عنوان: قواعد / قاعده قرعه / چند امر مقدماتى
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

قرعه يك اصل عقلائى است كه مردم در بن بست‏ها به آن متوسل مى‏شوند، كه در روايات ما آمده: «القرعة لكل امرٍ مشكل».[1] اگر انسان در بن بست واقع شد براى رفع بن بست متوسل به قرعه مى‏شود. از نظر قرآن اين مربوط به اسلام هم نيست، سابقه زيادى دارد.

قرآن شريف راجع به حضرت يونس مى‏فرمايند وقتى فرار كردند و رفتند در آن كشتى كه نهنگ آمد جلو، بنا شد يكى از اينها فدايى ديگران بشود، گفتند چه كنيم؟ گفتند قرعه مى‏كنيم؛ «فساهم»[2] بالاخره قرعه كشيدند و بنام حضرت يونس در آمد. در روايات دارد كه دو سه مرتبه قرعه كشيدند چون نمى‏خواستند حضرت يونس را فداى ديگران كنند، ولى بالاخره به نام حضرت يونس در آمد و او را انداختند در دريا و نهنگ او را بلعيد. و يا در باب حضرت زكريا و حضرت مريم كه قرآن مى‏فرمايد وقتى دنيا آمد گفتند كى تكفل اين دختر خانم را بكند؟ بلاخره گفتند قرعه مى‏كنيم و بنام هر كه در آمد متكفل او است. بنام حضرت زكريا در آمد و قرآن مى‏گويد تكفل مريم را حضرت زكريا گرفت به قرعه‏اى كه شد.[3] و نظيرش هم در روايات و هم در قرآن هست به اينكه در مشكل مى‏گويند آنچه عقلاء مى‏كرده‏اند.

اين استخاره‏اى كه الان در ميان است، اين همين است يك ما به الامتياز با قرعه دارد، البته يك ما به الاشتراك هم دارد؛ مابه الاشتراك او همين است؛ كه انسان اگردر بن بست واقع شد، براى رفع بن بست استخاره بكند، كه از نظر شرع اين است كه اگر عقل خودش كار كرد، استخاره نبايد كار كند، اگر مشورت كار كرد استخاره نبايد كار كند. اما اگر عقل او كار نكرد، مشورت كار نكرد، يك امر مهمى هم باشد، آنوقت استخاره بايد بكند، يعنى در بن بست. اين همان قرعه است، القرعة لكل امر مشكل. براى اينكه رفع بن بست بشود، و شارع مقدس استخاره را تجويز كرده و اينكه بعضى گفته‏اند ما دليل بر استخاره نداريم، حالا علاوه بر اينكه دليل داريم، مرحوم صاحب جواهر هم استدلال به قرآن مى‏كند و هم استدلال به روايت و ادله او تمام است، اما يك امر عقلى بيشتر نيست. دليل هم نداشتيم اسلام بايد استخاره داشته باشد، براى اينكه انسان را در بن بست قرار دادن كه نتواند رفع مشكل خودش را بكند، اين نمى‏شود، اسلام فكرى كرده كه آن همان استخاره است. كه استخاره با قرعه اين نظر تفاوتى ندارد.

يك ما به الامتياز دارد قرعه با استخاره و آن اين است كه قرعه مصلحت انديشى نمى‏كند، براى اينكه در قرعه وقتى نمى‏داند اين راه را برود يا آن راه را عقلاء مى‏گويند گير نكن يك طرف را بگير و برو. اما اين طرف واقعيت نيست.اما در استخاره چون مشورت با خداست، مى‏دانيم يك مصلحتى در
خوبى هست، يك مفسده‏اى در بدى هست. البته علم غيب از خدا نبايد بخواهيم، نه، استخاره تفأل است، بعضى از اوقات هم مردم از ما علم غيب
مى‏خواهند، اين هم يك خرافات است. اما آن استخاره‏اى كه اسلام دارد، اين است كه حالا كه در بن بست هستم، با خدا مشورت مى‏كنم و اين غير آن قرعه است، در قرعه با خدا مشورت نمى‏كند، اگر باخدا مشورت كند، قرعه مى‏شود استخاره پس در قرعه رفع مشكل مى‏كند، اما در استخاره چون مشورت با خداست، مصلحت انديشى مى‏كند كه اين كار آيا مصلحت من است يانه، اگر خوب آمد، مى‏گويد مصلحت تو است، نه اينكه به او برسى، شايد به او هم نرسد اما مصلحت او همين باشد. بالاخره در استخاره وقتى خوب آمد مصلحت هست، مى‏دانيم با پروردگار كه با او مشورت كرديم خلاف مشورت نمى‏كند و به من مى‏گويد مصلحت تامه ملزمه دارد، چنانچه اگر بد هم آمد، بد او هم مفسده دارد و از همين جهت استاد ما علامه طباطبائى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» مى‏فرمودند استخاره روى استخاره خذلان مى‏آورد. لذا اين امتياز را با قرعه دارد كه در قرعه مصلحت انديشى نيست و رفع مشكل است، اما در استخاره علاوه بر اينكه مصلحت انديشى است رفع مشكل هم هست، از همين جهت هم
در قرعه توجه الى اللّه‏ شرط نيست، يهودى باشد، دهرى باشد مى‏تواند قرعه بكشد، اما در استخاره توجه الى اللّه‏ شرط است. حالا بعد هم روايت دارد، روايت داريم كه سه تا صلوات بفرست، اين توجه الى اللّه‏ است، آيه «و عنده مفاتح الغيب»
[4] را بخوان. اين توجه الى اللّه‏ است، اينها كه بيان مصاديق است، اينها در روايات آمده يا در كلمات بزرگان آمده همه توجه الى اللّه‏ است. لذا اين را مى‏خواهم بگويم كه در قرعه توجه الى اللّه‏ نمى‏خواهد، اما در استخاره توجه الى اللّه‏ مى‏خواهد. حالا توجه الى اللّه‏ به هر چه شده، به يك لاحول و لاقوة الا باللّه‏، با يك صلوات، با يك آيه خواندن و امثال اينها و اين اقسام استخاره همه‏اش درست است؛ براى اينكه آنچه كه ما مى‏خواهيم اين است كه ما مشورت مى‏كنيم از خدا و اين مشورت كردن با خدا از تسبيح چهار پنج قسم است، همين طور كه در كلمات بزرگان آمده، در قرآن شريف هم چهار پنج قسم است مثلاً آيه اول هرچه گفت، يا آيه يازدهم از همان صفحه هر چه گفت، يا يازده ورق بزن، سطر يازدهم هرچه گفت، همه اينها درست است، همه مصلحت انديشى است. در قرعه هم همين است، يك دفعه شير و خط مى‏كند، درست است، يك دفعه كاغذ بازى مى‏كند، قرعه درست است، كاغذى را
مى‏نويسد به نام حسن و كاغذى را بر مى‏دارد بنام حسين به هم مى‏زند آن قسمت را كه حسن برداشت مال حسن مى‏شود آن قسمت را كه حسين برداشته مال حسين مى‏شود. با شيرو خط هم مى‏شود، يا چشم‏ها را ببند و از اين دو تا يكى را بردار. اينها همه از باب مثال است و همه درست است.

 آنچه تا اينجا استفاده كرديم اين است كه قرعه يك اصل عقلايى است، اصل عملى است و اينكه اين بزرگان مى‏گويند ما اصل عملى در اسلام نداريم، بلكه خيلى داريم، يكى همين قرعه است، و استخاره هم همين قرعه است يعنى از مصاديق قرعه استخاره‏اى است كه در اسلام آمده است. گفته‏اند در بن بست‏ها قرعه بكش يا در استخاره وقتى كه در بن بست واقع مى‏شوى مصلحت انديشى كن از خدا، هرچه استخاره فرمود، عمل كن. و اين قرعه و استخاره اتفاقا از نظر روانشناسى، از نظر روانكاوى خيلى هم بالاست؛ براى اينكه بدترين حالات براى انسان اين است كه انسان در حال ترديد بماند و خيلى خطرناك هم هست كه انسان نتواند تصميم بگيرد و حال ترديد و يك وسوسه فكرى بر او حكمفرما باشد و  حال يأس براى او پيد شود كه بالاترين حالات است از نظر بدى و قرعه رفع خطر و بن بست مى‏كند و بلاخره كار را آسان مى‏كند از نظر اجتماعى و اگر دليل هم براى استخاره نداشتيم، اين بهترين دليل بود، علاوه بر اينكه دليل هم بر استخاره داريم .

مطلب دومى كه اينجا بايد گفته شود تاوارد در بحث شويم، اين است كه و مما ذكرنا يظهر اينكه هر اصل عملى و هر اماره‏اى مقدم بر قرعه است، براى اينكه ولو اينكه اصول عمليه موضوع او شك است، اما اين بعد ازهر اماره و اصلى واقع شده، رفع مالايعلمون ورود پيدا مى‏كند بر قرعه، استصحاب ورود پيدا مى‏كند بر قرعه؛ براى اينكه وقتى رفع مالايعلمون جارى كردى در موضوعات، با رفع مالايعلمون ديگر اين مشكل نيست، وقتى استصحاب جارى كرد، در موضوعات، ديگر نوبت به قرعه نمى‏رسد، وقتى كه خبر واحد گفت اين زيد است، رفع مشكل شد، كشف هم ندارد، اما علاوه بر اينكه كشف ندارد، چون موضوع او مشكل است، القرعة لكل امر مشكل. از اين جهت هم امارات و همه اصول عمليه مقدم مى‏شود بر اين و تقدم او هم تقدم ورود است و ورود آن بود كه دليلى بيايد، موضوع دليل ديگر را از بين ببرد، يعنى سالبه به انتفاء موضوع بكند. اينجا هم همين طور است، القرعة لكل امر مشكل، رفع مالايعلمون مى‏گويد تو مشكل ندارى، القرعة لكل امر مشكل، لاتنقض اليقين بالشك مى‏گويد تو مشكل ندارى، من استولى على شى‏ء فهو له مى‏گويد تو مشكل ندارى، چنانچه خبر ثقه وقتى خبر داد كه اين نجس است، اين پاك است، اماره مى‏گويد تو مشكل ندارى و القرعة لكل امر مشكل مى‏شود سالبه به انتفاء موضوع. اين هم مطلب دوم كه اين شد كه خودش اين يك اصل عقلايى است و همه اصول عمليه، فضلاً از همه امارات مقدم است بر قرعه. حرف سوم اينكه اين قرعه يا استخاره مختص به موضوعات است نه احكام. حالا علاوه بر
اينكه سيره و ضرورت هست، دليل عقلى هم هست و آن اين است كه در احكام هيچ جا براى ما مشكل باقى نمى‏ماند، يعنى يك فقيه وقتى وارد در فقه شد، معنا ندارد در حكمى بگويد نمى‏دانم. در هر حكمى مى‏گويد مى‏دانم و لو اينكه دانستن او اصل عملى باشد، حالا ولو در تخيير، و در دوران امر بين محذورين، در دوران امر بين محذورين، عقل ما مى‏گويد تخيير، مى‏خواهى نماز جمعه بخوان، مى‏خواهى نخوان، يعنى عقل ما حكم به تخيير مى كند. على كل حالٍ مجتهد مطلق از اول فقه تا آخر فقه مى‏گويد مى‏دانم، مدارك را بده دست مجتهد تا برايت حل كند، ولى اگر جايى اتفاق افتاد كه گفت لايبعد، الاقوى، اينها اصطلاحات فقهى است، حقيقت او هم بر مى‏گردد به آن احتياطهاى و جوبى، يا احتياط‏هاى مستحبى كه ماوراى دانستن و ندانستن است، از تقوى سرچشمه مى‏گيرد. اينكه گفته‏اند اجماع داريم و مسلم است پيش اصحاب اينكه قرعه مختص به موضوعات است، براى خاطر همين است كه درحكم مشكل نيست، وقتى در حكم مشكل نيست، پس جاى قرعه نيست، قرعه موضوع او لكل امر مشكل است. در احكام چون مشكل نيست، چون بايد عقل خودش را بكار بيندازد، همان كه در استخاره گفتم در استخاره اگر عقل او كار بكند جاى استخاره نيست، براى اينكه وقتى امر مشكل نباشد جاى استخاره نيست و استخاره لكل امرٍ مشكل است. پس آنجا جاى استخاره و قرعه است كه
مشكل باشد، لذا در احكام نيست. اينكه براى فقها مسلم است كه قرعه مختص به موضوعات است نه احكام، علاوه بر اينكه سيره قطعيه روى او داريم، سيره عقلاء روى آن داريم؛ براى اينكه دليل قرعه همان سيره عقلاء است. فرع بعدى ما اينكه اين قرعه آيا مختص به حاكم است؟ آيا مختص به منازعات است؟ آيا مختص به قضاوت است يا همه چيز؟ يك اختلاف بالايى است در قرعه كه فردا مى‏گويم از كجا سرچشمه گرفته است. بعضى‏ها گفته‏اند اين قرعه مختص به حاكم شرع است، بعضى‏ها گفته‏اند مختص به محاكمات و قضاوت است، بعضى‏ها مى‏گويند مختص به منازعات است و ما مى‏گوييم مختص به هر امر مشكلى است، چه در حكومت باشد، چه در قضاوت باشد يا در منازعات.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



[1]-شيخ محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعة، پيشين، ج 18، ص 189، باب 13، از ابواب كيفية الحكم، ح 11، و لفظ روايت اين است:«كلّ مجهول ففيه القرعة».

[2]-«فساهم فكان من المدحضين»، سوره صافات 37، آيه 141.

[3]-«و ما كنت لديهم اذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون»، سوره آل عمران 3، آيه 44.

[4]-سوره انعام ، آيه 59.