اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
مسالهای که
در جلسه قبل عنوان کردم، یکی از مسائل مشکل در اصول است، و آن مسأله این است که چه
مقدمه واجب است؟ حالا یا واجب عقلی یا واجب شرعی، یا هردو یعنی ما این که میگوییم:
مقدمه به، چه مقدمهای را میگوییم: واجب ؟
مرحوم آخوند(ره) میفرمایند: ذات مقدمه، آن که
ما را به مقصود میرساند، در مقابل صاحب معالم که میفرمایند: مقدمهای که ذی
المقدمه مراد باشد، لذا اسمش را میگذارند مقدمه مراده.
نسبت به شیخ
انصاری دادند بداعی اتیان ذی المقدمه، مقدمه را به جا بیاورد داعی اش این باشد ذی
المقدمه برسد، و مرحوم صاحب فصول این اصفهانی زرنگ، راستی آدم ملائی بوده، ایشان
میفرمایند: مقدمه موصله، آن مقدمهای که ما را ذی المقدمه برساند و الا اگر مقدمه
ما را به ذی المقدمه نرساند، نه، این مقدمه آن مقدمه نیست که ما را در آن بحث
کنیم:
اقوال دیگری
هم در مسأله دیده میشود شاید بیش از ده تا فرضیه در این مقدمه آمده است، مثلاً؛
مثل مرحوم کمپانی، آن مرد بزرگ دقیق میفرمایند: مقدمه بالفعل، نه بالقوه، مثل
مرحوم آقا ضیاء عراقی آن فصل در اصول میفرماید: مقدمه در ظرف ذی المقدمه و امثال
اینها که همه شان یک چیزی در نظر مبارکشان است، و آن این است که ذات مقدمه را نمیشود
بگوییم واجب است، از آن طرف هم نمیشود، به آن زد، لذا در آن ماندند چه بکنند،
عمده حرف ما در این جاست میبینند قید نمیشود بخورد، برای خاطر این که قید جزء
مقدمه نیست، از طرف هم ذی المقدمه مقدمه را نمیشود گفت: این مقدمه واجب است، به
قول آشیخ محمد رضا مسجد شاهی که راستی ادیبی بوده است، ایشان در درس به مرحوم
آخوند(ره) گفته: آقا اگر این حرف شما درست باشد، لشکر ابن زیاد، که رفتند کربلاء
واجب به جا آوردند، برای این که برای نصرت اباعبدالله الحسین علیهالسّلام باید
این راه را طی کنند، نصرت ابا عبدالله الحسین علیهالسّلام که واجب بوده پس رفتن
اینها به کربلا باید بگوییم واجب است و این را که نمیشود گفت لذا هما شان این
حرف در ذهنشان است که ذات مقدمه را ما نمیتوانیم بگوییم واجب: مقدمه واجب، از آن
طرف هم قید بخواهیم به آن بزنیم آن هم قیدش مربوط به مقدمه نیست، لذا در آن ماندند
چه بگویند، مثلاً؛: در همین مقدمه موصله که بهترین اقوال است. در این هفت، هشت، ده
تا قول مقدمه موصله بهترین اقوال است، لذا بزرگان معمولا از متأخرین قائل به مقدمه
موصله هستند من جمله استاد بزرگوار ما حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) و خیلی هم
پافشاری دارند وری این مقدمه موصله. استاد بزرگوار ما آقای بروجردی، استاد بزرگوار
ما آقای داماد این همه قائل به مقدمه موصله هستند خُب؛ حالا ما این مقدمه موصله را
که هفت هشت ده نفر برای صحت آن شده از همه چیز یکدفعه بگذریم خُب؛ مقدمه موصله،
این موصله یا وصف است یا شرط است دیگر بیشتر از این نیست، نمیشود نه وصف باشد نه
شرط باشد یا وصف است یا شرط، بالاخره اگر وصف باشد، شرط باشد، ذات مقدمه واجب
نیست، مقدمه به این شرط، مقدمه به این وصف در حالی که این وصف هیچ دخالت در مقدمیت
مقدمه ندارد، یعنی مثلاً؛ شما میخواهید بروید قم حالا به قم برسید، نرسیده مقدمه
برای رفتن چیست؟ چی شما را به قم میرساند؟ خُب؛ یکی شما باید اراده بکنید، یکی
باید ماشین تهیه بکنید، یکی این ماشین مسافت را طی کند تا یک وقتی قم پیاده شوید،
اینها مقدمه است. دیگر تو این مقدمه نخوابیده موصل این وصف ایصال شرطاً او وصفاً
شرطاً او قیداً تو این سلسله مقدمات نخوابیده است، علت تامّه که مقدمه علت تامّه
است، علت تامّه برای ذی المقدمه ،برای رسیدن قم اینها است که گفتیم، اما در این
سلسله علل ایصالش کار کند دیگر کار نمیکند لذا عمده اشکال این جا است، همین اشکال
به صاحب معالم است، همین اشکال به شیخ انصاری هم هست، که مقدمه مراد گفتند: آن که
مقدمه است، آنها است که ما را به ذی المقدمه میرساند و اما من اراده بکنم ذی
المقدمه را یا نکنم، من خواب هم باشم، اما اگر آن وسائل فراهم باشد مرا به قم میرساند،
یک کسی خواب است، گذاشتندش تو ماشین قم پیادهاش کردند از خواب بیدار نشد. در حالی
که ذی المقدمه را اراده نکرده بود. اما به قم رسید با حرف مرحوم شیخ انصاری(رضوان
الله تعالی علیه) مقدمه به داعی الایصال، خُب؛ حالا داعی الایصال نداشت، اصلاً؛
غافل بود به او گفتند: کجا میخواهی بروی؟ گفت: قم وسائلش را فراهم کرد این وسائل
او را میرساند به قم ولو غفلت از داعی ایصال داشته باشد، لذا آن داعی ایصال، آن
مراد بودن، آن ایصال صاحب فصول که راستی مقدمه برای ذی المقدمه است دیگر، اینها
هیچ. کدام در خارج مقدمه درست نمیکند، آن که در خارج مقدمه درست میکند آن امور
تکوینی درخارج است، که ذی المقدمه بار بر او میشود. همان حرف مرحوم آخوند(رضوان
الله تعالی علیه) آن ذات مقدمه را میرساند به قم این داعی داشته باشد نداشته باشد
اراده کرده باشد نکرده باشد در ظرف ایصال باشد یا نباشد، و بالاخره هرچه آن امور
تکوینی این را میرساند به یک امور تکوینی یکدامش را میگوییم: مقدمه یک کدامش را
میگوییم: ذی المقدمه، بالاخره این شما میگویید: مقدمه موصله این موصله کجای
مقدمه خوابیده؟ که آن ذی المقدمه متوقف بر آن است، ذی المقدمه رسیدن به قم است،
این یک امر تکوینی است یک مقدمات تکوینی دارد، مقدمات خارجی، این مقدمات خارجی ما
را به قم میرساند حالا ایصال جزء این مقدمه باشد تکویناً این مسألهای است که
راستی مشکل شده در فقه از یک طرف میبینند که بخواهند بگویند ذات مقدمه خُب؛ میبینند
وقتی که این مقدمه حاصل شد خُب؛ قم خیلی کارها میشود کرد، هم میشود العیاذ بالله
گناه کرد. میشود غیبت کرد، نمامی و سخن چینی میشود کرد. کتاب میتوان خرید درس
میتوان خواند و مقدمه چیست؟ همان که از خانه حرکت کرده تا رسیده به قم، لذا میبینند
بخواهند بگویند: ذات مقدمه این حرف توش است، بخواهندبگویند: مقدمه موصله، میبینند
که قید دخالت ندارد در مقدمیت مقدمه، از این جهت هر کسی تقریر کرده، هر کسی چیزی
گفته، و این که آیا ذات مقدمه واجب است یا مقدمه موصله؟
یک جملهای من
عرض میکنم ببینید این جمله چه جور است؟ و آن این است که مقدمه واجب است که از نظر
خارج نه از نظر مفهوم این موصله باشد یعنی به حمل شایع صناعی نه به حمل مفهومی یکدفعه
شما میخواهید ایصال را از نظر مفهوم، داعی به قول مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله
تعالی علیه) مقدمه به داعی الایصال به قول مرحوم صاحب معالم مقدمه مراده این مراده
و به داعی الامتثال و ایصال، این مفهومها را بیاورید تو مقدمه، نه هیچ کدام
مقدمیت ندارد اما یکدفعه حساب خارج را میکنیم حمل شایع صناعی، اگر کسی مقدمات را
انجام داد تا رسید یک کیلومتری قم، داعی امتثال هم نداشت مقدمه موصله هم قبول
نداشت. حالا یک کیلومتری تصادف کرد این
نتوانست برود قم خُب؛ این مقدمه برای قم شده یا نه؟ نه. چرا نه؟ برای خاطر این که
مقدمه برای قم بود، مقدمه پیدا نشد، متحقق نشد، وقتی نشد، کاشف از این است که
مقدمیت نداشته است، یعنی همان ذات آن خارج مقدمه نبوده برای قم، بلکه مقدمه بوده
تا یک کیلومتری قم، چه وقت میشود مقدمه وقتی در قم باشیم، ذات مقدمه واجب بود،
اما چون تضایف است، ذی المقدمه باید پیدا بشود، متضایف است، مثل اُبوت و بُنوت،
ابوت و بنوت آیا در ابوت بنوت خوابیده؟ نه اما چون امر متضایف است صدق کل واحد،
صدق خارجی، نه مفهوم مقدمه موصوله میشود واجب یک کیلومتری قم وقتی میبینیم ماشین
پنچر شد ما را به هدف نرساند. این کاشف از این است که مقدمیت نداشته است، و اگر ما
را رساند کاشف از این است که مقدمیت داشته است. به عبارت دیگر بنوت چه وقت پیدا میشود
؟ وقتی که اب باشد، اب کی پیدا میشود ؟ وقتی ابن باشد و اما تا این نباشد، اب
صادق است؟ نه هردو باید توی خارج باشد. اب و ابن هردوتا باید در خارج باید باشند
وقتی هردو در خارج بودند آن میشوداب، آن میشود ابن در حالی که هیچ کدام متوقف بر
دیگری از نظر ذات نیستند. یعنی اب را اگر بخواهیم معنا کنیم در حاق اب، ابن نخوابیده،
در حاق ابن اب نخوابیده نه جنسش است نه فصلش است، نه وضعش است، هیچ کدام، اما اگر
بخواهند وجود خارجی پیدا کند، باید هردو باشد یک کدام باشد صدق نمیکند. لذا در
حالی که ماهیّت هیچ دخالت در این زید خارجی ندارد، مسلم اما این زید خارجی اگر
بخواهد متحقق بشود آن جا که اضافه باشد در تضایف باید دوتا با هم باشد، و مقدمه و
ذی المقدمه و امران متضایفان هستند، این امران متضایفان در خارج نمیشود متحقق
بشود مگر هردو با هم باشند. اگر اب باشد این صادق نیست، چه وقت این صادق است؟ اب
صادق است؟ وقتی اب و ابن هردو در خارج باشند، همه متضایفان همین جوری است، غلام،
زید، غلام زید، در حالی که تو غلام، زید نخوابیده است، اصلاً، ابداً، اما همین
غلام وقتی اضافه به زید بشود تو خارج دیگر غلام عمر نیست. غلام بکر نیست، یک تحصصی
به سرش میآید چرا؟ برای این که اضافه المتضایفان متکافئان قوهً فعلاً اگر قول را
بسنجیم با هم متضایف است، اگر هم خارج را بسنجیم با هم متضایف است، باید هردوشان
تو خارج باشند، بالفعل تا اینکه بشود مقدمه و ذی المقدمه، تا بشود غلام زید تا
بشود اب و ابن و امثال اینها. لذا این مقدمه موصوله مرحوم صاحب فصول خیلی خوب
حرفی است اما نه اینکه مقدمه موصوله جزء مقدمه باشد، نه جز نیست. شرط مقدمه باشد،
نه شرط نیست، بلکه ذات مقدمه است که علت است، اما اگر بخواهد وصف مقدمیت به خود
بگیرد باید ذی المقدمه باشد و آن جا که ذی المقدمه نباشد، این نمیتواند ف بگیرد و
اگر ذی المقدمه بار برآن نشود کاشف از این است که این مقدمه، مقدمه نبوده است،
واجب نبوده است.
در علت و
معلول هم همین است، علت چه وقت علت خارجی است، وقتی معلول باشد. و اما اگر معلول
نباشد همان چیزی که در خارج است، تاثیر و تاثر دارد علت نیست. چرا؟ برای این که
علت و معلول دو چیز متضایف هستند، اینها متکافئان هستند، قوه و فعلاً در خارج علت
تامه، وقتی علت تامّه است که معلولی باشد، اما معلول تاثیر در علت ندارد، در حالی
که معلولیت معلول علت درست کن است، اما در حالی که علت درست کن است، در ذات علت
هیچ تأثیر و تأثر ندارد نمیشود که ما علت تامّه را که بخواهیم بشماریم بگوییم:
یکی هم معلول اما همین که نمیشود معلول جز علت باشد اما صدق علت، یعنی خارج چه
وقوت متحقق میشود؟ وقتی معلول باشد، اگر معلول باشد علت داریم، اگر نه، نه. نه از
این جهت معلول تأثیر در علت دارد نه علت تاثیر در معلول دارد اما تحقق علیت و
معلولیت در خارج متوقف است بر یکدیگر، علت متوقف بر معلول است، معلول متوقف بر علت
است، توقف این جوری، یعنی توقف صدق علیت و معلولیت.
کلیه امور
متضایفه چنین است. و خواه ناخواه میشود
بگوییم: که نزاعها همه لفظی میشود، آن که میگویید: مقدمه مراده همین مرادش است.
برای خاطر این که اگر ذی المقدمهای در کار نباشد مقدمیت صادق نیست. آنکه میگوید:
مقدمه بداعی آوردن ذی المقدمه همین است. مقدمه موصوله باز هم همین است. ذات مقدمه
هم همین است که مرحوم آخوند(ره) میگوید: ذات مقدمه واجب است؛ ذات مقدمه، مقدمه
است. مقدمه اما این ذات مقدمه کی صدق مقدمیت بر او میشود در خارج؟ وقتی که ذی
المقدمه باشد و الا اگر ذی المقدمه نباشد مقدمه معنا ندارد، لذا ذات وضو متوقف بر
نماز نیست، نماز هم متوقف بر ذات وضو نیست، اما کی این وضو رنگ مقدمیت پیدا میکند؟
وقتی نماز بخواند والا تا نماز نخواند، نمیشود گفت: مقدمه مفهومی ممکن است باشد،
بگوییم: مقدمه نماز پیدا شد و اما مقدمه خارجی، تأثیر و تأثر نه. شرط و مشروط هم
همین است. شرط چه وقوت شرط است؟ وقتی مشروط باشد و الا اگر مشروط نباشد ذات شرط که
نمیشود شرط باشد. ما در مقدمیت صحبت میکنیم چه مقدمهای واجب است؟ آن که رنگ
مقدمیت داشته باشد، رنگ مقدمیت کی پیدا میشود، در وقتی که ذی المقدمه پیدا میشود،
میشود مقدمه موصوله میشود حرف صاحب فصول لذا کی این مقدمه برای نصرت ابا عبدالله
الحسین علیهالسّلام میشود؟ وقتی حربن یزید ریاحی بشود وقتی که حربن یزید ریاحی
شد آن مقدمهاش یعنی آمدن از کوفه به کربلا میشود مقدمه، ولی اگر برای ابن زیاد
شد، میشود مقدمه محرمه. باید یک ذی المقدمهای باشد تا این بشود مقدمه. ذی
المقدمه رنگ پیدا میکند تو خارج. چه وقت؟ وقتی ذی المقدمهای را من اتیان بکنم
وقتی ذی المقدمه را اتیان کردم آن مقدمهاش رنگ مقدمه این ذی المقدمه را میگیرد.
لذا مرحوم
صاحب معالم مقدمه مراده حرف خوبی است، حرف مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی
علیه) به داعی ذی المقدمه و الا به داعی نباشد که اصلاً؛ رنگ ندارد مثل همان رفتن
لشکر ابن زیاد به کربلا، یا مقدمه موصوله صاحب فصول چه وقت مقدمیت پیدا میشود ؟
در وقتی که ذی المقدمه پیدا بشود. میشود مقدمه موصوله مقدمهای که ما را به ذی
المقدمه برساند. لذا دور هم لازم میآید. دورش هم طوری نیست. مثل لبنین متلاقیین
است. لبنین متلاقیین دور است اما دورش همان است که وجود خارجی پیدا میکند، دو خشت
را بگذارید پهلوی هم، هرکدام متوقف بر دیگری است اگر یک خشت باشد توقف نیست، اگر
دو تا خشت باشد پهلوی هم، چیده به هم به آن میگوییم دور، بعضی دورها باطل نیست،
بلکه موجودیت آن متوقف بر این دور است و اشکال هم نداریم، این خلاصۀ حرف است راجع
به این که اگر بتوانم بفهمانم یک رفع نزاعی در این مسأله کردم و من خیال میکنم
حرف خوبی باشد یک قدری روی آن فکر کنید اگر بپسندید به عقیده من حرف خوبی است. اگر
نه فردا بگویید تا دو دفعه تکرارش بکنم.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد