عنوان: آیا عام مخصص در ما بقی حجت است یا نه ؟بررسی کلام مرحوم نائینی
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی  یفقهوا قولی .

 گفتم : مرحوم نائینی " رضوان الله تعالی علیه " بعد از آن که در قول مرحوم آخوند شبهه کردند و فرمودند : این حرف که در مقابل اراده جدّ ، اراده استعمالی داریم ، درست نیست . درست نبودنش را هم فرمودند به خاطر این است که این لفظی را که در عموم استعمال می کند ، یا اراده عموم می کند ، یا نه ، اگر اراده عموم کند ، خب همان جدّ است و اگر هم اراده عموم نکند ، این هازل است ؛ یک آدم بی خودی است که لفظ گفته ، ولی اراده معنا نکرده است ؛ فاما ان یکون الحرف واقعیاً و اما ان یکون هازلاً . پس دیگر معنا ندارد که ما اراده جدّ واراده استعمال و امثال این ها درست کنیم .[1] ما به مرحوم نائینی عرض کردیم : آقا در اراده استعمالی جدّ است ، اما داعی ضرباً للقانون است اعی برای عمل نیست و مرحوم آخوند که نمی گویند : آن جا که تخصیص می آید ، اراده و اراده واقع ندارد ، یا استعمال در بعض شده ، یا اصلاً استعمال نشده است ، مرحوم آخوند که این ها را می گویند . مرحوم آخوند می فرمایند : ما اراده استعمالی داریم ، اراده جد داریم ووقتی که اراده استعمالی می کند واقعاً ؛ جداً ضرباً للقانون اراده استعمالی می کند . وقتی هم برای عمل باشد ، راستی اراده جد برای عمل دارد ، که اسمش را اراده جدّ می گذاریم . اما علی الظاهر این نسبتی که مرحوم نائینی به مرحوم آخوند می دهند ، حتی بی وجه است و هو کردن قضیه است ،در حالی که قضیه است ، در حالی که قضیه خیلی بالاست ، خیلی دقیق است و گفتم : اصلاً بعد از مرحوم آخوند این اراده استعمالی و اراده جد ، یک قاعده در اصول ما شده است . اما اگر یادتان باشد گفتم : مرحوم آخوند اصلاً این حرف را از عرف گرفته اند ، چون الان تمام مجالس دنیا چنین است ؛ اراده استعمالی دارند ، اراده جدّ دارند لذا داد هم می گویند : کلیاتش تصویب شد . شوخی که نمی خواهند بکنند و راستی اراده استعمالی است ،ضرباً للقانون ، یعنی قانون کل را وضع می کنند ، ثم به این قانون کلی استثناء می زنند . اسم آن استثناء ها را جد می گذاریم ، یعنی برای عمل گفته شده است و اسم آن اولی را اراده استعمالی می گذاریم ، یعنی جداً گفته شده ضرباً للقانون ؛ برای تسهیلاً للامر؛ برای جمع وجور شدن، ثم تبصره ها آمدن ، که یکی از وجوهش هم همین است که اگر مثلاً یک وضعی جلو آمد که خواستند یک تبصره به آن بزنند ، یا سال دیگر خواستند ده تا تبصره به آن بزنند ، نخواهند اصلاً اساس را باطل بکنند .لذا حرف مرحوم آخوند ، یک حرفی عرفی و عقلایی است که گفته نشده ، اما مرحوم آخوند گفتند و  یک قاعده هم شده و الان درفقه ما ، در اصول ما یک قاعده است بنام این که عام گاهی در عموم استعمال می شود ، در حالی که می داند تخصیص می خورد ، اما جدی در عموم می کند . چرا ؟ ضرباً للقانون ، تسهیلاً للامر ، که مرحوم آخوند این تسهیلاً للامر را هم دارند . لذا این حرف مرحوم نائینی وارد نیست . اما مرحوم نائینی یک چیزی دارند که آن چیز خوبی است ، اما حرف مرحوم آخوند را ابطال نمی کند. ایشان از نظر ذوق اصولی ، یک حرف شیرینی دارند . نمی دانم شما چقدر با حرفهای مرحوم نائینی سرو کار دارید ، مخصوصاً مقرر- بقول حضرت امام – مقرر شیرین قلمشان ؛ مرحوم آقای کاظمینی که آن جا که اصطلاحات خوبی دارند که اصطلاحات جدیدی است و راستی خیلی به درد می خورد ، از جمله اصطلاحات جدید و از جمله حرف های خیلی شیرین ایشان در باب عام و خاص در این مسأله ماست . ایشان می فرمایند : استعمال لفظی که دال بر عام است، در عموم ، این هیچ وقت مجاز نیست ، همیشه حقیقت است به تعدد دال و مدلول . همین که مرحوم آخوند می گویند ، مرحوم آخوند می فرمودند : ضرباً للقانون ، ایشان این را نمی گویند ، می گویند : به تعدد دال و مدلول همیشه حقیقت است . من این را اگر یادتان باشد ، اول کار که وارد شدیم ، اشاره کردیم ؛ گفتم : کل و امثال کل همیشه در عموم استعمال می شود ، الا این که مدخول این کل گاهی مدخول خیلی زیاد است، گاهی افرادش متوسط است و گاهی افرادش خیلی کم است ، مثلاً : کلُّ انسن ، کلُّ عالم ، کلُّ عالم عادل ، کل عالم ورع ، در همه این ها کل در ما وضع له استعمال شده است ، لذا از این جهت می گویم : همه انسانها ، همه علماء ، همه علمای عادل ، همه متّقی ها ، همه علمای با ورع . خب ان انسان چون افرادش زیاد است ، مدخول کل زیاد است و در کل عالم ورع ، چونکه مدخول کل ، افرادش کم است ، افراد کل هم کم است ، اما نه این که در آن جا که افراد مدخول کل کم است و مثلاً ده تا فرد تا پیدا می کند ، بگوئیم : مجاز است و آن کلُّ انسان ، چون همه شان است ، آن حقیقت  این که کل انسان با کل عالمٍ ورع از جهت این که معنا می کنیم همه شان ، یک جور است و هیچ تفاوتی نمی کند ،الا این که مدخول ما گاهی شش میلیارد نفر است ، گاهی هم ده نفر .مرحوم نائینی اسمش را تعدد دال و مدلول گذاشته اند.خب این هم خوب است، یعنی اگر گفتند:اکرم کل عالمٍ ورع ، این کل در همه استعمال شد ، آن عالم هم درمعنای حقیقی استعمال شد، آن وصفش – ورع – هم در معنای حقیقی استعمال شد . آن وقت سه تا معنای حقیقی را که پهلوی هم بگذاریم ، سه تا دلالت پیدا می کند و سه تا مدلول ، افراد هم خیلی کم می شوند ، مرحوم نائینی می فرمایند : آن جا که عام را استعمال بکنیم و تخصیصی هم – تخصیص متصل ، یا تخصیص منفصل – در کار باشد ، با تعدد دال ومدلول می گوئیم : حقیقت است .آن وقت هم عام مان درست شده و هم مجازی در کار نیست و اینکه قدماء گفته اند : اگر عام را در مخصص استعمال کردیم ، مجاز است ، نه مجاز نیست ، برای این که آن متخصص ما کلش حقیقت است، آن مدخول هم حقیقت است ، آن وصف هم حقیقت است و سه تا حقیقت را که پهلوی هم گذاشتیم ،به تعدد دال و مدلول ، افراد کل عالم ورع کم است ، ورع رابردار ، افراد بیشتر می شود ، عالم را بردار ، رجل بجایش بگذار ، افراد خیلی می شود ، رجل را بردار ، انسان بجایش بگذارد، دیگر افرادش پنج ، شش میلیارد می شود .[2] خب اصل مطلب خیلی خوب است ، ذوقی است، عالی است . فقط یک اشکال هست ، ببینید این را می توانیم جواب بدهیم یا نه ، وآن این است که این حرف درآن مستثنای متصل خیلی خوب است ، برای این که در مستثنای متصل ، کلام متعقد نمی شود الا بعد تمامیت ، یعنی اگر گفت : اکرم العلماء ، این باید صبر کند ، ببیند چیز دیگر دارد یا نه ، اگر گفت : علمای عادل ، باز هم صبر کند ببیند کلام تمام شده یا نه ، گفت : علمای عادل ورع ، بازصبر کند ببیند کلام تمام شده است یا نه ، آن وقت اگر کلام تمام شده باشد ، به تعدد دال و مدلول افراد کم می شود . لذا در مستثنای متصل همه جا ، من جمله در باب عام وخاص تا کلام تمام نشده ، ظهوری برای کلام پیدا نمی شود . اما در مستثنای منفصل این جوری نیست ، یعنی وقتی گفت : اکرم العلماء و دیگر هیچ چیز نگفت ، یعنی همه شان ؛ چه عالم باشد ، چه جاهل باشد، چه پیر باشد ،چه جوان باشد ، دیگر کلام تمام شد و ان کل استعال شدو به تعدد دال و مدلول هم مدخولش علماء بود، داخل هم خود کل بود و گفت : همه علماء . حالا اگر فردا گفت : لا تکرم الفساق منهم ، دیگر تعدد دال و مدلول مرحوم نائینی از بین می رود و ما بخواهیم بگوئیم : کل رجل استعمال می شود در کل رجلٍ عالمٍ عادل . می گوئیم : عادلش را از کجا استفاده کردید ؟ می گوید از کلام فردا .بگوئیم تعدد دال و مدلول به ما می گوید کل در رجل عالم متقی استعمال شده است .این را که نمی شود گفت . لذا نمی شود گفت تعدد دال و مدلول است و مجاز نیست ، یعنی فردا که گفت : لا تکرم الفساق منهم ، قرینه است که ازکلّ عالم،کل عالمٍ ورع را استفاده کرده است ، این می شود مجاز . حرف مرحوم آخوند این نیست ، مرحوم آخوند می گویند اگر ده تا خاص هم بیاید یک ماه بعد هم بیاید ، یک سال هم بیاید،یا همان ساعت بیاید،همیشه عام ما در عموم استفاده شده است . الا این که وقتی گفت : لا تکرم الفساق منهم ، می فهمیم آن اراده ، اراده استعمالی بوده ، نه جدّ . اراده استعمالی یعنی چه ؟ یعنی لفظ در معنای حقیقی استعمال شده است . حرف مرحوم آخوند خیلی خوب است ، هیچ وقت هم مجاز لازم نمی آید . مرحوم صاحب قوانین وصاحب معالم و این ها می گویند : مجاز است . خب اگر حرف مرحوم آخوند نباشد ، این هم درست است ، برای این که گفت: اکرم کل عالم ، خب این لفظ را در عموم استعمال کرد، فردا گفت : لا تکرم الفساق منهم ، می فهمیم اکرم العلماء را که در عموم استعمال کرد ، عموم نبوده است ، می شود مجاز ، از علماء علمای عادل را اراده کرده است . در مخصص متصل کلام تمام شده ، اما در مخصص منفصل کلام تمام نشده است ، وقتی کلام تمام شده است ، اگر ما اراده استعمالی داشته باشیم – که حرف مرحوم آخوند است- می شود حقیقت و اما اگر اراده استعمالی نداشته باشیم ، که مرحوم نائینی می فرمایند : اراده استعمالی هزل است؛ دروغ است؛ بی خود است . می گوئیم : خیلی خب الان گفت : اکرم کل عالم وهیچ چیز دیگر نگفت ، کلام تمام شد ، ولی واقعاً از این کل عالم بعض رااراده کرده است ، خب می شود مجاز و فردا که گفت : لا تکرم الفساق منهم این قرینه است برای این که از کل عالم بعض را اراده کرده است ، از آن قرینه ، مجاز می فهمیم . اگر آن قرینه نیاید ، حقیقت می فهمیم ، حالا که قرینه آمد ، می گوئیم مجاز است .لذا تعدد دال و مدلول در مستثنای متصل حرف بسیار خوبی است . چرا ؟ برای این که هنوز کلام تمام نشده ، کل در خودش استعمال هم در خودش ، آن عادل هم در خودش ، کلام که تمام می شود ، کل ما محصور می شود ؛ متخصص می شود ، یعنی با تعدد دال ومدلول می فهمیم مدخول کل کم است . ولی حرف ما در مستثنای منفصل است . در مستثنای متصل اصلاً کسی حرف ندارد ، مثل مرحوم صاحب معالم هم تصریح می کنند که مستثنای منفصل مجاز است ، نه مستثنای متصل ، مستثنای متصل که کسی نگفته است مجاز است، همه حرفها در مستثنای منفصل است ، مثلاً امروز گفت : اکرم العلماء ، خب این کلام ظهور دارد ، یعنی باید همه شان را اکرام کنی ، فردا نگفته بود لا تکرم الفساق منهم ، همان دلیل دیروز به ما می گفت باید همه شان را اکرام کنی و حالا که می گوید لا تکرم الفساق منهم ، ضربه می زند به اکرم العلماء و ضربه زدن یعنی مجاز؛ یعنی استعمال کردن لفظ در کل و اراده بعض .و علی کل حال این حرف مرحوم نائینی که فر مودند : تعدد دال و مدلول ، یک اصطلاح خوبی است ،اما به درد مستثنای متصل می خورد ، نه مستثنای منفصل ، چون تعدد دال و مدلول در مستثنای منفصل می گوید یکی حقیقت است ، یکی مجاز ؛ می گوید : عام ما مجاز است ، این قرینه اش است ، در مستثنای متصل کلام تمام نشده است ، اگر کلام تمام شده بود ، می فهمیدیم کل در عموم استعمال شده ، اما اراده عموم نشده است ، ولی در مستثنای متصل تا دارد حرف می زند و کلام تمام نشده ،شما نمی توانید چیزی گردنش بگذارید، این را در منطق گفته اند، در ادبیت هم گفته اند ، مثلاً گفت :اکرم کل عالم ،در دهنش را بگیرد و بگوئید:حرف نزن ،حرف نزن . می دانید می خواهد بگوید کل عالم عادل ،اما چون خودت عادل نیستی ، می خواهی با اکرم کل عالم درستش کنی ، لذا در دهنش را می گیری و نمی گذاری حرفش را بزند .خب می گویندآقا این کلامش تمام نشده ، مجمل است ، باید صبر کنی کلام تمام شود ، وقتی کلام تمام شد ، حجیت پیدا می کند ، وتا کلام تمام نشده است ، اصلاً ظهوری در کارنیست . وقتی که گفت :اکرم کل عالم عادل ،ظهور می آید روی عالم عادل .اما این ظهور تعدد دال و مدلول است ،یعنی یک کل داریم ،یعنی همه شان ، یک عالم داریم ، یعنی همه شان ، یک عادل داریم ، یعنی همه شان . بر می گردد به این که همه علمای عادل ، اکرام کن و علمای غیر عادل را تخصصاً بیرون است . این می شود تعدد دال ومدلول و خیلی هم خوب است . و اما در منفصل کلام ظهور پیدا کرد ، گفت :اکرم العلماء ، ثم فردا گفت :لا تکرم الفساق منهم . این لا تکرم الفساق منهم می خورد به اکرم العلماء ، یعنی این که گفتم : اکرم العلماء و کلام من ظهور در همه داشت ، نه . این یعنی مجاز ،یعنی استعمال شیء دربعض ماوضع له .مرحوم آخوند نمی گویند : تعدد دال ومدلول غلط است ،می گویند این وقتی گفت اکرم العلماء ، این عام در معرض تخصیص است . آن وقت باید بگردیم ،تفحص کنیم ببینیم خاص پیدا می کنیم یا نه ، وقتی خاص پیدا کردیم ، می گوئیم : آن عام ضرباً للقانون بوده است ، اگر هم خاص پیدا نکردیم ، می گوئیم تطابق اراده جدّ و استعمال می گوید : باید همه آنها را اکرام کرد . مرحوم آخوند می روند در معنا ، یعنی اراده جد و اراده استعمال اصلاً مربوط به لفظ نیست ، می برند در معنا و می گویند : در معنا ،در حقیقت ، در واقع ، اراده این آقا گاهی اراده استعمالی است ، گاهی اراده جد . مرحوم نائینی می گوید : ما این را قبول نداریم ، اراده جد و استعمال همیشه با هم است و الا هزل لازم می آید ، پس بنابراین ، این حرف مرحوم آخوند که می فرمایند : گاهی اراده استعمالی هست ، ولی اراده جد نیست ، این حرف بی جایی است . خودشان چه می گویند ؟ می گویند : حقیقت است ، اما به تعدد دال و مدلول .به مرحوم نائینی عرض می کنیم : در مستثنای متصل همین است که فرمایید ؛ در مستثنای متصل ، تعدد دال و مدلول به ما می گوید : اکرم العلماء الا الفساق منهم ، یعنی تعدد دال و مدلول روی یک ظهور ، الا الفساق منهم دارد و اما اگر الا الفساق منهم فردا آمد ، یک ساعت دیگر آمد ، اکرم العلماء می گوید:همه  علماء را باید اکرام کرد؛ به قول شما اراده جد و استعمال می گوید :همه علماء را باید اکرام کرد ؛ یک ساعت دیگر که گفت : لا تکرم الفساق منهم ، این قرینه برای چیست ؟یعنی من از اکرم العلماء ، همه علماء را اراده نکرده ام . می شود مجاز ؛ استعمال شیء در بعض ما وضع له.علی الظاهر فرمایش مرحوم نائینی را در مخصص منفصل نمی شود درست کرد ، اما فرمایش ایشان – تعدد دال و مدلول – در مخصص متصل خیلی متین است . یک حرف هم استاد بزرگوار ماآقای بروجردی " رضوان الله تعالی علیه " دارند ، که ایشان ، اول کلام استادشان – مرحوم آخوند – را خراب می کنند ، بعد هم خودشان یک حرفی دارند که سابقاً هم نقل کرده ام ، که در باب مجاز حرف خیلی خوبی است که انصافاً ابتکار مرحوم آقای بروجردی هم است . در مقابل سکاکی که استعاره تخیلی درست کردند ، بعدش مرحوم آخوند آن استعاره تخیلیه را حقیقت ادعائیه کرده اند ، مرحوم آقای بروجردی در مقابل این ها یک ابتکار خیلی شیرینی دارد که انصافاً شیرین تر از حقیقت ادعائیه است . ان شاء الله فردا این را نقل می کنیم .

و صلی الله علی محمد وآل محمد .



[1] . فوائد الاصول ، ج2،ص517 ؛ " فالمستعمل ان کان قد اراد المعانی الواقعه تحت الالفاظ فهو ، و الا کان هازلاً ".

[2] . فوائد الاصول ؛ ج2، ص518؛" بل التحقیق ، هو ان یقال: انّ کل من اداه العموم ومدخولها لم یستعمل الا فی معناه ، و التخصیص سواء کان بالتمصلاو بالمنفصل ، وسواء کان التخصیص انواعیاً او افرادیاً ، و سواء کانت القضیه حقیقیه او خارجیه ، لا یوجب المجازیه ، لا فی الا فی الاداه و لا فی المدخول ".