عنوان: آیا امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ خاص هست یا نه؟
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

این مسأله آخر امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ خاص انصافا مسأله ی مشکلی در اصول است، لذا می‌بینید که مرحوم آخوند(رضوان الله تعالی علیه) در حالی که بنای ایشان بر ایجاز است، اما این جا خیلی مسأله را این طرف و آن طرف زدند مسأله این است که امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ خاص است یا نه؟ گفتیم: نه مثلاً؛ اگر باید ازاله نجاست از مسجد بکند نماز را بگذارد بعد نماز را بخواند نمازش صحیح است، برای این که منهیٌ عنه نیست، مأمور به است بنابراین نماز صحیح است، برای این که امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ خاص نیست. بله برای نیاوردن آن اهم کتک دارد که چرا ازاله نجاست نکردی و اما نماز منهیٌ عنه نیست. پس نماز صحیح است.

مرحوم شیخ بهائی فرموده است خُب؛ امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ نیست، اما دیگر نمی‌شود که هم ازاله نجاست امر داشته باشد، هم صلاه، جمع بین ضدین است نمی‌شود که هردو امر داشته باشد، پس باید یا اهم امر داشته باشد، یا مُهّم، اهم که ازاله نجاست باشد مسلم امر دارد، مُهّم امر ندارد، وقتی که امر نداشت چیزی که مأمور به نیست اگر بیاورد فایده‌ای ندارد، نماز باطل است، برای خاطر این که نمازی را آورده که مأمورٌ به نیست، مثل این که شما الان نماز ظهر و عصر بخوانید همین طور که الان امر نیست نماز باطل است، در وقتی هم که ظهر است، باید ازاله نجاست بکنی نکردی و چون امر به اهم است، مُهّم امر ندارد، مثل نماز قبل از وقت است، پس نماز باطل است، و این حرف مرحوم شیخ بهائی بزرگان را در دردسر انداخته است.

هفت، هشت، ده تا جواب برای مرحوم شیخ بهائی داده اند، اما عمده سه تا جواب است، و شاید هم آن هفت، هشت، ده تا جواب می‌گردد به این دو، سه تا حرف اول، حرف مرحوم آخوند است، حرف همه جا هم بدرد می‌خورد ایشان می‌فرمایند: ما امر نمی‌خواهیم، ما مصلحت تامّه ملزمه می‌خواهیم اگر بچه مردم افتاده در حوض دارد غرق می‌شود خُب؛ لازم نیست ولی اشت بگوید: بگیر، امر ندارد اما حتماً باید بچه را بگیرد و خیلی جاها این طوری است، امر نیست، مصلحت تامّه ملزمه هست و همان مصلحت تامّه ملزمه برای مان کار می‌کند به قول مرحوم آخوند(ره) اصلاً؛ امر عبره است، این امر خود خصوصیت ندارد و ما از هر راهی که این امر را کشف بکنیم آن مصلحت تامّه ملزمه است آن است که بدانیم یک جا مولی می‌خواهد جدی می‌خواهد و در نهی اش هم همین است، می‌دانیم مولی نمی‌خواهد جدی نمی‌خواهد اما تو رودبایستی گیر کرده نمی‌تواند نهی بکند خُب؛ حتماً آن جا که نمی‌تواند نهی بکند باید ترک بکند، آن جا که نمی‌تواند امر کند باید حتماً بیاورم و این که مولی نگفته: خُب؛ می‌گوید: نتوانستم بگویم تو چرا نیاوردی تو که می‌دانستی، می‌داند مولی شب در اُتاقی است، هوا سرد است، روپوش می‌خواهد، شام می‌خواهد، اما مولی در اتاق دربسته نمی‌تواند بگوید: برای من لباس بیاور،شام بیاور، حالا این بگوید: امر که نکرده برای چی ببرم؟ خُب؛ مسلم تو سرش می‌زنند می‌گویند: تو نمی‌دانستی؟ مولی احتیاج دارد، در نهی اش هم همین است، بعضی اوقات می‌داند مولی نمی‌خواهد این برود تو مجلس اما نمی‌تواند به او هم بگوید: تو نیا، تو رودبایستی گیر کرده مثلاً؛ پهلوی میزبان‌ها، حالا این برود تو مجلس بنشیند پهلوی میزبان و گوش بدهد هرچه که مولی می‌گوید: آن دارد حرص می‌خورد، اما نمی‌تواند بگوید: تو نیا خُب؛ حتماً این باید نرود در حالی که نیا نیست، نهی نیست اما اقتضاء هست. مفسده تامّه ملزمه هست، این باید ترک بکند فرض این است امر هست،نهی نیست، ولی برای خاطر این که مزاحم این امر به قول شیخ بهائی نمی‌تواند مُنجّز باشد برای خاطر این که مولی که نمی‌تواند بگوید: هم ازاله نجاست، هم نماز، خُب؛ وقتی نتوانست امر به الفعل است وری ازاله نجاست، امر نیست روی آن صَلِّ شیخ بهائی می‌فرمایند: همین که امر ندارد باطل است. چرا باطل است؟ برای خاطر این که واجب امر می‌خواهد در نهی اش هم آن جا که حرام باشد نهی می‌خواهد. و اگر نهی نباشد آن را نمی‌توانیم بگوییم: حرام است، این را هم نمی‌توانیم بگوییم: واجب است، مرحوم آخوند(ره) می‌فرمایند: نه در همه محرمات، در همه واجبات، ما امر نمی‌خواهیم یعنی لفظ، یعنی صیغه افعل و ما بمعناه، ما اقتضاء می‌خواهیم، و اگر هم جائی مولی می‌گوید: اقیموا الصّلوه، از اقیموا الصّلوه کشف می‌کنیم مصلحت تامّه ملزمه را، آن است که وا می‌دارد ما را نماز بخوانیم، و الا اگر صرف لغلغۀ لسان شد و کاشف نشد آن امر، به آن می‌گوییم: امر امتحانی مثلاً؛ ، همان امر می‌گوییم امر تحکمی می‌گوییم: امر از باب سُخریّه، همان‌ها که سابقا خواندیم باید امر کاشفیّت داشته باشد وقتی کاشف باشد، آن مکشوف همه کاره است، کاشف هیچ کاره است، و جواب شیخ بهائی این است که این که گفتید: امر نمی‌خواهد می‌گوییم: امر را نمی‌تواند بکند از باب تزاحم، از باب اجتماع ضدین، اما مصلحت نماز که جائی نمی‌رود خُب؛ نماز مصلحت دارد، الا این که بگویید: مصلحت ندارد خُب؛ از بحث ما بیرون است، فرض این است که نماز مصلحت دارد، مصلحت تامّه ملزمه دارد، محبوبیت دارد، نهی در عبادات که نیست، اجتماع امر و نهی است، حرف خوبی است، حرف مرحوم آخوند خیلی جاها هم می‌آید شاید مرحوم آخوند در کفایه هفت، هشت جا از این مبنای این جا استفاده کردند، معمولا هم استاتید ما نه این جا در جاهای دیگر حرف مرحوم آخوند را قبول داشتند، من جمله این جا هم وقتی مبنا قبول باشد جواب شیخ بهائی داده شده است، این یک جواب، یک جواب دیگر یکه اساتید ما مثل حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) حضرت آیت الله العظمی بروجردی، مرحوم آقای داماد و امثال این‌ها می‌دانند با تقریرهای مختلف، و آن بود که در اوامر و نواهی ما جائی نداریم که در اجتماع ضدّین، بگوید: اجتماع ضدّین بکن یا اجتماع ضدّین نکن امر آمده روی عنوان صلاه، هم آمده روی عنوان ازاله آن که از طرف مولی است تمام است، و این‌ها هیچ اصطکاک با هم ندارد و این که شیخ بهائی می‌گوید: امر ندارد می‌گوییم: خبر امر