اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين است كه
اذا دار الامربين النسخ و التخصيص، آيا مىشود گفت تخصيص مقدم است، براى اينكه
كلام اظهر است يا نمىشود گفت، تعارض است؟ نمىدانيم تخصيص است يا نسخ، نه
مىتوانيم بگوييم تخصيص است و نه مىتوانيم بگوييم نسخ است.
مرحوم شيخ بزرگوار
فرمودهاند مىگوييم تخصيص مقدم است، نه نسخ. چرا؟ مىفرمايند براى ندرت نسخ و
غلبه تخصيص و اين كلام رااظهر مىكند. به عبارت ديگر الظن يلحق الشى بالاعم الاغلب
و ما در اين مورد نمىدانيم نسخ است يا تخصيص، چون غالبا تخصيص است نه نسخ، پس
اينجا مىگوييم تخصيص است. براى چه؟ چون غلبه، كلام را اظهر مىكند.
مثالى بزنيم. يك
خاصى اول آمده، گفته لا تكرم الفساق من العلماء و اين وقت حاجت او گذشت، يعنى ماه
مبارك رمضان است و اكرام مولى درماه رمضان وارد شده و گفته است لا تكرم الفساق من
العلماء؛ فاسق از عالم لياقت اكرام را ندارد و اين يك ماه اكرام از فاسق از علماء
نشد. حضور وقت عمل بوده، بالاخره مدتى به اين خاص عمل شد. حالا يك دليل آمد كه
اكرم العلماء كلهم. اگر اين اكرم العلماء كلهم، نسخ آن گفتار قبلى باشد، معنايش
اين است كه لاتكرم الفساق من العلماء را بگذارد كنار، ازاين به بعد هر عالمى ـ چه
فاسق و چه عادل ـ را اكرام كن. مىشود نسخ و يك تاييد هم دارد و آن اين است كه حضور
وقت عمل به خاص به ما مىگويد، عام و خاص آنجاست كه وقت عمل نرسيده باشد، اما
اگروقت عمل رسيده باشد ديگر عام و خاص نيست به قول صاحب معالم. اين مىشود نسخ.
اما اگر گفتيد در تخصص فرق نمىكند كه مخصص ما اول باشد يا بعد باشد، ما هيچ وقت
نمىسنجيم كه مخصص اول است عام بعد، يا عام اول است مخصص بعد، يا هر دو با هم. اين
سنجش در اصول نيست. وقتى كه ما يك عامى مىبينيم و يك خاص ولو يقين داشته باشيم كه
خاص اول است، ما تخصيص مىزنيم عام را به آن خاص. اينجا همين طور است يك عام داريم
اكرم العلماء كلهم. يك خاص داريم، لا تكرم الفساق من العلماء. حمل عام بر خاص
مىگويد اكرم العلماء كلهم الا الفساق منهم. جمع بين دو تا دليل شده و نسخى در كار
نيست؛ نيامده حكم اولى را از بين ببرد بلكه حكم اولى آمده، عام را تخصيص داده است.
چه بايد گفت؟
مرحوم شيخ انصارى
مىگويند: با لا تكرم الفساق من العلماء تخصيص بده اكرم العلماء را و نگو نسخ؛ نگو
اكرم العلماء آمده و لا تكرم الفساق من العلماء رانابود كرده، نسخ كرده، اينجور
نگو، بلكه بگو اكرم العلماء كلهم تخصيص خورده است به چى تخصيص خورده؟ به تخصيص
اولى. چرا؟ گفتهاند براى اينكه نسخ كم است و تخصيص زياد است، چون كم است و زياد، اينجا
ما الان نمىدانيم آيا اين از موارد نادره است يا از موارد مشهوره. با اين غلبه
براى ما مظنه پيدا مىشود كه عام است، تخصيص است نه نسخ. چونكه براى ما اين مظنه
پيدا مىشود، لاتكرم الفساق من العلماء رااظهر مىكند، آن غلبه، لا تكرم الفساق
منهم را براى ما اظهر مىكند، مرحوم آخوند به عام و خاص او هم مثال مىزنند، يعنى
قضيه را عكس كنيم، بگوييد اكرم العلماء كلهم، يك مدتى هم به اين عمل شد، حالا يك
دليل آمد لا تكرم الفساق من العلماء. در اينجا بخواهيم بگوييم تخصيص است، بعد حضور
وقت عمل است، بخواهيم بگوييم نسخ است، نادر است چه بگوييم؟ بگوييم اين لا تكرم
الفساق من العلماء آمده اكرم العلماء را نسخ كرده است، نسخ در اينجا معنايش اين
مىشود كه راجع به عالم فاسق نسخ شده، يعنى تا اينجا عالم فاسق را گفتم اكرام كن،
از اينجا به بعد ديگر اكرام نكن. نسخ معنايش همين است كه مىآيد اَمَد زمان را مىزند،
مىگويد تا اينجا كه اكرام كردى درست است و از اينجا به بعد نه، بخواهيم بگوييم
نسخ است، ازيك جهت خوب است، از جهت اينكه حضور وقت عمل مراعات شده، اما از يك طرف
هم بد است، چون نسخ نادر است.
شيخ انصارى
مىگويند نسخ نه و تخصيص بله، كه در اكرمالعلماء و لا تكرم الفساق منهم بگو از
اول اين بود كه اكرم العلماء الا الفساق منهم. اراده جد از اول اين بوده، چرا؟ مى
گويند براى اينكه نسخ نادر است، اما تخصيص شايع است و چيزى كه نادر است مرجوح است
و چيزى كه شايع است راجح است و الظن يلحق الشىء بالاعم الاغلب؛ براى ما مظنه پيدا
مىشود به اينكه تخصيص است نه نسخ. اين حرف مرحوم شيخ است.
آن وقت اينجا كه
عام اول است، خاص بعد است، نتيجه عملى ندارد، براى اينكه اگر تخصيص باشد، همين است
كه از حالا به بعد عالم فاسق رااكرام نكن، نسخ هم باشد همين است، براى اينكه
گذشتهها گذشت. اگر تخصيص باشد يعنى ازاول الامر اين عالم وجوب اكرام نداشته است،
اگر نسخ باشد معنايش اين است كه وجوب اكرام داشته، اما از اين به بعد اكرام ندارد.
حالا از اين به بعد فرقى نيست بين تخصيص و بين نسخ، تخصيص باشد، مىگويد اكرام
نكن، نسخ هم باشد مىگويد اكرام نكن. گفته اكرم العلماء كلهم، حالا يك دليل آمد و گفت
اكرم العدول من العلماء كلهم. اگر بگوييم نسخ است، معنايش اين است كه از اين به بعد
عالم فاسق را اكرام نكن، عادل را اكرام بكن. اگر هم بگوييم تخصيص است، باز مىگويد
از اين به بعد عالم فاسق را اكرام نكن، عادل را اكرام بكن. فرقى نمىكند، لذا
نتيجه عملى ندارد. فقط نتيجه عملى او اين است كه اگر تخصيص باشد، عند وقت حضور
عمل، يك مقدار بيجا عمل كرده است، اما اگر نسخ باشد، بيجا عمل نكرده، اما از اين
به بعد تخصيص باشد يا نسخ باشد، تفاوت نمىكند. لذا مثال مرحوم آخوند زياد لطفى
ندارد و مثالى كه من مىزنم، على الظاهر بهتر است كه اول خاص بوده بعد عام، نه
اينكه اول عام بوده بعد خاص، كه شك بكنيم درنسخ وتخصيص او. اما مثال اول خوب مثالى
است كه گفته لا تكرم الفساق من العلماء، بعد گفت اكرم العلماء كلهم. اگر بگويند
نسخ است، لا تكرم الفساق من العلماء بايد برود كنار، از اين به بعد اكرم العلماء
همه همه. اگرگفتيد تخصيص است، اكرم العلماء تخصيص مىخورد، بر روى هم مىشود اكرم
العلماء العدول. لذا بحث ما در عام و خاص است و اگر بخواهيم مثال بزنيم، فقط مثال
عام و خاص بايد بزنيم. مرحوم آخوند اول عام و بعد خاص را مثال زدند، يا اول خاص و
بعد عام. در آنجا كه اول عام باشد بعد خاص باشد، چون نتيجه هيچ نيست، پس مثال
بزنيم به آنجا كه نيتجه باشد، اول خاص بعد عام، لا تكرم الفساق من العلماء، و اكرم
العلماء كلهم. آيا تخصيص است كه به هر دو بايد عمل كرد؟ آيا نسخ است، كه دليل اول
هيچى و بايد به دليل دوم كه عام است عمل كرد؟ مرحوم شيخ مىگويند تخصيص است و دع الشاذ
النادر. اين را عقل ما هم مىگويد.
مرحوم آخوند دو تا
ايراد به مرحوم شيخ دارند و هر دو هم بجاست ايراد اول مرحوم آخوند اين است كه
مىگويند اين الظن يلحق الشى بالاعم الاغلب به چه دليل؟ اگر چيزى غلبه پيدا كرد،
آيا صرف غلبه و زيادى مىشود حجت؟ قرآن مىگويد نه، «اكثرهم لا يعقلون»، «اكثرهم لا
يشعرون»؛ مىگويد غلبه حجت نيست. آنكه حجت است، عقلاء است، چهار تا درمقابل هزار
تا، آن چهار تا حجت است والظن يلحق الشىء بالاعم الاغلب هيچ وجهى ـ نه وجه عقلى و
نه شرعى ـ ندارد. مىفرمايند بله يك دفعه قرينه مىشود كه آن بحث ما نيست؛ قرينه
محفوف به كلام كه مثلاً تا آن شاذ را مىگويد عقل حجت مىكند و آن غلبه را حجت
مىكند. اين يك حرفى است، اما تا قرينه نباشد، يعنى تا قرينه عقلى محفوف به كلام
نباشد، به چه دليل مىگوييد الظن يلحق الشىء بالاعم الاغلب نسخ نه و تخصيص آرى؟
مخصوصا اينجا حُسن دارد و آن اينكه وقت حضور عمل اگر قائل به تخصيص شديم، بايد
بگوييم يك مدتى وقت حضور عمل به اين عام بوده و اين عمل نكرده است. لذا به قول
مرحوم آخوند صرف الظن يلحق بالشىء بالاعم الاغلب، دليل ندارد.
حرف ديگرى هم
مرحوم آخوند دارد، كه بهتر از اين است. مىفرمايند شما سابقا گفتيد اگر يك عامى
داشته باشيم و يك مطلق، عام مقدم بر مطلق است. چرا؟ گفتيد براى اينكه عام ما
تنجيزى است، مطلق ما تعليقى است و آن عام ما مىشود بيان. مرحوم آخوند به مرحوم
شيخ مىگويند اينجاهم همين است، براى اينكه اگر گفته لا تكرم الفساق من العلماء
شما چه جور مىخواهيد قائل به نسخ بشويد؟ بخواهيد بگوييد اين اَمَد حكم افتاده
است، يعنى عام ما مىآيد اَمَد حكم را از بين مىبرد، اين معناى نسخ است. اگر قائل
به تخصيص شديد، مىگوييد يك ظهور آمده ظهور ديگر را از بين برده است. مىفرمايند
وقتى چنين باشد پس تخصيص هميشه اطلاق دارد، يعنى لا تكرم الفساق من العلماء به ما
مىگويد هميشه. لذا هر عامى مثل همين لا تكرم الفساق من العلماء يك عموم فردى
دارد؛ لا تكرم الفساق من العلماء نكره در سياق نفى، افاده عموم مىكند. يك اطلاق
دارد دائما، كه اسم او را مىگذاريم اطلاق زمانى، يك اطلاق احوالى هم دارد، لا
تكرم الفساق على كل حال. لذا هر كلامى يك عام فردى دارد، يك اطلاق زمانى دارد يك
اطلاق حالى. آن كسانى كه قائل به نسخ هستند هميشه تصرف مىكنند در آن اطلاق، يعنى
آن اطلاق را از بين مىبرند. وقتى چنين باشد در ما نحن فيه نمىدانيم لا تكرم
الفساق من العلماء وضع او چيست آيا نسخ است يا نه. مقدمات حكمت جارى مىكنيم،
مىگوييم مولى در مقام بيان مراد است، موقتا نگفته، پس اطلاق است، يعنى هميشگى. تا
مىآييم بگوييم هميشگى، اكرم العلماء كلهم مىگويد من بيان هستم و هميشه نه.
