عنوان: بررسي آیاتی که گفته اند نسخ شده است
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم.رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

عرض کردم که مفسرین از عامه و خاصه بیش از صد آیه از قرآن را گفته اند نسخ شده است و حتی در این باره کتاب هم نوشته اند،مثل کتاب ناسخ و منسوخ نحاس،که136تا آیه آورده که اینها نسخ شده است.

مرحوم آقای خویی«ره» از آن136آیه،36تا را انتخاب کرده اند،که ماگفتیم روی البیان این36تا را متعرض می شویم،تا ببینیم نسخ شده است،یا نه درباره35تا آیه بحث کردیم که نسخ نشده است و امروز آیه36از روی البیان را بحث می کنیم.که امروز به امید خدا بحث تمام می شود و بحث فردایمان راجع به بداء است که یک مسأله فوق العاده مشکلی است،هم فلسفی است،هم عرفانی است،و هم تفسیری.

مرحوم آخوند در کفایه بعنوان مسأله اصولی خیلی کم درباره بداء صحبت کرده اند و از مسأله گذشته اند و چونکه ما در باب نسخ که مرحوم آخوند مختصر از آن گذشته بودند،مفصل صحبت کردیم، درباره این بداء هم باید انشاءالله مفصل هم از نظر عرفانی،هم از نظر فلسفی،هم از نظر تفسیری،هم از نظر کلامی و هم از نظر اصولی صحبت بکنیم.

فعلاً ما در مقام بیان هستیم که ما آیه ای پیدا نکردیم که قرآن بواسطه آن نسخ شده باشد.وقتی که پیدا نکردیم،اگر یک روایتی هم باشد،معمولاًبایدآن روایت راهم تأویل بکنیم،مثلاًاینکه امیرالمؤمنین«عليه السلام» می فرماید ناسخ و منسوخ و عام و خاص و مطلق و مقید و تأویل و همه چیز قرآن را می دانم،بالاخره یا باید بگوییم از روی اینکه عامه گفته اند نسخ شده،ایشان هم فرموده اند،یعنی از باب مثال است،یا باید تأویل دیگری بکنیم،که بعضی از روایات عام و خاص ندارد،می گوییممراد از ناسخ و منسوخ یعنی عام و خاص،یعنی مطلق و مقید،برای اینکه نسخ را به تخصیص زمانی معنا کردیم و گفتیم فرقی بین عام و خاص اصطلاحی و ناسخ و منسوخ اصطلاحی نیست،چون هر دو نسخ ،یکی نسخ فردی است ،یکی نسخ زمانی است.

آخرین آیه ای که درباره اش صحبت شده،آیه فیء،یعنی ایه 8 از سوره حشر- سوره59- است. «ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلل و للرسول و لذی القربی و المساکن وبن السبیل ».

گفته اند که این آیه شریفه می فرماید«ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله وللرسول و لذی القربی و المساکن وابن السبیل»ومقاتله راذکرنکرده است،پس ایه خمس ناسخ این آیه است.آیه خمس، آیه41از آیه8سوره انفال است که می فرماید«واعلمو انما غنمتم من شیء فان لله خمسه وللرسول و لذی القربی و المساکن وابن السبیل».فیء و غنیمت یک معنا دارد،بنابراین آن آیه که می گوید فیء همه اش لله و للرسول،این آیه می گوید نه،چهار قسمش مال مقاتلین،یک قسمش مال رسول گرامی است.پس آیه خمس امده،آیه فیء را نسخ کرده است.در حقیقت ایه فیء می گوید همه مال خدا،یا مال پیغمبر،یا مال ذوالقربی یا مال یتامی و مساکین و ابن سبیل است ،آیه غنیمت می گوید همه اش نه،یک پنجمش مال اینهاست « فان لله خمسه وللرسول و لذی القربی و المساکن وابن السبیل».

این حرف یک حرف فوق العاده نکبتی و سیاست آمیزی است و آن این است که سنی ها تبعاً للعمر آیه غنیمت را به طور کلی از کار انداخته اند .ما شیعه ها که می گوییم خمس داریم،سنی ها می گویند ما اصلا خمس نداریم،حالا چه کرده اند؟گفته اند مراد از عنمتم غنائم دارالحرب است،بنابراین اصلا فوائد را نمی گیرد و این که شیعه میگوید فوائد را می گیرد،نه اصلا فوائذ را نمی گیرد و مختص غنایم دارالحرب است.لله هم که خدا پول نمی خواهد،تشریفات است،پس لله هم هیچ للرسول هم،تا پیغمبر بودند،خمس مال ایشان بود،پیغمبر که مردند،این هم هیچ.ذوالقربی یعنی زنان پیغمبر،تا وقتی زنان پیغمبر بودند ،یک چیزی به آنها می دهیم،وقتی نبودند،هیچ یتامی و مساکین را هم می گویند چه کسی گفته است یتامی و مساکین سادات؟مطلق یتامی،مطلق مساکین و مطلق ابن سبیل مراد است.لذا خمس یخدور.

این حرف عمری است،برای اینکه همین جور که عمر دید اگر فدک دست حضرت زهرا سلام الله علیها باشد ،به واسطه فدک مردم را دور ولایت جمع می کند،لذا اول کاری که کردند حضرت زهرا را حسابی کتک زدند،برای اینکه مردم سر جایشان بنشینند و الا می دانستند کتک خوردن حضرت زهرا خیلی بر ضررشان است.اما بالاخره یک شدت عمل راجع به زهرای مرضیه(ع)،در آتش زدن،کتک زدن،انداختن روی زمین،به شدت آوردند امیرالمومنین به مسجد،به هم هو کردن حضرت زهرا (ع)در خطبه،گر چه خطبه آنها را زمین گیر کرد ،پدر آنها را در آورد ،اما با بی تفاوتی مردم آنها توانستند از صحنه بیرون بروند.بالاخره کار اولشان این بود،برای اینکه مردم سر جایشان بنشینند.

بعد دیدند این فدک مانع کار است، برای اینکه اگر حضرت زهرا(ع) فدک داشته باشد،بالاخره«الناس عبید الدنیا».[1] لذا فدک را هم با امر سیاسی از حضرت زهرا(ع)گرفتند.اینها یک چیزهای خیلی مسلمی است یعنی همین طور که امیرالمومنین (ع) دو ماه قبل منصوب به خلافت شد و اینها زیر پا گذاشتند به عنوان این پیغمبر اکرم یک مجتهد بود،ما هم یک مجتهدیم.پیغمبر اکرم اشتباه کرد،صلاح در این است.حتی عمر با کمال پر رویی وقتی که حضرت زهرا(ع) فریاد می زدند که بروید گم شوید،همان وقتی که داشتند حضرت زهرا(ع) را کتک می زدند عمر همین را گفت.گفت زهرا یا دین خدا،یا تو و ما که نمی توانیم دین خدا را رها کنیم،تو را بگیریم.کتکت می زنیم تا سر جایت بنشینی،تا دین خدا زنده بماند.

فدک هم معلوم بود،دو دو چهار بود که مال حضرت زهرا(ع)است،برای اینکه همین کسانی که فدک را ضبط کردند،می دانستند که فدک حق حضرت زهرا(ع)بوده،برای اینکه خدیجه کبری به واسطه مالش اسلام را تقویت کرده است.که حتی من عقیده دارم فدک مال حضرت خدیجه کبری،به واسطه مالش اسلام را تقویت کرده است.که حتی من عقیده دارم فدک مال حضرت خدیجه بوده و یهودیها به مفت ضبط کردند.بالاخره آیه آمد که«و آت ذا القربی حقه»[2] و خدا فدک را به حضرت زهرا(ع) واگذار کرد و قران می گوید حقش هم بوده است.اینها همه اینها را می دانستند،اما با یک روایتی که جعل کردند،که پیامبرها ارث نمی گذارند،فدک را ضبط کردند.هر چه هم حضرت زهرا(ع) داد می زد که ارث نیست مالم است،می گفتند خیر،فیء بوده مال پیغمبر بوده است می فرمودند خب مال پیغمبر بوده،چرا به ارث نرسد؟می گفتند پیغمبر فرموده است ما پیغمبرها ارث نمی گذاریم.می فرمودند اینکه معنا ندارد،قران می فرماید پیامبرها ارث گذاشتند.[3]

بالاخره با دغل بازی و سکوت مردم فدک را هم ضبط کردند،برای اینکه وقتی حضرت خطبه را خواندند و اثبات کردند که فدک مال من است،ابی بکر بنا کرد گریه کند- حالا نمی دانم اشک هم داشت یا نه-و گفت زهرا جان ما مرید تو هستیم،ما مرید پدرت هستیم اما چه کار بکنم این فدک مال بیت المال است و من نمی توانم در آن تصرف کنم و به تو بدهم.مردم هم ساکت نشسته بودند و گوش می دادند،که دل حضرت زهرا(ع) اینجا حسابی از مردم سوخت،بالاخره فدک را هم ضبط کردند.

آن وقت نوبت رسید به غنیمت،که آنها می دانستند معنای این غنیمت چیست،می دانستند که در آیه «وعلموا انما غنمتم من شیء فان الله خمسه و للرسول و لذی القربی»[4] ذی القربی یعنی ولایت،برای اینکه اینها چیزی نبود که مخفی بماند،پیغمبر اکرم«قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی»[5] را معنا کرده بودند و همه می دانستند که ذوی القربی حضرت زهرا(ع)است،می دانستند ذوی القربی اهل بیت(ع)هستند.اما باز می دانستند اگر خمس پیش حضرت زهرا(ع)بیاید ،باز حضرت زهرا(ع)پولدار می شود و مردم دور حضرت زهرا(ع) را می گیرند،لذا این آیه خمس را به طور کلی نابودش کردند گفتند غنمتم،یعنی غنائم دارالحرب،خب به چه مناسبت غنمتم یعنی غنائم دارالحرب؟الان هم سنی ها می گویند غنمتم یعنی غنائم دارالحرب چرا؟نمی گویند چرا،فقط می گویند مفسرین می گویند غنائم یعنی غنائم دارالحرب.

باز گفتند«فان الله»خدا تشریفات است.چرا؟چرا خدا سهم نداشته باشد؟خب شما خانه خودتان را وقف می کنید،یعنی مال خداست،پس چرا خدا نمی تواند سهم داشته باشد؟همچنین راجع به سهم پیغمبر اکرم،چرا با مردن پیغمبر اکرم سهم او از بین برود؟این سهم که مال شخص پیغمبر نیست،مال حکومت است و با مردن پیغمبر اکرم سه قسم الله و للرسول و لذی القربی،مال ذوی القربی می شود،یعنی مال ولایت،یعنی مال حضرت زهرا(ع)که ائمه طاهرین(ع)روی این حرف پافشاری دارند که خمس اصلا مال مادرمان زهرا است.

بعدش هم«و الیتامی و المساکین و ابن السبیل»دیگر لام ندارد،پس بیان مصرف است.که در اینجا آمده خمس همه اش مال حکومت است،الا اینکه یتامی و مساکین و ابن سبیل ذوی القربی را ولایت باید بدارد .

اما آنها گفته اند اصلا به چه دلیل مختص یتامی و مساکین و ابن سبیل ذوی القربی باشد؟همه یتامی و مساکین از بیت المال می برند،پس آیه «انما غنتم»هیچ.اما اینها اسمش را نسخ نگذاشته اند.حالا نحاس می خواهد آیه فیء را از بین ببرد،اما عمر ناسخ و منسوخ ،هر دو را از بین برد.

آن وقت راجع به آیه فیء،اولاً فیءآنجاست که حربی نباشد ،و تعجب است از این سنی ها که آیه « وعلموا انما غنمتم من شیء فان الله خمسه»را می گویند آنجاست که حربی باشد،در آیه فیء هم می گویند آنجاست که حربی باشد.در حالی که قبل از این آیه فیء می فرماید:«فما او جفتم علیه من خیل و لا رکاب»یعنی گاهی مثل فدک و امثال فدک و حتی خیبر را مسلمانها بدون جنگ می گرفتند،ایه غنیمت می فرماید چهار تا ما مقاتلین،یکی مال رسول الله است.اما سنی ها قبل از ایه فیء را اصلا نخوانده اند،خود آیه را خوانده اند و گفته اند این آیه شریفه با آیه «غنمتم»مثل هم می ماند همین جور که آن خمس است،این هم خمس است.حالا آیه قبلش را بخوانیم.ایه«ما افاء الله علی رسوله من اهل القربی فلله و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل»آیه7 از سوره حشر-سوره59 -است،اما قبلش،یعنی آیه 6 این است :«و ما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب و لکن الله یسلط رسله علی من یشاء و الله علی کل شیء قدیر»آن وقت« ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله وللرسول و لذی القربی و المساکن وابن السبیل»اگر جنگی نشد ،همه اش مال پیغمبر اکرم است ،مال ذوی القربی یعنی ولایت،یعنی زهرا(ع)،است،مصرفش هم یتامی و مساکین و ابن السبیل است.

لذا خود آیه تصریح دارد که فیء آنجاست که جنگی نباشد،«فما اوجفتم علیه من خیل و لارکاب».یعنی چه؟«ولکن الله یسلط رسله علی من یشاء»،خدا ترس را در دل یهودیها انداختند،فرار کردند،یا خدا ترس را در دل یهودیها انداخت،آمدند مصالحه کردند.خب اصلا خیل و رکاب یعنی مقاتله،پس نه پیاده نظام بوده،نه سواره نظام،به این فیء می گوییم.

اما« وعلموا انما غنمتم من شیء فان الله خمسه»آنجاست که جنگ کرده باشند.آنجا که جنگ کرده باشند و غنائمی به دست آورده باشند،چهارتا مال نقاتلین است،که چهار تا مال مقاتلین،یکی هم مال رسوا الله .به این خمس می گوییم.

لذا فیء همه اش مال رسول الله است و بعدش هم مال حضرت زهرا و ذوی القربی است،مصرفش هم یتامی و مساکین و ابن سبیل است.اما ایه خمس مربوط به مقاتله است،که چهار تا مال مقاتلین،یکی هم مال رسول الله است.اصلا این دو تا آیه چه ربطی به هم دارند ،که ما بیاییم به آیه غنیمت،ایه فیء را نسخ کنیم؟

ولی عمده اینجاست که اینها می خواهند بگویند ایه فیء هیچ،همین طور که عمر ایه غنیمت را گفت هیچ و همین طور که عمر فدک را گفت هیچ،اینها هم در صد تصحیح حرف عمرند،تا بگویند ما اصلا نه آیه فیء در قران داریم،نه آیه غنیمت و با این حرفها هم خوب درستش کردند.البته بافتنی ناسالم است،برای اینکه هر کسی به این بافتنی نگاه کند می بیند کج و معوج است،می بیند که خیلی سوراخ دارد،می بیند که یک بافتنی ناسالمی است .ولی علی کل حال این بافتنی ها از عمر پیدا شد،تا حالا رسید به علمای اهل تسنن.در حقیقت می خواهند بگویند ما نه آیه فیء داریم،نه آیه غنیمت،چون آیه فی که به آیه غنیمت نسخ شد ،آیه غنیمت هم مختصبه غنائم دارالحرب است،که مال خدا و رسول الله و ذوی القربی نیست ،بلکه مال بیت المال است و بیت المال هم دست  حکومت اسلامی است،هر کاری بخواهند بکنند،که اگر عدل باشد،درست قسمت می کند و اگر ظالم باشد حیف و میل می کند.این حقیقت مطلب است،یعنی یک سیاست عمری است که روی این حرفها اثر گذاشته و آیه فیء و آیه غنیمت را به طور کلی نابود کرده بودند.

بعضی ها در ناسخ و منسوخ،اول باید منسوخ بیاید،بعد ناسخ،اما ناسخ و منسوخ مثل عام و خاص است ،چه جور شما در عام و خاص می گویید اول خاص بیاید بعد عام باز هم تخصیص می زند؟آنهایی که قائل به نسخند می گویند مانعی ندارد که اول ناسخ بیاید بعد منسوخ،همه این حرف را قبول دارند که«لا فرق بین النسخ و التخصیص»الا اینکه تخصیص مربوط به افراد است و نسخ مربوط به ازمان است و الا در این باره هیچ اشکالی نیست که نسخ از باب عام و خاص است.از همین جهت اگر یادتان باشد ما روز اول می گفتیم ما اگر هم نتوانیم جواب بدهیم و بگوییم بعضی از آیات نسخ شده است،اشکال ثبوتی ندارد در قران شریف آیه ای نیست که روایات اهل بیت(ع)تخصیص نخورده باشد و فرقی بین نسخ و تخصیص نیست،جز اینکه تخصیص به افراد می خورد و نسخ به ازمان ،پس اشکال ثبوتی ندارد که ما قائل به نسخ بشویم،اما برای قران سبکی دارد،یعنی عرفاً ابهت و شان قران را پایین می آورد عرفا- نه عقلا نه اصولاً- ناسخ و منسوخ داشته باشیم،تا نداشته باشیم ابهت قران خیلی فرق می کند.اگر ما پافشاری داریم،اگر این چند روزه هم مزاحم شما شدید،برای خاطر همین است که ابهت قران و شخصیت قران حفظ بشود،دست نخوردگی قرآن حفظ بشود و ما بگوییم آنچه از طرف خدا،توسط جبرئیل برپیغمبراکرم نازل شد،پیغمبراکرم هم17تا کاتب وحی داشتند،من جمله المیرالمؤمنین این آیات را نوشتند،خود پیغمبر به همه مردم یاد دادند،مردم هم حافظ قرآن شدند،نسل به نسل،نسل به نسل تا الان به ما رسیده است،یک زیر و زبر قرآن کم و زیاد نشده است،حتی الان قرائت پییغمبراکرم در قرآن هست و تغییری در قرآن ایجاد نشده است.خدا هم در آیات فراوانی و عده داده است که این قرآن حفظ بماند و اینها یک آیه و دو آیه و ده آیه هم نیست،خدا وعده داده است که«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»[6]مثل این آیه در قرآن چند تا داریم و این وعده خدا هم خلف ندارد.الا همان قرآنِ زمانِ پیغمبر که کتاب وحی ضبط کردند.در دست ما است.کتاب وحی هم 17 تا بودند برای خاطر اینکه اختلاف نشود ولو اینکه خود پیغمبر اکرم نفس قران بودند و اگر اختلافی پیدا می شد اختلاف را رفع می کردند،اما اینکه 17 تا بودند برای خاطر همین بود که پیغمبر اکرم هی احتیاط کاری می کردند،یاد مرحوم هم می دادند،مردم هم حسابی یاد می گرفتند و اگر بعد اختلاف قرائت پیدا شد،از راه سیاست بود،به قول حضرت امام قضیه حیدر و نعمتی جلو آمد و الا نه قافی بود نه قوفی ،نه قیفی بود و نه کیقی و همه اینها را بعد بنی امیه و مخصوصا بنی عباس دامن زدند به اینکه اختلاف این جوری در میان مردم بیفتد،یکی بگوید قاف یکی بگوید قیف دیگری بگوید کیف آنها هم مثل آب بیت المال را بخورند و مردم را هم حسابی سرگرم کرده بودند.

این خلاصه حرف است تا اینجا .حالا بعضی از این ناسخ و منسوخ ها یک سر و صورتی داشت،بعضی از آنها هم خیلی بی سر و صورت بود،بعضی هم –مثل این دو تا ایه که امروز خواندیم-یک سیاست آمده ،رویش بازی کرده است و وای به وقتی که علم با سیاست توام بشود که چه بازی ها در می آید .

این که می فرماید:«لله ملک السماوات و الارض»[7] یعنی تکویناً،تشریعی مثل بیت الله،مثل وقف الله و من جمله مثل«فان لله»،خب اینها مال خداست.چرا نگفته که هر دو مال پیغمبر اکرم است؟این تشریفات است.خب این خوب است.اما راجع به خدا مانعی ندارد که ما برای خدا قائل به ملکیت بشویم.در فقه ما و در فقه سنی ها خیلی جاها برای خدا ملک درست کرده اند،مثل وقف، وقف را دو جور معنا کرده اند یکی گفته اند بلا مالک،یکی گفته اند مالکش خداست.

و صلی الله علی محمد و ال محمد

 



[1] -تحف العقول،ص245

[2] - سوره اسراء آیه 26

[3] -«و ورث سلیمان داوود»سوره نحل آیه 26

[4] -سوره انفال،آیه 41

[5] - سوره شوری آیه 23

[6] -  سوره حجر،آیه 9

[7] - سوره حجر،آیه 9