اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
در باب اجزاء
ما شش تا دلیل آوردیم بر اینکه اوامر ظاهری، مؤدای امارات، مؤدای اصول اینها کافی
است برای مکلف و اگر فهمید مخالف با واقع است دیگر لازم نیست آن واقع را اعاده کند
یا قضا کند.
دلیل هفتم ما
که بنا شد امروز بحث بکنیم اصاله البراءه است. مرحوم آخوند در کفایه مسلم گرفتند
اشتغال را و خیلی روی آن حرف نزدند، فرمودند که ما اگر دلیلی برای اجزاء نداشته
باشیم اصل اقتضا میکند اشتغال. اصل اقتضا میکند عدم اجزاء. اگر در وقت است باید
اعاده کنیم اگر در خارج وقت است باید قضا کنیم. تقریر هم خیلی عالی و خیلی ظاهر
اینکه این تکلیف بالفعل داشته و این تکلیف بالفعل را باید جواب بدهد. مؤدای اماره
فهمید نمیتواند جواب بدهد. آن تکلیف بالفعل میگوید اگر در وقت است اعاده کن اگر
در خارج وقت است قضا کن. لذا خیلی ساده مثلی که مفروغ عنه گرفتهاند قضیه را و از
مسأله گذشتهاند و إن قلت قلتی روی مسأله نکرده اند.
ظاهراً ایشان
در ذهن مبارکشان بوده اینکه این امارات فقط کشف از واقع است.مودی اصلاً ندارد در
باب اصول هم تعیین وظیفه در ظرف شک است اصلاً مودی ندارد. روی این فرض صحبت کردند.
برای اینکه رفع ما لا یعلمون یا کل شیء طاهر یا لا تنقض الیقین بالشک اینها تعیین
وظیفه است در ظرف شک و اما اینکه حالا مستصحب ما چیزی باشد نه. ما اصلاً مستصحب
نداریم. یا رفع مالایعلمون این مودایش چیزی باشد نه. ما نه در ظرف شک نه در غیر
ظرف شک چیزی نداریم بنام مودیات امارات و همچنین در باب امارات. اگر زراره میگوید
مثلاً تسبیحات اربعه یک مرتبه واجب؛ این اگر مطابق با واقع باشد تکلیف را منجّز میکند
یعنی واقع را. اگر هم مطابق با واقع نباشد عذر است. هیچی و اما یک چیز داشته باشیم
بنام مودیات امارات، بنام حکم ظاهری؛ خوب نداریم.
مرحوم آخوند
چون حکم ظاهری قائل نبودند لذا اینجا همان در ذهن مبارکشان بوده فرمودند امارات
کشف فقط است. إن طابق الواقع فمنجزٌ و إن خالف الواقع فمعذرٌ و اصول هم یقین وظیفه
در ظرف شک است. هیچ کدام مودی ندارد.
وقتی که در
ظرف شک به وظیفه عمل کرده طبق استصحاب عمل کرده بعد فهمید استصحابش بی خود بوده
هیچی نیاورده. واقع بالفعل است برایش سینه میزند. مثل آدم خواب. آدمی که خواب است
این نماز صبحش قضا میشود. حالا نماز صبحش قضا شد این در وقتی که خواب است تکلیف
ندارد. نمیشود که به آدم خواب بگویی نماز بخوان. تنجیز تکلیف ندارد. اما وقتی که
بیدار شد آفتاب زده است به او میگویند قضا کن. چرا؟ برای اینکه تکلیف بالفعل بوده
آن تکلیف بالفعل میگوید اگر در وقت است نماز را بخوان اگر در خارج وقت است نماز
را قضا کن. مرحوم آخوند اینطور آمدهاند جلو. گفتند مثل غافل مثل نائم آدم جاهل
(قصوری) مثل نائم و غافل است و همین طور که اینها تکلیف منجّز ندارند تکلیف بالفعل
دارند جاهل قاصر هم تکلیف منجّز ندارد تکلیف بالفعل دارد. وقتی که جهلش رفت مثل
این است که غفلتش یا خوابش رفت، آن تکلیف بالفعل به حال خود باقی است اگر در وقت
است میگویند اعاده اگر در خارج وقت است میگویند قضا. بعد مرحوم آخوند هم دیگر
همین طورها مشی فرمودهاند و فرمودهاند اصل اقتضا میکند اشتغال را نه برائت
را. تکلیف بالفعل دارد تکلیف را نیاورده، اشتغال یقینی، برائت یقینی میگویند
تکلیف را بیاور اگر در وقت است و تکلیف را بیاورد اگر در خارج وقت است. إلا اینکه
ما اصل مطلب مرحوم آخوند را قبول داریم. معلوم است ما قائل به سببیت نیستیم و وقتی
که قائل به سببیت نشدیم حرف مرحوم آخوند خیلی عالی است و آن این است که این امارات
اینها آئینه اند، کاشفاند از واقع، خودشان هیچ ندارند مثل قطع من است. شارع مقدس
این مظنه را به قول شیخ انصاری تتمیم به کشف کرده، کشف ناقص را تام کرده. خوب کشف
ناقص را تام کرده یعنی چه؟ یعنی گفته اماره مینمایاند واقع را و چون مینمایاند
واقع را، تو بر طبق امارات عمل کن راجع به اصول هم حرف خوبی است تعیین وظیفه در
ظرف شک. ما مستصحب و مؤدی و حکم ظاهری و... در باب اصول نداریم «کل شیء طاهر حتی
تعلم» میگوید که این وظیفهات است» خوب حالا اگر کشف خلاف شد شارع مقدس میگوید
ببین واقع چیست؟ حالا که واقع چی است تکلیف را نیاورده شرط تکلیف نیامده اگر در
وقت است اعاده اگر در خارج وقت است قضا. این ها همه حرفهای خوبی است. حرفهای سیال
در اصول است بعد شیخ انصاری (ره) تا الان. اما یک حرف باقی میماند و آن این است
که ما مودی نداریم اما اگر شارع برای خاطر امتنان رفع تکلیف کرده باشد چه میگوئید؟
تقبل ناقص به جای کامل. اگر کسی در باب امارات بگوید رفع ید از تکلیف است. بگوید
بله ما حکم ظاهری نداریم اما اگر بر طبق امارات عمل کرد مخالف با واقع است همان
وقتی که این عمل میکند شارع مقدس رفع ید از تکلیف میکند. تکلیف ساقط است. اصلاً
دیگر تکلیف نیست تا تقبل ناقص بجای کامل میکند. تکلیف ساقط است. اصلاً دیگر تکلیف
نیست تا تقبل ناقص بجای کامل میکند. یعنی وقتی که نماز بدون جلسه استراحت آورد و
راستی نماز با جلسه استراحت است این اماره که میگوید جلسه استراحت واجب نیست شارع
مقدس این طور میکند که من نماز بدون جلسه استراحت را قبول میکنم. تقبل ناقص بجای
کامل. یا اینکه امارات دیگر زمینه را میبرد. یک نماز ناقصی خوانده دیگر زمینه
نیست برای اینکه نماز کامل را بخواند. به مولی آب دادهای دیگر جای آب یخ برایش
نمانده که آب یخ بخورد. اصلاً زمینه از بین رفته است. خوب این حرفها هست دیگر.
دربارهاش صحبت کردیم. ما قائل به اجزاء شدیم از همین باب ها جلو آمدیم. خوب وقتی
چنین باشد ما نمیدانیم تکلیف است منجّز که نداریم نمیدانیم تکلیف بالفعل داریم
یا نه بعد مخالفت واقع. نماز را با استصحاب خوانده نماز تمام شد حالا تکلیف بالفعل
هست یا نه؟ اگر تقبل ناقص بجای کامل نکرده باشد اگر زمینه را نبرده باشد اگر ما
قائل به حکم ظاهری نباشیم اگر ما حرف شیخ را نزنیم که مصلحت سلوکیه و آن مصلحت
سلوکیه آن مصلحت واقع را از بین ببرد اگر اینها را نداشته باشیم آن وقت حرف آخوند
(ره) جای میگیرد و آن این است که این اماره مثل آئینه میماند کاشف از واقع است.
حالا مخالفت شده واقع به جای خود باقی است. پس باید تکلیف بیاید.
ولی آنکه تقبل
ناقص به جای کامل میگوید چه میگوید؟ میگوید تکلیف ساقط شد. دیگر اصلاً تکلیفی
نیست تا تکلیف بیاورد. تکلیف بالفعل اصلاً نیست. همین طور که تنجیز نبود در همان
حال تنجیز بالفعل نبود. دیگر خواه ناخواه إنشاء هم بود به درد این نمیخورد.
اقتضاء هم بود به درد این نمیخورد ما آنکه میخواهیم تکلیف بافعل است. تکلیف
بالفعل بعد آوردن مؤدای امارات نمیدانم هست یا نه؟ من اول الامر نمیدانیم هست یا
نه؟
یعنی ما که
دلیل آوردیم ما آن شش دلیل را آوردیم و گفتیم تقبل ناقص به جای کامل است رفع ید از
تکلیف است. ولی اگر دلیل هم نداشته باشیم احتمال هم برای ما بس است. احتمال دیگر
معنایش این است که تکلیف من اول الامر نمیدانم بالفعل هست یا نه؟ احتمال برای ما
شک میآورد. تکلیف منجّز بالفعل من اول الامر نمیدانم هست یا نه؟
یعنی اگر ما
تقبل ناقص بجای کامل کردیم این طور میشود که مثل نماز دو رکعتی برای مسافر من اول
الامر تکلیف بالفعل برای چی است؟ نماز دو رکعت. برای نماز چهار رکعتی اصلاً تکلیف
ندارد. یا نه، شرط ذکری که خود مرحوم آخوند قبول دارد معنایش این است که اگر کسی
قدرت نداشته باشد بایستد راستی تکلیف واقعی نفس الامری چی است؟ نماز نشسته. کسی که
سهو بکند حمد و سوره نیاورد نماز واقعیاش چی است؟ نماز بدون حمد و سوره. اصلاً
تقبل ناقص بجای کامل همین معنایش است. من اول الامر نماز این آقای مجتهدی که جلسه
استراحت را واجب نمیدانسته نماز این و نماز مقلدینش نماز بدون جلسه استراحت است.
نماز با جلسه استراحت برای کسی واجب است که بداند. این آقا نمیدانسته است.
بنابراین
معنای شرط ذکری یعنی تقبل ناقص بجای کامل. کشف است الا اینکه کشف از این که من
واقع را نیاوردم. میگوییم خوب پهلوی شرط ذکریاش بگذارم واقع یعنی همین نه.
اینکه ما قائل سببیت بشویم ما یرای واقع یک تکلیف درست بکنیم در رفع تکلیف خب همین
را میگوییم میگوییم تکلیف نماز تام الاجزاء و شرایط است. اما برای عالم نه برای
جاهل برای جاهل تکلیف کرده برای مثلاً قاعده یسر برای این که اگر بخواهد رفع ید از
تکلیف نکند خیلی مصیبت جلو میآید یا مصلحت سلوکی که شیخ انصاری میگویند کسر و
انکسار میکنند دیگر میگویند که نماز با سوره مثلاً صد تا مصلحت دارد امّا تطرق
طریق به قول آخوند رفتی به سوی اماره بر طبق اماره امر کردن این هم پنجاه تا مصلحت
دارد با انکسار میشود نماز بدون سوره میشود صد تا مصلحت دار اگر یادتان باشد در
فرائد مرحوم شیخ این طوری درستش میکنند و تمام این وجوهی که- حتی جمع بین حکم
ظاهری و واقعی که مرحوم آخوند خودشان کردند خوب ایشان جمع بین حکم واقعی و ظاهری
را به همین اهم و مهم کردهاند دیگر همان هایی که مرحوم آخوند در جمع بین حکم
واقعی و ظاهری کردند ما همین جا میگوییم و ما قائل به کشف نیستیم ما مؤادی اصول
را پشمی به کلاهش نمیبینیم. اصلاً چیزی إن طابق الواقع فمنجز «فمنجز» و إن خالف
الواقع فالمکلف معذور فهو عذر مسلم همین است امّا حرف در این است که آنجاها که
اماره مخالف با واقع در آمد آیا تکلیف بالفعل بوده یا نه؟ اگر تقبل ناقص بجای کامل
نباشد اگر رفع ید از تکلیف نباشد اگر کسر و انکسار در آن مصالح نباشد اگر احکام
ظاهری نباشد بله تکلیف بالفعل است و امّا اگر یکی از آن شش چیز که ما گفتیم باشد
دیگر تکلیف من اوّل الامر به حال إنشاء است بالفعل نیست.
مرحوم آخوند
میفرمایند که نماز انشاء شد. این نماز را دادند دست همه بالفعل شد این تکلیف
بالفعل مال همه هست.حتی نائم و غافل هم تکلیف در وقت است اعاده اگر در خارج وقت
است. حتی نائم و غافل هم تکلیف بالفعل دارد. وقتی از خواب بیدار شد نماز باید
بخواند اگر در وقت است اگر خارج است قضا ما نحن فیه هم همین است این جاهل به حکم
است بنابراین معذور است منجّز نیست تکلیف برایش امّا وقتی که رفع جهلش شد اماره
فهمید که اشتباه کرده مثل نائم میگوییم اشتغال یقینی برائت تکلیف بالفعل باید
تکلیف بالفعل باید تکلیف بالفعل را بیاورد بعد از آن که فهمید اماره مخالف با واقع
است تکلیف برایش منجّز میشود تکلیف بالفعل برایش میشود منجّز حالا ایشان از آن
باب میآیند بالاخره میگویند اشتغال است تکلیف بالفعل دارد اشتغال یقینی برائت
یقینی برائت .
ایراد ما به
مرحوم آخوند این است که در صورت شک من نمیدانم من اوّل الامر تکلیف بالفعل دارد
یا نه؟ مثل نائم است یا نه؟ ما فرق میگذاریم بین نائم و غافل و جاهل قصوری اینها
فرق دارد. جاهل قصوری مثل مجتهد این نائم نیست. غافل نیست این واقعاً تکلیفش آن
اجتهادش است. مقلدهم همین است این واقعاً تکلیفشان همین است. اسمش را میگذاریم
تقبل ناقص به جای کامل یا اسمش را میگذاریم رفع ید از تکلیف فرق نمیکند دیگر خب
وقتی چنین باشد ما وقتی که متوجه شد میفهمد که تکلیف را آوردهٰ اصلاً نوبت نمیرسد
به اشتغال یقینی برائت یقینی میداند تکلیف را آورده حالا اگر شما در شکش بیندازید
میگویم که نمیداند که تکلیف بالفعل دارد یا نه؟ رفع مالایعلمون یا نه؟ خوب
بگویید که اشتغال یقینی برائت ما باید اوشل تکلیف بالفعل را در حالی که این اماره
و اجتهادش به خطا رفته تکلیف بالفعل دارد یا نه؟ اگر رفع ید از تکلیف نباشد بله
مثل نائم است آن نائم آن غافل صلّ صلّ روی کلّهاش است تکلیف منجّز ندارد. یعنی
نمیتواند عقل بگوید تکلیف را بیاور.
تکلیف برایش
منجّز نیست یعنی نمیتواند به او بگوید بیاور برای اینکه خوب است امّا تکلیف
بالفعل هست برای این که شارع میگوید بیاور بیاور. بیاوری بیاور؟ آن وقت که عقل میگفت
وقتی از خواب بیدار شد. عقل میگوید بیاور تکلیف بالفعل نباشد خوب نیست اصلاً
تکلیف. تا اینکه ما بگوئیم خوب وقتی تکلیف بالفعل نباشد خوب نیست اصلاً تکلیف تا
اینکه ما بگوییم بعد زنده میشود اگر مرحوم آخوند بکویند اعاده و قضا باید مثل
همان قضا که به امر جدید است اعادهاش هم یک امر جدید درست بکنند. بگویند تکلیف
بالفعل نبوده حالا که بیدار شده تکلیف برایش بالفعل شده بیدار به آن معنا که آن
مجتهد که فهمید خلاف کرده حالا برایش تکلیف آمده در حالی که اجتهادخطاییاش تکلیف
آمده است خوب یک دلیل خیلی محکمی میخواهیم. مثل همان قضا بامر جدید باید بگوئیم
اعاده بامر جدید یک امر حسابی میخواهیم که بگوید آقای مجتهد حالایی که متوجه شدی
باید نماز بخوانی.
معنای اجزاء
همین است که این مجتهد بواسطه تبدل رأی دو تا حکم پیدا میکند. این خلاصه حرف است.
ولی این عرض من خلاف مشهور است. گفتم مرحوم آخوند (ره) خیلی صاف قاعده اشتغال را
میآورند جلو، اساتید ما هم مثل حضرت امام (ره) و مرحوم آقای داماد حتی مرحوم آقای
بروجردی رضوان الله تعالی علیهم که قائل به اجزاء بودند اصل را میگفتند اشتغال و
ما ایراد داشتیم همان وقت که طلبه بودیم الان هم همان ایراد طلبگی را داریم و ما
میگفتیم برائت. برای اینکه رفع ید از تکلیف تقبل ناقص بجای کامل ضربه به فعلیت
تکلیف میزند. قیاسش با نائم و غافل قیاس مع الفارق است و تکلیف بالفعل نیست اگر
شک بکنیم برمی گردد به برائت نمیدانیم تکلیف بالفعل داشته یانه؟ رفع مالایعلمون
میگوید تکلیف بالفعل نداشته است.
این بحث تمام
شد. بنابراین هفت تا دلیل ما آوردیم. بحث فردایمان این است که مرحوم نائینی رضوان
الله تعالی علیه میفرمایند اگر قائل به اجزاء شویم فقه جدید لازم میآید. آن وقت
چهار پنج مثال میزنند برای این که ملتزم به این اشکالها نمیتوانیم بشویم پس باید
بگوئیم عدم اجزاء. اگر حالش را دارید محاضرات آقای خویی یا تقریرات مرحوم نائینی
را برای فردا مطالعه کنید.
وصلی الله علی محمد و آل محمد.