اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
بحث اصول ما
به جای حساسی رسیده است و آن این است که آیا حکم ظاهری را مثل مودیات امارات و
مودیات اصول اگر کسی بر طبقش عمل کرد یک مدتی بعد فهمیده اشتباه کرده است آیا آن
منافات قضا و اعاده دارد یا نه؟ که اسمش را میگذارند اتیان به مأمور به به امر
ظاهری. آیا مجزی است از مأمور به به امر واقعی یا نه؟ دیروز عرض کردم ما قبل از
آنکه فروض مسأله را بگوئیم از نظر ثبوتی بعدش هم دلیل بیاوریم از نظر اثباتی. یک
مسأله دیگر هست و آنکه جمع بین حکم واقعی و ظاهری را چطور باید انجام دهیم؟ به
عبارت دیگر اشکال ابن قبه را چطوری باید جواب دهیم؟ بحث رسید به اینجا که ما جمع
بین حکم ظاهری و واقعی را به رفع ید از تکلیف یا تقبل ناقص بجای کامل درست کردیم
که شارع مقدس اگر کسی بر طبق اماره عمل کرد اگر ناقص باشد قبول میکند بجای آن
تام. اگر هم هیچی نباشد رفع ید از تکلیف میکند و آن تکلیف واقعی را میگوید نمیخواهم.
ما جمع بین حکم واقعی و ظاهری را اینطور کردیم. مرحوم شیخ انصاری (ره) روی مصلحت
سلوکی- البته یکی از جوابها- جلو آمدهاند و گفتند عمل کردن بر طبق اماره خود
مصلحت ملزمه تامه دارد و تمسک به روایاتی هم کردند که آن روایاتی هم کردند که آن
روایات میگوید که همین عمل کردن به خبر واحد، عمل کردن به اصول عملیه خود اینها
مصلحت دارد. آن هم مصلحت خیلی بالا. در وقتی که مخالفت دربیاید آن مصلحت سلوکی با
آن مصلحت واقعی میجنگد و آن مصلحت سلوکی مقدم میشود بر آن مصلحت واقعی. بعضی
اوقات هم مصلحت واقعی مقدم میشود. مثل حدیث لاتعاد راجع به طهارت در نماز که میگوید
آن مصلحت واقعی مقدم است بر مصلحت سلوکی. یک حرف هم یکی از حرفهای مرحوم آخوند
رضوان الله تعالی علیه بود اینکه ایشان همه واقعیات را تعلیق گرفتند. «لو علم
لتنجز» این در کفایه آمده یعنی لو علم لصار فعلیا. خیلی جاها مرحوم آخوند تنجّز را
میگویند از آن فعلیت حکم را اراده میکنند مثل اینجا. اما مشهور در میان اصحاب
این است که میگویند امارات یک آئینهای بیش نیست. آنجا هم که اصول است یک وظیفهای
بیش نیست اگر اماره باشد کشف است به قول مرحوم نائینی کشف ناقص است. شارع مقدس با
حجیت کشف تاماش کرده است جای یقیناش گذاشته است. اگر هم اماره است تعیین وظیفه
در ظرف شک است گفته وظیفه تو در ظرف شک این است که بگویی لاتنقض الیقین بالشک،
مثلا این است که بگویی «کل شیء طاهر حتی تعلم» آن وقت مشهور در میان اصحاب گفتهاند
که اگر مخالف با واقع درآمد خوب اصلاً این پشمی به کلاهش نیست. هیچی. میفهمی واقع
را نیاوردی اگر در وقت است باید اعاده کنی اگر خارج وقت است باید قضا کنی. یا آنجا
که تعیین وظیفه در ظرف شک است وقتی شک رفع شد دیگر وظیفهای نیست. باید ببینیم
واقع چیست. اگر ببینیم این تعیین وظیفه در ظرف شک، آنچه آوردم در ظرف شک فهمیدیم
که مخالف با واقع است هیچی. تو معذور بودهای اما راجع به اصل تکلیف ولی راجع به
اعاده و قضا، اگر در وقت است اعاده اگر خارج وقت است قضا. این جمله مرحوم آخوند
در کفایه دیگر شاگردهایشان همه همه قبول کردهاند که اینطوری است. لو طابق الواقع
لتنجز لو خالف الواقع فمعذر. این مودیات امارات و اصول اگر مطابق با واقع شد واقع
را منجّز میکند و اگر مخالف واقع شد ما فقط معذوریم. اما اعاده دارد یا قضا دارد
یا ندارد اینها مربوط به دلیل است و این است که معلوم است در وقت باید اعاده کنم
در خارج وقت باید قضا کنم. مگر دلیل بیاید بگوید قضا ندارد و اینها اصلاً ابداً
حکم نیستند تا حرف ابن قبه جلو بیاید و تحلیل حرام و تحریم حلال و اینها هیچ کدام
نیست. این امارات و این اصول اصلاً احکام نیست و ما حکم ظاهری نداریم. اینکه عامه
یا قدماء حکم ظاهری درست کردند و ابن قبه توانسته تعارض بیندازد بین حکم اولی و
ظاهری و بگوید جمع بین ضدین است و جمع بین نقیضین است و اینها دایر مدار این است
که ما حکم ظاهری داشته باشیم و ما اصلاً ابداً حکم ظاهری نداریم و مائیم و احکام
واقعیه. گفته نماز بخوان با قل هو الله بخوان حالا من اجتهادم رسیده به اینکه که نماز
بخوانم بدون قل هو الله طوری نیست حالا فهمیدم مخالف با واقع است. خوب وقتی آن
نماز بدون قل هو الله را خواندم معذورم و اینکه کوتاهی نکردم. وقتی که فهمیدم بی
خود بوده اجتهادم دیگر خواه ناخواه چیزی نیاوردم که اسقاط اعاده و قضا بشود. آن
اعاده به حال خود باقی است. آن قضا به حال خود باقی است. تکلیف به حال خود باقی
است.
این مشهور در
میان فقهاء شده فعلاً. همین طور که در قدماء حکم ظاهری درست میکردند و میگفتند
مودیات امارات و اصول احکام ظاهریه هستند اینها به طور کلی زیر پل قضیه زدند و
گفتند ما احکام ظاهریه در اسلام نداریم. هرچه هست احکام واقعی است و اما امارات و
اصول برای ما حکم درست نمیکند. زیر این اماره و زیر این اصول بنام مودیات امارات
و اصول ما اصلاً چیزی نداریم. لذا اشکال ابن قبه میشود سالبه به انتفاع موضوع.
چنانچه روی حرف مرحوم آخوند آن هم میشود سالبه به انتفاع موضوع اما به عکس و آن
این است که لو علم به لتنجز این احکام واقعی نفس الامری وقتی فعلیت پیدا میکند که
من علم به آن داشته باشم و اگر من علم به آن نداشته باشم من اصلاً حکم واقعی
ندارم. اگر علم پیدا کنم که سوره بر من واجب است واجب میشود اگر نه اصلاً سوره بر
من واجب نیست. برای اینکه لو علم به لتنجز من علم پیدا نکردم. پس خواه ناخواه آن
در مقام إنشاء باقی مانده است. عکس میشود. آن کسانی که قائل به کشف هستند زیرا پل
احکام ظاهریه را میزنند. فرض مرحوم آخوند زیر پل احکام واقعیه را میزند. میگوید
احکام واقعیه هیچ کدام فعلیت ندارد صرف إنشاء است مگر اینکه شما علم به آن پیدا
بکنید. عبارت دیگر آنچه همه راجع به تنجّز میگوئید مرحوم آخوند راجع به فعلیت
گفته است. شما میدانید مراتب حکم چهارده مرتبه است یک مرتبه مرتبه اقتضا. مصالح و
مفاسد نفس الامری. نماز مصلحت تامه ملزمه دارد. به این میگوئیم مقام اقتضا. یک
مقام مقام إنشاء که شارع مقدس طبق آن مصلحت نفس الامری میگوید که «اقم الصلوه
لدلوک الشمس إلی غسق اللیل.» این را هم مقام إنشاء میگوئیم. یکی هم مقام فعلیت
است. شارع مقدس وقتی که انشاء میکند بدهد دست اجراء. تبلیغ. وقتی که منتشر شد در
میان مردم به این میگویند مقام فعلیت. آن مقام إنشاء مقام بالقوه است، آن مقام
اقتضاء مقام بالقوه است. این مقام مقام فعلیت است. بهره برداری از حکم. این سه
مرتبه یکی هم مرتبه تنجز. مرتبه تنجّز مراتب شخصی است آنکه این حکم بالفعل به من
برسد. اگر به من برسد حکم منجّز میشود اگر نه حکم بالفعل است اما منجّز نیست.
مرتبه تنجّز
مربوط به شارع نیست. آنچه مربوط به شارع است این است که إنشاء کند بدهد به دست
اجراء مرتبه تنجّز یک حکم عقلی است. اصلاً دست شارع مقدس نیست عقل ما میگوید این
حکم برای تو منجّز شد یا برای تو منجّز نیست. آن کسی که میداند نماز را باید
ایستاده بخواند اما زانوهایش تاب ایستادن ندارد. خوب این خودش با عقلش میگوید
نماز باید ایستاده خوانده شود ولی حالا که من نمیتوانم خوب هیچی. یا آنجا که میتواند
عقل میگوید نماز را بخوان ایستاده هم بخوان. حتی نشستن هم نداری. اثباتش هم نفیاش
دست عقل است. موارد شخصی هم هست. هیچ ربطی هم به شارع مقدس ندارد. این مرتبه
چهارم.
مرتبه اول هم
اصلاً حکم نیست. کلاه صدر اعظم را سر نوکر گذاشته اند. مقام اقتضا را که مصالح نفس
الامری است و او سبب میشود که شارع مقدس بگوید صلِّ آن سبب را بنام مسبب گفتند
حکم و إلا مرتبه اقتضا، آن هم یک مرتبه عقلی است. مرتبه نفس الامری است. مرتبه
تکوینی است. ربطی به تشریع ندارد. آن اولی و چهارمی هیچی. دو مرتبه باقی میماند.
یکی مرتبه فعلیت یکی مرتبه انشاء. این ها هر دو- دو مرتبه- هم حکم است هم دست
شارع. شارع مقدس است که میگوید صلِّ، شارع مقدس است که باید بدهد دست اجراء. در
مقام تنجّز عقل ما- تعلیق نیست- تعلیق وارش میکند. عقل ما میگوید اگر بدانی حکم
منجّز است اگر ندانی حکم منجّز نیست. این تعلیق عقلی است نه اینکه وجود خارجی باشد
و عقل ماست که میگوید اگر بتوانی بیاور اگر نتوانی که هیچ. مرحوم آخوند (رض) این
مرتبه تنجّز که مال عقلی است و ربطی به احکام ندارد را آوردش در احکام و گفتند
احکام اینطوری است. لو علم به لتنجز و مراد از تنجّز هم نه آن تنجّز مرتبه چهارم
است. لو علم به لصار فعلیاً،این است. اسم این را مرحوم آخوند اینطور گفتهاند
چون کفایه برای خواص است. دیگر شاگردها و کفایه خوانها باید بفهمند که مرادش چه
بوده است. لذا معنایش این است. لو علم به لصار فعلیاً اگر ندانی حکم فعلیت ندارد.
اگر بدانی حکم فعلیت دارد. در حقیقت مرحوم آخوند چه کرده است؟ همه احکام را شرطی
کرده تعلیقی کرده و دایر مدار علم ما کرده است. آن وقت گفته است اگر اماره باشد
این فعلی نیست. اگر اماره مخالف درآمد فعلی نیست. خوب وقتی که حکم فعلیت ندارد بر
من واجب نیست و وقتی واجب نباشد نه اعاده دارد نه قضا. وقتی اعاده و قضا دارد که
فعلی باشد، مثل آدمی که خوابش بر دو نمازش را نخواند حکم برایش فعلی است منجّز
نیست. خوب وقتی بیدار شد و دید وقت گذشته باید قضایش را بخواند. آنجا میگوئیم حکم
فعلی تنجزش تعلیقی. مرحوم آخوند آوردنش روی این حرف که همه احکام اینها علی سبیل
تعلیق است فعلیتش. لو علم به لصار فعلیاً. البته دلیل ندارند و مرحوم آخوند، از
همین جهت هم مرحوم آخوند را رد کردند که آقا اینها که شما میبافید از کجاست؟
اینها آخوندی است خیلی خوب است اما از کجا درستش کنیم؟ با ظواهر شرع جور در نمیآید.
خوب شارع فرموده إذا قمتم إلی الصلوه فاغسلوا این تعلیق است آن هم تعلیق شرطی که
خودم باید تحصیلش بکنم. یا «لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا» خوب این
تعلیق است. اما «اقم الصلوه لدلوک الشمس إلی غسق اللیل» که تعلیق نیست «کتب علیکم
الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم» که تعلیق نیست ظهور آیات و روایات به ما میگوید
همه احکام تعلیق نیست و این که شما میگوئید همه احکام تعلیق است به چه دلیل؟ حالا
اگر کسی این حرف مرحوم آخوند را به کرسی بنشاند چکار کرده است؟ به جای اینکه احکام
ظاهریه را بگوید پشمی به کلاهش نیست احکام واقعیه میگوید پشمی به کلاهش نیست. مگر
اینکه علم پیدا کنیم.
جمع بین حکم
ظاهری و واقعی شد جواب ابن قبه هم حسابی داده شد. به عنوان اینکه تعارضی بین احکام
اولیه و ثانویه نیست. برای اینکه احکام اولیه هیچ وقت منجّز نمیشود به فعلیت نمیرسد
مگر اینکه من علم به آن پیدا کنم. پس اگر اماره و اصول باشد و مخالف دربیاید این
درحال إنشاء باقی میماند، دیگر جمع اصلاً نه. آن کشفی ها باز جمع نکردند،یک
کدامش را نابود کردند مرحوم آخوند هم جمع نکرد یک کدامش را نابود کرد و إلا نمیخواهد
بگویند که جمع بین ضدّین درست است. ما هم که قائل شدیم به رفع ید از تکلیف تبعاً
لفتاوی، تبعاً لقول اساتیدمان یا ما که گفتیم تقبل ناقص به جای کامل. ما هر چه
کردیم؟ جمع بین حکم واقعی و ظاهری نکردیم. حکم واقعی را نابودش کردیم. گفتیم که
وقتی طبق اماره عمل بکنی مخالف با واقع باشد شارع رفع ید از تکلیف میکند و یا
اینکه اگر نماز بدون سوره آوردی تقبل ناقص بجای کامل میکند. دیگر در حقیقت بر میگردد
به اینکه مودیات امارات برای ما کار میکند حسابی. حکم نیست اما برای ما کار میکند.
موجب میشود مولی رفع ید از تکلیف واقعی بکند یا موجب میشود تقبل ناقص به جای
کامل بکند. لذا ما حکم ظاهری درست نکردیم، قبول نداریم حکم ظاهری را. اما اگر کسی
اسم اینها را بگذارد حکم ظاهری ما ملتزم میشویم. حکم ظاهری است دیگر، به این معنا
تقبل ناقص بجای کامل. نماز بدون سوره برای کسی که نمیداند برای کسی که اجتهادش خلاف
رفته، نماز راستی این است. یعنی برای کسانی که میدانند نماز ده جزئی است. برای
آنها که این را نمیدانند نماز نه جزئی است. مثل کسی که مسافر است دو رکعت نماز میخواند.
کسی که حاضر است چهار رکعت نماز میخواند. این رفع ید از تکلیف، یا تقبل ناقص بجای
کامل است.
این اصل حرف
حرف خوبی است حالا اگر کسی قائل شود به رفع احکام مثل مرحوم آخوند که قائل شدند به
تعلیق، لازمه اینها چی است؟ این بحث است دیگر. که گفتیم اگر قائل به کشف فقط شویم
هیچ کدام از این حرفها را نزنیم. یک امارهای آورده بعد هم که فهمید مخالف است
هیچی نیاورده. وقتی هم که هیچی نیاورد لازمهاش این است که اعاده در وقت و قضا در
خارج وقت. روی حرف مرحوم آخوند این است که نه، اجزاءست. برای اینکه راستی اصلاً
حکم واقعی نداشتیم هرچه داشتیم همین هاست که این آورده و درست هم آورده است. روی
عرض ما هم که قائل شدیم به رفع ید از تکلیف یا تقبل ناقص به جای کامل، معنایش این
است که ما در رفع ید از تکلیف اصلاً حکم واقعی نداریم. تا شما نماز بدون سوره میخوانید
با فتوا، شارع مقدس اصلاً رفع ید از تکلیفش میکند. تکلیف واقعی نفس الامری. یا
بهتر از این تقبل ناقص بجای کامل میکند میگوید خیلی خوب، تو بندهای که نمیدانستی
نماز بدون سوره آوردی من این ناقص را قبول میکنم از تو بجای کامل.
مثل اینکه
مولی آب میخواند من نمیدانم یخ داریم یخ هست. جداً نمیدانم و یک لیوان آب
غیربهداشتی غیر لوله کشی آوردم برای مولی و او خورد. بعد فهمیدیم که آب بهترین از
این است. خوب این تقبل ناقص بجای کامل شد. این آقا سیراب شد دیگر. جا برای اینکه
دوباره آب یخ برای او ببریم نداریم. من را هم نمیتواند کتک بزند، میگویم من نمیدانستم.
لذا ناقص بجای کامل. آب غیربهداشتی بجای آب بهداشتی. این خلاصه حرف در باب اینها.
حالا فردا بحث
مان راجع به این است که اینها همه گفتیم بافتنی های عقل بود آیا از نظر اثباتی و
دلیل باید قائل شویم به اجزاء یا عدم اجزاء؟ مشهور گفتهاند دلیل بر اجزاء نداریم
و باید قائل شویم به عدم اجزاء . استاد بزرگوار ما طبقاً روي حرف قدما گفته اند
اجزاء دليل هم داريم ما هم روي اجزاء 7 تا دليل داريم و ان شاء الله 7 تا دليل را
از فردا شروع مي کنيم.
و صلی الله علی محمّد و آل محمّد.