روى قاعده خلاف
حرف مرحوم شيخ درمىآيد. مرحوم شيخ فرمودند تخصيص بده. جمع بين اين حرفى كه قبلاً
زدند اين است كه بگويند نسخ بكن. مىشود نسخ مقدم بر تخصيص. مرحوم شيخ ديروز
مىگفتند اگر ما يك عامى داشتيم و يك مطلق، عام اظهر از مظلق است و اظهر را معنا
مىكردند كه عام مقدم بر مطلق است. مثال كه مىخواستند بزنند مىگفتند براى اينكه
عام تنجيزى است، يعنى وضع شده براى عموم، اطلاق ما احتياج به عدم بيان دارد، تعليقى
است، يعنى مقدمات حكمت بايد جارى كنيد و تا مىآييد مقدمات حكمت جارى كنيد، عام
جلوى شما را مىگيرد. پس چون چنين است عام هميشه مقدم بر مطلق است. اين حرف مرحوم
شيخ بود. مرحوم آخوند مىگويد آن حرف همين جا هم مىآيد. لا تكرم الفساق من
العلماء اگر بخواهيم بگوييم هميشه، بايد اطلاقگيرى كنيم، بگوييم مولى درمقام بيان
مراد است، نگفته موقتا، پس هميشه. تا بشود اطلاق زمانى، تا بشود لا تكرم الفساق من
العلماء دائما، يعنى بعد از مقدمات حكمت يك دائما مىآيد. مرحوم آخوند مىگويد اين
مقدمات حكمت را نمىتوانى جارى كنى، براى اينكه تا مىگوى مولى در مقام بيان مراد
است، نگفته موقتا، عام ما ـ اكرم العلماء كلهم ـ مىگويد من قرينه هستم يعنى من
مىگويم نه دائما. چى مىشود؟ نسخ مقدم مىشود بر تخصيص؛ اذا دار الامر بين النسخ
و التخصيص، نسخ مقدم مىشود بر تخصيص. در اكرم عالما براى شمول فردى يك مقدمات
حكمت مىخواهيم، براى شمول زمانى يك مقدمات حكمت مىخواهيم، براى شمول حالات ومقامى
او هم يك مقدمات حكمت مىخواهيم. كه به قول مرحوم آخوند مىگويند گاهى يكى از
مقدمات حكمت جارى است، دو تا جارى نيست، گاهى دو تا جارى است، يكى جارى نيست، گاهى
هر سه تا جارى است، گاهى هر سه تا جارى نيست. مىگويند بايد بسنجيم، ببينيم كجا
درمقام بيان مراد است، كجا در مقام بيان مراد نيست. لذا چه عام قبل باشد، خاص بعد،
خاص قبل باشد عام بعد، اين حرف مىآيد. شمااگر نسخ را بخواهى بگويى آرى يا نه، اگر
اطلاق مقامى درست بكنى، مىگويى نسخ نه، اطلاق زمانى است و اگر اطلاق زمانى درست
نكردى، بايد بگويى نسخ است. اين قاعده كلى است. حالا ما نحن فيه كه گفته لا تكرم
الفساق من العلماء، ما اگر بخواهيم بگوييم نسخ نه، بايد مقدمات حكمت جارى كنيم،
بايد بگوييم مولى درمقام بيان مراد است، نه گفته اين ساعت، يا اين ماه، پس هميشه.
مرحوم آخوند مىگويد كه نمىتوانى مقدمات حكمت جارى كنى، به همان دليلى كه سابقا
گفتيم؛ تا مىگويى مولى در مقام بيان مراد است. قرينه ذكر نكرده، پس هميشه عام ما
ـ مثل اكرم العلماء ـ مىگويد من قرينه هستم. پس اطلاق ما از كار مىافتد و وقتى
اطلاق ما از كار افتاد، به قول مرحوم آخوند بايد بگوييم نسخ است نه تخصيص. بايد مقدارى ديگر
تكرار كنيم. ان شاءاللّه فردا.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- گر چه مرحوم شيخ فرمودهاند :«
والمعروف تعليل ذلك بشيوع التخصيص و ندرة النسخ»، اما خودشان هم دليل مستقلى
مىآورند و مىفرمايند: در موقعيت خاص بعد از حضور وقت عمل به عام سه احتمال وجود
دارد: «فانه لابد ان يرتكب فيه النسخ، او كشف الخاص عن قرينة مع العام مختفية، او
كون المخاطبين بالعام تكليفهم ظاهرا العلم بالعموم المراد به الخصوص واقعا» و بعد
در دو احتمال اول اشكال مىكنند و مىفرمايند :«فالاوجه هو الاحتمال الثالث». شيخ
مرتضى انصارى، همان كتاب، ص 483 و 484.
- «و ان غلبة التخصيص انّما توجب
اقوائية ظهور الكلام فى الاستمرار و الدوام من ظهور العام فى العموم اذا كانت
مرتكزة فى اذهان اهل المحاورة بثمابة تعدّ من القرائن المكتنفة بالكلام». محمد
كاظم خراسانى، همان كتاب، ص 513.
- و لا يخفى
انّ دلالة الخاص او العام على الاستمرار و الدوام انّما هو بالاطلاق لا بالوضع؛
فعلى الوجه العقلى فى تقديم التقييد على التخصيص، كان اللازم فى هذا الدوران تقديم
النسخ على التخصيص ايضا». همان.