اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
رواياتى كه در باب
تقليد وارد شده است بحد تواتر است. مرحوم آخوند مىفرمايند تواتر اجمالى است. من
خيال مىكنم اگر كسى روايات در باب 8 و در باب 9 از ابواب صفات قاضى جلد 18 وسائل
را مطالعه كند مىبيند كه تواتر معنوى است. بالاخره روايات زياد است. مرحوم آخوند
مىفرمايند روايات به اندازهاى است كه قطع پيدا مىكنيم به صدور بعضى. به اين مىگويند
تواتر اجمالى، كه اين از اختصاصات مرحوم آخوند«رضوان اللّه تعالى عليه» كه ايشان
اين تواتر اجمالى را درست كردهاند، كه اگر ده تا روايت داشته باشيم، از اين ده تا
روايت علم قطعى و علم اجمالى پيدا مىكنيم كه يكى ازاينها از امام عليهالسلام صادر شده است. به اين مىگويند
تواتر اجمالى. ولى عرض كردم كه بيش از 20، 30 روايت است و معناى تواتر معنوى اين
است كه باندازهاى روايت هست كه بمضمون و محتواى قطع پيدا مىشود. مرحوم صاحب
معالم مثال مىزنند به شجاعت آقا اميرالمؤمنين
عليهالسلام، كه تواريخ همه مجهول و ضعيف است، اما تواريخ به اندازهاى
زياد است كه بمضمون تاريخ، يعنى شجاعت آقا قطع پيدا مىشود.تواتر اجمالى كه
مرحوم آخوند درست كردهاند، قطع به محتوى نيست، بلكه قطع به صدور يكى از روايات
پيدا مىكنيم.
نمىدانم اين
تواتر اجمالى درست است يا نه؟ اگر ده تا ضعيف روى هم بگذاريم آيا قطع پيدا مىشود
كه يكى از ضعيفها از امام عليهالسلام صادر شده است؟ اين خيلى بعيد است. مثلاً ده
تا روايت از ابى هريره و از عايشه و از كعب الاحبار و اينها در صحيح بخارى است،
آيا مىشود بگوييم كه ما قطع پيدا مىكنيم كه يكى از اينها از امام عليهالسلام
صادر شده است؟ على الظاهر بعيد است.
يك اشكال مهمتر
كه اينجا به مرحوم آخوند است اين است كه اين روايتها خيلى از آنها صحيح السند است،
وقتى صحيح السند شد، همان روايات صحيح السند دلالت دارد، ديگر قطع اجمالى
نمىخواهيم. مثلاً اگرما ده تا روايت داشتيم كه دو تا صحيح السند بود، ديگر نوبت
به تواتر اجمالى نمىرسد. ما نحن فيه گفتم روايات باب 8 و باب 9 را مطالعه كنيد،
روايات صحيح السند و ظاهر الدلاله در او خيلى هست و سابقا هم خواندهايم روايات
را. امااينجا مرحوم آخوند مىگويند يكى. «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى
رواة احاديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجة اللّه». اين روايت را
سابقا دربارهاش صحبت كرديم، كه اين روايت را گفتيم گرچه برادر كلينى نقل كرده
است، كه توثيق نشده است، اما خود كلينى كه روايت را نقل مىكند، معنايش توثيق برادرش
است، آن هم در اسرار؛ يك سرى از اسرار را برادرش نقل كند و كلينى در كافى بياورد،
نمىشود گفت ضعيف السند است. خيلى بعيد است. يكى روايت هم مال ابان بن تغلب است كه
سابقا خوانديم و سند او عالى است كه امام باقر عليهالسلامبه ابان فرمودند دوست
دارم بنشينى توى مسجد و براى مردم فتوى بگويى. سابقا رواياتى كه
بيش از ده روايت بود خوانديم كه مىفرمود: «من افتى بغير علم فليتبوء مقعده من
النار»؛ هر كسى فتواى به
غير علم بدهد جاى او در جهنم است. مفهوم اينها هم مىگويد هر كسى فتواى به علم
بدهد جاى او بهشت است. اين روايتها صحيح السند است. فقط در روايتهايى كه مرحوم
آخوند نقل مىكنند بطور اشاره، يك روايت است كه اين روايت را صاحب عروه و مرحوم
شيخ انصارى بطور مرسل نقل مىكنند، در وسائل هم آمده، اما ضعيف السند است. «فامّا
من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه». بسيارى از
بزرگان، نظير محقق ثانى در جامع المقاصد، نظير شيخ انصارى دراجتهاد وتقليد و
درمكاسب و نظير مرحوم صاحب عروه در عروه، روايت را معتبر دانستهاند و تمسك
كردهاند به روايت.
على كل حال تا اين
اندازه كه مىشود گفت اين است كه روايات به اندازه تواتر معنوى داريم بر اينكه
تقليد از فقهاء جايز است. فقط حرفى كه هست، آنكه در جلسه قبل مىگفتم و آن اينكه
يك امر ضرورى است، عقل ما نظير اينكه درك مىكند كه اجتماع ضدين محال است، درك
مىكند كه جاهل بايد مراجعه كند به عالم در هر فنى. وقتى چنين باشد، مىگفتم اگر اجماع
هست - كه هست - تاييد است دلالت ندارد، روايات را بگويند دلالت دارد، هيچ كدام
وجهى ندارد، ارشاد به حكم عقل. عقل ما مىگويد اگر كسى در فنى مراجعه به نا اهل
كرد، اين قبيح است. امام صادق عليهالسلام هم مىفرمايند فليتبوأ مقعده من النار».
لذا روايتها دلالت او خيلى خوب است، اما ارشادى بيش نيست، يعنى عقل ما مىگويد
بايد مراجعه كنيد به فقيه دراحكام، چون عقل مىگويد، اگرهم روايت مىگويد ارشاد
است، نظير «اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» است. وقتى ارشاد
به حكم عقل شد، خود ديگر مستقلاً يك دليل براى ما نيست، بلكه مىشود تاييد.
پس اينكه مرحوم
آخوند پافشارى مىكنند كه اجماع را رد كنند، سيره را رد كنند، آيات شريفه را
بگويند. اگر سيره هست - كه هست – تأييد است. اگر قرآن هست - كه هست، مثل آيه نفر و
آيه ذكر، كه در جلسه قبل گفتيم دلالت او خيلى خوب است - يك تأييد است. اگر هم
روايت هست، تأييد است، بلكه همهاش دلالت دارد، اما بدرد ما نمىخورد. روايات هم
بر فرض تمام باشد - كه تمام است از نظر سند و دلالت - اما بخواهيم تمسك به او
بكنيم، نمىتوانيم تمسك كنيم چون ارشاد است. وقتى ارشاد شد، مستقل نيست، تابع حكم
عقل است. دليل ما همان عقل است و ائمه طاهرين عليهمالسلام همان عقل و ضرورت را
تاييد فرمودهاند. تا اينجا مطلب صاف است.
سه تا دليل آورده
شده و گفتهاند تقليد جايز نيست، كه مرحوم آخوند و بسيارى ازبزرگان، نظير مرحوم
حكيم و آقاى خوئى و مرحوم آقاى كمپانى گفتهاند اين رواياتى كه داريم، تخصيص
مىدهد آن دليل را ببينيم مىشود تخصيص بدهد يا نه. انشاءاللّه فردا.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- «و هذه
الاخبار على اختلاف مضامينها و تعدّد اسانيدها لا يبعد دعوى القطع بصدور بعضها».
كفاية الاصول، ص 541.
- «فائدة: قد تتكثّر الاخبار فى
الوقايع و تختلف... و ذلك كوقايع اميرالمؤمنين فى حروبه من قتله فى غزاة بدر كذا و
فعله فى احد كذا، الى غير ذلك ؛ فانه يدل بالاتزام على شجاعته و قد تواتر ذلك منه،
و ان كان لا يبلغ شىءٍ من تلك الجزئيات درجة القطع». معالم الدين، ص 341.
- وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، باب 11
از ابواب صفات قاضى، ح 9.
- وسائل
الشيعه، ج 20، ص 116.
- وسائل الشيعه، ج 18، ص 16، باب 4 از
ابواب صفات قاضى، ح 33 و...
- وسائل الشيعه، ج 18، ص 95، باب 10
از ابواب صفات قاضى، ح 20.