اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
مقدمه تقسیم
شده است به مقدمه اصلی و مقدمه تبعی، و به عبارت دیگر واجب غیری یا واجب نفسی یا
واجب تبعی، مرحوم آخوند(ره) نمیدانم چه شده است این تقسیم را بردند در وسط امر
رابع، یعنی وقتی که از تقسیم مقدمه فارغ شدند، میگویند: الرابع، در وسط این امر
رابع میفرمایند: مقدمه یا تبعی است یا اصلی، و این تبعیت و اصلیت هم منحصر میدانند
به واجب غیری که واجب غیری یا تبعی است یا اصلی. مختص هم میدانند به عالم ثبوت نه
به عالم دلالت و عالم اثبات. این سه امر مُهّم در کفایه به طور میرزا عبدالاضافه
در وسط امر رابع آمده است. در حالی که به هرسه اشکال وارد است از این که ما ببریم
آن را در امر رابع و تقسیم این که واجب اما مطلق است، یا مشروط یا نفسی است، یا
غیری، این جاها تقسیم نکنیم ببریم آن جا تقسیم کنیم خُب؛ معلوم است هیچ وجه ندارد.
این که اصلاً؛ ما بگوییم: واجب غیری یا اصلی یا تبعی نه، واجب نفسی هم یا اصلی است
یا تبعی، مثلاً؛ یک مثال رابرایتان بزنم در علم اجمالی اگر کسی دو تا آب دارد و
نمیداند کدام غصبی است، نمیداند کدام نجس است، خُب؛ قاعده علم اجمالی این است که
دوتا وضو بگیرد و واجب نفسی اش هم نمیداند نماز جمعه واجب است یا نماز ظهر، خُب؛
باید دو تانماز بخواند، این مراعات احتیاط تکرار در نماز است. خُب؛ واجب اصلی همان
واجب نفسی است. یا اصلی شد، یا تبعی. یکدفعه نماز ظهر میخواند یک وقت نماز ظهر و
نماز جمعه هردو را میخواند. خُب؛ چرا میخواند؟ من باب مقدمه که نیست، من باب
غیریت که نیست، من باب این است که تکلیف را بدست بیاورد. مثلاً؛ شما میخواهید
مسجد بسازید، إن شاء الله یا میخواهید مدرسه بسازید بالاخره بنا میآورید سر و
صورت درست میکنید برای مسجد یا مدرسه ساختن، یکدفعه به همین آقا میگویید: آهنش
را از کجا بیاور، آجرش را از کجا بیاور، اینها وجوب غیری است، اما یکدفعه به یک
کس دیگر میگویید: ما یک مقدار آجر لازم داریم. خُب؛ الان امر به این دومی امر
نفسی است. امر غیری که نیست اما تبعی است. تبعی است یعنی چه؟ یعنی برای مسجد ساختن
است. امر اصلی تان آن ساختن مسجد، امر به او که مسجد بساط، امر غیری تان به آن آقا
که برود مقدمات فراهم کن، امر تبعی تان به آن آقا که میگوئی یک مقدار آهن به ما
بده واجب نفسی پیدا کردیم واجب غیری پیدا کردیم واجب اصلی پیدا کردیم واجب تبعی
پیدا کردیم. و این که ما بگوییم آن واجب غیری، یا اصلی یا تبعی، نه واجب نفسی هم
گاهی اصلی است، گاهی تبعی.
در مقام ثبوت
اوامر احتیاطیه ؛ همه اوامر احتیاطیه واجب تبعی است. نه واجب اصلی. اگر در نماز میگویید
تکرار کن، واجب غیری نیست. برای این که مقدم نیست برای ظهر و عصر، اگر میگوید،
تکرار کن، واجب اصلی هم نیست خودش من حیث هو هو مصلحت ندارد. اگر میگوید: تکرار
کن واجب نفسی است نه غیری، اما واجب تبعی است، نمیشود بگوییم: واجب اصلی است برای
خاطر این که نماز احتیاط را نمیتوانیم بگوییم، حالا آن احتیاط شکیات را ممکن است.
کسی بگوید نماز احتیاط علم اجمالی میخواهد دو تا لباس دارد و نمیداند کدام پاک
است، کدام نجس است خُب؛ باید دو تا نماز بخواند، یکی با آن لباس پاک و یکی با این
لباس نجس، تا یقین پیدا کند نماز را خوانده است حالا این امر به تکرار، یک امر
دارد به نماز آن نفسی است و اصلی است و حسابی در مقام ثبوت، هم اصلی است، هم نفسی
است، اما یک امر دارد به تکرار این امر اصلی است؟ نه این امر نفسی است؟ نه پس
چیست؟ باید بگوییم نفسی تبعی برای این که غیری نیست، آن نمازها، متوقف که نیست،
نمازی که میخوانم متوقف نیست بر این نماز احتیاط، غیری نه، نه تبعی است، نه اصلی
اما این دوتا نمازی که میخوانم برای این که نماز را بیاورم نماز واقع و نفس
الامری را اگر نماز ظهر میخواندم و میدانستم نماز ظهر برای من واجب است این اصلی
بود، نفسی بود اصلی بود اما حالا که نماز احتیاط دارم میخوانم این نفسی است، یعنی
نماز ظهر میخوانم اما تبعی است، تبعی است، یعنی چه؟ یعنی برای این که مأموربه را
بیاورم معنای تبعی هم همین است. این به تبعیت آن اصل نماز اقیموا الصلوه یا عقلاً
یا شرعاً به من گفته شده دو تا نماز بخوان، پس این که مرحوم آخوند برده تو امر
چهارم معنا ندارد. این که مختص دانسته به واجب غیری این هم معنا ندارد، بلکه بیشتر
این واجب اصلی و تبعی در واجبات نفسی میآید بله مثل همین اوامر احتیاطیه، گاهی
راجع به این است که مأمور به نفسی را بیاورم. میشود تبعی در نفسی، گاهی هم برای
خاطر این است که مقدمه بیاورم، مثل دو تا وضو گرفتن میشود واجب غیری اما تبعی
اصلی، یعنی نماز ظهر و عصر، اصلی تبعی در مقابل غیری، یعنی وضو، لذا الان دو تا
نماز ظهر میخوانم در دو لباس، این نماز خواندن اصلی است، اما دو تا نماز خواند
امر به احتیاط تکراری تبعی است، تبعی برای چه؟ برای خاطر این که مأمور به را بدست
بیاورم میشود اصلی اما تبعی چنانچه اگر دوتا وضو بگیرم میشود غیری. اما تبعی
چنانچه اگر یک نماز بخوانم آن جا که شک نداشته باشم میشود نفسی میشود اصلی، اگر
هم یک وضو بگیرم میشود غیری، اصلی پس الواجبُ: اِما نفسیٌ او غیری و این نفسی و
غیری اِما نفسیٌ او تبعی اگر این جور معنا بکنیم شاید بهتر باشد که اصلاً؛ ما واجب
نفسی و غیری را منقسم بکنیم به اصلی و تبعی حالا اگر هم این کار را نکنیم باید این
جور بگوییم الواجبُ امّا مطلق او مشروط الواجب اِما نفسی او غیری، الواجبُ اِما
نفسی او تبعی.
درباره دو تا
وضو، وضوی من متوقف نیست برا این که دو تا بیاورم اما برای این که راستی وضو بشوم
باید دو تا وضو بگیرم، به یک وضو نمیدانم وضودار شدم یا نه، پس غیری است دو تا
وضو اما تبعی است، برای خاطر این که وضودار بشوم و مرحوم آخوند(ره) همین صورت
اینجا را میگویند آن صورت اصلی تبعی اش را نمیدانم چرا نفرمودند.
و میگویند
این تقسیم اصلی و تبعی مربوط به واجب غیری است، نه واجب نفسی عرض میکنم: اگر واجب
نفسی بیشتر نیاید، لااقل به همان اندازه که در واجب غیری میآید در واجب نفسی هم
میآید، بنابراین اگر این جور بگوییم: الواجبُ اِما نفسیٌ او غیر و کُلُ واحد اِما
اصلیٌ او تبعی خیلی عالی درمی آید، برای همهاش هم مثال داریم، مثال فراوان هم هست
و اما این حرف سوم مرحوم آخوند(ره) که میفرمایند: این اصلی و تبعی مربوط به مقام
ثبوت است، نه اثبات این را نمیدانیم یعنی چه؟ خُب؛ بله این مثالها که ما زدیم همه
مربوط به مقام ثبوت است. یعنی ثبوتاً، تصوراً عقلاً الواجبُ اِما نفسیٌ او غیر و
کُلُ واحد اِما اصلیٌ او تَبعی خُب؛ این مثالها، اما از آن طرف هم ما دلالت تبعی
زیاد داریم. خُب؛ دلالت مطابقی این اصلی، دلالت تضمنی، دلالت التزامی به معنی
الاعم، به معنی الاخص، دلالت اشاره و این دلالتهائی که صاحب قوانین درست کردند.
همه شان اینها هم مقام اثبات است، هم اصلی و تبعی درست است. و این که تقسیم اصلی
و تبعی به مقام ثبوت است نه اثبات میگوییم: در مقام اثبات اگر بیشتر نداشته باشیم
که در مقام ثبوت است لااقل به اندازه مقام ثبوت داریم. و ما شاید بتوانیم بگوییم
حرفها، صدی نودش مجاز و کنایه است. چه عربها، چه فارسها، چه ترکها، چه لرها، چه
اروپائیها، حرفها معمولاً این جوری است ده تا حرف دلالت مطابقی است و نود از
دلالتها از حرفها کنایه است. یا مجاز است و یا اشاره است. و مثال اینها کم است
اصلاً؛ دلالت مطابق معمولاً دلالات تضمنی است، معمولا دلالات التزامی است. التزام
به معنی الاعم، الالتزام به معنی الاخص، کنایه، مجاز و امثال اینها. استعاره
تخیّلیّه استعاره حقیقت ادّعائیه، همه اینها چه دلالتی است؟ دلالت تبعی است.
مرحوم آخوند میفرماید: این تقسیم مختص به عالم ثبوت است نه به عالم اثبات. به
مرحوم آخوند(ره) میگوییم: نه تبعیت و اصلیت این واجب تبعی، این واجب اصلی هم
مربوط به مقام ثبوت است. مثل همان مثالهایی که زدم. هم مربوط به عالم اثبات است،
صدی نود از واجبات ما، از اوامر و نواهی ما به نحو کنایه است، به نحو دلالت تضمنی
است، به نحو دلالت التزامی است، و اینها همه مربوط به تبع است نه مربوط به اصل
لذا در اوامر و نواهی اصلاً؛ گفتم در کلمات، در کلمات چه مربوط به مولی و چه مربوط
به عبد و چه مربوط به محاورات عرفی، همه، همه صدی نود دلالات تبعی است. صدی ده
دلالالت اصلی است. حالا مسأله را ما که این هم یک بُغرنجی است این است، اگر شک
کردیم آیا تبعی است یا اصلی، مرحوم آخوند(ره) میگویند، بگو تبعی است- این از
عجائب است- چرا؟ برای خاطر این که اصل این است که اراده مستقل روی این نشده است و
چون اصل این است که اراده مستقل روی این نشده پس بنابراین واجب تبعی است، نه واجب
اصلی باشد، در حالی که مرحوم آخوند(ره) در اول باب اوامر یک قاعده دست ما دادند،
فرمودند: اگر شک کنیم که آیا واجب نفسی است یا واجب غیری؟ بگو نفسی است. اگر شک
کنیم که واجب آیا کفائی است یا عینی؟ بگو عینی. و اگر شک کنیم که واجب آیا تخییری
است یا تعیینی؟ بگو تعیینی. آن جا دلیلی که مرحوم آخوند(ره) میآورند میفرمودند:
که آن تخییریت، آن کفائیت، آن عینیت آن غیریت احتیاج دارد به قرینه اما آنها
احتیاج به قرینه ندارد پس نمیدانیم آیا تعیینی است یا نه؟ بگو تعیینی چون احتیاج
به قرینه ندارد خُب؛ این فرمایش آنجا بود خُب؛ همان فرمایش این جا هم میآید اگر
ما شک کردیم که اصلی است یا تبعی باید بگوییم تبعی احتیاج به قرینه دارد. اصلی
احتیاج به قرینه ندارد پس اصل این است که اصلی باشد، نه تبعی حالا چطور شده آنجا،
آن جور فرمودهاند اینجا اینجور فرموده اند؟ نمیدانم چه کارش بکنیم، ولی علی کل
حال مثل این که ایراد به مرحوم آخوند(ره) هست.
ما آن جا میگفتیم:
اصلاً؛ وضع است که استاد بزرگوار ما حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) فرمود:
دلالت عرفی است، عرف این جور میفهمد، ما به ایشان میگفتیم: عرف این جور میفهمد
برمیگردد به وضع از آن فهم عرفی، استظهار عرفی میفهمیم که وضع شده برای نفسیت،
نه غیریت، برای عینیت، نه کفائیت، برای تعنیینیت نه تخییرت، آنها قرینه میخواهد
رد این جا هم میگوییم: وضع شده برای اصلیت، نه تبعیت، تبعیت قرینه میخواهد. لذا
این که مرحوم آخوند(ره) آن جا میپذیرفتند که عینی است نه کفائی. تعیینی است، نه
تخییری، نفسی است، نه غیری، باید این جا بپذیرند اصلی است نه تبعی. خُب؛ این یک
حرف.
یک حرف دیگر
هست که این را نمیدانیم چه جور جواب بدهیم برای خاطر این که مرحوم آخوند(ره) و
کفایه و تنزه کفایه و... و آن این است که ایشان میفرمایند: که شک داریم آیا اراده
روی مستقل است یا نه؟ بگو: نه. خُب؛ اراده آیا تبعی است یا نه؟ بگو: نه. این را
چرا نمیگویند؟ اگر اصل عدم کون الاراده علی الاصلیه. ما میگوییم اصل عدم کون
الاراده رو تبعیه این که اصلش خیلی عالی تر است، میشود تعارض و هیچ کدام، که
حتماً هم اگر وضع ما نبود هیچ کدام، برای خاطر این که اصلاً؛ اوامر وضع شده از
برای ماهیّت من حیث هی هی با قطع نظر از تبعیت و اصلیت و قطع نظر از عینیت و
کفائیت لذا تقسیم میشود میگویید: الواجب اما نفسی او غیری او عینی او کفائی او
اصلی او تبحر معلوم میشود که آن ماهیّت لاشرط است. خُب؛ اگر شک کنیم نه آن اصلی
نه آن تبعی هیچ کدام پس چی ماهیّت من حیث هی هی. اما این که مرحوم آخوند(ره) میفرمایند:
شک بکنیم اصلی است یا تبعی، بگو: تبعی علی الظاهر هیچ وجه ندارد. خُب؛ این حرفها
تا این جاها حرف دارد. حالا بحث فردایمان که خیلی بحث مُهّمی است. و آن این است که
مشهور در میان اصحاب است – من جمله مرحوم آخوند(ره) در کفایه - این که مقدمه واجب این ثواب ندارد، عقاب هم
ندارد، و میگویند چون مقدمه است چون واجب غیری است، نه ثواب دارد، ثواب روی ذی
المقدمه است در حرامش هم عقاب ندارد، عقاب روی ذی المقدمه است، لذا روی طهارت ثلاث
گیر کردند، که آن بحث بعدی مان است که وضو قربه الی الله باید بیاید ثواب هم دارد،
چه طوری باید درستش بکنیم، ولی مشهور این است که مقدمه واجب، مقدمه حرام ثواب
ندارد. و گناه هم ندارد و پیش ما مسلم است مقدمه واجب ثواب دارد مقدمه حرام هم
گناه دارد، اگر یک کسی مثلا باشد برود منزل فلانی برای این که غیبت بکند، نمامی و
سخن چینی بکند، حالا در خانه بسته بود، بخواهیم بگوییم: که هیچی، مثل این که نه
شرع میپسندد و نه عرف. ولی فقهاء من جمله مرحوم آخوند در کفایه میفرمایند: هیچی،
اگر آن نمامی و سخن چینی را کرد، کتک دارد و الا هیچی. در مقدمه واجب هم میگویند
اگر کسی رفت کربلا ولی نرسید ثواب دارد. لذا عقیده داریم مقدمه واجب، مقدمه مستحب
ثواب دارد مقدمه حرام گناه دارد چرا؟ برای فردامان. إن شاء الله.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد