عنوان: اجراء در امر ظاهری
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

بحثی که از امروز شروع می‌شود بحث خیلی مشکل و خیلی مفیدی است و آن این است که مأمور به به امر ظاهری آیا مسقط از مأمور به به امر واقعی است یا نه؟ مقلد شما فتوا داده است تسبیحات اربعه یک مرتبه لازم است و شما چندین سال با این فتوا نماز خواندید با یک تسبیع اربعه. حالا خودتان مجتهد شده‌اید و دیدید تسبیحات اربعه سه مرتبه واجب است. یقین کردید تسبیحات اربعه سه مرتبه واجب است. کشف خلاف شد آیا باید آن نمازهایی که خواندید قضا کنید یا نه؟ دیگر نمازها قضا ندارد و مأمور به امر ظاهری کافی است از مأمور به به امر واقعی. مسأله مبتلا به است، خیلی مبتلا به است. در ذبیحه مجتهد می‌گفت بسم الله کفایت می‌کند. یا الله‌اکبر عندالذبح کفایت می‌کند. حالا یک گوسفندی را سر بریده با الله اکبر با بسم الله. این گوسفند باقی است. حالا فتوای خود این مجتهد این است که باید بسم الله الرحمن الرحیم به صورت تام بیاید. حالا این گوشتی که در یخچال این است نجس است یا نه؟ این گوشت پاک است و میته نیست اما بعد که می‌خواهد گوسفند سر ببرد باید بسم الله الرحمن الرحیم تام بگوید. لذا مأمور به به امر ظاهری مکفی است از مامور به به امر واقعی. آیا این است یا نه؟ در مساله سه قول دیده می‌شود. یکی قول قدماء که می‌گویند مامور به امر ظاهری مجزی است از مامور به به امر واقعی. قاعده اجزاء تقریباً یک اجماعی در مساله هست. قدماء می‌گویند اجزاء اما متأخّرین مخصوصا از زمان شیخ انصاری به این طرف آن هم یک اجماع هست به عدم اجزاء. می‌گویند مامور به به امر ظاهری مکفی نیست به مامور به به امر واقعی و اینکه اگر فهمیدیم می‌فهمیم که تکلیف را نیاورده. معذور بوده اما تکلیف نیامده است به قول مرحوم آخوند در کفایه می‌فرمایند امارات برای ما این کار را می‌کند. «ان خالف الواقع فمعذور و ان طابق الواقع فمنجز تکلیف» مشهور است در میان اصحاب می‌گویند عدم اجزاء. مرحوم آخوند در کفایه و استاد بزرگوار ما حضرت امام تفصیل قائل‌اند بین امارات و بین اصول مثلا اگر با استصحاب جلو آمدی و آن مخالف شد عدم اجزاء. این سه تا قول در مسأله دیده می‌شود. استاد بزرگوار ما مرحوم آیت اله بروجردی می‌فرمودند مطلقاً اجزاء. گرچه یک خلاف شهرت و خلاف اجماعی هم بود از متاخرین؛ اما ایشان چون به آن اجماع قدماء و حرف قدماء خیلی اهمیت می‌دادند اینجا هم تابع قدمای اصحاب شدند و فرمودند اجزاء مطلقا. چه در امارات چه در اصول. ما هم به متابعت از استاد بزرگوارمان آقای بروجردی می‌گوئیم مطلقاً اجزاء چه در باب امارات چه در باب اصول. حالا اثبات کردنش خیلی کار مشکلی است. باید یک هفت هشت روز ان شاءالله در این باره صحبت کنیم ان قلت قلت طلبگی هم از شما باشد ببینیم آیا حرف ما درست است یا حرف مرحوم آخوند یا حرف شیخ انصاری به این طرف که می‌گویند عدم اجزا. قبل از آنکه وارد مساله بشویم از نظر مقام اثباتی، یک مقدار از نظر مقام ثبوتی صحبت بکنیم ببینیم از نظر عقل از نظر نفس الامر و الواقع چی افتضاست تا بعد وارد دلیل و مقام اثبات شویم.

در باب جمع بین حکم واقعی و ظاهری یک معرکه آرایی است. ان شاءالله فرائد شیخ را خوب درست کرده‌اید‌ و می‌دانید چه مساله مشکل و پرمعرکه‌ای‌ است. ابن قبه می‌گوید خبر واحد حجت نیست برای اینکه لازم می‌آید تحلیل حرام، تحریم حلال؛ مرحوم آخوند یک چهار پنج تا دیگر هم به آن اضافه می‌کند و بالاخره خبر واحد حجت نیست. این حرف ابن قبه است. دیگر خواه ناخواه باید بگوئید همه امارات حجت نیست. بعد بزرگان افتادند تو جمع بین حکم واقعی و ظاهری که چطور جمع بین حکم واقعی و ظاهری بکنند. بعضی که مشهور در میان قدماء هم هست گفتند امارات خود حکم تراش هستند. اسمش را گذاشتند احکام ظاهریه و گفتند ما یک حکم ظاهری داریم مؤدای امارات و اصول و یک حکم واقعی داریم آنکه پروردگار عالم آنرا جعل کرده است و ما قائل به سببیت هستیم یعنی ما فقط تابع احکام ظاهریه هستیم نه احکام واقعیه. خوب دیگر حرف ابن قبه می‌شود سالبه به انتفاع موضوع. نه تحلیل حرامی و نه تحریم حلالی است. آن احکام واقعیه در مقام اقتضا یا در مقام انشاء و هیچ وقت هم فعلیت پیدا نمی‌کند. آنکه فعلیت پیدا می‌کند آنکه منجّز است مؤدای امارات و اصول است. بسیاری از بزرگان چنین گفته اند. همه عامه هم چنین گفته اند. که به اندازه‌ای‌ هم امر مهم است که مرحوم آخوند (رض) در کفایه بعضی اوقات می‌فرمایند هذا کله علی نحو کشفیت و علی نحون سببیت چی بگوئیم؟ معلوم می‌شود که این دوش به دوش آن قول به کشف، قول به سببیت یک قول پرمدعایی است و گفتم مشهور در میان قدماء قائل به سببیت بودند. خوب این یک وجه درباره جمع بین حکم واقعی و حکم ظاهری که قائل به سببیت هستیم حالا همین جا اگر کسی قائل به سببیت شد راجع به احکام واقعیه چه بگوید از نظر ثوبت. راجع به همین اجزاء. یک دفعه قائل می‌شویم اینکه مؤدای امارات مصلحت تامه ملزمه دارد. به اندازه‌ای‌ که دوش به دوش آن مصلحت تامه ملزمه واقعی برای مان کار می‌کند. یک مرتبه می‌گوئیم نه، کامل و اکمل است، آن واقع اکمل است. مؤدای امارات یعنی احکام ظاهریه کامل. خوب در این دو صورت حتما باید قائل به اجزاء شویم از نظر ثبوتی. چرا؟ برای اینکه یک مصلحت تامه ملزمه‌ای‌ خدا داشته من هم آورده ام. حالا گاهی واقع است گاهی مؤدای امارات. گاهی کامل است گاهی اکمل. چنانچه اگر کسی بگوید مؤدای امارات زمینه بر برای احکام واقعیه هستند. وقتی که نماز بدون قل هو الله و با سه تسبیح بیاورد زمینه ندارد. آن نماز ولی ناقص است ولی زمینه بر از حکم واقعی است. خوب در این قسم سوم هم حتما باید بگوئیم اجزا. برای اینکه وقت خلاف واقع شد یعنی وقتی کشف شد اماره مخالف با واقع است و بخواهد نماز بخواند دیگر تکلیف ندارد. بخواهد نماز با سه تا تسبیح اربعه بخواند دیگر زمینه نیست برای اینکه امر ندارد. آن امر ناقص آمده آن امر واقعی را نابودش کرده خوب باز هم باید بگوئیم اجزا.

اما یک دفعه قائل می‌شویم به احکام ظاهریه، زمینه بر نیست ناقص هم هست. احکام واقعیه تام، احکام ظاهریه ناقص. یعنی نماز بدون قل هو الله اصلاً نماز نیست. حالا اماره گفته بخوان این خوانده است نماز نخوانده است. حالا کشف خلاف شد و اینکه فهمید نماز باید با قل هوالله احد باشد معلوم است عدم اجزاء. اگر تو وقت است باید اعاده کند اگر خارج از وقت است باید قضا کند. این مقام ثبوت. هذا کله بنابر سببیت به قول مرحوم آخوند. یعنی بنابر اینکه ما راستی پشمی به کلاه مؤدای امارات و اصول ببینیم. احکامشان ببینیم. چنانچه قدماء و همه عامه ببینند. یک حرفی که اینجا جای گفتن‌اش‌ است و استاد بزرگوار ما آقای بروجردی همین جاها زده‌اند‌ این تصویبی است که از نظر شیعه باطل است. اینجا آیا تصویب لازم می‌آید یا نه؟ تصویب که در علم کلام صحبت شده منقسم می‌شود به دو قسم که عامه هر دو قسم را گفته‌اند‌ یک قسمت اینکه ما احکام واقعیه نداریم اصلا. هر چه هست احکام مؤدای امارات و اصول است. ما مثلا راجع به اینکه یک قل هو الله بخوان یا سه قول هو الله بخوان در نفس الامر و الواقع نداریم. خدا منتظر مجتهدش است ببیند یکی یا سه تا. اگر گفت یک، یک حکم جعل می‌شود. حکم پیدا می‌شود. اگر هم گفت سه تا یک حکم پیدا می‌شود. این یک طور تصویب است. عامه این تصویب را می‌گویند و می‌گویند ما حکم واقعی نداریم به عدد آراء مجتهدی احکام واقعیه داریم. خوب شیعه گفته این باطل است. بطلانش هم گفته لازم می‌آید جمع بین ضدین. لازم می‌آید جمع بین مصلحت و مفسده. برای اینکه اگر نماز با قل هو الله یک حکم واقعی باشد نماز بدون قل هو الله یک حکم واقعی باشد تناقض است. جمع ضدین است. پس این حرف محال است که عامه قائل به تصویب شده‌اند‌ و اینکه ما حکم واقعی نداریم و پروردگار عالم منتظر فتاوای مجتهدین است بر طبق فتوا پرودرگار عالم حکم دست می‌کند. خوب این را که نمی‌شود گفت. قسم دوم از تصویب این است که نه ما حکم واقعی نفس الامری داریم. در واقع و نفس الامر نماز با قول هو الله لازم است یا بدون قل هو الله. هر دوی آنها نمی‌شود یک حکم هم از طرف پروردگار عالم بیشتر نیست. اما در احکام ظاهریه به عدد آراء مجتهدین حکم ظاهری داریم. که قول به تسبیحات اربعه یک مرتبه؛ این یک حکم است برای این مجتهد و مقلدینش. قل هو الله با سه تا اینهم یک حکم ظاهری برای این و مقلدینش. آن حکم ظاهری است آن هم حکم ظاهری. با هم منافات هم ندارد. جمع بین ضدین هم نیست. برای اینکه در تناقض ده سیزده تا ضدین ده سیزده تا شرط دارد و از جمله شرطهایش این است که مضاف الیه یک باشد و اگر ما گفتیم برای زید حکم ظاهری این است برای عمرو حکم ظاهری این است ضدین هم باشد اینها ضدین نیستند برای اینکه مضاف الیه اینها دو تاست.

این اشکال عقلی ندارد. اما «اجمع الاصحاب علی بطلانه» حال این اجماع از کجا سرچشمه گرفته دیگر احتمال ها فراوان است. ولی در اینکه ما تصویب به معنای دوم نداریم این هم مسلم است یعنی در باب تصویب که صحبت کردند گفتند تصویب به معنای دوم باطل است. برای اینکه اجماع داریم بر فسادش. عامه می‌گویند البته عامه که خیلی هایشان می‌گویند حکم واقعی نداریم اما آن فهمیده هایشان همین تصویب به معنای دوم را می‌گویند. استاد بزرگوار ما آقای بروجردی یک تعجب داشتند که امیدوارم شماها بتوانید تعجب ایشان را رفع بکنید و آن این است که می‌گفتند از یک جهت قدماء قائل به اجزاء هستد از یک طرف می‌گویند تصویب محال است. تصویب اجماع داریم بر فسادش. چطور با هم جمع می‌شوند؟ معنای اجزاء خوب همین است که اگر قائل به حکم ظاهری شدیم اینکه هر مجتهدی برای خودش یک حکم دارد و آن حکم هم برای خودش حجت است. این تصویب است، یعنی به عدد آراء مجتهدین در نفس الامر و الواقع حکم ظاهری موجود است. از یک طرف می‌گویند اجزاء از یک طرف می‌گویند که تصویب اجماع داریم بر فسادش. این دو تا اجماع ها را چطور جمع بکنیم؟ و راستی هم جمع کردنش خیلی مشکل است. لذا آقای بروجردی قائل بودند به اینکه ما اگر قائل به تصویب به معنای دوم بشویم اشکالی ندارد اگر کسی قائل به حکم ظاهری بشود لازمه‌اش‌ تصویب به معنای دوم است و طوری نیست و آنکه محال است تصویب به معنای اول است نه تصویب به معنای دوم خوب حرف خوبی است انصافا. لذا برمی گردد به اینکه آن تصویبی هم که در علم کلام گفته شده محال است آن تصویبی که در فقه گفته شده «اجمع الفقها علی بطلانه» باید آن تصویب به معنای اول باشد. یعنی خدا حکم نداشته باشد و حکم تراشیده بشود بعد فتوای مجتهد. این محال است این را نداریم. اما حکم واقعی داشته باشیم به عدد آراء مجتهدین هم احکام ظاهریه داشته باشیم این لازمه آن کسانی است که می‌گویند ما حکم ظاهریه داشته باشیم این لازمه آن کسانی است که می‌گویند ما حکم ظاهری داریم، از قدماء باشند یا از متاخرین. یا از متاخر متأخّرین دیگر تفاوتی ندارد.

اجماعش را رد کردیم گفتیم این اجماع جمع نمی‌شود. باید مراد از مجمعین یا او باشد و الا اجماعی که قائلند به اینکه به عدد آراء مجتهدین نمی‌توانیم بگوئیم حکم داریم همه شان گفتند ما احکام ظاهریه داریم و احکام ظاهریه برای مجتهدین حجت است. معنای اینکه احکام ظاهریه، مؤدای امارات و اصول برای مجتهدین و مقلدینشان حجت است یعنی تصویب. یعنی حکم واقعی داریم اما یک حکم ظاهری هم داریم و آن حکم ظاهری مؤدای امارات، اصول، مؤدای فتاوی.

خوب این هم استفاده خوبی که آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه برای ما داشتند. هذا کله بنابراینکه بگوئیم جمع بین حکم ظاهری و واقعی جواب ابن قبه این است که ما احکام ظاهریه داریم. اما متأخّرین دیدند احکام ظاهریه داشتن اصلاً بی ریشه است. اصلاً ریشه ندارد و این امارات این اصول یک وظایفی است که این وظایف اگر عمل بشود مطابق با واقع بشود تکلیف منجّز و تکلیف ساقط می‌شود. این وظایف هم اگر مخالف با واقع باشد ما معذوریم. بیش از اینها دیگر نیست. لذا مرحوم شیخ بزرگوار یک حرفی دارند در فرائد به مصلحت سلوکی شده‌اند‌ که مرحوم آخوند در کفایه اسمش را گذاشته‌اند‌ تطرق طریق مصلحت دارد و معنایش این است این نماز بدون قل هو الله این هیچ مصلحت ندارد. اگر واقع و نفس الامر نماز یک قل هو الله می‌خواهد نماز بدون قل هو الله؛ اذا انتفی الجز انتفی الکل. هیچی نیاورده است. اما این پیروی کردن از امارات. پیروی کردن از اصول این خود یک مصلحت تامه ملزمه دارد و راستی هم همین است. اگر امارات اصول ما نداشتیم لما کان للمسلمین سوق به قول امام صادق (ع). خدا نکند جزء واحد حجت نباشد خدا نکند ما قاعده ید نداشته باشیم. خوب دیگر باید در خانه بنشینیم. از خانه نمی‌شود بیرون آمد این پیروی کردن از امارات و امارات را جهت کردن ... اسمش را گذاشتند مصلحت سلوکیه مصلحت در واقع است مصلحت در مودی نیست. اما مصلحت در اصل اماره است. مصلحت در اصل اصول است. جعل اماره جعل اصل این مصلحت دارد. حالا اگر کسی اینطور بگوید دیگر هر چهار قسم حکم ظاهری اینجا می‌آید از نظر ثبوت. این مصلحت یک دفعه دوش به دوش مصلحت واقع است «اجزاء»- یک دفعه کامل و اکمل است «اجزاء»- یک دفعه زمینه بر است «اجزاء»- یک دفعه ناقص و تام است «عدم اجزاء»- برای اینکه آن مصلحت سلوکیه ناقص است. آن مصلحت نفس الامری تام است. ناقص تام را نمی‌تواند ساقطش بکند پس اگر فمیدیم که اماره مخالف با واقع است «عدم اجزاء».

این دو قسم که این دو قسم هر کدام چهار قسم شد از نظر مقام ثبوت. تا حال هشت صورت پیدا کردیم در این هشت صورت در دو فرض یک فرض اینکه ما حکم ظاهری داشته باشیم و یک فرض اینکه ما حکم ظاهری نداشته باشیم اما مصلحت سلوکی داشته باشیم در این هشت فرض دو فرضش «عدم اجزاء»، شش فرضش «اجزاء».

حالا قسم سوم که بحث فردایمان است این است که اگر کسی بگوید مصلحت سلوکی نه؛ و مصلحت حکم ظاهری- اصلاً حکم ظاهری نداریم- جمع بین حکم ظاهری و واقعی به این است که مولی رفع ید از تکلیف کرده است. که اگر نماز را یکسان بدون قل هو الله بخواند طبقا لفتوای مجتهد، این نماز نیاورده اما مولی هم رفع ید از تکلیف کرده و گفته نماز با قول هو الله را نمی‌خواهم. جمع بین حکم ظاهری و واقعی را مثل مرحوم حاج شیخ و شاگردهایشان من جمله حضرت امام (ره) و شاگردهایشان من جمله من اینطوری جمع بین حکم ظاهری و واقعی کردیم. حالا در این باره چه باید بگوئیم ان شاء الله فردا.

و صلی الله علی محمّد و آل محمّد.