اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
بحث دومی که
اینجا شده است این که صیغه افعل و ما بمعناها آیا دلالت بر وجوبدارد یا نه؟ صاحب
معالم و دیگران هفت هشت ده تا معنا برای صیغه افعل و ما بمعناها نقل فرمودهاند
بعضی گفتهاند دال بر وجوب است بعضی گفتهاند دال بر استحباب است بعضی ها گفتهاند
دالّ بر اعّم از وجوب و استحباب است بعضی گفتهاند به نحو اشتراک لفظی دال بر
وجوب و استحباب است و امثال اینها که مرحوم آخوند (رضوان الله تعالی علیه) اینجا
اشاره هم میکنند که برای صیغه افعل و بمعناها
از نظر دلالت اقوالی هست در مسأله مرحوم آخوند (رضوان الله تعالی علیه) میفرمایند
که دال بر وجوب است. آنچه مرحوم آخوند به آن تمسّک میکنند، یکی تبادر است و یکی
هم بنای عقلاء.راجع به بنای عقلایش، خب همه من جمله مرحوم آخوند این طور فرمودهاند
که اگر مولا امری به عبدی بکند و آن عبد آن امر را اطاعت نکند مولا میتواند آن را
کتک بزند و اگر هم بگوید که من احتمال استحباب میدادم از آن نمیپذیرند مردم هم
تقیبح مولا نمیکننند؛ میگویند؛ به جا زده چون مخالفت امر کرده است.
و این بنای
عقلاء دلالت میکند بر این که امر دالّ بر وجوب است دیگر یک قدری بهش اضافه کنید
که در شریعت مقدس اسلام هم چنین است. ردعی از آن نشده و آن دلیل امضاء است این
دلیل اوّلشان؛
دلیل دوّم:
مرحوم آخوند میفرمایند که تبادر، تبادر اگر یادتان باشد این جور معنا میکردیم که
لفظ را میبرد در خزینه ذهن ومعنا پیدا میکند اینجا هم مرحوم آخوند میخواهند
ادعا کنند صیغه افعلو ما بمعناها را میبرد در خزینه ذهن نمیداند دالّ بر وجوب
است یا نه میبرد در خزینه ذهن آن صیغه بعث و طلب انشایی را پیدا میکند. طلب
انشایی حنمی را پیدا میکند این دو تا دلیلی که مرحوم آخوند آورده اند. خدشه طلبگی
دارند در حالی که دو تا دلیل خوبی است اما میشود هم خدشه طلبگی کرد در اوّل اینکه:
خب بنای عقلا هست. امّا به چه دلیل در شریعت مقدس اسلام هم چنین باشد؟
در حالی که
صاحب معالم میگوید چنین نیست بعضی ها گفتهاند که وضع برای استحباب است دال بر
استحباب است اگر یادتان باشد در معالم صاحب معالم میفرمایند که صیغه افعل و ما
بمعناه به اندازهای که در استحباب استعمال شده که مجاز مشهور شده که مرحوم آخوند
همین جاحرف صاحب معالم را نقل میکنندو ردّ میکنند خب وقتی که این جورها باشد
مسلّم است بنای عقلاء هست امّا این بنای عقلاء در شریعت مقدّس اسلام حجت باشد صاحب
معالم میگوید نه و رد شده باکثرت استعمال در استحباب رد شده است میشود این خدشه
را کرده راجع به تبادر هم میشود خدشه کرد اینکه خیلی خب تبادر هست و وقتی که لفظ
راتوی ذهن بردیم وجود پیدا میکند خب از کجا که استحباب نباشد برای این که عدم
الوجود. آن کسی که قائل به اشتراک است خب میگوید در خزینه ذهن تو هم وجوب است هم
استحباب حالا شما لفظ را بردی و این شوهر رن اوّلش را پیدا کرد از کجا زن دوّم
نداشته باشد این هم ایراد تبادر. لذا استاد بزرگوار ما حضرت امام (رضوان الله
تعالی علیه) تمسک به این دو دلیل نمیکردند، ایشان تمسک میکردند به ظهور عرض میگفتند
همین طوری که لفظ «العلماء» ظهور در عام استغراقی دارند صیغه افعل و مابعناها ظهور
در وجوب دارد و عرف از آن ظهور میفهمد. خب، دیگر آنجا، آن اشکالی که در آن بنای
عقلاست، اینجا نیست برای خاطر این که دیگر سابقاً ظهور را اثبات کردیم که حجت است
و اصلاً فرمایشات ائمه طاهرین بکند، قرآن شریف میچرخد روی ظواهر الفاظ؛ لذا آن
ایراد هم وارد نیست. و ایشان در حالی که یک ایرادهایی داشتند و حرفهایی در این
مسأله میگفتند اما در آخر کار فرمایش ایشان منجر میشد به این که صغیه افعل و
مابمعناه دال بر وجوب است لظهور العرفی، همین جور که الفاظ یک معنای دارد هیأت هم
یک معانی دارد و صیغه افعل و مابعناها دال بر وجوب است ما به ایشان عرض میکردیم
این حرف درست است انصافاً، خب، ظهور دارد دیگر، اما صاحب معالم را اول باید رد
کنیم که او میگوید ظهور ثانوی پیدا کرده، یا ظهور اشتراکی پیدا کرده. از آن طرف
هم باید این که میفرمایید ظهور دارد این منشأ را پیدا کرد، منشأش چیست چرا صیغه
افعل و مابمعناه ظهور در وجوب دارد ایشان میفرمودند راجع به صاحب معالم که خب بله
صاحب معالم را ردش میکنیم اما راجع به منشأ لازم نیست ما منشأ بازی کنیم فلسفه که
نیست، اصول است، فقه است، ما ولو این که ندانیم این ظهور از کجا سرچشمه میگیرد،
اما ببینیم ظهور هست، این ظهور حجت است. اینهم فرمایش استاد بزرگوار ما حضرت امام
(رضوان تعالی علیه) خب، ظاهراً حرف حضرت امام بهتر از حرف صاحب کفایه باشد برای
اینکه خدشه های طلبگی که به صاحب کفایه هست ظاهراً به حضرت امام نیست مگر همین که
ایشان اقرار دارند به این که من منشأ را نمیدانم چیست. ولی خب اینهم منشأ را نمیدانم
چیست به غیر وضع چی میشود باشد. یعنی مثلاً در عام استغراقی در مطلق لفظ رجل خب
ظهور دارد در طبیعت، طبیعت مهمله، و اگر از ما بپرسند این لفظ رجل که ظهور دارد،
چرا ظهور دارد، خب میگوییم واضع وضع کرده این ظهور از آن وضع سرچشمه گرفته؛ یا
عام استغراقی چرا در آن قوم ظهور دارد، العلماء یعنی همه شان چرا؟ ظاهراً دیگر
وجهی نباشد جزء این که بگوییم وضع؛ العلماء وضع شده (حالا یا وضع تعیینی یا وضع
تعیّنی) برای آن عام استغراقی؛ دیگر ظاهراً غیر از این نمیشود گفت دیگر. خب، وقتی
چنین باشد ما مدعی هستیم قول سوم این که صغیه افعل و مابمعناه وضع شده برای وجوب.
در وقتی که
گفتیم بیا، خب، آن میفهمد که باید بیاید، اگر نیامد، میفهمد تخلف کرده، خب این
برای چیست؟ ظهور. این ظهور از کجا سرچشمه گرفته، از وضع.
لذا به مرحوم
آخوند هم همین را عرض میکنیم، میگوییم بنای عقلا هست، این بنای عقلا از کجا
سرچشمه گرفته، یعنی وقت گفت: «بیا»، نرفت، توی سرش زدند، عقلا میگویند درست است،
تقبیح هم نمیکنند، آنهم عذر بیاورند اینکه من احتمال استحباب میدهم ازش نمیپذیریم.
میگوییم: خب، این بنای عقلا غیر از ریشه، غیر از وضع چه میتواند باشد. حتی همان
تبادر یعنی وضع اگر یادتان باشد در باب تبادر میگفتیم که علامت وضع تبادر است،
اطّراد است، صحّت سلب و عدم صحّب سلب است، اینها را علامت وضع میگرفتید دیگر،
همین تبادر مرحوم آخوند، خب، باید این طور بگویند مرحوم آخوند بگویند که: صیغه
افعل و مابعناها وضع شده برای وجوب؛ دلیلمان تبادراست. اما مرحوم آخوند عباراتشان
این است. اگر مطالعه کرده باشید میفرمایند صیغه افعل و مابمعناه دلالت میکند بر وجوب
لِلتَّبادرِ و یوَیّده بناء العقلاء. خب، این تبادر ما را به کجا میبرد؟ به وضع.
بعد هم آن یویده، نمیدانم چرا یویّده! و یدلّ علیه! دلیل خیلی بالاست، دلیل از
تبادر خیلی بالاتر است، اگر مرحوم آخوند فرموده بودند که صیغه افعل دالّ بر وجوب
است لبناء العقلاء و یویّده التبادر؛ خیلی بهتر بود برای این که تبادر پشمی به
کلاهش نیست. اما آنکه پشمی به کلاهش نیست دلیل حساب میکنند و یویده را دلیل میآورند.
حالا علی کل حال دلیل اولشان به دلیل دومشان، دلیل حضرت امام همه و همه خب، میگوییم:
آقا منشأ چی؟ ما اگر غیر از وضع منشأیی داشتیم. خوب بود این که بگوییم ظهور، نمیدانم
از کجا است یا از این است یا از آن. یا بنای عقلاً نمیدانم ازاین یا از آن یا
تبادر نمیدانم از این یا از آن.
و اما اگر
اینها همه علامت وضع باشد، دیگر نمیدانم ندارد، میگوییم صیغه افعل دال بر وجوب
است للوضع دلیل بر وضعمان، علامت وضعمان 1- تبادر 2- بنای عقلاء و 3- ظهور؛ اگر
ظهور است از وضع سرچشمه میگیرد (یا وضع تعیینی یا تعینی) حتی بعد میآییم میبینیم
صاحب فصول (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید: انصراف، وقتی لفظ را میگوییم منصرف
بر وجوب است. میگوییم: خب، همین انصراف از کجا سرچشمه میگیرد، اگر درست باشد،
انصراف صاحب فصول دال بر وضع است، نمیدانم ظهوری که حضرت امام میگویند دال بر
وضع است.
بنای عقلایی
که صاحب قوانین میگویند مرحوم آخوند میگویند دال بر وضع است تبادری که همه شان
من جمله مرحوم آخوند میگویند دال بر وضع است بله، گاهی تعیینی است، گاهی تعینی،
آنش برای ما فرقی نمیکند. ما بخواهیم بگوییم فعلاً این لفظ موضوع له دارد، حالا
موضوع له آن یک دفعه واضع مینشیند و میگوید وضعت هذا اللفظ و هذا معنی میگوید
بدون قرینه از لفظ معنا میفهمیم، میگوییم: بله تعیّنی، اینش برای ما فرق نمیکند،
بالاخره صیغه افعل این وضعیت للوجوب و تدل علیه بناء العقلاء، تدلّ علیه ظهور
الکلام، تدل علیه التبادر. اگر انصراف هم درست باشد تدلّ علیه انصراف لفظ.
خب اینها همه
بالاخره یک حرف میزنند حالا من که عرض میکنم وضع استاد بزرگوار ما حضرت امام که
میفرمایند ظهور یا مرحوم آخوند که میفرمایند بنای عقلاء یا صاحب معالم و امثال
اینها که میگویند تبادر- که صاحب معالم هم اوّل میگویند تبادر- که صاحب معالم
اول هم میگویند بعد منکر میشوند.بنای عقلاء یا صاحب معالم و امثال اینها که میگویند
تبادر- که صاحب معالم همه اوَل میگویند تبادر، که صاحب معالم هم اول میگویند بعد
منکر میشوند- صاحب قوانین میگویند بعد منکر میشودند. صاحب قوانین میگویند بعد
منکر میشوند- صاحب قوانین میگویند تبادر اینها همه و همه در این حرف متفقند این
که صیغه افعل و ما بمعناه یدل علی الوجوب لاقرینه و اگر بخواهیم بگوییم استحباب
قزینه میخواهد، صاحب معالم (رضوان الله تعالی علیه) اصلقضیه را قبول دارند یعنی
میفرمایند که صیغه افعل دال بر وجوب است الا این که کثرت استعمال یک اشتراک درست
کرده میفرمایند که به اندازهای صیغه افعل در استحباب در روایات ما استعمال که
شده مجاز مشهور این مجاز مشهور را- اگر معانی و بیان خوانده باشید- این طور معنا
میکنند که یک لفظی یک معنا دارد الا این که در معنای دیگر استعمال میشود به
اندازهای که درگر هر دو احتیاج پیدا میکنند به قرینه که اگر هر دو قرینه
بخواهند به آن میگویند مجاز مشهور اگر آن اصل قرینه بخواهد آن فرع قرینه نخواهند
گویند وضع تعیّنی اگر اولی قرینه نخواهد دومی قرینه بخواهد میگویند مجاز توی
معانی بیان این طور است امّا مرحوم صاحب معالم این حرف را توی معالم نمیزنند میفرمایند
که این لفظ به اندازهای استعمال شده که اگر قرینه در کار نباشد توقف است و با
قرینه باید بگوییم که این وجوب است یا این استحباب است اسم این را گذاشتهاند
مجاز مشهور که این ایرادی که به ایشان کردهاند که آقا این مجاز مشهور نیست
ظاهراً از نظر ادباء مجاز مشهور همین است دیگر یعنی لفظ استعمال بشود در معنای
مجازی به اندازهای که وقتی لفظ را استعمال میکنند. توقف است و هر کدام احتیاج
به قرینه دارد و صاحب معالم این را مدعی هستند.
مرحوم آخوند
در کفایه اگر مطالعه کرده باشید ایشان صاحب معالم را رد میکنند میفرمایند که این
که فرمودید کثرت استعمال کثرت استعمال در وجوب هم هست این جور نیست که استحباب بیش
از وجوب باشد صیغه أفعل همین طور که در استحباب بکثره استعمال میشود در وجوب هم
بکثره استعمال میشود این اوّلاً ثانیاً میفرمایند که کثرت استعمال دالّ بر این
نیست که ما حقیقت را از دست بدهیم میفرمایند این لفظ را صاحب معالم هم ذکر
کرده«ما من عامّ الّا و قد خصّ»در حالی که این قاعده را داریم عمومی نداریم که
تخصیص نخورده باشد امّا وقتی که بدون قرینه عامّ را بگویند ازش استقراراراده میکنند
پس صرف کثرت استعمال دلیل بر این نیست که ما قائل به مجاز مشهور میشویم یا حقیقت
را از دست بدهیم.
علی الظاهر دو
ایراد مرحوم آخوند به صاحب معالم هیچ کدام وارد نیست ایراد اوّل که ایشان میفرمایند
در وجوب هم زیاد استعمال شده خب صاحب معالم هم میگوید مجاز مشهور میگوید هر کدام
اینها قرینه می خواهد در آن زیاد استعمال شده برای استحباب زیاد هم استعمال شده
برای استحباب زیاد هم استعمال شده برای وجوب به اندازهای که مجاز مشهور شده دیگر
آن حقیقت احتیاج به قرینه دارد آن هم (مجاز هم) احتیاج به قرینه دارد پس این جمله
مرحوم آخون که میفرمایند اگر در استحباب زیاد استعمال شده در وجوب هم زیاد
استعمال شده در وجوب هم زیاد استعمال شده این ردّ صاحب معالم نیست لذا صاحب معالم
هم همین را میگوید.
و امّا آن
قضیه ما من عام الّا و قد خصّ از بحث مابیرون است، بحث این نیست که عام ده تا
تخصیص خورده این که تخصیص مستهجن است اصلاً حجت نیست بحث ما با عام این تفاوت را
دارد که ما در عمومتان عامّی نداریم تخصیص نخورده باشد امّا چند تا تخصیص؟ خب یکی
دو تا آنکه ما ما من عامّ الّا و قد خصّ آن است بحث ما چیست بحث ما این است که
صیغه افعل صد تا تخصیص خورده صد جا استعمال شده در استحباب اگر بخواهیم در ردّ
صاحب معالم مثال بزنیم باید بگوییم آقا عام همه صد تا تخصیص خورده خب صاحب معالم
میگوید اگر ده تا تخصیص هم بخورد دیگر به درد نمیخورد.می شود عام مستهجن عام
مستهجن حجت نیست بنابریان دو تا ایراد صاحب کفایه به صاحب معالم هیچ کدام وارد
نیست بله ما باید اصلش را منکر شویم و آن این است که بنای عقلاء قرآن ما روایات ما
ولو این که لفظ در استحباب استعمال شده امّا با قرینه است.
لذا برای وجوب
قرینه نمیخواهیم برای استحباب میخواهیم ردّ صاحب معالم این است که در مجاز مشهور
هر دو قرینه میخواهد امبا ما نحن فیه صیغه افعل در وجوب استعمال میشود قرینه هم
نمیخواهد در استحباب استعمال میشود
قرینه نمیخواهد در وجوب اسنعمال میشود بکثره امّا در استحباب استعمال میشود لا
بکثره؛(بنابراین یا باید) اصل حرف صاحب معالم را منکر شویم بگوییم اصل فرمایش شما
را قبول نداریم و (یا اگر) اصل فرمایش را قبول کنیم دو نت ایرا مرحوم آخوند
هیچکدام وارد نیست.
هر کجا اگر
قرینه توی کار باشد برای وجوب یا برای استحباب که هیچی آن میشود مستحب آنهم میشود
واجب هر کجا نوقف باشد میشود مجاز مشهور یعنی هر دو قرینه میخواهد. هر کجا که
اولی باشد یعنی وجوب دومی نباشد یعنی استحباب خب آن وضع نعیینی هر کجا که دومی
باشد اولی نباشد یعنی آن مجاز قرینه نخواهد وحقیقن است آن وجوب قرینه بخواهد میشودو
وضع نعیّنی و مرحوم صاحب معالم میفرماید هردو قرینه میخواهدلذا قلئل به مجاز
مشهور هستند نه وضع تعیّنی ما اصل قضیه را منکریم. اینکه نه وضع نعینی هستنه مجاز
مشهور دلیلش هم همین است که استعمالها همه و همه بدون قرینه دالّ بر وجوب است
لبناء العقلاء لظهور الکلام و امثالاینها که گفنیم و امّا برای استحباب حنماً
قرینه میخواهد حالا ولو این که بکثره هم باشد. امّا کثرت به طوری که توقفی در کار
باشد یا وضع را تغییر بدهد هیچکدام نیست.
این خلاصه حرف
تا اینجا.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد