اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره
شرائط اجتهاد بود، كه چه كسى مىتواند اجتهاد كند. نُه شرط را عرض كردم.
شرط دهم شرطى است
كه مرحوم محقق بهبهانى گفتهاند: اين مرد با فضيلت درمعارف اسلامى علاوه بر اينكه
اصول را زنده كرد و ازاين جهت به او مؤسس علم اصول مىگويند، يك فوائد حائريه در
كربلا نوشتهاند ،كه در اين فوائد حائريه مطالب گوناگونى گفته شده است، مسائل فقهى
دارد، مسائل اصولى دارد، مسائل تفسيرى دارد، مسائل عرفانى و فلسفى دارد و از جمله
در باب اجتهاد و تقليد هم يك مقدار صحبت كردهاند و شرائط مجتهد را در آنجا ذكر
كردهاند و يكى از شرائط را قوه قدسيه دانستهاند و فرمودهاند اين قوه قدسيه از
شرائط مهم استنباط است و اين مثل همان تقدسى روحى كه خودشان داشتهاند، خيلى پرورش
دادهاند و انصافا با آن پرورشى كه ايشان دادهاند بايد بگوييم از شرائط مهم در
اجتهاد است. فرمودهاند معناى قوه قدسيه اين است كه بايد نفس مجتهد سالم باشد از
اعو جاج، از حدة و از بلادة از حبّ و بغضها و از عنادها و لجاجها و استبدادها و
بعد هم فرمودهاند كه عدم سلامت نفس از صفات رذيله است. اين آخرى محدود مىشود به
خودشان و مثل خودشان بعد هم يك توصيه خوبى كردهاند به طلاب كه از كجا بايد اين
سلامت نفس را پيدا بكنيم. يكى يكى معنا كنيم ببينيم به كجا مىرسيم.
آن اعوجاج و گج
سليقگى كه بايد نباشد، معلوم است اين حرف خوبى است. اين گج سليقگى، گاهى در عرفيات
است و جورى رفتار مىكند در ميان مردم كه نمىتواند محبوبيت اجتماعى پيدا كند و
معلوم است كه ما اگر بخواهيم علممان جا باز كند و خريدار داشته باشد بايد سلامت فن
از اعوجاج در ميان مردم داشته باشيم و خود اين يك نفساست اين مراد آقا باقر
بهبهانى نيست.
گاهى اعوجاج دارد
توى تفسير. خود من در شيعه و سنى مىبينم كه مىخواهد آيه شريفه را معنا كند، با
اينكه خيلى صراحت دارد، خيلى ظهور دارد، اما با كج سليقگى اين آيه را جورى معنا
مىكند كه مسلم با ظواهر جور نمىآيد؛ انسان يقين مىكند كه مراد قرآن شريف اين
نيست. اين هم مراد ايشان نيست.
آنكه مراد آقا
باقر است، اعوجاج در فقه است. بعضى از اوقات گج سليقه در فقه است و ما ديدهايم
بعضى از فقهاء برايشان خيلى روان است. بعضىها هم اعوجاج در فقه دارند از باب مثال
نه از باب اعوجاج، مثل اينكه بعضىها در قضاء نماز ترتيب قائل هستندو خيلى مشكل
مىشود براى مقلدين؛ مىگويند اگر كسى چهار، پنج نماز از او فوت شده، بايد بخواند
تاترتيب حفظ بشود و دو سه ماه نماز قضاء مىگذارد روى گردن مقلد. صاحب جواهربعضى
از اوقات افرادى را با هوى علمى رد مىكند، اما يك مقدار كه برويم در بحث،
مىبينيم كه اعوجاج در فقه دارد، كم سليقه در فقه است، معمولاً اخبارىها اينجورى هستند.
معمولاً آنها كه نتوانستند خودشان را تخليه كنند از علمى كه داشتهاند و رفتهاند
در فقه، فيلسوف است، يا اخبارى است، يا عارف است رفته در فقه، مىبينيم آن دقتهاى
فلسفه، يا آن ساده لوحى هايى كه ازروايات فهميده آورده است در فقه، مثلاً مى گويد
كسى كه مىخواهد كفن براى خودش تهيه كند بايد بگويد: اسماعيل يقول بسم اللّه
الرحمن الرحيم. چرا؟ چون در روايت آمده اسماعيل يقول بسم اللّه الرحمن الرحيم.
بعضى از اوقات تندى در فقه، اسماعيل او راكه مىاندازد بلكه بسم اللّه الرحمن
الرحيم او را هم مىاندازد. به قول مرحوم آقا باقر مىشود يك تفريط از آن و يك
افراط از آن، كه هر دو در فقه بلكه در هر علمى غلط است. من به تجربه به برايم ثابت
شده در علوم، مثل علم طب كه بعضى از دكترها كج سليقه هستند، چه ضررهايى به خودشان
و بيمارشان مىزنند. و مخصوصا آنكه براى ما خيلى لازم است دو چيز است: يكى سلامت
نفس ازاعوجاج؛ در ميان مردم مردم دار باشد. قرآن هم اين را مىخواهد. «ان الذين
آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا».
قرآن مىخواهد اين محبوبيت را در ميان مردم. در فقه هم سلامت نفس از اعوجاج لازم
است و آدم گج بخواهد راست بشود مشكل است و ايشان در آخر كار مىفرمايند چارهاى
نيست بجز رياضت و توسل به اهل بيت وعلماء.
همچنين حدة و
بلادتى كه ايشان مىگويد سلامت نفس از حده و بلاده. كه ايشان مىگويد مطول مردم را
تقسيم مىكند، يك قسمت اصحاب جربزه هستند - اصحاب حده - يك قسمت هم اصحاب بلاده و
اصحاب كنديهاى ذهن. بعضىها اهل جربزه هستند، روى هر چيزى شك مىكند و نمىتواند استقرار
پيدا كند، ازاين شاخه به آن شاخه مىپرد، اما پريدن حرفى است و استقرار چيز ديگرى
است. معلوم است اين اهل جربزه است و قولش حجت نيست و مسلم است كه نمىتواند
استنباط بكند. بلادت عكس اين است، يعنى چاه نمىتواند از خودش آب در بياورد، يعنى
تابع ديگران است، تابع جواهر است، يك جواهر متحرك است. اين جواهر متحرك را نمىشود
بگوييم كه استنباط او درست است، همانطور كه ما بايد بدانيم جواهر چه مىگويد، بايد
بدانيم خودمان چه مىگوييم! به اين مىگويند استنباط. و كسى كه تابع ديگران است،
خوب جواهر را مىداند، اما خودش نمىتواند استنباط كند، به او مىگويند بلاده كندى
ذهن. گاهى علم داريم كه كسى اصحاب جربزه نيست، امااصحاب بلاده هم نيست، مىتواند
حسابى استنباط بكند، آنكه كار مىكند اين است كه مىدانم جواهر چه مىگويد و
مىدانم خودم چه بايد بگويم. لذا سلامت نفس از اعوجاج، سلامت نفس از بلاده اينها
لازم است.
همچنين سلامت نفس
از حبها وبغضها هم حرف بالايى است و اين جمله مرحوم علامه را فراموش نكنيد كه
مرحوم علامه مىخواست فتوى بدهد. قبل ازعلامه شهرت بسزايى بود كه آب چاه قليل است.
علامه ديد اين جور نمىآيد به آبى كه سه متر زير زمين است، قليل گفته شود و آبى كه
روى زمين است - يعنى چشمه - حكم جارى داشته باشد، اما ازآن طرف هم از راه قياس و استحسان
نمىخواست بگويد، بلكه تعبد بايد باشد. لذا ديد روايتها خوب دلالت دارد به اينكه
چاه آب جارى است، حكم آب جارى دارد. لذا اول چاه منزلش را پر كرد، يعنى حبها و
بغضها برود كنار.آن وقت روى روايتها فكر كرد و فكرش رسيد به اينجا كه آب چاه من
حيث هو آب حكم جارى و كر را دارد. اين كار علامه خيلى چيز مىفهماندكه در فتوى
دادن حبها و بغضهاى ما بايد برودكنار. اين حرف آقا باقر بهبهانى خيلى حرف خوبى است
تا اينجا.
اما ايشان در آخر
مىفرمايند عدم سلامت نفس از رذائل است، از نفسيات و لجاجها و عصبيتهاست و
بالاخره مىرساند به آنجا كه حب مال نداشته باشد، حب رياست نداشته باشد مىفرمايد
اين هم از شرائط است.
حضرت امام در همين
تحرير مىفرمايند كسى كه مكب على الدنيا باشد، فتواى او حجت نيست. خيلى حرف خوبى
است و قرآن هم مىگويد همين است. مرحوم آقا باقر مىگويند براى اينكه اگر كسى حب
به رياست داشته باشد، فكر او همان است، گفتار و كردار و استنباط او همان است. قرآن
هم همين را مىگويد؛ «قل كل يعمل على شاكلته». اگر كسى عناد
داشته باشد، فكر او عناد است، گفتار ا عناد است وكردار او هم عناد است.
حرف خيلى خوب است
قرآن هم مىگويد امانمى شود روى او فتواى داد و بايد بگوييم تا اين اندازها
نمىخواهند. اما اصل حرف آقا باقر بهبهانى تا اينجا كه آمديم انصافا حرف فوق
العاده متينى است. بعد مىفرمايند اينها را از كجا پيدا كنيم؟ مىفرمايند چارهاى
نيست جز رياضات دينى، كه رياضات دينى اينها را به انسان مىدهد، يعنى تقوى، يعنى
اهميت به واجبات و اجتناب از گناه، اهميت به مستحبات، اهميت به ترك شبهات و
مكروهات.
معلوم است كه
ايمان را استدلالات نمىتواند درست كند، چون ممكن است كسى چهل دليل بياورد براى
اثبات خدا، اما در محضر خدا غيبت و گناه كند. دليل و برهان نمىتواند حق و يقين
بياورد و اين حرفهاى آقا باقر به حق اليقين و عين اليقين است. مىگويد رياضات دينى
مىخواهد. «و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين»، خوب آيهاى است.
يك نصحيت هم آخر كار مىكنند كه به تجربه اثبات شده است، مىفرمايند آنكه خيلى مهم
است براى مجتهد، براى استنباط، استمداد ازارواح مطهره علماء است؛ از زنده آنها و
مرده آنها، بعد مىفرمايند: عليك، ثم عليك، ثم عليك كه احترام به فقهاء بگذاريد و تجليل
كنيد از فقهاء، چه مرده آنها و چه زنده آنها؛ اگر مىخواهيد دنيا و آخرت داشته
باشيد و اگر مىخواهيد به جايى برسيد، عليك ثم عليك ثم عليك به احترام به فقهاء.
بعد هم
مىفرماينداياك ثم اياك ثم اياك بالاهانة عليهم حيا و ميتا؛ خيلى مواظب باشيد به
علماء - چه زنده و چه مرده - توهين نكنيد بعد هم مىفرمايند به تجربه اثبات شده
اينهاكه نسبت به علماء زبانشان رهاست، نه اينكه عاقبت بخير نمىشوند، بلكه در وادى
تيه و جهالت و ضلالت سر بگمند تا بميرند. و به تجربه براى من اثبات شده است. اين
هم شرط دهم.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد.