. اين حرف
ديگري است و صلۀ رحم کرده، اما آيا اين واجب است يا نه؟! فقهاء ميگويند واجب
نيست. از ثلث مالش براي نوهها بگذارد؛ آيا اين واجب است يا نه؟! نديديم که فقيهي
بگويد،بلکه گفتند نه. در هر کاري که بخواهد، ميتواند به اندازۀ ثلث مالش مصرف
کند. نميدانم چه بگويم و چه کنيم و شما عزيزان هم کمک نميکنيد. قانون مواسات و
اين قانون صلۀ رحم و اين وجوب نفقه هست و نميدانيم چه کنيم.
براي وجوب نفقه الان ميبينيم که فقها ده ـ بيست فرع در آخر نکاح
به عنوان نفقات ذکر کردند و عمده هم همين است که پدر و مادر و اولاد و زوجه وجوب
نفقه دارند، راجع به زن هم گفتند که حق است و راجع به پدر و مادر و اولاد گفتند حق
نيست و حکم است.
امروز انشاء الله مسئله تمام ميشود و فردا راجع به اينکه آيا
حيوانات هم واجب النفقه هستند، صحبت ميکنيم.
و اما حال که حکم است، ما در مقابل اين حکم يک حکم ديگري داريم و
آن صلۀ رحم است. هيچ تفاوتي هم ندارد و احدي از فقها هم نگفته صلۀ رحم مستحب است.
حال گاهي شما عزيزان و يا بزرگتر از شما مثل صاحب جواهر ها و امثال اينها وقتي ميخواهند
روايت را طرد کنند، ميگويند روايت اخلاقي است، يعني حمل بر استحباب کن و فضيلت
دارد. اسم آن را روايت اخلاقي ميگذارند. صلۀ رحم را نميتوان گفت که از مستحبات
است بلکه صلۀ رحم از اوجب واجبات است، هم از نظر قرآن و هم از نظر روايات اهل بيت
و هم از نظر فتوا. اگر از اوجب واجبات شد، بايد اين را در باب نفقات بفرماييد و آن
اينکه برادر و خواهر و اينها مثل اولاد و مثل پدر و مادر ارث ميبرند. آنها من باب
وجوب نفقه و اينها من باب صلۀ رحم. اما چرا نگفتند؟! واجب که هست، فرقي هم که نميکند
و همينطور که اگر به پدر و مادر نفقه ندارد، حکم است و گناه کرده و حق نيست. صلۀ
رحم را نيز اگر نکرد، حکم است و حق نيست و گناه کرده است. اگر متمول باشند،لازم
نيست،چنانچه بحث بعدي ما اينست که اگر پدر و مادر کار و بارشان خوب باشد، ولو
اينکه اولاد هم کار و بارش خوب باشد، اما پدر و مادر وجوب نفقه ندارند. همچنين اگر
اولاد ميتواند خودش را خوب اداره کند، وجوب نفقه ندارد. فقط راجع به زوجه است که
گفتند اگر کار و بار زن خيلي عالي باشد و حسابي هم متمول باشد، اما باز وجوب نفقه
دارد و بعد هم علت ميآورند و ميگويند براي اينکه حق است و حکم نيست. اين چيزها
را همه فرمودند. حال که حکم است، پس چه فرق است بين پدر و مادر و عمو و عمه و
خاله؟! همينطور که پدر و مادر را اگر ندارند و اولاد دارد، بايد پدر و مادر را
اداره کند و نميشود که در مضيقه واقع شوند و گناهش خيلي بزرگ است، ما ميگوييم
عمو و عمه و دخترعمه و دخترخاله هم همينطور است. فقهاء سه ـ چهار نسل هم بيشتر
نفرموند و اينها هم هيچ فرقي با پدر و مادر ندارند. اگر کارش خوب است و عمويش فقير
است و وضعش خوب نيست،بايد اين عمو را بدارد، هم در خوراک و هم در پوشاک و هم در
مسکن و هم در ازدواج. مثلاً بچههاي برادرش عزب هستند و اين ميتواند آنها را از عزوبت
درآورد، پس واجب است. البته از باب وجوب نفقه نه، بلکه از باب صلۀ رحم. آنگاه کمي
بالاتر اين قانون مواسات است که ما دلمان ميخواست از شما استفاده کنيم و در همين
باب نکاح هم سه ـ چهار بار مسئله را متعرض شدم و آن اينست که اسلام ميگويد من فقر
ندارم. اگر ميتوانند خودشان، خودشان را از فقر بيرون بياورند، به واسطۀ کار و
کوشش، پس واجب و لازم است که کار کند و اگر نه، دولت و اگر نه، همۀ مردم بايد فقر
را از جامعه بردارند. اگر بخواهد خودش پول داشته باشد و ديگران گرسنه باشند، «ما آمن بالله واليوم الآخر من بات شبعان وجاره جائع»، اين گفتۀ پيغمبر روي منبر بود که در زمان صدر اسلام حسابي به آن
عمل ميشد. «من اصبح و لم يهتم بامور
المسلمين فليس به مسلم»، اهتمام به امر مسلمين
اين نيست، که اين جوان نميتواند ازدواج کند و اما ما ميتوانيم براي اين جوان
خانه بخريم و براي او زن بگيريم و کار درست کنيم و او را زنده کنيم. آيا اين اهتمام
به امور مسلمين نيست؟! اما فقها نفرمودند. حال در صلۀ رحم ساکت است اما در اينجاها
در اول فقه و در اول باب زکات، صاحب جواهر و بعد هم ديگران و من جمله مرحوم محقق
همداني تصريح ميکنند که آنچه واجب است، اينست که ما بايد خمس و زکاتمان را بدهيم
و اما اگر خمس و زکاتمان را بدهيم، هيچ چيزي برايمان واجب نيست، ولو اينکه گنج
پيدا کنيم. آن موقع ناامني بود و پولها را طلا ميکردند و طلاها را در خمره زير
خاک ميکردند و اسم آن را گنج ميگذاشتند. الان پولها را در بانکهاي خارجي و داخلي
ميگذارند. خوب چطور ميشود اين آيۀ (وَالَّذِينَ
يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ الله فبشرهُم
بعذابٍ اليم) را حمل بر خمس و زکات کنيم؟! اما
مرحوم صاحب جواهر در اول کتاب زکات ميفرمايند و حتي اين کلمۀ «کنز» در اول
کلماتشان آمده که اگر کسي خمس و زکاتش را بدهد ولو کنز هم بکند، اشکال نداردو آنچه
اشکال دارد اينست که خمس و زکات ندهد و ما اين را قبول نداريم. البته چون کسي نگفت
جرئت نداريم اما جرئت ان قلت قلت طلبگي با شما داريم. و ما دلمان ميخواست در
قانون مواسات از شما استفاده ميکرديم که نشد و شما کاري کنيد که اين فرمايش صاحب
جواهر را درست کنيد. کاري کنيد و اين فرمايش بزرگان را که هرکه کتاب زکات نوشته،
تبعاً از صاحب جواهر در همان صفحه اول اين را نوشته. حال اين بحث امروزمان هم مثل
بحث قانون مواسات است و هيچ کس نگفته و اما اينکه صلۀ رحم واجب است و از اوجب
واجبات است، همه گفتند. آنگاه سوال ما اينست که صلۀ رحم فقط مختص به گرم گرفتن و
سلام و عليک و رفت و آمد است؟! خانم يک کيلو طلا در گردن و دست دارد و به خانۀ
جاري خود رود که اصلاً طلا ندارد و وضع او هم نکبتبار است و بگويد رفتم و صله رحم
کردم. ما ميگوييم غلط کردي و اما فقها نفرمودند بلکه فقها فرمودند اين صله رحم
کرده است. ما ميگوييم رفت و آمد خوب است اما از آن طرف رسيدن به رحم، به برادرها
و خواهرها و پسربرادرها و پسرخواهرها و به عمه و خاله يعني اين سه ـ چهار نسلي که
عقلا و عرف آنها را رحم ميدانند، ما ميدانيم اگر کسي داشته باشد، اينها واجب
النفقه هستند. هيچکس اين را نگفته و دلمان ميخواهد شما درست کنيد و بگوييد اينکه
شما ميگوييد غلط است و فقها که نگفتند درست است به اين معنا که لازم نيست. حال
نميخواهيم اسمش را بگوييم که وجوب نفقه يا صله رحم بلکه ميخواهيم بگوييم که بايد
مثل پدر و مادر،عمو را بداريم و مثل اولاد خودمان، اولاد برادر و خواهر خودمان
رابداريم. فرض ما اينجاست که ما متمول هستيم و او فقير است و ما ميتوانيم او را
بداريم، حال واجب است که بداريم يا نه؟! فقها گفتند نه و ما ميگوييم يقينا ً
آري. اما در مقابل فقها نميتوان در رساله اين چيزها را نوشت اما ان قلت قلت طلبگي
جايي نميرود و شماييد که بايد رفع اشکال کنيد.
وقت تمام شد و سه ـ چهار مسئله مانده که مجبوريم فردا راجع به اين
مسائل صحبت کنيم. انشاءالله.
و صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد