اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
دلیل سومی که
مرحوم نائینی و دیگران آوردند برای عدم اجزاء میفرمایند اصول تعیین وظیفه در ظرف
شک است. اماره هم چنین است، کاشف را از واقع را شارع مقدس کشف آنرا امضاء کرده
است. اما در جایی که کاشف باشد. در حال کشف. مثل اینکه اماره به شما میگوید نماز
واجب جلسه استراحت ندارد یا سوره واجب نیست یا رفع مالایعلمون به شما میگوید سوره
واجب نیست جلسه استراحت واجب نیست. خوب در حالی که اماره دارد مینمایاند واقع را
این سوره نماز واجب نیست. درست است. اگر نماز بدون سوه بخواند آن کشف میگوید
نمازت درست است. اگر هم با رفع مالایعلمون بیاید جلو باز در ظرف شک میگوید وظیفه
تو این است که بگویی نماز سوره ندارد یا جلسه استراحت ندارد. این هم خوب است و
اماره، اصول بیش از این دیگر دلالت ندارد. یعنی در حال کشف، در حال کشف وظیفه تو
این است که میتوانی نماز بدون سوره یا نماز بدون جلسه استراحت بخوانی و اما بعد
اینکه این کشف تمام شد بعد اینکه این شک از بین رفت یعنی همین باب اجزاء. دیگر نه
رفع مالایعلمون نه آن اماره بگوید اعاده دارد یا نه؟ نه، نه میگوید اعاده دارد یا
نه. نه میگوید اعاده دارد یا نه. نه میگوید قضا دارد نه میگوید نه. دیگر حالا
بعد شک را اصلاً اصول متعرض نیست چنانچه اماره هم متعرض نیست. اماره میگوید من
کاشف از واقع هستم. اصول هم میگوید من تعیین وظیفه در ظرف شک ام. اما حالا شک
نیست و واقع رو افتاد و واقع را فهمیدم. دیگر اماره نمیگوید اعاده کن یا نه قضا
کن یا نه. اصل هم نمیگوید اعاده کن یا نه قضا کن یا نه. دیگر باید قاعده بیاید
جلو. قاعده این است که اگر کسی تو وقت نماز نخوانده باشد باید نماز بخواند. اگر
خارج از وقت فهمید نماز نخوانده باید نمازش را قضا کند. حالا این هم میداند که
نماز نخوانده است برای اینکه نماز بدون سوره که نماز نیست، برای اینکه کشف خلاف شد
فهمیدیم نماز سوره دارد جلسه استراحت دارد. آن ادلهای که میگوید اعاده کن آن
ادلهای که میگوید قضا کن آنها جان میگیرد. منجّز میشود و آنها میگوید عدم
اجزاء میگوید اگر در وقت است اعاده و اگر در خارج وقت است قضا. که خلاصه حرف
مرحوم نائینی میتوانم بگویم از کفایه گرفته شده است. که ان شاءالله حالا کفایه را
معنا میکنم و مرحوم آخوند درخصوص اصول میگویند ایشان در اصول و امارات هر دو میگویند.
خلاصه حرف مرحو نائینی این است که آن ادلهای که در حال اجتهاد برای ما کار میکند
اینها منحصر در مقام اجتهاد است وقتی اجتهاد ما تمام شد آنها هم تمام شده. دیگر
متعرض اینکه بعد از اجتهاد بعد از روافتادن واقع بعد از اینکه فهمیدیم مجتهد
اشتباه کرده، دیگر ادله اصول ادله امارات متعرض بعد نیست. وقتی متعرض بعد نشد ما
بعد را با قاعده اشتغال و امثال اینها میآئیم جلو میگوئیم اشتغال یقینی برائت
یقینی. باید در وقت اعاده در خارج وقت قضا.
اگر تقریرات
مطالعه کرده باشید خیلی مفصل مرحوم آقای کاظمینی اینجا تقریر فرمایش مرحوم نائینی
(رض) میکنند. خوب اشکالش این است تمام حرفهایی که گفتید درست است. ما نگفتیم که
رفع مالایعلمون به ما میگوید در ظرف شک مالم یعلم مرفوع است بعد شک هم مالم یعلم
مرفوع است. هیچ کس نگفته است. ادله امارات، ادله اصول متعرض حال خودشان است در یک
چهارچوبی حجتاند در وقتی که من واقع را ندانم اماره برای من کار میکند. در وقتی
که من واقع را ندانم اصول برای من کار میکند. معلوم است بعد از آنکه واقع را
ببینم دیگر اماره و اصول کار نمیکند برای من. خوب معلوم است به مرحوم نائینی عرض
میکنیم شما چیز تازهای نیاوردید میفرمائید که ادله اصول و امارات متعرض بعد
کشف خلاف نیست بعد رفع شک نیست. خوب قضیه دو دو تا چهارتاست. ما هم میدانیم اصول
و امارات متعرض بعد رفع شک که بگوید اعاده نمیخواهد قضا نمیخواهد، بگوید اجزاء
بگوید عدم اجزاء نه اصول نه امارات هیچ کدام متعرض نیستند. اما یک مساله دیگر هست
و آن این است که بعد رفع خلاف آیا دلیلی داریم بر اجزاء یا عدم اجزاء یا نه؟ مرحوم
آقای نائینی میفرمایند دلیل داریم دلیل اشتغال. خوب ما اشتغال را با اصل زدیم
قبلاً. مرحوم نائینی میفرمایند که بعد از آنکه کشف خلاف شد میفهمیم که واقع را
نیاوردهایم پس باید واقع را بیاوریم. اگر در وقت است اعاده است اگر در خارج وقت
است قضا. همین جا حرف است. اگر رفع ید از تکلیف باشد دیگر نباید واقع را بیاوریم.
اگر تقبل ناقص بجای کامل باشد دیگر نباید واقع را بیاوریم. اگر تقبل ناقص بجای
کامل باشد دیگر نباید واقع را بیاوریم. اگر زمینه دیگر نباشد لازم نیست واقع را
بیاوریم. اگر تعلیق مرحو آخوند باشد لوعلم به فتنجز دیگر ما نباید واقع را بیاوریم.
در یک صورت باید واقع را بیاوریم و آن این است که اینها کشف باشد اماره کشف باشد و
اصل هم تعیین وظیفه در ظرف شک باشد. رفع ید از تکلیف نباشد تقبل ناقص بجای کامل
نباشد زمینه نبرد و راستی تکلیف بالفعل باشد دیگر وقتی که دانستیم میشود منجز. آن
وقت اگر در وقت است میشود اعاده اگر در خارج وقت است قضا. تقریبا حرف مرحوم
نائینی رضوان الله تعالی علیه دلیل عین مدعی است. مدعی عین دلیل است. برای اینکه
ایشان اینجا میفرمایند در حالی که شک دارم اصول برای مان کار میکند اماره برای
مان کار میکند. اما بعد از آنکه یقین پیدا کردم به واقع فهمیدم اماره خلاف واقع
است اصول خلاف واقع است دیگر عدم اجزا. چرا عدم اجزا؟ برای خاطر اشتغال یقینی
برائت یقینی که این مدعای اجزاء و عدم اجزاء است. شما میگوئید عدم اجزاء ما میگوئیم
اجزا. به چه دلیل؟ میگوئیم تقبل ناقص بجای کامل شد. میگوئیم رفع ید از دلیل شد.
میگوئیم دیگر زمینه برای آوردن مامور به نیست. میگوئیم دیگر تعلیق بود اصلاً به
حال فعلیت درنمیاید در حال انشا ماند و امثال این ها. شما میگوئید عدم اجزاء ما
میگوئیم اجزا. شما میگوئید عدم اجزاء چرا؟ میگوئید برای اینکه اصول و امارات
نمیتواند برای ما کار بکند. ما میگوئیم خوب بله. اصول و امارات که نمیخواهیم
برای ما کار بکند. یک چیز دیگر برای ما کار میکند. ما مدعی هستیم تقبل ناقص به
جای کامل. شما میگوئید نه ما میگوئیم آری. میشود دلیل عین مدعی.
