اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
مسأله ای که درباره اش صحبت کردیم و ناقص
ماند ، مسألۀ خیلی مفید است و معرکه مسأله این بود که آیا می شود بواسطه مفهوم
منطوق –عام- را تخصیص زد یا نه؟ مرحوم صاحب معالم فرموده بودند: بله جمع بین
دلیلین است ، که ما معنا می کنیم یعنی عرفیت دارد ؛ ما اگر یک مخصصی داشته باشیم –
ولو مفهوم-العرف وفق این که حمل عام بر خاص بکند ، جمع بین دلیلین بکند و بواسطه
مفهوم عام را تخصیص بزند . الا این که گفتم استاد بزرگوار ماحضرت امام
و همچنین آقای داماد و دیگران و من جمله مؤسس حوزه علمیه قم مرحوم حاج شیخ در درر
می گویند : این مسأله اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است ، برای خاطر این که هر وقتی
مفهوم می خواهد تخصیص بزند ، منطوق تخصیص می زندو ما جائی نداریم که مفهوم داشته
باشیم ، منطوقش را نداشته باشیم ، هر کجا که مفهوم هست ، منطوق هم هست و ما بواسطه
منطوق تخصیص می زنیم ، حالا مفهوم مؤید باشد، منطوق نباشد و مرحوم حاج شیخ می
فرمایند : یک جا نداریم که مفهوم باشد ، منطوق نباشد .مثال هم زده اند به همین دو
تا روایت که"الماء طاهر لا ینجسه شیء"
و " الماء اذا بلغ قدر کرّلای ینجسه شیء
".
خب مفهومش را هم بگوئید : اذا لم یبلغ قدر کر
ینجسه شیء ، باز هم بر می گردد به این که آب قلیل به ملاقات نحس ، نجس می شود ، آب
کر به ملاقات نجس ، نجس نمی شود .در جلسه قبل می گفتم : حرف مرحوم حاج شیخ و
اساتید ماخیلی خوب است ، آن جا که ما در مثبتین تخصیص بزنیم ، چون که موارد فرق می
کند ، گاهی مثبتین پیش عرف قیدیت دارد ، تخصیص می زند ، گاهی تعدد مطلوب است،تخصیص
نمی زند . یک دفعه می گوید : اکرم العلماء ، دودفعه می گوید: اکرم زیداًالعالم، خب
این جا تخصیص نمی زند و عرف تعدد مطلوب می فهمد ، تأکید برای زید می فهمد ، اما در
مثل همین " الماء طاهر مطهر لاینجسه شیء " و" الماء اذا بلغ قدر کر
لا ینجسه شیء " تخصیص می زند و عرف می فهمد که قید است ،می فهمد که ماء باید کر باشد تا لا
ینجسه شیء.لذا کلیت ندارد، هر کجا قید باشد ، تخصیص می زند ، هر کجا تعدد مطلوب
باشد، تخصیص نمی زند . ما این ایراد را به مرحوم حاج شیخ کردیم و گفتیم که هرکجا
تعدد مطلوب باشد،تخصیص نمی زند . ما این ایراد را به مرحوم حاج شیخ کردیم و گفتیم
که این که شما می گوئید : مسأله سالبه به انتفاء موضوع است ، نه،برای این که در
مثبتین که منطوق نتواند تخصیص بزند ، مفهوم تخصیص می زند .اما ایرادی که به ما
وارد است ، این اسن که اگر قید نباشد ، اگر تعدد مطلوب باشد ،باز اصلاً مفهومی
ندارد . مفهوم آن جاست که ما ازآن قیدیت بفهمیم و اگر شما از اکرم العلماء و اکرم
زیداً العالم تعدد مطلوب فهمیدید ، خب دیگر مفهوم وصف نیست ، دیگر اصلاً مفهومی در
کار نیست ، اگر قیدیت بفهمید ، مفهوم وصف پیدا می کنید ، اگر قیدیت نفهمید ، تعدد
مطلوب است و تعدد مطلوب مفهوم ندارد .لذا باز حرف مرحوم حاج شیخ زنده می شود ، حرف
اساتید ما زنده می شود و آن این است که هر کجا مفهوم باشد ، منطوقش جلوتر از مفهوم
تخصیص می زند ، بله منطوق نباشد ، نتواند تخصیص بزند،دیگر مفهوم هم درکار نیست
ودرمثبتین اگرما قیدیت بفهمیم ، یعنی مفهوم وصف ، اگر قیدیت نفهمیم ، یعنی تعدد
مطلوب ،مثل این که در اکرم زیداً العالم ، گاهی شما از این زیداً العالم قیدیت می
فهمید ،خب وقتی قید فهمیدید ، دیگر خواه نا خواه مفهوم گیری می کنید و می گوئید :
اکرم زیداً العالم ، یعنی غیر عالم را اکرام نکن و اما اگر در اکرم زیداًالعالم
گفتیدکه این عالم مفهوم ندارد ، قیدیت نیست،تعدد مطلوب است ، همه علماء ، مخصوصاً
زید را باید اکرام کرد ،برای این که عالم متقی است . دیگر خواه نا خواه مفهوم هم
در کار نیست .آن وقت دیگر معنا ندارد که بگوئیم : چیزی که مفهوم ندارد ،آیا می
تواند عام را تخصیص بزند یا نه،اصلاً مفهوم نیست،تا بتواند عام را تخصیص بزند.لذا
انصافاً حرف مرحوم حاج شیخ حرف خوبی است ، گفتم : اساتیدماوشاگردهای مرحوم حاج شیخ
، حرف مرحوم حاج شیخ را پذیرفته ان و گفته اند:این مسأله معرکه آرا،اصلاً سالبه به
انتفاء موضوع است . مرحوم صاحب معالم می گویند : اگر مفهوم باشد و یک عامی هم باشد
، ما به قاعده حمل عام بر خاص ، که جمع بین دلیلین است ، بواسطه مفهوم عام را
تخصیص می دهیم .مرحوم حاج شیخ می گویند : ما اصلاً جائی نداریم که بخواهیم بواسطه
مفهوم تخصیص بدهیم ، تا بگوئید : جمع بین دلیلین است،تا این که بگوئید : یکیاظهر
است ، یکی ظاهر.حرف های مرحوم آخوند در این جا، خیلی حرف های مشکلی است ، ما هم
خیلی مسأله جنجال داری است ، از زمان صاحب معالم ،بعدش هم صاحب فصول ،صاحب قوانین
، همچنین مطارح الانظار ، مسأله خیلی معرکه آرا است .
مرحوم حاج شیخ این مسأله معرکه آرا را سالبه
به انتفاء موضوع کرده است و فرموده است : این داد وفریادهایی که شما دارید می کنید
برای خاطر این است که مفهوم درست کنید و به واسطه مفهوم عام را تخصیص بدهید . خب
ما عام را تخصیص می دهیم ، می خواهد عام باشد ، می خواهد نباشد و ما به واسطه
منطوق همان مفهومی که شما می خواهید تخصیص بدهید ، تخصیص می دهیم ،مثلاً این
" الماء طاهرٌ مطهرٌ لاینجسه شیء" می گوید : هرآبی که لاینجسه شیء.آن
روایت " الماء اذا بلغ کر لا ینجسه شیء" می گوید: باید کر باشد. خب این
روایت آن روایت را تخصیص می زند و می گوید: الماء طاهرٌ اذا کان کرّاً لا ینجسه
شیء.مرحوم حاج شیخ می فرمایند : خود این منطوق الماء اذا بلغ قدر کر،الماء طاهر
مطهر لا ینجسه شیء را تخصیص می زد. حالا شما مفهوم هم داشته باشید ، خب مفهوم این
" الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیء " چیست؟ الماء اذا لم یبلغ قدر کر
ینجسه شیء . خب بواسطه مفهوم تخصیص بزنید ، همین می شود ، می شود آب قلیل بواسطه
ملاقات نجس ، نجس می شود ، بواسطه منطوق هم تخصیص بزنید ،همین می شود ، یعنی می
شود آب قلیق بواسطه ملاقات نجس ، نجس می شود . پس مفهوم ما و منطوق ما یک کار می
کنند ، هر دو عام ما را تخصیص می دهند و می گویند: این "لاینجسه شیء "
مختص به کر است ، نه آب قلیل .پس حرف مرحوم حاج شیخ این شد که این مسأله معرکه
آراء سالبه به انتفاء موضوع است . برای این که شما می خواهید عام را تخصیص بزنید ،
تخصیص می خورد ، حالا به مفهوم باشد ، یا به منطوق . اگر به منطوق تخصیص خورد ، که
خیلی خب ، می خواهد مفهوم باشد ، یا نباشد ، تأئید می کندواگر هم مفهوم نداشتیم ،
بواسطه منطوق تخصیص می زنیم .
من به مرحوم حاج شیخ و اساتیدمان ایراد
داشتیم ، می گفتم : این فرمایش شما درست است ، اما کی ؟ آن جا که ما بواسطه مثبتین
بتوانیم تخصیص بزنیم .در باب عام و خاص و مطلق و مقید گفته اند: یکی باید مثبت
باشد ، یکی منفی ، تا بشود تخصیص زد و جمع بین دلیلین کرد ، مثل این که یک دلیل
بگوید :اکرم العلماء ، یک دلیل بگوید :لا تکرم الفساق منهم،اما اگر یک دلیل بگوید:
اکرم العلماء ،یک دلیل بگوید:اکرم زیداًالعالم ، این تخصیص نمی خورد ، بلکه جمع
بین دلیلین اقتضاء می کند مطلوب را ؛ یعنی مولا می خواهد بگوید : عالم را اکرام کن
،مخصوصاً زیدرا. این تعدد مطلوب است ، این حمل عام بر خاص نیست،این جا اکرم
العلماء تخصیص نخورد . لذا فرمایش مرحوم حاج شیخ آنجا خوب است که ما بواسطه مثبتین
عام وخاص ، حمل عام برخاص بکنیم ،نه اینکه حمل خاص برعام بکنیم .پس بنابراین حرف
قوم زنده می شود و آن این است که مثبتین نمی تواند تخصیص بزند ، پس مفهومش می زند
.حرف امروزمان ردّبرردمان است . یعنی به خودمان ایراد داریم و آن این است که عرض
می کنیم : هر کجا که تعدد مطلوب است ، اصلاً مفهوم نیست و هر کجا قید است و مثبتین
بواسطۀ احدهما دیگری را تخصیص می زند و باید برویم در عرف ببینیم عرف کجا تعدد
مطلوب می فهمد و یک جا نداریم که مفهوم باشد و تعدد مطلوب ، وقتی نداشتیم ، پس حرف
مرحوم حاج شیخ درست نشد و آن این است که هر کجا مفهوم دارید ، آن مخصص شما، منطوق
شما قید است و این عام را تخصیص می زند. اگر هم تعدد مطلوب شد،که اصلاً مفهوم در
کار نیست ؛ دراکرام زیداًالعلماء ، اکرم العالم اصلاً مفهوم در کار نیست ، بلکه
تعدد مطلوب است ، یعنی اکرم کن ، مخصوصاً زید را .کجا قید است؟ کجا می تواند تخصیص
بزند ؟ آنجا که عرف از اکرام العلماء واز اکرم زیداًالعالم قید بفهمد ، تعدد مطلوب
نفهمد ، به عبارت دیگر مفهوم وصف را حجت بداند ، وقتی مفهوم وصف را حجت دانست ، آن
وقت دیگر مفهوم وصف را وقتی قید شد،قبل ازآن که مفهوم وصف تخصیص بزند،اکرم زیداً
العالم تخصیص می زندویک جا پیدا نمی کنیم که تعدد مطلوب باشد ، مفهوم هم باشد ،
بلکه هر کجا تعدد مطلوب است ، مفهوم نیست و هر کجا قید است ، مفهوم هم هست.آنجا که
تعدد مطلوب است،تخصیص نیست ، مفهوم هم نیست و آن جا که قید است، تخصیص هست، مفهوم
هم هست ، اما مفهوم دیگر به درد نمی خورد .مفهوم وصف آن است که یک جملۀ غیر مذکور
در کلام استفاده بشود ، مثل این که اکرم زیداً العالم ، زید غیر عالم رااکرام نکن
. مفهوم این است وقید که می گوئیم ، یعنی العالم . حالا آیا این تعدد مطلوب است یا
قید است ؟ اگر بگوئید : تعدد مطلوب است ، آن اکرم العلماء به حال خود باقی است ،
آن اکرم زیداً العالم هم آورده شده برای عظمت زید ، یا برای تأکید ، بالاخره آورده
شد برای این که بگوید :علماء را اکرام کن ، مخصوصاً زیدرا. خب این جا نه مفهومی در
کار است ، نه قیدی و آن که قید است ، مثل اکرم زیداًالعالم گفتیم : مفهوم وصف است
، پس قیدیت می فهمیم و حالا که قید می فهمیم خواه نا خواه اکرم زیداًالعالم می شود
خاص ما و اکرم العلماء می شود عام ما، پس بواسطه منطوق عام را تخصیص می زنیم و می
گوئیم :اکرم العلماء الا الفساق منهم.دیگر آن قت بواسطه قید،که منطوق است تخصیص
خورد و لو مفهوم هم در کار است ، اما دیگر تخصیص زدن به مفهوم فایده ای ندارد .بله
تأکید است ، یعنی هم قید تخصیص می زند ،هم مفهوم تخصیص می زند ، اما هر دو یک کار
می کند و آن این است که غیر عالم رااز بین می برد و شما باید یک جا پیدا کنید که
منطوق قبل از مفهوم تخصیص نزند،تا این بحث جلو بیایدکه آیا می توانیم بواسطه مفهوم
عام را تخصیص بزنیم یا نه ؟ و چنین چیزی نداریم .از همین جهت می گوئیم : اگر
مثبتین قیدیت داشته باشند، مفهوم وصف درست می شود و اما اگر قیدیت نداشته باشند ،
مفهوم وصف درست نمی شود و در مثل " الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیء "
عرف قیدیت می فهمد ، می فهمد که این " الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه شیء
" می خواهد آب قلیل را بیرون کندو ما بگوئیم : الماء اذا بلغ قدر کر لا ینجسه
شیءآمده برای این که بگوید : آب پاک است ، مخصوصاً آب کر، این عرفیت ندارد . درمثل
اکرم العلماء ، اکرم زیداً العالم عرفیت دارد که بگوید :همه علماء را اکرام کن ،
مخصوصاً زیدرا . اما در مثل "الماء اذا بلغ قدرکر لا ینجسه شیء " عرف
تعدد مطلوب نمی فهمد ، بلکه عرف قیدیت می فهمد و حالا کهقیدیت فهمید ، مفهوم
میفهمد و مفهومش این است که الماء اذا لم یبلغ قدر کر ینجسه شیء ؛ هر چه باشد آب
قلیل را نجس می کند . خب یک مفهوم پیدا کردیم ، یک منطوق ، یعنی یک قید ، حالا یک
عام هم داریم ، که " الماء طاهرٌمطهّرلاینجسه شیء "،حالا آیا می شود
بواسطۀمهوم آن عام راتخصیص داد یا نه ؟ آری،اما قبل ازآن که مفهوممان بخواهد کار
کند،منطوقمان کار می کند و همان کاری که مفهوم می کند ، منطوق هم می کند و منطوق
عاممان راتخصیص می زند. برمی گردد بهاین که اگر می خواهد آب لاینجسه شیء باشد ،
باید کر باشد .لذا مرحوم حاج شیخ می فرمایند : تو می خواهی مفهوم داشته باشی ، یا
نداشته باشی ، برای این که منطوق ما کار می کند . وجائی نداریم که مفهوم باشد ،
اما حجت نباشد ، لذا اگر یادتان باشددر باب مفاهیم می گفتیم: بحث اصلاً کبروی نیست
، بحث صغروی است و آن این است که مفهوم شرط، مفهوم وصف ومفهوم لقب هست یا نه ؟
واما یک کسی بگوید : مفهوم هست ، اما حجت نیست ، این راکسی نمی گوید : لذا گفتیم :
بحث ما در باب مفاهیم ، بحث صغروی است و آن این است که آیا شرط مفهوم دارد یا نه؟
آیا وصف مفهوم دارد یا نه؟بحث ما الان در مفهوم مخالف است ، ولی مفهوم موافق اصلاً
مفهوم نیست . بعد ان شاء الله درباره اش صحبت می کنیم . مرحوم حاج شیخ هم در دُرر
، علاوه بر این که این جا درباره مفهوم مخالف صحبت کرده اند ، بعد هم درباره مفهوم
موافق صحبت می کنند و مفهوم موافق هم نظیر این جاست که باز باید منطوق را بگیریم .
حالا ان شاء الله بعداً در مفهوم موافق صحبت می کنیم . مثل همان مثال مشهور که
" فلا تقل لهما اف" عقل ما می گوید : لاتضربهما ، لا تنهر هما ،
حالا همین جور که اگر ما یک عامی داشته باشیم ، بواسطه فلا تقل لهما اف تخصیص می
زنیم ، با تنهر هما هم بطریق اولی تخصیص می زنیم .
حالا آن یک بحث دیگری دارد که ان شاء الله
درباره اش صحبت می کنیم . حالا حرف مرحوم آخوند را در کفایه مطالعه کنید ، تا فردا
حتی کفایه را می آورم ، کفایه را می خوانم ، برای این که من در این جا خیلی ایراد
به مرحوم آخوند دارم ، از این جهت بهترین راه این است که کفایه خوانده بشود تقاضا
دارم کفایه را خوب مطالعه کنید .
و صلی الله علی محمد و آل محمد.