عنوان: آیا مباشرت شرط است یا نه؟
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

بحث دیروز درباره این بود که اگر شک بکنیم که واجبی در آن اراده و اختیار، لازم است یا نه؟ اگر بدون اختیار و اراده، آن واجب آمد تکلیف ساقط است یا نه؟ مسأله دوم این بود که اگر شک کنیم مباشرت می‌خواهد يا نه؟ تکلیفی آمده آیا می‌شود به دیگری واگذار رکرد یا نه. اگر دیگر تکلیف را آورد تکلیف ساقط می‌شود یا این که خود باید اتجام دهد مسأله سوم این بود که اگر واجبی را علی وجه محرّم آورد آیا آن واجب ساقط می‌شود یا نه باید علی وجه محلّل بیاید نه مصداق واقع شود؛ اگر علی وجه محرم شد مصداق نیست گفتم این سه تا مسأله را مرحوم آخوند به خصوصه این جا متعرض نشده‌اند‌ الّا این که مرحوم نائینی (رضوان الله تعالی علیه) هر سه مسأله را منعرض شده‌اند‌ و شاگردهایش هم نظیر مرحوم آقای خوئی(رضوان الله تعالی علیه) دنبال کرده‌اند‌ و گفتم چون که یک شباهتی دارد به مسأله توصلّی و تعبّدی و هر سه مسأله هم مسأله خیلی خوب است ما به طور فشرده، سه تا مسأله را متعرّض می‌شویم راجع به مسأله اوّل که آیا اراده و اختیار می‌خواهد یا نه ما گفتیم یا نه و مرحوم نائينی و مرحوم آقای خوئی دیگران را می‌گويند آری اگر شک کردیم اراده و اختیار در آن شرط است یا نه باید بگوییم: شر ط است و بدون ارده آوردن تکلیف ساقط نمی‌شود و مثالش هم گفتم مثل ازاله نجاست خب می‌دانیم که این تکلیف ساقط می‌شود ولو اراده و اختیار در آن نباشد دستش را گرفتند، زدند توی آب یا توی خواب دستش را زدند توی آب خب دستش پاک می‌شود دیگر حالا قاعده چه اقتضا می‌کند؟ قاعده اقتضا می‌کند که هر کجا که شک کردیم بگوییم مثل ازاله نجاست یا این که نه قاعده اقتضاء می‌کند بگوییم: همه مثل نماز است اگر نماز را با اضطرار بخواند با اکراه نما را بخواند چه جور نماز باطل است اگر هم شکّ کنیم مثل سلام کردن، جواب سلام دادن همین جور است باید بگوییم که اراده و اختیار می‌خواهد مرحوم نائینی، مرحوم آقای خوئی روی آن تو صلّی و تعبّدی که اینها از انقسامات لاحقه حکمند درج در حکم نمی‌شود از آن باب جلو آمده‌اند‌ و گفته‌اند‌ چون درج در حکم نمی‌شود یک امر عقلی است همیشه اشتغال به ما می‌گوید، در صورت شکّ باید قدر متیقن گرفت لذا در تو صلّی و تعبّدی، در این اراده و اخنیار هم اراده و اختیار باید باشد. و دیروز همان حرفی که ما در تو صلّی و نعبّدی گفتیم، این جا هم گفتیم گفتیم اطلاق کلام به ما می‌گوید: اگر شکّ کردیک اراده و اختیار در آن شرط است یا نه؛ می‌گوئیم: شرط نیست؛ اگر هم اطلاق کلامی و مقامی نداشتیم، برائت از جزئیت برائت از شرطیت می‌گوید: شرط نیست این خلاصه حرف شد.

در مسأله دوم که مهمتر از مسأله اوّل است، مسأله اوّل خب مهّم است از این جهت که یک بحث علمی است امّا کم اتفاق می‌افتد امّا در مسأله مباشرت کثیر الإبتلاست ما خیلی از واجبات را شک کردیم که آیا مباشرت لازم است یا مباشرت لازم نیست حالا اگر شک کردیم مباشرت جزء تملیف یا شرط تکلیف است به این معنا که اگر نکلیفی آمد خود من باید انجام دهم دیگری نمی‌شود که به جای من وکیل شود کفیل شود به جای من پول بگیرد از راه وکالت از راه نیابت چه باید بگوییم؟ قاعده همین جور که گفته‌اند‌ در باب اخنیار و اضطرار همان حرف این جا هم می‌آید و آن این است که گفته است واجب را بیائر نگفته است مباشرت است این قید مباشرت نیامده می‌توانیم اطلاق کلامی، اگر اطلاق کلامی نباشد. اطلاق مقامی اگر نباشد برائت نمی‌دانیم آیا این قید مباشرت جزء است یا شرط اصالت عدم شرطیت اصالت عدم جزئیت می‌گوید جزء نیست شرط نیست و به عبارت دیگر یک قدر تکرارش می‌کنم که این واجب، واجب اختراعی است؛ شارع مقدّس مثلاً گفته است نماز پدرت را تو باید بخوانی اگر نماز قضا پدرت داشته باشد باید پسر بزرگ باید بخواند حالا این پدر مرده این نمازها را پسر سختش است بخواند می‌تواند بدهد دیگران بخوانند خودش بخواند مشکلش است می‌تواند دیگری بخواند یا نه خب می‌گوییم مباشرت لازم نیست می‌تواتد بدهد به دیگری به چه تقریب به تقریب این که شارع گفته است نماز پدر را پسر باید بخواند امّا تگفته مباشرتاً شرط نیاورده یا در بیان اجزاء و شرائط ایت شرط را نکرده دیگر خواه ناخواه باید بگوییم مولا در مقام بیان مراد است شرط مباشرت جزء مباشرت نیامده پس لازم نیست؛ مثل همه جا در اقلّو اکثر ارتباطی است. در اقل و اکثر ارتباطی که ما برائتی هستیم، همه جا همین را می‌گوییم. اگر شرط کردیم سه مرتبه سبحات الله یک مرتبه برای این که سه مرتبه‌اش‌ را نمی‌دانیم جزء است یا نه، پس عدم جزئیت به ما می‌گوید جزء بیش از یک مرتبه تیست.

لذا بعضی اوقات می‌دانیم مباشرت شرط است مثل این که نماز خودش روزه خودش خیلی برای تنبلها برای آن کسانی که فقط عبادت را برای تکلیف می‌خواهند برای این که جهنم نروند خیلی خوب بود بگویند که نماز ظهر و عصرت را یا خودت بخوات یا دیگری و پول بده دیگری بخواند یا اگر زنت خواند توی خاتب باشی طوری نیست خب خیلی خب بود امّا می‌داتیم حتماّ مباشرت شرط است جزء است بعضی اوقات هم می‌دانیم حتماً مباشرت شرط نیست. مثل صلاه استیجاری و می‌شود نماز میت را دیگری بخواند مثل حج استیجاری ولو زنده هم هست امّا می‌تواند حج را چون نمی‌تواند برود دیگری برود؛ آتجاها هم می‌دانیم مباشرت شرط نیست حالا در یک جایی شک پیدا کردیم مباشرت شرط است یا نه همین مثالی که زدم مثل نماز پدر یا پدر و مادر ما می‌گوییم هر دو بر پسر بزرگ واجب است هر چه فقهاء فرموده‌اند‌ مرجع تقلید شما هر که بود یا همه نمازها یا نمازهای در حال سهو یا این که ما می‌گوییم نمازهای در حال مرض موت در این جا شکّ کردیم می‌دانیم نماز بر ذمه پسر بزرگ آمده نمی‌دانیم آیا می‌تواند پول بدهد دیگری بخواند یا نه؟

قید مباشرت شرط است یا ته؟ خب این طور که عرض کردم با اطلاق کلامی با اطلاق مقامی یا لااقل با برائت می‌گوییم مباشرت شرط نیست. می‌تواند بدهد به دیگری بخواند الّا این که در مسأله یک بغرتج دیگری این جا هست که اگر بتوانید تین بغرنج را رفعش کنید خب همین است که در تعبدی و تو صلی گفتیم در اراده و اختیار و اجبار و اکراه گفتیم اینجا هم می‌گوییم بغرنج چیست؟ این است که عرف مردم به مخاطب می‌گویند خطاب مربوط به تو خود تو هم باید به جا آوری عرف مردم این جوری است که اگر مثلاً به شما گفتند که فردا ساعت هشت بیا کارت داریم شما حالش را نداشتی پسرتان را روانه کردی خب مسلماً مؤاخذه می‌کنند حالا تو ولو این که بگوییم آقا من شک در مباشرت و امثال اینها داشتیم جوابش این است که آقا خطاب را جواب بده مخاطب تو بودی لذا در همین جاها اختلاف است معمولاً می‌گویند نه اگر پول را داد گفت بده به فقیه؛ بخواهد خودش بردارد که فقیر است؛ خب معمولاً می‌گویند نه الّا اینکه یقین داشته باشد که این هم مصداق پیش آن است ولی حالا همین مثال من در همه جا عرف، مردم یعنی عقلاء عقلاء می‌گویند: اگر کسی مخاطب باشدبه تکلیفی خود باید جواب دهد اگر بخواهد خود جواب ندهد باید دلیل داشاه باشد و اگر دلیل نباشد قید مباشرت در حاق ذات خوابیده به عبارت دیگر قید عقلی است دیگر وقتی قید عقلی شد نه اطلاق کلامی می‌آید نه اطلاق حالی نه برائت مثل این است که گفته «اکرم جیرانی» خب «اکرم جیرانی» عقل شما می‌گوید: الّا ایت یهودی حقه باز الّا این دشمن مولا که اگر آن را بداند که این منافق است سرش را می‌برد.

به این که نگفتیم «اکرم جیرانی» مهمانش کنید: حالا این را هم ببرید دعوتش کنید اگر این را دعوتش کردی تو سرت می‌زند نمی‌توانی بگویی: آقا اطلاق داشت نگفتی اکرم جیرانی الّا عدوّی، این را نگفتی پس بنابراین اطلاق کلامی گرفتم اطلاق مقامی گرفتم برائت جاری کردم گفتم: همه را شامل می‌شود مولا قبول نمی‌کند می‌گوید: مگر عقل نداشتی، من مطلق گفتم امّا عقل تو می‌گوید: نه، الّا جیرانی آن وقت قید عقلی مثل قید لفظی می‌ماند، «قیودات العقلیه، کالقیودات اللّفظیه» دیگر فرقی نمی‌کند بگوید: اکرم جیرانی یا بگوید اکرم جیرانی یا بگوید اکرم جیرانی الّا عدوّی دیگر تفاوت نمی‌کند وقتی قید آمد دیگر اطلاق ندارد و نمی‌توانی بگویی مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده خب می‌گوید:«این قرینه گفتم الّا عدوّی» د رعقلملن هم که کار بکنیم اگر بخواهیم اطلاق جاری کنیم بگوییم مولا در مقام بیان مراد است قرینه نیاورده مولا می‌گوید قرینه آورده‌ام‌ کیست؟ عقل تو عقل تو می‌گوید الّا دیگر خواه نا خواه اطلاق لفظی و مقامی نیست برائت هم نیست برائت آنجاست که ما لا نصّ فیه باشد این جا نص فیه است گاهی زبانی است می‌گوید اکرم جیرانی الّا عدوّی گاهی هم اتکاء می‌کند به عقل عقل می‌گوید: اکرم جیرانی الّا عدوّی دیگر در مقابل این عقل که قید می‌آورد، برائت معنا تدارد این مشکل هست هر کجا که قید عقلی باشد آن هم عقل چه قید متصلش کند چه قید منفصلش کند که قید متص آنجاست که تا کلام را می‌گوید عقل حکم می‌کند(لازم به معنی الأخص) که درست می‌کند می‌شود قید منفصل.

لذا هر کجا که عقل باشد کار می‌کند مسلم یا به قید متصل که اسمش را شما توی اصول می‌گذاریم لوازم به معنی الإعم است حکم می‌کند بعد عقل ما صغری و کبری که درست می‌کند می‌شود قید منفصل.

لذا هر کجا که باشد کار می‌کند مسلم یا به قید منصل که اسمش را می‌گذارید لوازم به معنی الأخصّ، گاهی هم می‌گوید لازم به معنی الأعم یعنی فوراً حکم نمی‌کند امّا با فکر حکم نمی‌کند امّا با فکد حکم می‌کند صغری و کبری درست می‌کند بعد از صغری و کبری فعل را درست می‌کند آن وقت قیدها اگر فوراً حکم کرد می‌گوییم قید متصل اگر بعد حکم کرد می‌گوییم قید منفصل. ما نحن فیه همان طور است وقتی می‌گوید اکرم جیرانی اگر قید متصل نباشد مسلم قید منفصل هست، یعنی وقتی که فکر می‌کند بگوید این اکرام برای چی؟ دیگر خواه نا خواه عقل می‌گوید: این اکرام برای آنها که یک رابطه دارند و الّا آنهائیکه دشمنی دارند می‌آیند این جا جلسه را خراب می‌کنند خب نه حالا بعضی اوقات جلسه خراب کن هم نیست یک دیوانه است همسایه مولا یک دیوانه است مولا هم آن را هم خیلی دوستش دارد.کمکش می‌کند خرج و مخارج این دیوانه را مولا هم می‌دهد.حالا مولا به عبدش می‌گوید من یک مهمانی دارم، و می‌خواهم به همسایه ها یک مهمانی بدهند اکرم جیرانی یا دعوت کن از جیران من و این بگوید: خب کلام اطلاق دارد این دیوانه را می‌خواهد، دیوانه را بیاورد توی جلسه، جلسه را به هم بزند مسلم توی سر این عبد می‌زنند که باباجان من گفتم این دوست من هم هست من این را اراده‌اش‌ می‌کنم تلطف و مهربانی هم بهش دارم اما تو که می‌دانستی اگر بیاید توی جلسه جلسه را به هم می‌زند، دیوانه بازی در می‌آورد چرا آبروی مرا ریختی خب مسلم این قید می‌شود مثل آنجا که بگوید اکرم جیرانی الّا المجنون یا اکرم جیرانی الّا فلانی، عقل به جای این لفظ می‌نشیند می‌شود قید متصل یا منفصل یعنی اگر خیلی بیّن باشد قید متصل اگر خیلی بیّن نباشد می‌شود قید منفصل که توی ادبیت توی اصول اسمش را گذاشته‌اند‌ لازم به معنی الاعمّ لازم به معنی الأخص خب وقتی چنین باشد دیگر اطلاق مقامی این جاها نداریم برائت هم اینجاها نداریم نمی‌شود برائت جاری کرد خب وقتی اطلاق و برائت نشد چی؟ اشتغال یقینی، برائت یقینی قدر متیقّن می‌خواهد دیگر باید بگوییم قید مباشرت شرط است همین جور هم هست دیگر لذا اینجا موافقیم با مرحوم آخوند و مرحوم نائینی، مرحوم آقای خوئی و شاگردهای مرحوم آقای خوئی امبا از این راهی که من عرض کردم آنها جلو نیامده‌اند‌ آنها یک چکشی دارند و با یک چکش همه جا آمده‌اند‌ و آن این است که از انقسامات لاحق حکم درج در اصل حکم نمی‌شود باشد پس مولا درح در حخکم نمی‌تواند بکند با دلیل دوّم هم نمی‌تواند بکند با دلیل دوم هم نمی‌تواند از این جهت اشتغال چون که نمی‌تواند درج کند نمی‌توانیم برائت گردنش بگذاریم تمی توانیم اطلاق گردنش بگذاریم نمی‌توانیم اشنغال یقینی برائت یقینی پس اگر شک کردیم تو صلّی یا تعبّدی می‌گوییم: نعبّدی اگر شک کردیم اراده می‌خواهد یا نه می‌گوییم. می‌خواهد ما در این قسم سوّم با قوم موافقیم یعتی می‌گوییم مباشرت می‌خواهد امّا نه از راهی که آنها گفته اند، از این راهی که من عرض کردم از راه این که قید عقلی مثل قید لفظی است و قید مباشرت را عقل ما ظهور عرفی در خطابات می‌گوید مخاطب باید به جا آورد. چون عقلاء می‌گویند می‌شود به منزله قید لفظی این هم مسأله دوّم.

مسأله سوّم مسأله مشکلی است و مرحوم آخوند هم در دو جا صحبتش را کرده‌اند‌ یکی در«نهی عبادات موجب فساد است: یکی در اجتماع امر و نهی» که اشان هم باز فسادی هستند موجب فساد است آنجا ها ولی ما باید این جا به طور فشرده صحبت بکنیم إن شاءالله فردا راجع به این صحبت می‌کنیم که اگر شک کردیم علی وجه محرّم می‌توانیم یک فردی را انجام دهیم و تکلیف را ساقط می‌کنیم آیا علی وجه محرم می‌توانیم یا نه یک جا یقین داریم می‌شود مثل ازاله نجاست و دستتان را بزنید توی آّ غصبی مسلماً پاک می‌شود. یک جا هم مسلم نمی‌شود؛ مثل یک زنی یک مردی را غسل بدهد. (نهی در عبادات) یک جا شک کنیم که آیا می‌شود یا نه؟ این جا مرا بحثمان است که آیا باید بگوییم مصداق باید محلّل باشد نه محرّم و اگر مصداق محرّم شد فایده‌ای‌ ندارد؛ قاعده اشتغال می‌گوید:باید تکلیف را در مصداق محلّل بیاوریم تا تکلیف ساقط می‌شود و این بحث فردایمان است.

و صلی الله محمّد و آل محمّد