دارد برای این که آن جا که جای گفته مولی است، اصطکاکی در کار نیست، مثل اجتماع امر و نهی، آن جا که گفته: صَلِّ لاتغصبی تو کار نبوده، آن جا که گفته: لاتغصب صلاتی در کار نبوده حالا این آقا با سوء اختیارش نماز را آورده تو خانه غصبی، آن وقت یک‌دفعه صَلِّ و لاتغضب است، و این صَلِّ و لاتغضب اصلاً؛ از مولی نیست، در باب تنجیز تکلیف است و عقل ما درست می‌کند این مصداق است، و این مأتی به مطابق با مأمورٌ به است، این‌ها را عقل درست می‌کند اجتماع ضدّین نمی‌شود، هم نماز بخوانم، هم ازاله بکنم نمی‌شود، پس یک کدام باید باشد، اهم باید باشد، مُهّم نباید باشد، این‌ها همه مربوط به عقل است، وقتی مربوط به عقل شد، پس اصلاً؛ حرف شیخ بهائی سالبه به انتفاء موضوع است چرا؟ برای خاطر این که ایشان می‌فرمایند: چون که دارای مزاحم است امر ندارد می‌گوییم: اصلاً؛ در اوامر و نواهی که مولی روش حکم می‌کند مقام اقتضاء، مقام انشاء، مقام فعلیت، هیچ تزاحم با هم ندارد، مولی می‌گوید: صَلِّ اصلاً؛ تزاحم آن عنوان را در نظر می‌گیرد، می‌بیند این عنوان مصلحت تامّه ملزمه دارد می‌گوید: اقیموا الصّلوه، بعد هم می‌آید سر ازاله نجاست می‌بیند مصلحت تامّه ملزمه دارد می‌گوید: اَزِلِ النّجاسه آن وقتی که می‌گوید: ازلِ النّجاسه، امر آمده روی عنوان بدون تزاحم، وقتی هم امر آمده روی صلاه، آمده روی عنوان بدون تزاحم هیچ کدام با هم تزاحمی ندارد، ضدّی با هم نیستند بله بخواهیم جمع اش بکنیم ضدین پیدا می‌شود یعنی این دیگر مربوط به مُکلِّف است، این مربوط به تنجیز تکلیف استف وقتی مربوط به تنجیز تکلیف شد، تنجیز تکلیف مربوط به عقل است، نه مربوط به شرع، پس این صلاه مأمورٌ به است، مثل باب اجتماع امر و نهی هم همین طور است، امر آمده روی صلاه ،نهی آمده روی غصب، نه آن اصطکاک با او دارد نه آن، نه او با او می‌جنگد نه او، اما یک کسی وقتی آمد نماز را در تعین مصداق، تو خانه غصبی بخواند آن وقت است، که صَلِّ و لاتغصب زنده می‌شود، این مربوط به شارع نبود مربوط به این آقا بود، و مانعی ندارد که در آن وقت به عنوان صلاه بگویند صَلِّ، به عنوان غصب هم بگویند: لاتغصب، نماز را بخواند نماز ساقط است، و کتک هم بخورد برای این که صَلِّ درست شده، هم تلاتغصب، ما نحن فیه هم همین طور است مولی گفته نماز بخوان، مولی گفته ازاله نجاست کن حتی اهم و مُهّم اش هم فهمیدیم ازاله نجاست در اول وقت مُهّم‌تر است، برای این که آن واجب است، نماز خواندن اول وقت مستحب است، اما به جای ازاله نجاست خشکه مقدسی اش گرفت ایستاد به نماز خُب؛ این آقاست که با سوء تدبیرش اهم را رها کرده مُهّم را گرفته در وقت صَلِّ، در وقت ازالِ النّجاسه که مربوط به مولی بوده جمع بین ضدین نبوده دیگر اصلا اصطکاکی نبوده، و اصطکاک حالا پیدا شده است، به آن می‌گوییم: مقام تنجیز، و تنجیز تکلیف که نمی‌تواند تخصیص در امر مولی بدهد پس این که می‌گوید: امر ندارد امر دارد، این صلاه امر دارد وقتی امر داشت نماز را می‌خواند نماز صحیح است، نماز درست است، الا اینکه کتک هم دارد می‌گویند: چرا اهم را نخواندی اهم را نیاوردی مُهّم را آوردی.

الان همه ما صَلِّ داریم و اَزِلِ النّجاسه داریم، حالا اول ظهر شد و گفته است نماز بخوان حالا ظهر است من می‌خواهم نماز بخوانم می‌بینم مسجد نجس است، وجوب این دو تا خارجاً، مصداقاً با هم اصطکاک پیدا کرد، این نه کاری با صَلِّ داشت نه کاری با اَزِلِ النّجاسه داشت در خارج، مصداق تنجز تکلیف با هم تزاحم پیدا کرد حالا که تزاحم پیدا کرد، اگر توانست هردو، خُب؛ نمی‌شود، حالا که نمی‌شد، عقل ما می‌گوید: اهم، این اهم که عقل ما می‌گوید: این دیوانه بازی می‌آورد و اهم را به جا نمی‌آورد می‌رود سراغ مُهّم، خُب؛ مخالفت عقل می‌کند، حالا این مُهّم مصداق اقیموا الصّلوه هست یا نه؟ خُب؛ بله امر دارد، آن ازله النجاسه که نیاورد آن هم امر دارد یا نه؟ بله مخالفت کرده است، برای خاطر آن مُهّم،آورده ساقط شده است، برای خاطر آن اهم که باید مقدم بیندازد در تقدُّم و تأخر کتک می‌خورد، خیلی حرف خوبی است این حرف مرحوم آخوند، بنابراین حرف مرحوم آخوند را قبول داریم، حرف اساتیدمان را هم قبول داریم، و آن این که اصلاً؛ در امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ شما اگر گفتید نهی از ضدّ نیست در همه اهم و مُهّم‌ها من جمله این جا اصطکاکی درکار نیست، از طرف شارع مقدس امر به جمع بین ضدین نداریم تا اشکال بکنیم، بگوییم: مجبور است شارع مقدس بگوید: اَزِلِ النّجاسه و لاتُصَلِّ اصلاً؛ این تنجیز تکلیف مال شارع نیست، وقتی تنجیز تکلیف مال شارع مقدس نشد انشاء مال شارع مقدس است فعلیّت مال شارع مقدس است و در آن جا اجتماع ضدّین تو کار نیست، اجتماع ضدّین مال خارج است، امرانِ مترادفانِ در خارج والا در ذهن ما، ما اجتماع ضدّین می‌توانیم بکنیم، می‌شود کرد در مقام تکلیف، در مقام انشاء اصلاً؛ اجتماع ضدّین نیست، مولی می‌گوید: صَلِّ دو دودفعه می‌گوید: اَزِلِ النّجاسه هیچ تزاحمی در کار نیست، تزاحم کی می‌آید؟ وقتی که این بخواهد عمل را اثبات بکند، به عبارت دیگر اصلاً؛ تزاحم در مأتی به‌ها است، نه در مأمورٌ به ،مأمورٌ به هیچ وقت تزاحم ندارد، هیچ وقت ضدّیت ندارد، مأتی به است که می‌خواهیم تطابق اش بدهیم به مأمورٌ به، مأمورٌ به راساقط اش بکنیم، آن مأتی به‌ها، یعنی اعمال ما، اینجا خارج است، عالم وجود است، نه اعتبار این عالم وجود جمع بین ضدین نمی‌شود کرد، قدرت ندارد هم ازاله، هم نماز، بله اگر قدرت داشته باشد یک بازی درمی آورد در همان وقتی که دارد نماز می‌خواند ازاله نجاست هم بکند، شلنگ را دست بگیرد، الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم آب را بپاشد روی زمین، زمین پاک می‌شود، ولی این جمع بین ضدّین نیست، فرض ما آن جا است که جمع بین ضدّین باشد یعنی نشود ازاله نجاست، و نماز هر دو، خُب؛ الان اصطکاک کجا آمد در مأتی به، نه در مأمور به در تطبیق، در مصداق در تنجز تکلیف، این‌ها هیچ کدام ربطی به شارع مقدس ندارد، پس این که بخواهیم بگوییم: صلاه مأمورٌ به نیست، نه مصداق است مأمورٌ به است، بله عقل ما می‌گوید مُنجّز نیست، مثل آن جا که من قدرت برای ازاله نجاست ندارم مثل این وسواسی‌ها خُب؛ عالم را نجس می‌دانند، می‌گویند: من قدرت پاک کردنش را ندارم دیگر تکلیف برای او مُنجّز نیست، مثل همین باب اهم و مُهّم همین طور است، مأتی به بخواهد هر دو با هم بیاید نمی‌شود و حالا که نمی‌شود آن تکلیف مُهّم مُنجّز نیست،تکلیف اهم مُنجّز است حرق عقل را نمی‌شنود اهم را رها می‌کند مُهّم را می‌گیرد حالا خواه ناخواه کتک را دارد،

درمقام تنجیز تکلیف عقل حکم می‌کند می‌گوید: این ساعت نماز نخوان اما این که مربوط به شارع مقدس نیست مربوط به عقل است، مخالفت حکم عقل می‌کنیم کتک اش هم باید بخوریم، شارع مقدس می‌گویند: چرا این موقع نماز خواندی؟ بخواهد بگوید: امر نداشتم، نه امر داشته دیگر می‌گوید: چرا این موقع نماز خواند؟ برای چی؟ می‌گوید: مأمورٌ به بود. می‌گوید: بله مأمورٌ به بود اما عقل ات می‌گفت اهم را مقدم بینداز- چرا مقدم نیانداختی؟ لذا می‌گوید نمازت درست است چون مأمورٌ به بود، اما کتک هم می‌خوری برای خاطر این که ازاله نجاست باید بکنی، نکردی یا تأخیر اندختی، کتک می‌خوری برای تأخیر یک‌دفعه شارع مقدس می‌گوید: نماز بخوان در حالی که ازاله نجاست بکن، در حالی که نماز باید بخوانی نماز نخوان این همان امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ است که مرحوم شیخ بهائی می‌گوید: نه فرض ما این جا است اگر امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ باشد خُب؛ آن برمی‌گردد به حرف دیگر نهی دارد ولی شیخ بهائی می‌فرماید: امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ خاص نیست، پس نهی نیست اما باز هم نماز باطل است، چرا؟ برای این که امر روی آن نیست، مرحوم آخوند می‌خواهند امر را درست بکنند که می‌برند روی اقتضاء می‌گوید امر نیست اقتضاء هست، اساتید ما بهتر درست می‌کنند می‌گویند: خیر امر هم هست، مرحوم آخوند می‌گویند: امر نیست، اقتضاء هست کفایت می‌کند اما اساتید ما همه شان می‌فرمایند: نه امر هم هست چرا امر هست؟ برای این که آن چه دست مولی است در مقام فعلیّت است، مقام انشا است،و بحث ما در مقام تنجز در مأتی به است، و مأتی به مربوط به شارع نیست، آن جا که شارع مقدس باید امر کند امر دارد، پس صلاه مأمورٌ به است، هذا کُلُّه راجع به جواب دوم ما قبول داریم بهتر از حرف مرحوم آخوند هم هست ولی هردو درست است، و بحث سوم راجع به ترتّب است و آن حرف مرحوم کاشف‌الغطاء است، و حرف میرزای شیرزای نتوانستند حرف استاد را حلّ بکنند و هرکس راه خودش را وقت فردا راجع به ترتب إن شاء الله صحبت می‌کنیم.

و صلی الله علی محمد و آل محمد