گفتیم مرحوم
آخوند در کفایه میفرماید اگر شک کنیم اجزاء یا عدم اجزا؟ میگویند اشتغال یقینی
برائت یقینی. یقین داریم نماز به ذمه مان هست این نماز میدانیم ناقص است پس
اشتغال داریم به نماز باید نماز را تحویل بدهیم. برائت یقینی میخواهد. بعد کشف
خلاف باید نماز را بیاوریم تا برائت یقینی پیدا بشود. ما به مرحوم آخوند عرض کردیم
آقا درست است. اما یک حرف دیگر هست و آن این است که این واقع که شما میگوئید
اشتغال به آن دارید اگر در جمع بین امارات و واقع رفع ید از تکلیف باشد تقبل ناقص
بجای کامل باشد حکم ظاهری بجای واقعی باشد تعلیق باشد من میدانم تکلیف نیست. در
حال اماره تکلیف نیست. تقبل ناقص بجای کامل است. مودی بجای واقع نشسته است. نیست
میدانم نیست. بعد کشف خلاف نمیدانم پیدا شد یا نه؟ رفع مالایعلمون میگوید نه.
لذا به مرحوم آخوند گفتم اینکه میگوئید اشتغال یقینی برائت یقینی نه. مثل قضا به
امر جدید. قضا به امر جدید معنایش همین است. شارع مقدس فرموده اقم الصلوه لدلوک
الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا. حالا یک کسی خوابش
برد و آفتاب زد. خوب دیگر مسلم این اقم الصلوه نمیتواند برایش کار کند. چون غایت
حکم آمد. نماز وقت. حالا یا العیاذ بالله عمدا. نماز تمام شد کتکش را میخورد. یا
سهوا وقت نماز تمام شد. حالا باید نماز کند یا نه؟ گفتند قضا به امر جدید است. یک
امر دیگری به ما میگوید اقض مافات کمافات. این برای ما کار میکند اقم الصلوه کار
نمیکند. اقض مافات کمافات بما میگوید نماز قضا شد دو دفعه بخوان. خوب این قضا به
امر جدید معنایش همین است دیگر اشتغال نمیتواند کار بکند. چرا اشتغال نمیتواند
کار بکند؟ برای اینکه اشتغال یقینی بود به نماز در وقت. اذا انتفی الوقت انتفی
الوقت. اذا انتفی الشرط انتفی المشروط. خوب دیگر امری در کار نیست. وقتی امر در کار
نبود یک امر دیگر باید بگوید قضا کن. لذا میگوئیم قضا به امر جدید است. کم کسی را
داریم -که اگر هم گفته باشد اشتباه است- که بگوید قضا به امر اول است. آن از راه
تعدد و امثال اینها جلو میآید که نمیشود درستش کرد. ولی بالاخره مشهور در میان
اصحاب این است قضا به امر جدید است. یعنی امر اول نمیتواند کار بکند. خوب اعادهاش
هم ما همین را میگوئیم. میگوئیم در حالی که اماره باشد شارع مقدس تقبل ناقص بجای
کامل کرد ولو به احتمال. احتمالش این است. لذا بعد ازآنکه خلاف واقع شد. خلاف واقع
را فهمیدم نمیدانم آیا یک امر جدیدی هست که به ما بگوید نماز را بیاور یا نه. رفع
مالایعلمون میگوید نه. همانطور که در باب قضا اگر اقض مافات کمافات نداشتیم برائت
بود. راجع به اعادهاش هم اگر دلیل حسابی نباشد باید بگوئیم برائت نه اشتغال.
خود اماره
دلالت ندارد آن نمیگوید من مودی دارم. کشف فقط است و کشف فقط در صورتی است که
صورت شک به واقع باشد و همچنین اصول هم نمیگوید واقع را بیاور. میگوید من تعیین
وظیفه در ظرف شک میکنم. اینهاست که مرحوم نائینی گفتند و درست هم هست همه. حرف
این است که بعد از آنکه فهمیدیم این اصل این اماره مخالف با واقع است و واقع این
است که نماز سوره دارد. حالا من نماز بدون سوره آوردم. خوب اگر این تقبل ناقص بجای
کامل باشد دیگر اعاده و قضا ندارد. اگر تقبل ناقص بجای کامل نباشد امر اول سینه میزند
حالا من نمیدانم تقبل ناقص بجای کامل هست یا نه نمیدانم امر هست یا نه. رفع
مالایعلمون میگوید امر جدید نیست. یا امر من اول الامر نبوده است. این خلاصه حرف
است که سابقا هم گفتیم و در هفت تا دلیل مان یکی همین اصل بود که آنها میگفتند
اشتغال. ما میگفتیم برائت. لذا به مرحوم نائینی عرض میکنیم آقا چیز تازه نیاوردهاید
شما میفرمائید که مودیات امارات نداریم. ما هم میگوئیم نداریم. شما میگوئید
مودیات اصل نداریم. ما هم میگوئیم نداریم. شما میگوئید رفع مالایعلمون متعرض بعد
کشف خلاف نیست ما هم میگوئیم نیست. شما میگوئید اماره بعد کشف خلاف متعرض حال
بعد کشف خلاف نیست ما هم میگوئیم نیست. اما یک حرف باقی میماند. شما میگوئید
بعدکشف خلاف باید مامور به بیاید. چرا؟ به قاعده اشتغال ما میگوئیم بعد کشف خلاف
نباید بیاید. چرا؟ بعنوان برائتی که تقریر کردیم.
ما گفتیم
کاشفی هستیم قائل به تسبیب هم نیستیم. اما جمع بین ضدین و اینها هم لازم نمیآید.
چرا لازم نمیآید؟ اماره به ما میگوید حجتام آن جمع بین حکم واقعی و ظاهری به
ما میگوید مولی رفع ید از تکلیف کرد. یا تقبل ناقص بجای کامل کرد. اماره حجت است
در وقتی که کشف خلاف نشده باشد وقتی کشف خلاف شد اماره حجت نیست. مسلم است کسی غیر
از این نگفته است. بحث در این است که حالا اماره به ما میگفت جلسه استراحت واجب
نیست حالا فهمیدیم اماره بی خود میگوید. جلسه استراحت مسلم واجب است، خوب از این
به بعد که میخواهم نماز بخوانم باید با جلسه استراحت بخوانم. حرف این است نماز
گذشتهام را که بدون جلسه استراحت خواندم آیا صحیح است یا نه؟ تقبل ناقص بجای
کامل میگوید نماز گذشته را قبول کردیم. نماز بعدیات باید با جلسه استراحت باشد.
خوب حالا یک
حرف باقی میماند که تو حرفها حرفش زده شده است اما چون حرف از یکی از بزرگان است
باید متعرض شویم و آن این است که مشهور قائل شدند به عدم اجزاء مطلقا. ما تبعاً
لاستاد بزگوارمان آقا بروجردی، آقای بروجردی تبعاً لقدما قائل شدند به اجزاء
مطلقا. مرحوم آخوند و استاد بزرگوار ما حضرت امام (ره) تفصیل قائل اند. میفرمایند
در باب امارات عدم اجزا. در باب اصول اجزا. چرا؟ میفرمایند در باب اصول چون تعیین
وظیفه در ظرف شک است معنایش این است که رفع مالایعلمون، لاتنقض الیقین بالشک به ما
میگوید واقع را آوردی. در حقیقت حکومت پیدا میکند بر ادله اولیه. ادله اولیه میگوید
نماز را با سوره بیاور. رفع مالایعلمون میگوید الا در ظرف شک. الا در وقتی که
اصلی از اصول به تو بگوید که لازم نیست. این رفع مالایعلمون حکومت پیدا میکند بر
ادله اجزاء و شرایط. میگوید پس اجزاء و اما در باب امارات چون مودی نداریم چون
اصلاً لسان ندارد حکومت نمیتواند باشد وقتی حکومت نشد اماره فقط میگوید کشفام
و دیگر حکومت جایی نیست. تخصیص جایی نیست. آن ادله اولیه به حال خود باقی میماند.
اگر ما در حال اماره و در حال اصول آوردیمش که آوردیم اگر نیاوردیم اعاده یا قضا.
اگر کفایه را مطالعه کرده باشید که از جاهای مشکل کفایه هم هست مفصل هم صحبت میکند
خلاصه حرف مرحوم آخوند این است. چنانچه استاد بزرگوار ما حضرت امام (ره) در درس
خیلی پافشاری روی این حرف داشتند. خلاصه حرف را یک مرتبه دیگر تکرار کنم. مرحوم
آخوند و مرحوم حضرت امام میفرمایند که در باب اصول قائل به اجزاء هستیم مطلقا.
اما در امارات قائل به اجزاء نیستیم برای اینکه در باب اصول حکومت درست میکنیم
نظارت دلیل بر دلیل درست میکنیم پس ادله حکومت تخصیص میدهد نظارت دلیل بر دلیل
درست میکنیم پس ادله حکومت تخصیص میدهد واقع را. اما در باب امارات چونکه لفظ
نداریم چونکه امارات همه همه روی بنای عقلا حجت است و لفظ ندارد حکومت نیست و وقتی
حکومت نشد ادله اولیه تخصیص نخورده به حال خود باقی است در حالی که اماره داریم
این حجت است برای ما. حجت است به این معنا که معذوریم. اما بعد از آنکه اماره از
بین رفت دیگر عذر ما از بین رفته میدانیم نماز را ناقص خواندیم باید نماز را
بیاوریم.
این خلاصه حرف
این دو بزرگوار. اگر یادتان باشد دلیل ششم ما همین جا بود. ما گفتیم حکومت نمیگوئیم
تا شما ایراد به ما بگیرید میگوئیم توفیق عرفی. میگوئیم العرف وفق جمع بین
دلیلین بکند و بواسطه اماره و اصول تخصیص بدهد واقع را. وقتی توفیق عرفی پیدا کرد
ولو حکومت هم نباشد اشکالی ندارد. استاد بزرگوار ما مرحوم آقای بروجردی ایشان میگفتند
بنای عقلا را میریزیم تو لفظ لفظ پیدا میشود. میگفتند ما یودی عنی فعنی یودی که
از امام عسگری (ع) است ولو ارشاد است اما همین لفظ آن بنای عقلا ریخته شد تو لفظ.
لفظ نظارت پیدا کرد. تعلیقی درست میکردند. گفتم این حرف آقای بروجردی در خیلی
جاها من جمله در نماز جمعه هم داشتند اینجا هم در اصول دارند ولی چون فرمایش ایشان
بدون اشکال نیست و احتیاجی هم به آن نداریم خیلی لازم نیست که این تَمَحُّل اصولی
را بکنیم. آن فرمایش مرحوم آخوند که بسیار حرف خوبی است توفیق عرفی. برای اینکه هر
چیزی به این توفیق عرفی برمی گردد. عام و خاص توفیق عرفی، جمع بین دلیلین. مطلق و
مقید توفیق عرفی جمع بین دلیلین. ورود توفیق عرفی جمع بین دلیلین. حکومت توفیق
عرفی جمع بین دلیلین. بعضی اوقات هم هیچ کدام نیست باز العرف وفق جمع بین دلیلین
بکند مرحوم آخوند مثال میزند به احکام اولیه احکام ثانویه ما هم مثال میزنیم به
ما نحن فیه. دیگر خواه ناخواه توفیق عرفی میشود. العرف وفق جمع بین دلیل بکند.
همانطور که مرحوم آخوند مرحوم حضرت امام (ره) در اصولش حکومتش را قبول دارند به
توفیق عرفی اسمش را میگذارند حکومت. ما هم در اماره عین همان را میگوئیم اسمش را
میگذاریم توفیق عرفی. اسمش را نمیگذاریم حکومت تا ایراد به ما بشود بگویند لفظ
ندارد. در توفیق عرفی مثل ورود لفظ لازم نداریم دیگر ببینیم آیا عرف میتواند جمع
بین دلیلین بکند یا نه؟ میبینیم عرف میتواند جمع بین دلیلین بکند. اماره را مقدم
بیندازد بر احکام اولیه. به عبارت دیگر دلیل اینکه سوره واجب است بادلیل اینکه
اماره مُتَّبَع است دو تا را پهلوی هم میگذاریم میبینیم میگوید اماره شرط ذکری
است. همانطور که لاتعاد الصلوه الا من خمس جمع عرفی دارد اماره هم مثل لاتعاد جمع
عرفی دارد. بنای عرف حجت میشود برای ما من دون اینکه ریشه یابی بکنیم. دیگر ریشه
یابی لازم نیست بکنیم خیلی جاها همین طورهاست. مثلا حضرت امام میفرمودند امر صیغه
افعل و ما بمعناها دال بر وجوب است میگفتند چرا؟ میگفتند لبناء العقلا یا لبناء
العرف میگفتیم بنای عرف از کجا و چی است؟ میگفتند من نمیدانم هر چه میخواهد
باشد. بنای عرف است و بنای عرف برای ما حجت است. سیره عقلا است سیره عقلا با عدم
ردع برای ما حجت است. که یادتا باشد ما قبلاً میگفتیم لم دارد و لمش وضع است. صیغه
افعل ما بمعناها وضع شده برای وجوب. ولی اینجا مرادم هست که حضرت امام رضوان الله
تعالی علیه میفرمودند مالم قضیه را میخواهیم، سیره عقلا دلالت میکند بر وجوب. ما
هم میگوئیم وجوب. اینجا هم این است توفیق عرفی به ما میگوید اماره مقدم بر ادله
اجزاء و شرایط است. حالا لم قضیه چی است؟ هر چه میخواهد باشد. ولی ما هفت تا دلیل
که آوردیم شش تا دلیلش لم قضیه بود دیگر، قاعده حرج، قاعده جاهل قاصر معذور است،
قاعده تقبل ناقص بجای کامل. قاعده رفع ید از تکلیف، قاعده تقبل ناقص بجای کامل،
قاعده رفع ید از تکلیف، اجماع مسلم در فقه در باب اجتهاد و تقلید، من جمله اصل
عملی. اینها دلیل بود دیگر.
دو تا مسالهای
که در باب اجزاء نیامده و خیلی به دردبخور است این است که 1- آیا قطع هم مثل اماره
است یا نه؟ شما تا حال که صحبت میکردید مؤدای امارات و مؤدای اصول را صحبت میکردید.
اگر مجتهد جامع الشرایط قطع پیدا کند سوره واجب نیست – از یک راهی- این قطعش خلاف
واقع درآمد اجزاء هست یا نه؟
2- مساله
مهمتر این است که ما اصلاً داریم سر بی صاحب میتراشیم، برای اینکه مرتب اینطور میگوئیم
که اماره میگوید واجب است بعد میفهمیم که واجب نیست. این از کجا؟ بعد میفهمیم
که نیست. بعد اماره دیگر به ما میگوید که واجب نیست. میشود تعارض حجتین. اصلاً
مساله اجزاء یک چیز سالبه به انتفاع موضوع میشود. یک مدتی میگفت نماز بدون سوره
واجب است. حالا میگوید نماز با سوره واجب است. قطع که ندارد یا یک اماره پیدا شده
آن اماره میجنگد با اماره اول. همه آقایان اماره دوم را حجت میدانند نه اول را.
و مرتب هم به صورت قطع آوردهاند جلو. مسئله را اين جور عنوان مي کنند: هل
الامرظاهري اين مجزٍ علي الامر الواقعي
اذاً النکشف الخلاف .
آنکه خيلي است
حجت با حجت مي جنگد يعني اجتهاد با اجتها . اين مجتهد گفته در بسم الله براي ضبيحه
کافي است حالا مجتهد مرده . مجتهد ديگري مي گويد بسم الله الرحمن الرحيم لازم
داريم و بسم الله کفايت نمي کند. اين گوشت ها در يخچال نجس است يا نه ؟ اون کساني
که مي گويند اجزا. بايد بگويند اجتهاد دوم مقدم بر اول است . چرا در حالي که تعارض
حجتين است نه کشف خلاف. اين مسئله را هم متعرض نشده اند و از مهمترين مسائل است.
ان شاء الله
از روز شنبه راجع به این مساله صحبت خواهیم کرد.
و صلی الله علیه محمّد و آل محمّد.