اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .
مرحوم
آخوند وقتی که بحث را تمام کردند،یک تنبیهاتی را متعرض شده اندو این تنبیهای خیلی
مربوط به بحث ما نیست، اما برای این که یک بوئی از بحث ما را می دهد ، از این جهت
مرحوم آخوند این تنبیهات را متعرض شده اند و الا این تنبیهات یا واضح است ، یا
اصلاً مربوط به بحث ما نیست . تنبیه اول
راجع به این است که اگر خاص ما مجهول باشد ، اما اصلی داشته باشیم که آن
خاص را بیان بکند ، مثل این که گفته است : اکرم العلماء ، یک دلیل قبلاً فاسق بوده
است ، حالا نمی دانم عادل شده یا نه ،می توانم استصحاب کنم و بگویم :کان فاسقاً ،
الان یکون کذلک ، آن اصل برای ما موضوع درست می کند و موضوع برای ما حکم درست می
کند ، لذا می گوئیم :زید با استصحاب فاسق است ، پس لا تکرم الفساق منهم شاملش می
شود ، اکرم العلماء آن را می گیرد ، چون شکّ و شبهه نداریم که عالم است ، لا تکرم
الفساق منهم هم آن را می گیرد ، برای این که استصحاب فسق کرده ایم ، دیگر خواه نا
خواه با استصحاب می گوید : زید عالم مشکوک الفسقیه را اکرام کن . چنان چه اگر
استصحاب عدالت داشته باشد ، یک دلیل گفته است : اکرم العلماء ، یک دلیل دیگر گفته
است : لا تکرم الفساق منهم . زید سابقاً عادل بوده است ، حالا نمی دانم فاسق است یا
نه ، استصحاب عدالت می کنم ، پس لا تکرم الفساق منهم زید را نمی گیرد ، اکرم
العلماء می گیرد ، پس باید اکرامش بکنم . راجع به خاص این است ،راجع به عامش هم
همین است مثل این که گفته است : اکرم العلماء ، زید را سابقاً می دانستم که عالم
است ، الان نمی دانم عالم است یا نه ، برای این که هفت ، هشت ،ده سال رفته است
جائی ، احتمال می دهم که عملش را فراموش کرده باشد ،استصحاب علم می کنم ، وقتی
استصحاب علم کردم ، اکرم العلماء می گوید : اکرامش کن .موضوع باید احراز شود و
موضوع گاهی باعلم محرز می شود ، گاهی هم با استصحاب ؛ با اصل ، سابقاً مجتهدنبود ،
الان نمی دانم مجتهد است یا نه ، خب استصحاب می گوید : مجتهد نیست ، پس آثار عدم
اجتهاد را بر او بار می کنم ، سابقاً مجتهد بود ، متارکه کرده نمی دانم آن ملکه از
بین رفت یا نه ،استصحاب اجتهاد می کنم . بنابر این چه در عام و چه در خاص ، همین
طوری که موضوع رابا علم محرز می کنیم ، موضوع را محرز می کنیم با بینه ؛که ما می
گوئیم : موضوع محرز می شود با خبر واحد ، با خبر ثقه ، گاهی هم موضوع را با اصلی
از اصول محرز می کنیم ، حالا آن اصلی از اصول استصحاب باشد ، یا برائت باشد ، یا
چیز دیگر باشد ، فرقی هم نیست که این در عام باشد یا در خاص . مسأله تا این جا
تمام شد و اصلاً خیلی هم مربوط به عام و خاص نیست و مسأله ، یک مسأله مسلم در اصول
ما ، یک مسأله مسلم در فقه ماست و آن این است که اگر ما بخواهیم حکمی رابر موضوع
بار کنیم ، موضوع باید محرز باشد ؛"ثبت العرش ثم النقش"،ثبوت شیء لشیء
فرع ثبوت مثبت له ، فرع ثبوت موضوع ، حالا این احراز موضوع ،این اثبات موضوع لازم
نیست با قطع وجدانی باشد ، گاهی با قطع وجدانی است ، گاهی بابینه است،گاهی با خبر
ثقه است،گاهی هم بااصلی ازاصول است.الااین که مرحوم آخوند"رضوان الله تعالی
علیه"این جا یک قضیه ای راجلو می کشند که در همین کفایه ، سه چهار مرتبه بحث
کرده اند . در عام و خاص آورده اند ، در باب اوامر و نواهی آورده اند ، در جلد دوم در استصحاب آورده اند .
و آن قضیه استصحاب عدم ازلی است .مرحوم آخوند این جا می توانستند با یک جمله مطلب
راتمام بکنند و آن این است که می توان با اصل موضوع رااحراز کرد ، حالا این اصل ،
اصل وجودی باشد ، یا اصل عدمی ، اگر این جمله رامی فرمودند ،دیگرمطلب تمام می شد
،اما استصحاب عدم ازلی را جلو کشیده اند و مفصل درباره آن صحبت کرده اند . چنان چه بین آقایان اهل اصول هم این جور رسم
شده که سه ، چهار مرتبه مفصل روی این استصحاب عدم ازلی صحبت کرده اند . یادم نمی
رود استاد بزرگوارما مرحوم حضرت امام " رضوان الله تعالی علیه " در هر
دوره اصول چهار مرتبه این استصحاب عدم ازلی را بحث می کردند و در هر مرتبه بیش از
یک ماه ، مقدمات و ذی المقدمات راجع به این استصحاب عدم ازلی صحبت می کردند .
حالا بحث ما که به استصحاب عدم ازلی کشیده شده است این است : گفته
است : اکرم العلماء ، لا تکرم الفساق منهم ، نمی دانم زید فاسق است یا نه ، حالت
سابقه هم ندارد ، آن وقت آن را می بریم در استصحاب عدمی و می گوئیم : قبل از وجود
؛در ازل فاسق نبود ، الان هم فاسق نیست ، آیا می شود این حرف را گفت ؟ خیلی ها
گفته اند : آری، استصحاب عدم ازلی می کنیم ، می گوئیم : فاسق نبود ، الان هم فاسق
نیست ، حالا که فاسق نشد ، لا تکرم الفساق منهم آن را نمی گیرد ، اکرم العلماء آن
را می گیرد ، چنان چه اگر در عام شک کنیم ؛ نمی دانیم عالم است یا نه ، استصحاب
عدم ازلی می کنیم و می گوئیم : این زید در ازل ، یعنی قبل وجود عالم نبود ، الان
هم عالم نیست ،پس اکرم العلماء آن را نمی گیرد ،برای این که موضوع مشکوک است ، پس
آن را نمی گیرد . این خلاصه حرف است، اگر مرحوم آخوند هم تا این جا آمده بودند ،
باز مطلب تمام می شد و ، یعنی تنبیه اول تمام می شد ، می رفتیم سر تنبیه دو م .
ولی مرحوم آخوند رفته اند در این که آیا استصحاب عدم ازلی جاری است ، یا جاری نیست
.
یک حرفی این جا هست و آن این که ما استصحاب عدم داریم ، استصحاب
عدم ازلی داریم ، یک دفعه عالم نبوده است ، حالا نمی دانیم عالم شده یا نه ، می
گوئیم : اصل عدم علم است . این استصحاب عدم ازلی نیست،برای این که سابقاً عالم
نبوده است ، لذا استصحاب عدم می کنم ، نه عدم ازلی ؛ می گویم : این دو سال قبل
عالم نبود ، حالا نمی دانم عالم است یا نه ، عالم نیست ، در این حرف ، کسی حرف
ندارد ، که مسلم استصحاب عدم جاری است . آن که خیلی حرف دارد این است که آیا
استصحاب عدم ازلی جاری است یا نه ؟ که ما می گوئیم : در ازل قبل از وجودش عالم
نبود ، الان هم عالم نیست . در این حرف است . آن وقت همین جا یک حرف پیدا می شود ،
که به مرحوم آخوند می گوئیم ، به دیگران هم می گوئیم ، می گوئیم : چه داعی دارید
که استصحاب عدم ازلی جاری کنید ؟ خب استصحاب عدم جاری کنید ؛ بگوئید : این قبل از
طلبگی عالم نبود حالا نمی دانم عالم است یا نه ، حالا هم عالم نیست ، یا این در
زمان صبابتش قاسق نبود ، انان نمی دانم فاسق است یا نه ، استصحاب عدم فسق می کنم ،
دیگر داعی نداریم که برویم روی استصحاب عدم ازلی که ما جایز نمی دانیم و نمی شود
جاری کرد و این در کلمات فراموش شده است ، لذا مرحوم آخوند اصلاً متعرضش نیستند ،
دیگران هم متعرض نشده اند ، در حالی که باید متعرض بشوند ، باید بگویند : اگر
موضوع را به اصل عدمی ، یا به اصل وجودی ، احراز کنیم ، خب موضوع محرز می شود وحکم
بار می شود ، چه در عام ، چه در خاص . بله اگر استصحاب کردیم به عدم ازلی ، آیا
حکم بار است یا نه ؟ فیه کلام ، باید این جور فرموده باشند، ولی این ها نفرموده
اند و پیش همه آن ها م است ،که استصحاب عدم نداشته باشیم،ما خیلی جاها استصحاب عدم
داریم و استصحاب عدم ، غیر از استصحاب عدم ازلی است. استصحاب عدم ازلی مختص به قبل
وجود است ، اسمش را ازل گذاشته اند ، حالا چرا اسمش را ازل گذاشته اند ، نمی دانم
، برای این که باید بگویند : این بچه قبل از تولدش ، یا قبل از انعقاد نطفه اش
عالم نبوده است و الا معنای ازل این است که مثلاً یک میلیارد سال قبل . لذا در این
هم تسام هست ، اما اصطلاح است دیگر ؛
اصطلاح شده به شده به استصحاب عدم ازلی ، یعنی قبل وجود ، یعنی آیا می شود که
مستصحب ما قبل وجود باشد و کشش بدهیم و هر حکمی که در ازل بوده ، بیاوریم روی
مشکوک ، یا نمی شود ؟ آقایان این جور مثال زده اند که می دانیم زید درازل عالم
نبوده ، الان نمی دانیم عالم است یا نه ، استصحاب عدم ازلی می گوید : عالم نیست
مستصحب ما قبل وجود است . یا باز همین جا مرحوم آخوند فسق را هم مثال زده اند ؛
زید در ازل فاسق نبود ، خب الان هم فاسق نیست ، به این می گوئیم : استصحاب عدم
ازلی ، آیا این جاری است یا نه؟ بسیاری از بزرگان ، من جمله مرحوم سید در عروه ،
مرحوم آقا ضیاء عراقی و شاگردهایشان این استصحاب عدم ازلی را جاری می دانند .
مرحوم آخوند هم درکفایه تقریباً تمایل دارد به این که استصحاب عدم ازلی جاری است و
همین جا جوری درستش می کند که استصحاب عدم ازلی را جاری می داند . ما همیشه گفته
ایم که استصحاب عدم ازلی به سه ،چهار تا دلیل جاری نیست وهمه جا هم گفته ایم :
1- قضیه مشکوکه غیر از متیقنه است ، قضیه متیقنه هم غیر از مشکوکه
است ، برای این که قضیه متیقنه شما یک امر سالبه به انتفاء موضوع است ، یعنی می
دانم فاسق نبود ، چون وجود نداشت ، که اسمش را می گذارند : مفاد کان تامه ، این
قضیه متیقنه شماست ، زید در ازل عالم نبود یا زید در ازل فاسق نبود ، الان نمی
دانم عالم است یا نه ، یا نمی دانم فاسق است یا نه ، استصحاب کن ، بگو : عالم نیست
، یا استصحاب کن ، بگو : فاسق نیست . لذا قضیه متیقنه شما مفاد کان تامه است و
سالبه به انتفاء موضوع است ، ولی قضیه مشکوکه شما مفاد کان ناقصه است و سالبه به
انتفاء محمول است و این زید در خارج را نمی دانید فاسق است یانه ، خب قضیه متیقنه
هیچ چیزی نیست و اصلاً هاذویت هم ندارد . مرحوم حاج شیخ " رضوان الله تعالی
علیه " در دُرر می فرمایند : به عالم ماهیتش و عالم عدم اشاره می کنیم : هذه
غیر فاسق ، الان یکون کذلک .به مرحوم حاج شیخ می گوئیم : کدام هذه ؟ اصلاً چیزی
نیست تا بگوئید : هذه ، هویت ندارد ،نه ماهیت دارد ، نه وجود دارد ، نه هاذویت
دارد ، پس قضیه متیقنه ما هویت و ماهیت
ندارد ،وجود ندارد و اگر می گوئید : عدم فسق ،به خاطر عدم وجودش است و قضیه
سالبه به انتفاء موضوع است . اما قضیه مشکوکه هویت دارد ،وجود دارد ، موضوع دارد و
مفاد کان ناقصه است وشما می خواهید محمول را بزنید و بگوید :این زید فاسق نیست ،
چون در ازل فاسق نبود ، بنابراین قضیه متیقنه ما مفاد کان تامه است ، قضیه مشکوکه
ما مفاد کان ناقصه است و این اشکال مهمی است . این اشکال اول است .ایراد دومی که
ما به این استصحاب داریم این است که این استصحاب همیشه معارض به مثل است ، هیچ
جائی نیست که معارض نباشد ، در همین فسق شما می گوئید: زید فاسق نبود ، الان هم
فاسق نیست ، خب ما می گوئیم : این زید عادل نبود ، الان هم عادل نیست ، و همین طور
که شما آن طرف استصحاب جاری می کنید ، ما هم این طرف جاری می کنیم جا پیدا نمی کنید که استصحاب عدم
ازلی معارض نداشته باشد ،هر کجا که شما فرض کنید ، معارض دارد ، این جور هم نیست
که یک کدام نتیجه نداشته باشد ،یک کدام نتیجه نداشته باشد تا بگوئید : آن که نتیجه ندارد ، جاری نیست ،
نه،همه جا ، دوش به دوش هم استصحاب می کنیم ، همه جا هم نتیجه عملی دارد . پس هر
دو ساقط می شوند . این هم حرف دوم است .حرف سوم هم ، حرف استاد بزرگوار ما آقای
بروجردی "رضوان الله تعالی علیه" است ،که همیشه با یک تبسمی می فرمودند
: این استصحاب،استصحاب طلبگی است و درمدرسه پیدا شده است واصلاً عرف این جور استصحاب
سرش نمی شود ،استصحاب عدم ازلی ، که در ازل نبوده است، الان هم نیست ، این ها
عرفیت ندارد و وقتی عرفیت نداشت ، ما استصحاب را ، اصلش را ، موضوعش ،همه اش را
باید از عرف بگیریم و عرف این جور استصحاب ندارد . انصافاً این هم حرف خوبی است ،
که آقا فرضاً ما ازآن دو تا ایراد مهم صرف نظرکنیم ، اما نمی شود از این صرف نظر
کرد که استصحاب باید عرفیت و عقلائیت داشته باشد و این جور چیز ها استیحالش عرفی
دارد . حرف چهارمی که ما داریم – که در ضمن کلام هم گفتم- این است که این جور
استصحابها هویت ندارد ، هاذویت ندارد ، موضوع ندارد . ماباید اشاره کنیم و بگوئیم
: این عادل نبود ، الان هم عادل نیست ، ولی استصحاب عدم ازلی هیچ جا این "
این " را ندارد ، لذا مثل زن نبطیه و قرشیه ، که مرحوم آخوند این جا آروده
اند ، باید یک هاذویت برایش درست کنیم وبگوییم : هذه المرأه لم تکن من القرش ، لم
تکن من النبط ، یاکان من القرشیه ، کان من النبطیه و اما اگر مرأه نیست ، بگوییم:
مرأی نبود ، از قریش نبود ، پس حالامرأی بود از قریش است ، خب موضوعش چیست ؟ باید
بگوید : هذه المرأه لم تکن من القریش و به عدم که نمی شود اشاره کرد . لذا چون
هاذویت ندارد . نمی تواند مشارٌالیه واقع بشود و در استصحاب بایدقضیه متیقنه ما و
قضیه مشکوکه ما هاذویت داشته باشد . دائر مدار وجود است ، دائر مدار عدم نیست ،
جائی که عدم باشد ، نمی توانیم برای آن هاذویت تصور کنیم . این تقریباً بحث یک
ماهوی استاد بزرگوار ما حضرت امام است ، این بحث جمع وجور برای شماهای کم حوصله ،
کم حوصله چیزی خوبی است و ظاهراً من این بحث را خوب برای شما جمع و جورش کردم و
تقاضا دارم در ذهنتان باشد ، چون این استصحاب عدم ازلی در خیلی جاها به درد می
خورد .اگر جاری نباشد ، خیلی احکام بار نیست ،اگرهم جاری باشد ،خیلی احکام بار است
. لذا خودتان باید هضم کرده ببینید این استصحاب عدم ازلی جاری است ، یا جاری نیست
. روز شنبه تنبیه دوم را ان شاء الله عرض می کنیم .
و صلی الله علی محمد وآل محمد .
کفایه الاصول ،ص 261 ؛
" ایقاظ لا یخفی انّ الباقی تحت
العام بعد تخصیصه بالمنفصل او کالاستثناء من المتصل لما کان غیر معنون بعنوان خاص
، بل بکل عنوان لم یکن ذلک بعنوان الخاص کان احراز المشتبه منه بالاصل الموضوعی فی
غالب الموارد – الا من شذ – ممکنا ، فبذلک یحکم علیه بحکم العام ".