عنوان: درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ چهارم: کرامت انسان
شرح:

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی‏»

 

بحث جلسات اخلاق ما دربارۀ «انسان در قرآن» بود. انسان كیست؟ انسان چیست؟ برای چه به این دنیا آمده است؟ منتهای سیركجاست؟ و بالاخره فضیلت انسان چیست؟!

درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ چهارم: کرامت انساندر جلسات قبل درس اخلاق، از قرآن کریم استفاده شد که انسان خلیفۀ خداست. استفاده شد که انسان می‌تواند مظهر همۀ صفات حق و مظهر همۀ اسماء الهی باشد. انسان می‌تواند معلم ملائكه شود و بالاخره انسان مسجود ملائكه است. اگر انسان خلیفۀ خدا شد، همۀ ملائكه در مقابل او متواضع هستند. باید متواضع باشند، وگرنه راندۀ درگاه خدا می‌شوند. نظیر شیطان كه راندۀ درگاه خدا شد. بالاخره فهمیدیم که انسان روح‌الله است. معنایش را نمی‌فهمیم، امّا می‌دانیم قرآن شریف می‌فرماید: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[1].

وقتی روحم را در او دمیدم، همه به او سجده كنید، به روحم یعنی روح‌الله. می‌فهمیم و می‌دانیم تشریفاتی بالاتر از این فرض نمی‌شود. تشریفات عالم ناسوت باشد، عالم ملكوت باشد، عرش الهی باشد، با آن همه عظمتش، اما این اضافه از آن مهم‌تر است. بحث جلسات گذشته تا اینجا تمام شد.

بحث این جلسه راجع به «کرامت انسان» است. این موضوع هم نظیر همان بحث است، اما شاید مهم‌تر و بالاخره در ردیف همان است. آیه‌ای در قرآن است به نام آیۀ كرامت که در سورۀ اسراء است. آیۀ كرامت بسیار برای انسان فضیلت دارد، یک دنیا فضیلت برای انسان تعیین می‌كند. می‌فرماید: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً»[2].

قبل از آنكه آیه را معنا كنم، مثالی بزنم برای اینكه بتوانم آیه را در فكر همۀ شما عزیزان جا بیندازم. اگر شما یک علاقۀ خاصی به كسی داشته باشید، اگر احترام خاصی برای شخصی قائل باشید، بهترین كارها آنست که آن را به خانه‌تان دعوت ‌كنید. اگر دعوت شما را پذیرفت، برای اینكه احترام خاص دیگری برای او قائل باشید، با ماشین شخصی‌ دنبال او می‌روید و او را به خانه می‌آورید. وقتی خیلی عزیز شما باشد، خانوادۀ شما احترام خاصی برای او دارند. بهترین غذا را برای او تهیه می‌كنند، حتی از او می‌پرسند چه می‌خورید؟ چه برای شما خوب است؟ شما رژیم دارید یا ندارید؟ و بالاخره بهترین غذاها را برای او فراهم می‌كنند. خانم مواظب است كه این غذا بهترین غذاها باشد، از نظر كیفیت و از نظر كمّیت و بالاخره در مرتبۀ چهارم صاحب خانه به بچه‌هایش سفارش می‌كند که به آن میهمان احترام بگذارند و از اول كه وارد خانه می‌شود تا وقتی كه از خانه بیرون می‌رود نوعی فضیلت و برتری برای او قائل می‌شوند. این ارادت شما به یک میهمان عزیز است. ارادت خدا به بنده‌هایش، كرامت خدا به این انسان، همین‌طور است. می‌فرماید: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ»؛ ما این انسان را گرامی‌می‌داریم و احترام به او گذاشتیم.

«وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»؛ برای او هم روی زمین و هم در دریاها مركب قرار دادیم. حیوان‌ها را رام كردیم تا از حیوان‌ها استفاده كند. كشتی را رام كردیم تا از كشتی استفاده كند. و بالاخره مركب برّی و مركب بحری برای او قرار دادیم: «وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ»؛ ما مهم‌ترین روزی‌ها را برایش در كرۀ زمین تعیین كردیم؛ از نظر خوردنی، حبوبات و میوه‌ها. از نظر پوشش بهترین لباس‌ها و بالاخره چیزهای طیّب برای او از نوشیدن، خوردن و پوشیدن خلق كردیم.

«وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً»؛ در حالی كه ما بسیار مخلوق داریم و مخلوقات ما از عالم ناسوت و از عالم مجرد شمارش نمی‌شود، اما انسان از همه بالاتر است. بعضی از مفسّرین در این «مِمَّنْ خَلَقْنا»، «مِنْ» ‌را مِن تبعیض گرفته‌اند و در آن مانده‌اند، برای اینكه معنایش این طور می‌شود: این انسان بر بسیاری از مخلوقات فضیلت دارد و این اشتباه است. به قول ما طلبه‌ها، به قول ادبیات، «مِنْ»، مِن بیانیه است و برای تأكید آورده شده است و معنایش این است كه ما مخلوق زیاد داریم، اگر بخواهید مخلوق ما را شمارش كنید، ممكن نیست. ما مخلوق ناسوتی داریم، ما خیلی مخلوق مجرد و ملكوتی داریم، نظیر ملائكه. ملائكۀ ما مراتب دارند. آسمان اول، دوم تا هفتم. عرش لوح، قلم، اما در حالی كه مخلوق زیاد داریم این انسان أفضل از همۀ مخلوقات ماست. أفضل از ملائكه و عالم مجردات، أفضل از ناسوت و مادیات و بالاخره هر مخلوق كه ما داریم این انسان را بر آنها فضیلت و برتری دادیم: «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً».

از نظر فصاحت و بلاغت، بالاتر از این برای فضیلت انسان نمی‌شود تصور کرد. یعنی انسان برتر از همۀ موجودات است. یعنی ای انسان اگر در راه بیفتی و به مقصود و مطلوب برسی، جبرئیل نسبت به تو متواضع است، برتر از جبرئیلی، برتر از حملۀ عرشی، برتر از همۀ عالم مجردات و برتر از عرش خدا است.

اساساً حرمت مؤمن، طبق روایات، از حرمت کعبه و از حرمت ملک مقرّب بالاتر است:

«المُؤمِن أعظَمُ حُرمَةً مِنَ الكَعبَه»[3]

«وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ‏ أَعْظَمُ‏ حُرْمَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ»[4]

آیا شما از كعبۀ معظمه محترم‌تر و با فضیلت‌تر چیزی سراغ دارید؟ بله مرقد امام حسین«سلام‌الله‌علیه». چرا؟ برای اینكه مؤمن در آن قبر، مدفون است. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» می‌فرماید: مؤمن از كعبه بالاتر است. «أعظَمُ حُرمَةً»، احترام یک مؤمن از كعبۀ معظمه بالاتر است. احترام انسان از جبرئیل بالاتر است، فضیلتش از حملۀ عرش بالاتر است. نظیر آیه و روایتی كه خواندم در روایات زیاد دیده می‌شود؛ مثلاً توهین به یک مؤمن به اندازه‌ای بزرگ است که امام صادق«سلام‌الله‌علیه» از قول خداوند تعالی می‌‌فرمایند: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ»[5]؛ یعنی توهین به یک مؤمن به‌منزلۀ جنگ با خداست. اگر یک آقایی به خانمش توهین كند و دل خانمش بسوزد یا یک خانمی به شوهرش ‌پرخاش‌گری كند، به شوهرش بی‌احترامی‌ كند و دل شوهر بسوزد، گناهش مثل این است كه جنگ با خدا كرده باشد و نظیر این روایات هم در روایات ما فراوان دیده می‌شود.

احترام به یک مؤمن و دل یک مؤمن را به دست آوردن، به اندازه‌ای ثواب دارد كه انسان مبهوت است. راستی به خاطر یک كار جزئی این قدر ثواب!! آری چرا این‌قدر ثواب؟ برای اینكه مؤمن پیش خدا محترم است.

امام صادق«سلام‌الله‌علیه» به ابان ‌بن‌تغلب فرمودند: «قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّى عَدَّ عَشَرَةً»[6]؛ یعنی روا ساختن حاجت مؤمن بهتر است از طوافى و طوافى و تا ده طواف شمردند. در برخی روایات، گره‌گشایی از مردم افضل از هزار حجّ مقبول شمرده شده است: «أَفْضَلُ مِنْ‏ أَلْفِ‏ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ بِمَنَاسِكِهَا»[7].

مؤمن نزد خدا احترام دارد، مؤمن نزد خدا عزیز است، وقتی نزد خدا عزیز شد، چنانچه شما حتی به‌اندازۀ یک گُل به مؤمن هدیه بدهید تا خوشحال شود، پروردگار عالم ب پاداش زیادی به شما عنایت می‌كند. به اندازۀ لطف خدا پاداش می‌گیرید. پس اگر بگویید شاد ساختن دل مؤمن، افضل از هزار حجّ مقبول است، باز هم كم است، چون لطف خدا بیش از اینهاست.

در روایتی آمده است که شخصی نزد امام حسن«سلام‌الله‌علیه» رفت و برای حل مشکلش به‌دست ایشان، درخواست کمک کرد. امام«سلام‌الله‌علیه» دنبال وی راه افتادند تا برای او گره‌گشایی کنند. در راه امام حسین«سلام‌الله‌علیه» را در مسجد در حال نماز دیدند. امام دوم«سلام‌الله‌علیه» فرمودند: چرا به برادرم مراجعه نكردی تا گرۀ كار تو را باز كند؟ گفت: ایشان معتكف بودند. امام حسن«سلام‌الله‌علیه» فرمودند: رفع مشکل تو، براى او از اعتكاف يك ماه‏ بهتر بود.[8]

یعنی اگر كسی بتواند گره‌ای از كار مسلمان بگشاید، اگر كسی بتواند دل دیگران را به دست آورد، ثوابش از یک ماه اعتكاف بالاتر است. باز هم این از باب مثال است، برای این كه تاج كرامت روی سر انسان است.

خداوند تعالی انسان را گرامی داشته و به وی عزّت بخشیده است، امّا متأسفانه دنیای روز ارزشی برای نوع انسان قائل نیست. در برخی کشورها مثل برده از آدمیان کار می‌کشند و بهره می‌گیرند، بدون آنکه حرمت آنها را حفظ کنند. بدتر از این، آن است که جان آدمیان در جهان کنونی ارزشی ندارد، نشانۀ آن این است که ناگهان با یک بمب، هزاران نفر را به خاک و خون می‌کشند و گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است.

ارزش و منزلت جان انسان در تعالیم دینی به‌اندازه‌ای است که قرآن کریم می‌فرماید: «مَن قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ أو فَسَادٍ فَكَأنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً»[9]؛ هرکس یک نفر را بی‌جا بکشد، مثل آن است که تمام آدمیان را کشته باشد. از نظر پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» کسی که بیجهت اقدام به کشتن یا کتکزدن کسی کند، از رحمت خداوند به‌دور است: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَ غَيْرَ قَاتِلِهِ أَوْ ضَرَبَ غَيْرَ ضَارِبِهِ»[10].

در برخی منابع تاریخی نقل شده است: در جنگ جمل، بعد از پیروزی سپاه امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» منادی از طرف ایشان فریاد زد: کسی در حال فرار کشته نشود و افراد مجروح به قتل نرسند.[11]

در بیان کرامت و منزلت انسان، همین بس که در تعالیم قرآن و عترت، افراد مجرم، گناهکاران و اسیران نیز حقوقی دارند که باید مراعات شود و هرگونه آزار و شکنجۀ روحی یا جسمی حتی برای زندانیان، ممنوع است.[12]

اگر بحث انسان در قرآن به‌راستی در عمق جان ما مخصوصاً جوان‌های ما جای بگیرد و بتوانیم مقام و منزلت انسان را درک کنیم، خود یک نیروی كنترل كننده است. کسی که بفهمد در این جهان چقدر ارزش دارد، شهوت‌ران نمی‌شود؛ آنکه ارزش سایر انسان‌ها را بداند، آدم‌كش نمی‌شود؛ انسانی كه برای هم‌نوعان خود احترام قائل است، ظالم نمی‌شود، بلکه ‌خدمت‌گذار خلق خدا خواهد شد.  

فراموش نمی‌كنم سال‌ها پیش، یک استاد دانشگاه در اروپا، نرخ مواد شیمیایی موجود در بدن انسان، نظیر قند و آهن را محاسبه و برای نوع بشر قیمت تعیین کرده بود. مثلاً گفته بود هر انسان به فلان قیمت می‌ارزد. امّا او نمی‌دانست که قرن‌ها قبل از او، امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» بر اساس معیار دیگری، قیمت انسان را تعیین کرده‌اند. ایشان می‌فرمایند: «قِيمَةُ كُلِ‏ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ‏»[13]؛ ارزش و قیمت هرکس، به اندازۀ آن چیزی است که او تحسین میکند، به اندازۀ احسان و نیکوکاریاش و به میزان دانایی، علم و فضائل اوست.

در روایت دیگری از امیرالمومنین«سلام‌الله‌علیه» می‌خوانیم: «مَن كانَت هِمَّتُهُ ما يَدخُلُ بَطنَهُ، كانَت قِيمَتُهُ ما يَخرُجُ مِنهُ»[14]؛ اگر همّ انسان شكمش باشد، اگر غم او شهوتش باشد، و بالاخره اگر همّ و غمّ او دنیا باشد، قیمت او همان است كه از شكم او خارج می‌گردد. این در حالی است که اگر انسان قدر خود را بداند و بفهمد چه جایگاهی در عالم دارد، اسیر دنیا و مادیّات نمی‌شود و صفات رذیله او را احاطه نخواهد کرد.

به‌قول حافظ:

تو را ز کنگرۀ عرش می‌زنند صفیر                ندانمت که در این دامگه چه افتادست

علم و تمدن، باید به انسان خودشناسی یاد بدهد تا خود را بشناسد و از منزلتش آگاه گردد. اما وقتی خود را نمی‌شناسد، نتیجه‌اش دچار شدن به شهوت و رذائلی نظیر آن است و انسانیّت خود را از دست می‌دهد. جوانی که به مواد مخدّر اعتیاد پیدا می‌کند، مردی که غیرت خود را یا زنی که عفّت خود را از دست می‌دهد، خود را نشناخته و به مقام خویش پی نبرده است.



[1]. حجر، 29: «پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم، پيش او به سجده درافتيد.»

[2]. إسراء، 70: «و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم، و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبها] برنشانديم، و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم، و آنها را بر بسيارى از آفريده‏هاى خود برترى آشكار داديم.»

[3]. الخصال، ج 1، ص 27.

[4]. مشکاة الانوار، ص 78.

[5]. الکافی، ج 2، ص 352.

[6]. الکافی، ج 2، ص 194.

[7]. الأمالی(للصدوق)، ص 237.

[8] . الكافي، ج‏2، ص198.

[9]. مائده، 32: «هر کس انسان دیگرى را، نه به قصاص قتل کسى یا ارتکاب فسادى بر روى زمین، بکشد، چنان است که همه مردم را کشته باشد.»

[10]. همان، ج‏29، ص21.

[11]. سنن الکبری(البیهقى)، ج8، ص181.

[12]. ر.ک: حقّ‌النّاس،‌ ص 88 تا 98.

[13]. نهجالبلاغه، حکمت81.

[14]. غررالحکم و دررالحکم، ص 641.