اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
درباره مقدمه
موصوله، بالاخره بحث دیروز رسید به این جا که ما قائل به مقدمه موصوله هستیم، اما
به حمل شایع صناعی نه حمل هوهو، به عبارت دیگر ایصال را قید از برای مقدمه نمیگیریم.
تا این که گفته شود این ایصال در سلسله علل، در سلسله مقدمات نخوابیده است. بلکه
آن مقدمه خارجی اگر ایصال نگیرد مقدمه نیست، مقدمه آن است که ذی المقدمه داشته
باشد. ذی المقدمه آن است که مقدمه داشته باشد. متضایف است، مثل علت و معلول است،
معلول آن است که علت داشته باشد علت آن است که معلول داشته باشد. و اما این که
معلول در سلسله علل باشد، خُب؛ نه نیست، ما وقتی میتوانیم بگوییم: این مقدمه برای
این ذی المقدمه است که ذی المقدمه داشته باشیم. والا اگر ذی المقدمه نداشته باشیم
چه جور میتوانیم بگوییم: این ذی المقدمه است؟ لذا این جور میشود که آن علیت
درخارج، آن ذات علت مقدمه است به قول مرحوم آخوند(ره) میفرمایند: ذات شئ ذات
مقدمه، این مقدمه است، ما هم میگوییم: اما این را هم باید فراموش نکنیم که این
ذات مقدمه که ما را به ذی المقدمه میرساند. وصف مقدمیت کی به خود میگیرد؟ وقتی
ذی المقدمه باشد وقتی که ذی المقدمه باشد آن وصف مقدمیت به خود میگیرد و اما اگر
ذی المقدمه نباشد، وصف مقدمیت به خود نمیگیرد، برگردد به این که مقدمه موصله واجب
است. اما نه این که آن وصف قید باشد در سلسله علل باشد لذا میتوانیم جمع بین حرف
مرحوم آخوند و حرف صاحب فصول بکنیم و بگوییم: که مرحوم آخوند(ره) میفرمایند: ذات
مقدمه من حیث هی هی، ما هم میگوییم: مرحوم صاحب فصول میگویند: مقدمه موصوله، ما
هم میگوییم:، برای خاطر این که آن ذات مقدمه در خارج وقتی پیدا میشود مقدمه است
و تا ذی المقدمه پیدا نشود وصف مقدمیت، رنگ مقدمیت به خود نمیگیرد، به عبارت دیگر
آن ذات مقدمه ما را به ذی المقدمه میرساند وقتی ما را به ذی المقدمه رساند آن وقت
مقدمه پیدا میکنیم. ذی المقدمه پیدا میکنیم یک حرف این که در خارج ما علت داریم
معلول داریم، یک حرف دیگر اینکه وصف علت و وصف معلول چه وقت پیدا میشود ؟ این رنگ
چه وقت پیدا میشود ؟ در حالی که معلول دخالت در علت اصلاً؛ ندارد، معنا ندارد
دخالت در علت داشته باشد اما همین معلول که دخالت در سلسله علل ندارد، چه وقت میشود
معلول؟ آن علتش چه وقت میشود علت؟ وقتی که علت و معلول موجود بشوند هردو متضایف
بالفعل، متضایفان متکافئان بالفعل بالقوه، در وقتی که مقدمه پیدا نشده باشد مقدمیت
و ذی المقدمیت پیدا شد آن وقت اصلاً؛ مقدمیت وصف ذی المقدمیت پیدا میشود. یک امر
اعتباری. لذا در همه همین طور است. دیگر مقدمه داخلی و مقدمه خارجی و امثال اینها
هم نداریم. یعنی در مقدمات داخلیه تا السلام علیکم و رحمه الله و برکاته نگوید،
نماز پیدا نمیشود، و تا نماز پیدا نشود اینها را نمیتوانیم مقدمه بگوییم، رکوع
است، سجده است، لذا اگر تشهد و سلامش نیاید هیچی. وقتی که میگوییم: السلام علیکم
و رحمه الله و برکاته، یک صلاه پیدا میشود، انتزاع میکنیم از او صلاه را، این ذی
المقدمه است، آنها میشوند مقدمه، آن مقدمه میشود بعد نماز، یعنی آن وصف مقدمیت،
آن هم میشود ذی المقدمه وقتی که انتزاع کردیم از آن مقدمات داخلی صلاه را.
از این جهت ما
عقیده داریم، این حرفهائی که هست همه نزاع لفظی است، اگر مرحوم آخوند میگوید: ذات
مقدمه واجب است؛ ایصال و داعی و اراده دخالت ندارد، ما هم میگوییم بله برای این
که در سلسله علل ذی المقدمه نخوابیده است ایصال نخوابیده است، بداعی اتیان ذی
المقدمه، به اراده ذی المقدمه هم نخوابیده است، بلکه آن علت است، همان اجزا توی
خارج است، پس ذات مقدمه واجب است. نه ایصال ایصال جز نیست، قید نیست، اما از آن
طرف هم همین ذات مقدمه ما را به ذی المقدمه میرساند. وقتیما را به ذی المقدمه
رساند، یک چیز پیدا میشود و این که وصف مقدمه، آنها مقدمه، وصف ذی المقدمه، تا
مقدمه ما را به ذی المقدمه نرساند، تا ذات مقدمه ما را به ذی المقدمه نرساند، آن
ذی المقدمه، وصف ذی المقدمه ندارد، وقتی که ذی المقدمه پیدا شد به واسطه مقدمه، آن
وقت یک چیز دیگر هم پیدا میشود و آن مقدمیت برای مقدمه ذی المقدمه است. میشود
مقدمه موصوله، در رنگ گرفتن مقدمه موصوله است، در رساندن ما به ذی المقدمه ذات
مقدمه است. نه مقدمه موصوله و اگر بپذیرید عرض مرا، حرف مرا، رفع نزاع هم میشود،
نزاع را به این طنطراقی که میبینید مرحوم آخوند(ره)(رضوان الله تعالی علیه) چه
قدر این طرف و آن طرف میزنند، در مقابل استادشان شیخ انصاری قد علم کردند و میخواهند
برگردانند به مقدمه موصوله نمیشود، میخواهند توجیه کنند نمیشود، علی کل حال از
جاهائی که کفایه خیلی مشکل شده است خیله هم بررسی شده، یعنی بحث دنبال شده، این جا
است و ما خیال میکنیم نزاع، نزاع لفظی باشد. این خلاصۀ حرف است این جا.
حالا یک حرف دیگر هم هست که این خیلی اهمیت
ندارد، کسانی که دشمن اصول هستند از این حرفها میزنند و آن این است که حالا یا
مقدمه موصوله یا مقدمه غیرموصوله نتیجه چی؟ ما نمیخواهیم نتیجه عملی داشته باشد،
بله معلوم است که اگر نتیجه عملی هم داشته باشد خوب است و اما در علوم در تئوریها،
در فرضیهها، در اثباتها، اینها اصلا نظر ندارد به این که حالا نتیجه چیست؟ خُب؛
این بحث راستی یک بحث علمی است اما نتیجه عملی ندارد که حالا یک کسی ذات مقدمه را
بگوید: یک نتیجه بگیرد. مقدمه موصوله آن نتیجه را نداشته باشد، یا برعکس، مقدمه
موصله بگوییم: نتیجه داشته باشد، مقدمه موصوله نگوییم نتیجه داشته باشد. این علی
الظاهر بحث نتیجه عملی ندارد.
مرحوم آخوند(ره) ره میخواهند یک نتیجه علمی
برای آن درست بکنند اما البته فرضی برای این که میخواهند روی پایه امر به شیء
مقتضی نهی از ضدّ عام رو آن مبنا بگویند: که نتیجه عملی است این جا اما امر به شئ
مقتضی از ضدّ عام را مرحوم آخوند(ره) در کفایه قبول ندارند. بعد إن شاء الله بحث
میکنیم. بنابراین باز برمیگردد به اینکه نتیجه عملی ندارد. نتیجهای که مرحوم
آخوند این جا بار میکنند این است، و میفرمایند: اگر مقدمه موصوله قائل شدیم آن
قوت در باب اهم و مُهّم اگر کسی اهم را رها کرد مُهّم را به جا آورد ،آن مُهّم
صحیح است، و اما اگر مقدمه غیر موصله قائل شدیم ذات مقدمه، اگر مُهّم را به جا
آورد این عمل باطل است. مثلا مسجد نجس شده است موقع نماز هم است و وقت نماز هم ضیق
نیست، خُب؛ آیا میتواند نماز بخواند بعد رفع نجاست بکند که بعضی از فقهاء فرموده
اند: یا این که لازم است اول رفع نجاست بکند از مسجد، پس از آن نماز بخواند برای
خاطر این که نماز وقت دارد خُب؛ یک ساعت بعد نماز میخواند. یا آن جا که واجب مضیق
باشد یک کسی نماز نخوانده و یک کسی هم در شرف غرق است، حالا اگر این قساوت کرد و
نماز خواند نرفت انقاض غریق بکند، نمازش درست است یا نه؟ اگر مقدمه موصوله قائل
شدیم. نمازش درست است، اگر قائل به ذات مقدمه شدیم، نمازش باطل است، تقریب چی؟
مرحوم آخوند(ره) این جور تقریب کرده که در مقدمه موصوله، خُب؛ اگر این ایستا نماز
دیگر آن ترک نیامده، وقتی نماز ترک نیامد، خواه ناخواه ذی المقدمه نمیآید، این
مقدمه یعنی ترک ما را ذی المقدمه نمیرساند، وقتی ذی المقدمه واجب نباشد، مقدمه هم
واجب نیست. پس اگر قائل به مقدمه غیر موصله شدیم، این ترک نماز این ذاتش مقدمه
است، میخواهد آن ذی المقدمه بار باشد، میخواهد بار نباشد، این واجب است. ترک
نماز واجب است. وقتی ترک نماز واجب است، فعل نماز حرام میشود، پس اگر نماز خواند
نهی در عبادت است، نمازش فاسد است.
این نتیجهای
که مرحوم آخوند گرفتند، این روی چه مبنائی است؟ روی مبنای این که ما قائل بشویم
امر به شیء متقضی از ضدّ عام است، یعنی اگر امر داشت به ترک نماز، این امر به ترک
ضدش را حرام میکند، یعنی نماز را، پس اگر بخواهند نماز بخواند، حرام است، نهی در
عبادت است، نهی در عبادت موجب فساد است، پس دائر مدار این است که این ترک، در
مقدمه موصوله ما را به ذی المقدمه برساند والا اگر ما را به ذی المقدمه نرساند،
مقدمه واجب نیست، چون مقدمه موصوله واجب است، نه ذات مقدمه، پس در مقدمه موصوله
اگر نماز بخواند انقاض غریق نکند، مسجد را آب نکشد نمازش درست است و اما در مقدمه
غیرموصله اگر نماز بخواند، نمازش باطل است چه در انقاض غریق چه در رفع نجاست، خُب؛
خوب بافته شده برای این که فرق باشد بین مقدمه موصوله، و مقدمه غیرموصله، اما امر
به شیء مقتضی از ضدّ عام است یا نه؟ خُب؛ میگوییم: نه. البته مسألهاش خیلی مفصل
است، آن جا باید صحبت کنیم مشهور این است که امر به شیئ مقتضی نهی از ضدّ عام است،
اما امر به شیئ مقتضی نهی از ضدّ عام است، اما امر به شیئ مقتضی نهی از ضدّ خاص
نیست، ولی ما آن جا میگوییم: امر به شیئ است، وقتی میگوید: انقاض غریق کن، هیچ
نظر ندارد به مقدمات تا این که مقدماتش را واجب کند با مقدمه واجب آن ترک، نماز را
حرام میکند، امر به شئ، امر به شئ است میگوید نماز بخوان دیگر نظری به ضدعام و
ضدّ خاص ندارد اصلاً؛ و امر به شیئ مقتضی نهی از ضدّ نیست، چه ضدّ عام و چه ضدّ
خاص، وقتی چنان چه باشد اگر نماز خواند تو مسأله ما، نماز صحیح است، چرا نمازصحیح
است؟ برای خاطر این که ترکش حرام نیست، ترک واجب نیست، تا خودش حرام باشد، وقتی
ترک واجب نشد، یا ترتک ضدش را حرام نکرد، این نماز من حیث انها صلاه اشکال ندارد،
اما کتک هم دارد، کتک دارد به او میگویند: چرا انقاض غریق نکردی؟ نماز صحیح است،
برای خاطر این که مأمور به است و نماز را آورده، در همین ازاله نجاست از مسجد اگر
فوری است، خُب؛ این نماز میخواند نمازش درست است، برای این که نهی ندارد، کتک هم
میخورد برای این که به او میگویند: چرا قبل از نماز ازاله نجاست نکردی؟ کتک میخورد
روی تأخیر اهم، بار روی از بین بردن اهم، مثل انقاض غریق به طور کلی از بین میرود.
در مثل ازاله نجاست تأخیر میدانند، کتک را میخورد برای خاطر آن اهم، اما نمازش
صحیح است. برای خاطر این که منهی عنه نیست، نه اجماع امر و نهی است، نه نهی در
عبادت است، هیچی نهی ندارد نماز اصلاً، وقتی که نماز نهی نداشت، نماز صحیح است،
منافات ندارد نماز صحیح باشد کتک هم روی اهم، با تأخیر اهم باشد، مثلا العیاذ
بالله مقدس بازی اش گل کرد قساوت دارد. نرفت دنبال انقاض غریق خُب؛ این کتک میخورد
و اما اگر به جای انقاض غریق، نماز خواند، نمازش صحیح است، برای این که منهی عنه
نیست، بلکه مأمور به است، مأمور به است، منهی عنه نیست، نمازش صحیح است. حالا ولو
مأمور به هم نباشد چون زمینه هست، این منهی عنه نیست نماز صحیح است، کتک هم میخورد
روی آن ترک اهم، یا تأخیر اهم. بنابراین نتیجهای نیست برای این که ما قائل به
مقدمه موصوله بشویم. یا قائل به ذات مقدمه بشویم، یا قائل به مقدمه مراده بشویم،
یا قائل به مقدمه بداعی اتیان به ذی المقدمه، هر قولی باشد این هفت، هشت تا قولی
که در مسأله هست، اینها تئوری و فرضیه و مقام ثبوت و اثبات و مطلب و اما نتیجه
عملی بار بر آن باشد ظاهراً نتیجه عملی ندارد این هم راجع به این مسأله، مسأله را
متعرض شدیم چندروز قبل به یک تناسبی. حالا این جا مرحوم آخوند(ره) به این تناسب که
آیا اگر ما نتوانستیم بگوییم، مقدمه واجب، واجب است شرعاً ، عقلاً آن که یک ضروری
است که مقدمه واجب، واجب است ضرورت عقل است، این که اگر بخواهی روی پشت بام بروی،
نردبان میخواهد، اگر میخواهی نماز بخوانی، وضو میخواهد و اگر میخواهی نماز
بخوانی اوله التکبیر و آخره التسلیم، خُب؛ این واجب عقلی است آیا شرعاً هم مقدمه واجب است یا نه؟ که بعد دربارهاش
صحبت میکنیم، یعنی ترشح بکند یکند یک وجوبی از ذی المقدمه به مقدمه، آیا این هست؟
مرحوم آخوند(ره) نسبت به مشهور میدهد، هست، میگوید: مقدمه واجب عقلا واجب است
شرعاً هم واجب است، خودشان در مقابل شهرت
قیام میکنند، و میگویند: نه ولی ایشان نسبت به شهرت میدهد ایگران هم نسبت به
شهرت دادند که بعد دربارهاش صحبت میکنیم. که مقدمه واجب علاوه برا این که عقلا
واجب است، شرعاً واجب است. حالا اگر کسی
نتوانست نفیاً و اثباتاً بگوید: که مقدمه واجب است یا واجب نیست، اصل چه اقتضاء میکند؟
مرحوم آخوند تمسک کردند به استصحاب خُب؛ استصحاب به ما میگوید: مقدمه واجب است یا
واجب نیست. استصحاب عدم ازلی، یعنی قبل از شارع مقدس در ازل ملازمهای بین مقدمه و
ذی المقدمه نبوده برای خاطر این که ذی المقدمه نبوده، تشریع ذی المقدمه نشده، این
قضیه متیقنه ما، قضیه مشکوکه ما این که حالا نمیدانیم آن ملازمه آمده یا نه، میگوییم
نیامده است، مرحوم آخوند(ره) چون که استصحاب عدم ازلی را در تشریع و اینها درست میکنند،
این جا هم همان استصحاب را جاری میکند، استصحاب ملازمه بین مقدمه و ذی المقدمه،
میگوید: ملازمه بین مقدمه و ذی المقدمه در ازل نبوده است، الان هم نیست، ما اشکال
داریم در استصحاب عدم ازلی و عمده اشکال ما این است، قضیه متیقنه غیرمشکوکه است،
قضیه متیقنه ما سالبه به انتفاء موضوع است، مفاد لیس تامّه است، این که میگویید:
ملازمه نبوده برای چی؟ برای این که ذی المقدمه نبوده تشریع نشده، قضیه مشکوکه شما
مفاد لیس ناقصه است، حالا هست، یعنی ذی المقدمه هست، نمیدانیم ملازمه هست یا نه؟
بگوییم: نه. قضیه متیقنه ما مفاد لیس تامّه است، قضیه مشکوکه ما مفاد لیس ناقصه
است، دو موضوع است وقتی دو موضوع شد استصحاب نداریم، عمده اشکال ما در استصحاب عدم
ازلی این جا است، که همه میگوییم: استصحاب عدم ازلی نه، بله یک حرفی استاد عزیز
ما آقای بروجردی داشتند حرف خیلی خوبی است تبسم میکردند میگفتند: این استصحاب
عدم ازلی عرفیت ندارد، و این مال طلبههاست و از تو مدرسه درآمده این هم حرف خوبی
است انصافا، که اصلاً؛ این استصحاب عرفیت ندارد، با یک دقت طلبگی و إن قلت قلت و
امثال اینها این استصحاب درست شده است، بنابراین ما با استصحاب بخواهیم بگوییم:
که مقدمه واجب نیست نمیشود، بخواهیم بگوییم: که مقدمه واجب نست، نمیشود بخواهیم
بگوییم: مقدمه واجب است. دلیل نداریم، بخواهیم بگوییم: مقدمه واجب نیست، دلیل
نداریم، پس اصل راجع به اصل مقدمه شرعی این است که نفیاً و اثباتاً دلیل نداریم،
اما بخواهیم استصحاب فرعی استصحاب فقهی بکنیم، استصحاب فقهی اش این است که بگوییم:
این مقدمه الان برای من واجب است یا واجب نیست. بگوییم: واجب است، یک چنان چه چیزی
آیا این میشود؟ خُب؛ این ذاتاً اشکال ندارد برای این که نمیدانم اصلاً؛ وجوب به
ذمه من آمده یا نه؟ رفع ما لایعلمون. میگوید: نه. بله اثبات نمیکند پس مقدمه
واجب نیست. مثبت میشود، اما به این اندازه که چیزی به ذمه من نیست، خُب؛ این هست،
مشهور این را گفتند: اشکالی که ما داریم به مشهور من جمله مرحوم آخوند(ره) در
کفایه این است که این مخالف با عقل است، برای این که عقل ضروری ما میگوید: مقدمه
واجب است، ما بخواهیم بگوییم: نه این منافات با آن عقل ضروری پیدا میکند، بخواهیم
بگوییم: عقلا آن شرعاً نه به این معنا که
عقل ما میگوید: مقدمه را باید بیاورید و اما شرع میگوید: لازم نیست بیاورید خُب؛
نمیشود و ما میخواهیم این را درست بکنیم برای این که با برائت میگویید: واجب
نیست. وقتی با برائت میگویید: واجب نیست منافات پیدا میکند با آن عقل بتی. لذا
رفع ما لایعلمون نمیشود جاری کرد، قاعده قبح عقاب بلابیان نمیشود جاری کرد، چون
مخالف با عقل ضروری است، ما این ایراد را به مشهور داریم، اگر بپسندید برمیگردد
به این که ما برای اثبات وجوب مقدمه، واجب مقدمه شرعی نداریم چیزی که اثبات بکند
واجب است با واجب نیست. بنابراین ما اصلی داشته باشیم اصل اصولی بخواهیم اثبات
کنیم، نمیشود اصل فقهی یعنی فرعی بخواهیم بگوییم: واجب نیست با رفع ما لایعلمون
نمیشود، اصل اصولی نمیشود برای این که استصحاب عدم ازلی است و استصحاب عدم ازلی
را ما اشکال داریم، عرفیت ندارد، راجع به اصل عملی اش هم چون عقل ما میگوید:
حتماً واجب است، منافات پیدا میکند این رفع ما لایعلمون با آن عقل و آن عقل ما
مقدم بر این برائت میشود، حالا بحث بعدمان راجع به این است که هفت، هشت، ده تا
نتیجه برای این بحث مقدمه واجب درست کردند آیا این نتایج درست است یا نه؟ یک هوچی
بازی این که مقدمه واجب در اصول باید حذف شود برای خاطر این که هیچ نتیجه ندارد.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد