اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
مرحوم آخوند
رضوان الله تعالی علیه در امر چهارمی که راجع به امر صحیح و اعم بحث میکنند نتیجه
گیری میکنند و میفرمایند که اگر ما صحیحی شدیم تمسک به اطلاقات نمیشود کرد
لاجمال الخطاب
اما اگر اعمی شدیم تمسک به اطلاقات میشود کرد برای این که خطاب مجمل نیست و
مطلقش هر چه دلالت میکند به آن تمسک میکنیم. آن وقت یک مقدار جلوتر میروند، آخر
کار میفرمایند در باب معاملات، اگر صحیحی شدیم تمسک به اطلاقات میشود کردبرای
خاطر این که (همان تقریری که در اطلاقات هست) مولا در مقام بیان است؛ قرینهای
ذکر نکرده، پس بنابراین مطلق اراده کرده است و از متشابهات و مجملات کفایه همین
جاست در اولش نفهمیدگی داریم، در آخرش هم نفهمیدگی هست، امیدواریم که با فکر
بتوانیم این نفهمیدگی را حل کنیم.
تمسک به
اطلاقات معنایش این است که اگر مثلاً مولا گفته نماز بخوان حالا این نماز یک مرکب
اختراعی است، اصلاً مجمل است، نمیدانم چیست؟
لذا از شارع
مقدی میپرسم نماز چیست؟ شارع مقدس برایم بیان میکند، میفرماید الله اکبر بگو،
حمد و سوره بخوان، رکوع برو، سجده کن، تشهد بخوان و سلام بده و دیگر ساکت میشود
به این معنا که من گردش میکنم در گفته های شارع مقدس چیزی به غیر از اینها پیدا
نمیکنم. حالا یک شک هم دارم و آن شک من این است که آیا جلسه استراحت- که یک
اختلاف بین شیعه و سنی هست- این جزء نماز است یا نه، یعنی وقتی که من از سجده سر
برمی دارم باید بنشینم بدنم آرام بگیرد آن وقت برخیزم برای رکعت دوم. یا این که
مثل سنی ها که مقیدند به این که وقتی که از سجده بلندشدند صاف بلند شوند و
بایستند، (به این میگویند جلسه استراحت) شیعه میگوید استراحت واجب است، سنی میگوید
نه واجب نیست حالا من شک میکنم که آیا جلسه استراحت توی نماز واجب است یا نه، میگردم
این طرف و آن طرف آبی که مظانش است پیدا نمیکنم وقتی پیدا نکردم اطلاق گیری میکنم
اطلاق گیری چیست؟ میگویم مولا در مقام بیان اجزاء و شرایط بود، جلسه استراحت و
جزء و شرط قرار نداد، پس نیست؛ مولا در مقام بیان مراد بود و قرینهای ذکر نکرد
جلسه استراحت را ذکر نکرد پس نیست حالا
واقعا میخواهد باشد میخواهد نباشد و اطلاق که به ما نمیگوید واقعا نیست، ممکن
است جلسه استراحت جزء نماز باشد اما اطلاق به ما میگوید جزء نماز نیست. به این میگویند
اطلاق گیرد. در حالی که خطاب اجمال دارد یعنی «صلاه» را نمیدانم چیست؟ صلاه را
شارع مقدس باید بیان بکند اجمالش را او باید رفع بکند و اما من اطلاق گیری میکنم
راجع به صلاه و میگویم این مرکب اختراعی نه جزئیش را شارع مقدس گفت و دیگر نگفت
نمیدانم جزء است یا نه؟ نه. به جای این اطلاق، برائت هم مینشیند. اگر من
نتوانستم جایی اطلاق گیری بکنم آن وقت میآیم سراغ برائت. میگویم که: من میدانم
تکبیره الاحرام، حمد و سوره، رکوع و سجده، تشهد، میدانم برای من واجب است اما
زائد بر این نمیدانم که جلسه استراحت هم برایم واجب است یا نه؟ «رفع ما لایعلمون»
لذا برائت جای اطلاق مینشیند و همیشه هم همینطور است یعنی همه جا اصول عملیه به
جای اطلاق است به جای عام است. آن وقتی که عام نداشته باشیم. اطلاق نداشته باشیم،
آن وقت نوبت برائت میرسد، اسمش را میگذاریم اقل و اکثر ارتباطی و در اقل و اکثر
ارتباطی خُب، دیگر شیخ انصاری به این طرف،
همه و همه برائتی هستند، تقریبش هم این است که من عرض کردم. ما صحیحی باشیم همین
است ، اعمی هم باشیم همین است.
برای خاطر این
که ما صحیحی باشیم یا اعمی باشیم، مرکبات اختراعی شارع، همهاش اجمال خطاب است.
جایی نیست که اجمال خطاب نباشد. مرکبات عرفی اجمال خطاب ندارد برای خاطر این که
عرف رفع اجمال میکند اما موضوعات شرعیه مثل نماز، روزه، خمس و زکات و حج و امثال
اینها همه، اختراعات هستند. شارع مقدس همین طور که حکم دارد، موضوعش را هم تعیین
کرده؛ ما صحیحی باشیم معنایش این است که نمیدانم نماز صحیح چیست؟ اطلاق گیری میکنم
به این تقریبی که عرض کردم، اعمی باشیم، معنایش این است که میدانم که نماز باطل را
هم، اگر یک نماز صوری باشد، عرف این نماز میگوید چنانچه تامّ الاجزاء و الشرائط
را هم نماز میگوید. باز، اگر در یک جزئی یا شرطی شک کدرم، اگر اطلاق باشد اطلاق
گیری میکنم، اگر نه برائت گیری میکنم، اصلاً مسأله صحیح و اعم هیچ ربطی به اطلاق
و برائت ندارد و در وادی است.آن در وادی خودش و آن هم در وادی خودش است.به عبارت
دیگر شارع مقدس گفته: نماز بخوان من نمیدانم نماز چیست؟ صحیحی هم هستم اصلاً نمیدانم
این نماز در خارج صدق میکند یا نه؛ (نماز منهای جلسه استراحت) خُب، من کار به نماز اصلاً ندارم اجمال خطاب هم هست.
اقیموا الصلاه هم هیچ کاری برای من نمیتواند بکند، پس کی میتواند برایم کار
بکند؟ آن وسایل الشیعه، آنکه بیان کرده نماز چیست؟ میروم در روایتها نماز شارع
مقدس را بدست میآورم. گفته تکبیره الاحرام بگو، گفته حمد و سوره بخوان، گفته رکوع
کن، سجده کن، تشهد بخوان سلام کن اما نگفته جلسه استراحت کن. خُب، نمیدانم جلسه استراحت واجب است یا نه؟ میگویم
مولا در مقام بیان خصوصیات بوده است(یعنی میخواسته صلاه برایم درست کند) جلسه
استراحت را نگفته است، پس بنابراین جلسه استراحت واجب نیست، به این اطلاق. این را
«سکوت در مقام بیان» هم میگویند. مولا در مقام بیان بوده ساکت از جلسه استراحت،
سکوت در مقام بیان، دلیل بر عدم وجوب جلسه استراحت است. خُب، وقتی این اطلاق را با اینجور که اطلاق گیری
کردم دیگر مساله ما حل میشود ما صحیحی باشیم همین است. عمی باشیم همین است و در
اجمال خطاب راجع به موضوعات اختراعیه فرقی بین صحیح و اعمی نیست.
در جلد دوم در
اقل و اکثر ارتباطی اینهایی که من گفتم مرحوم آخوند همهاش را گفته است هم در
اطلاقش هم در برائتش. مثل صاحب جواهر و امثال اینها هم که اشتغالی شدند، آنها نه
از راه صحیحی و اعمی ؛ آنها از راه دیگری میگویند نماز به ذمه من است اشتغال
یقینی برائت یقینی میخواند جلسه استراحت را باید بیاورم تا یقین داشته باشم نماز
را آورده ام. خُب، مرحوم آخوند در اقل و
اکثر ارتباطی جوابشان را میدهد، نه، کی گفته باید نماز واقعی بیاوریم ما باید
نماز مأمور به بیاوریم، آنک وظیفهام هست باید بیاورم، وظیفه من این است که اطلاق
و برائت به من میگوید جلسه استراحت واجب نیست. لذا به قول مرحوم آخوند آن علم
اجمالی مبدل به علم تفصیلی و شک بدوی میشود و این که نه جزء واجب است، یک جزء نمیدانم
واجب است یا نه؟ «رفع ما لایعلمون» میگوید: نه، به قول مرحوم آخوند آن جزء برائت
را کنار آن نه جزء میگذارم به مولا میگویم این نمازت، نمیتواند هم بگوید نه،
برای خاطر این که خودش فرموده است.
خب اگر این
حرف درست باشد که مسلماً درست است این حرف مرحوم آخوند که میفرمایند «اگر ما
صحیحی شدیم، دیگر اطلاق گیری نمیتوانیم بکنیم برای اجمال خطاب» بهشان عرض میکنیم
این خیلی اشکال دارد اولا شما صحیحی هستید، هزارجا و بیشتر، در فقه تمسک به اطلاق
میکنید و اگر حرف شما درست باشد اصلاً در و تخصت اطلاقات از نظر شما بسته میشود
و شما کسی نیستید که تمسک به اطلاق نکنید، این اولا و ثانیا شما همین جا میفرمایید
تمسک به برائت میتوانم بکنم، تمسک به اطلاق نمیتوانم بکنم، چه فرقی دارد؟ اگر
تمسک به برائت میتوانی بکنی، تمسک به اطلاق هم میتوانی بکنی، اگر تمسک به اطلاق
نمیتوانی بکنی برای اجمال خطاب تمسک به برائت هم نمیتوانی بکنی و این «باؤک تجر
و بائی لم تجر» این دیگر هیچ وجهی ندارد و حرف سوم این که به آخوند میگوییم آقای
آخوند، اصلاً بحث صحیح و اعمی ربطی به اطلاق و برائت ندارد. آن یک وادی برای خودش
طی میکند، آن هم یک وادی برای خودش طی میکند.
خب من نمیدانم
نماز چیست؟ حالا که نمیدانم نماز چیست؟ یک دفعه نماز صحیح را نمیدانم چیست؟ یک
دفعه نماز اعم از صحیح و فاسد را نمیدانم چیست. خُب، کاری به نماز ندارم نمیدانم نماز چیست مرکب
اختراعی است، خود شارع مقدس باید تعیین کند خُب،
میآیم سر بیانات شارع بیانات شارع این است که هر چه گفته است به آن عمل میکنم
به این میگوییم اطلاق هر چه نگفته است و نتوانستهام تمسک به اطلاق بکنم با
برائت میگویم هر چه گفتی چشم. آنچه نگفتی رفع مالایعلمون.
این سه تا
ایراد من را اگر بتوانید رفع بکنید، آن وقت شاید یک کسی بتواند فرق بگذارد بین
صحیحی و اعمی که آن هم مشکل است و الا اگر این سه تا ایراد من رفع نشود معنایش این
است که ما صحیحی باشیم یا اعمی باشیم میتوانیم تمسک به اطلاق بکنیم و میتوانیم
تمسک به اصول عملیه بکنیم، چنانچه دیدن و سیره مرحوم آخوند چنین است که در حالی که
صحیحی هستند هم تمسک به اطلاق میکنند در اجمال خطاب و هم تمسک به برائت. یک جا
نداریم که مرحوم آخوند توی فقه بگوید من اینجا تمسک به اطلاق نمیتوانم بکنم چون
صحیحی هستم. دوش به دوش آن افرادی که تمسک به اطلاقات میکنند و اعمی هستند مرحوم
آخوند تمسک به اطلاقات میکند و اخصی هستند، صحیحی هستند. حالا مرحوم آخوند میرسند
به باب معاملات، در باب معاملات میفرمایند که ما هم تمسک به اطلاق میتوانیم
بکنیم، هم تمسک به برائت، چرا؟ همین تقریبی که من الان عرض کردم، همین تقریب را در
همین صحیحی و اعمی در باب معاملات میفرمایند، میفرمایند اگر معاملهای انجام شد
و من نمیدانم در این معامله آیا قبض لازم است یا نه؟ یا عربیت لازم است یا نه؟
آیا اتصال بین ایجاب و قبول لازم است یا نه؟ میفرماید اطلاق برای این که مولا در
مقام بیان مرادش است، نگفته ایجاب و قبول عربی پس مطلق اراده کرد، چه ایجاب و قبول
فارسی، چه ایجاب و قبول عربی، اتصال عرفی کفایت میکند برای خاطر این که اطلاق بعد
هم میگوید نه برائت.
من نمیدانم
در این ایجاب و قبول آیا عربیت شرط است یا نه، میگوید رفع ما لایعملون، همین حرفی
که من از ایشان جایی دیگر نقل کردم و در باب عبادات آوردمش، ایشان همین را همین جا
در باب معاملات میآورند و میفرمایند که هم اطلاق، هم برائت، یک مقدار ایراد واضح
تر، این که همین جا در باب عبادات ایشان میفرماید اطلاق گیری نمیتوانم بکنم اما
برائت میتوانم جاری بکنم، برائت چرا میتوانم جاری کنم به همین تقریبی که من عرض
کردم میفرماید: برای خاطر این که نمیدانم آیا واجب است یا واجب نیست «رفع ما
لایعلمون» در حالی که اگر اطلاق گیری نتواند بکند باید بگوید اشتغال، میگوید
برائت و این از عجایب کفایه است که در این چند صفحه این ایرادهایی که من عرض کردم
وجود دارد، البته معّما بوده، این معما حالا واضح شده و راستی این معماها که
اینقدر واضح است آن مطلب اولشان که اصل راجع به صحیح و اعم چیست؟ که من (استاد)
سالبه به انتفاء موضوعش کردم، آن مطلب دومشان راجع به قدر متیقن گیری که نمیتوانستند.
آن مطلب سومشان که ادله تبادر از طرفین میآوردند و این هم حرف چهارمشان که اطلاق
گیری در حالی که نمیکنند، میکنند در حالی که میکنند نمیکنند، در باب عبادات
،نه؛ در باب معاملات، آری.
لذا مرحوم
آخوند در باب عبادات میگویند: اجمال خطاب هست بنابراین اطلاق ،نه در باب معاملات
میگویند: اطلاق، آری. یعنی در باب نماز اگر شک کدرم جلسه استراحت هست یا نه ایشان
میگویند اشتغال: الا اینکه بعد میگویند تمسک به برائت. اما در باب معاملات که
نمیدانم آیا ایجاب و قبول عربیتش شرط است یا نه، میگویند: اطلاق میگوید نه،
برائت هم میگوید نه(عربیت لازم نیست) در حالی که این یک تهافت است دیگر. اگر شما
در باب معاملات توانستید اطلاق جاری بکنید به این معنا که میگوید مولا در مقام
بیان مراد است، قیدشرعی برای ایجاب و قبول عربی نیاورده، پس لازم نیست، همین را
بیاورید توی نماز،بگویید مولا در مقام بیان مراد است. اجزاء تماز را دادر تعیین میکند.
جلسه استراحت را تعیین نکرد. پس اطلاق. یعنی نمیدانم جلسه استراحت واجب است یا
نه، اطلاق؛ یعنی نمیدانم لازم است یا نه، میگویم: مولا نگفته پس لازم نیست. برائتش
هم نمیدانم لازم است یا نه، رفع ما لایعلمون. این راجع به جلسه استراحت بیا در
باب معاملات، ایجاب و قبول عربی نمیدانم شرط است یا نه، اطلاق میگوید نه، چون که
مولا نگفته، روایات باب معاملات را گشتم پیدا نکردم، خُب، اطلاق. حالا اطلاق مقامی اسمش را میگذارند،
باشد فرقی نمیکند(سکوت در مقام بیان) و راجع به برائتش هم، اگر ماس سکوت در مقام
بیان و اطلاق مقامی و اینها را قبول نداشته باشیم که مرحوم آخوند قبول دارد.
خُب، من نمیدانم آیا ایجاب و قبول بطور
عربی لازم است یا نه، یعنی این «بیع» که یک موضوع عرفی است این قید شرعی را دارد
یا نه، رفع ما لایعلمون میگوید نه. و این سه تا ایراد مرا اگر بتوانید رفع بکنید
خُب، دیگر لازمه حرف هم یک چیز دیگر میشود
این که همه جا بگوییم اجمال خطاب و اگر نتوانیم رفع بکنیم ظاهراً باید بگوییم که
بحث صحیح و اعمی که مربوط به اطلاقات نیست؛ همچنانکه بحث صحیح و اعمی اول کفایه
آمده و بحث اطلاقات آخر کفایه آمده، اصلاً اینها دو تا بحث است و هیچ ربطی به هم
ندارد. و ممکن است ما صحیحی بشویم و تمسک به اطلاق بکنیم برائتی بشویم. ممکن است
ما اعمی بشویم اما تمسک به اطلاق نتوانیم بکنیم و اشتغالی هم بشویم.
حالا دو تا
بحث دیگر در صحیح و اعم مانده و این دو بحث گرچه در خصوص صحیح و اعم خیلی فائده
نداشته باشد اما اصل بحث خیلی مفید است یک راجع به این است که معاملات وضع شده
برای سبب یا برای مسبب، خیلی بحث خوبی است. یکی هم بحث این که اجزاء و شرایط را
مرحوم آخوند منقسم کرده به پنج قسم:اجزاء و شرایط ماهیت، اجزاء و شرایط فرد، اجزاء
و شرایط به طور ظرف و مظروف، حرف خوبی است، اینهم یک بحث است إن شاء الله اگر بشود
فردا دو بحث را با هم مباحث میکنیم. إن شاء الله.
و صلی الله علی محمد و آل محمد
- و منها: ان ثمره النزاع الخطاب علی القول الصحیحی و عدم جواز
الوجوع الی الطلاقه فی رفع ما اذا شک فی جزئیه شیء للمامور به او شرطیه اصلا...»
(کفایه الاصول اصلاً 45-44 چاپ جامعه مدرسین)
- «و جواز الرجوع الیه فی ذلک علی القول الاعمی فی غیر ما احتمل
دخوله فیه ما شکّ فی جزئیته أو شرطیّته (کفایه الاصول اصلاً 45-44 چاپ جامعه
مدرسین)»
-«الثانی: ان کون الفاظ المعاملات اسامی للصحیحه لایوجب اجمالها
کالفاظ العبادات، کی لایصحّ التمسک باطلاقها عند الشکّ فی اعتبار شیء فی تأثیرها
شرعاً ... (کفایه الاصول اصلاً 45-44 چاپ جامعه مدرسین)»