اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
گرچه بحث ديروز تمام شد، اما چون بحث مشكلى
بود، لذا اگريك مقدار تكرار كنيم شايد جا داشته باشد. بحث اين بود كه شيخ بزرگوار
فروعاتى را اينجا آوردهاند. مرحوم آخوند هم تبعا لشيخ همان فروعات را آوردهاند،
الا اينكه معمولاً مرحوم آخوند ايراد دارند به مرحوم شيخ و گفتار مرحوم شيخ را نپذيرفتهاند.
فرع اول: اين بودكه شكى نيست كه اظهر مقدم بر
ظاهر است؛ جمع عرفى است. اگر از نظر دلالت يك روايتى ظهور اوبيشتر باشد، يك روايت
ظهور او كمتر باشد، آنكه او ظهور بيشتر است مقدم است بر آنكه ظهورش كمتر است و به
اين مىگويند حمل ظاهر بر اظهر. چنانچه گاهى حمل ظاهر بر نص است، مثل اينكه گفته
اكرم العلماء، لا تكرم زيدا. اين زيد نص است در ما نحن فيه، نص را مقدم بينداز بر
ظاهر، حمل ظاهر بر نص كن و نص را بگير. در اين كبراها اشكال نيست؛ نظير حمل عام بر
خاص، حمل مطلق بر مقيد، اينجا جمع عرفى است. لذا ديروز مىگفتم از نظر كبراى كلى
اشكال ندارد؛ اشكال همه در بحث صغروى است و اينجا بحث صغروى او چنين شده كه اگر ما
يك عامى داشته باشيم و يك مطلقى كه بين اين دو عامين من وجه باشد، گفته اكرم عالما
كه مطلق است، گفته لا تكرم فاسقا اين عام است، يعنى نكره در سياق نفى است كه دلالت
مىكند بر عموم. دراينجا چه بايد كرد؟
شيخ بزرگوار فرمودهاند حمل بكن عام را بر
خاص به عبارت ديگر فرمودهاند تقييد كن مطلق را به عام، يعنى اكرم عالما كه مطلق
است او را تقييد كن. به چى تقييد كن؟ به لا تكرم كل فاسق؛ بگو اكرم عالما اى
عادلاً. براى اينكه عام اظهر است و مطلق ظاهر است و حمل ظاهر بر اظهر اقتضا مىكند
كه ما اظهر را بگيريم و ظاهر را رها كنيم. به قول مرحوم شيخ مطلق را به عام تقييد بكنيم،
كه اينجا مىفرمايند تقدم التقييد على التخصيص، يعنى به واسطه مطلق عام را تخصيص
نزن. بلكه بيا بواسطه عام تقييد كن مطلق را؛ تصرف بكن درمطلق، تصرف نكن درعام.
چرا؟ مرحوم شيخ فرمودهاند براى اينكه دلالت عام تنجيزى است، يعنى به وضع است،
يعنى احتياج به چيزى ندارد. در اكرم كل عالم، كل وضع شده براى همه، اين وضع است.
اسم او را گذاشتهاند تنجيزى، منجز است. امااطلاق آن روايت بعدى، اين تعليقى است،
كه اسم او را گذاشتهاند احتياج دارد به عدم البيان»، يعنى اگر بيان نباشد ما مطلق
داريم. به عبارت ديگر بايد مقدمات حكمت جارى كنيم، بگوييم مولى در مقام بيان مرادش
بوده كه گفته اكرم كل عالمٍ. بيان نكرده است، قرينه نياورده كه بگويد اكرم عالما
عادلاً. اين عدم البيان، يعنى بيان مولى در مقام بيان است، قرينه نياورده پس مطلق
اراده شده است.
لذااينجا مرحوم شيخ فرمودهاند و مرحوم آخوند
هم همان لفظ را متابعت كردهاند، گفتهاند مطلق احتياج دارد به عدم البيان پس
تنجيزى نيست و تعليقى است، يعنى مطلق ما وقتى مطلق است كه مقدمات حكمت جارى بشود و
امااگر مقدمات حكمت جارى نشود ما مطلق نداريم و مرحوم شيخ فرمودهاند چون آن تنجيزى
است و آن تعليقى، تنجيزى مقدم بر تعليقى است. آن وقت مثل اينكه به نظرشان درست
نيامده كه تنجيزى مقدم بر تعليقى باشد، بيان كردهاند و گفتهاند براى اينكه مطلق
احتياج دارد به عدم البيان و عام ما مىگويد من بيان هستم و چون عام بيان است براى
مطلق، پس ما مطلق نداريم، براى اينكه تا مىگوييم مولى در مقام بيان است و
قرينهاى ذكر نكرده است، عام مىگويد من بيان هستم، پس اكرم عالما اطلاق ندارد. آن
وقت نتيجه گرفتهاند و گفتهاند چون آن احتياج ندارد به عدم بيان و آن احتياج دارد
به عدم بيان، پس بنابراين عام اظهر است و مطلق ظاهر و چون عام اظهر است، عام مقدم
بر مطلق است و اگرگفت اكرم عالما، لا تكرم فاسقا، لا تكرم فاسقا را بگير و اكرم
عالما را تقييد بكن به اكرم عالما عادلاً. اين خلاصه حرف مرحوم شيخ است كه مرحوم
آخوند هم همين حرف مرحوم شيخ را نقل مىكنند.
مرحوم آخوند جواب مىدهند مىگويند اينكه شما
گفتيد اطلاق مطلق تعليقى است و احتياج دارد به عدم البيان، اين عدم البيان الى
الابد نيست، عدم البيان حين التخاطب است. پس اينكه شما گفتيد عام ما تنجيزى است و
مطلق ما تعليقى است، اين را قبول نداريم بلكه هر دو تنجيزى است.
ديروز گفتم اين حرف مرحوم آخوند را نمىشود
درست كرد و اصلاً اين حرف يعنى چه؟ اينكه مرحوم آخوند مىفرمايند مطلق احتياج دارد
به مقدمات حكمت حين التخاطب نه الى الابد يعنى چه؟ اگر بخواهند بگويند وقتى آيه شريفه
نازل شد پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم بايد اطلاقگيرى كند، وقتى
اطلاقگيرى كرد ديگر الى الابد اطلاق دارد، يا روايات امام صادق عليهالسلامرا
اصحاب امام صادق بايد اطلاقگيرى كنند، وقتى اطلاقگيرى كردند ديگر الى الابد
اطلاق دارد. آيا اين را مىخواهند بگويند؟ اگر اين رابخواهند بگويند معنايش اين است
كه درِ مطلق و مقيد را مرحوم آخوند بايد تخته كنند، يعنى هرمطلق را من ديدم بگويم
تقييد دارد، براى اينكه من نمىخواهم مقدمات حكمت جارى كنم، تنجيزى است؛ مقدمات
حكمت را ديگران جارى كردهاند. ظاهر عبارت اين است، امانسبت دادن اين حرف به مرحوم
آخوند كار مشكلى است و محشين حرفى در اين باره نزدهاند. لذا نمىدانيم مرحوم آخوند
چه مىخواهد بگويد. نه مىتوانيم اين حرف را به مرحوم آخوند نسبت دهيم. و
نمىدانيم اين عند التخاطب و الى الابد يعنى چه. ايراد ما به مرحوم آخوند اين است
كه شما خودتان در فقه مىگوييد اين حرف را، كه به هر مطلق رسيديد عمل بكنيد، بگوييد
تنجيزى است؟ چرا تنجيزى است؟ بگوييد احتياج به مقدمات حكمت ندارد، چون ديگران جارى
كردهاند نمىشود اين را گفت و ظاهر حرف مرحوم آخوند درست نيست. ديروز من به مرحوم
شيخ ايراد مىكردم، مىگفتم اينكه شما مىگوييد يكى تنجيزى و يكى تعليقى، تنجيزى مقدم بر تعليقى است. چرا؟ بايد بگوييد
حرف دوم را بايد بزنيد؛ بايد بگوييد او بيان است و او عدم البيان، بيان مقدم بر
عدم البيان است. مىگويم پس حرف اولتان را پس بگيريد، ما به حرف اولتان احتياج
نداريم.
حرف سوم اظهر و ظاهر است و چون اظهر و ظاهر
است بايد مقدم باشد.
اما چرا اظهر و ظاهر باشد؟ حمل مطلق بر مقيد
كه از باب اظهر و ظاهر نيست، بلكه از باب تقنين است، ضربا للقانون است. حمل عام بر
خاص، اينها از باب اظهر و ظاهر نيست. بعضىها گفتهاند، كه گفتم مرحوم داماد
مىگويند از باب اظهر و ظاهر است. ولى مرحوم شيخ نمىگويند، مرحوم شيخ و مرحوم آخوند
و امثال اينها مىگويند حمل عام بر خاص ضربا للقانون است، يعنى محاوره و بناى عرف
است، يعنى اگر عام ماتنجيزى شد و مطلق ما تعليقى شد، چرا اظهر بر ظاهر باشد؟ اگر
عام آمد تخصيص داد مطلق را، چرا اظهر و ظاهر باشد؟ بله همين اندازه خوب است كه
بگوييم عام مقدم بر خاص است از باب اينكه تقييد مقدم بر تخصيص است، ولى اينكه اظهر
و ظاهرنيست و مرحوم شيخ اصلاً حرف را از اظهر و ظاهر بيرون بردهاند، بردهاند در
باب اينكه اگر ما يك عامى داشته باشيم، يك مطلق داشته باشيم، عام مقدم بر مطلق است
از باب تخصيص، از باب تقييد، نه از باب اظهر و ظاهر.
حرف آخر ما به مرحوم شيخ اين بود كه همه اين
حرفها وقتى خوب است كه عامين من وجه نباشد و اينجا عامين من وجه است. وقتى عامين
من وجه شد، عامين من وجه باهم تعارض مىكنندو عامين من وجه كه تقييد و تخصيص نيست
و شما مىخواهيد تقييد كنيد. تقييد آنجاست كه يك خاصى و قيدى داشته باشيم و يك
مطلقى و اما اگرمثل ما نحن فيه عامين من وجه باشد، با هم تعارض مىكند، براى اينكه
يك دليل مىگويد اكرم عالما، يك دليل مىگويد لا تكرم كل فاسقٍ. بين اين دو عامين
من وجه است؛ با هم مىجنگند روى عالم فاسق. وقتى عامين من وجه باشد، تقدم احدهما
بر ديگرى معنا ندارد. اين ايراد ماست به مرحوم شيخ است. بحث فردا راجع به اين است
که اگر دوران امر شد بين تخصيص و نسخ. آيا نسخ مقدم است يا تخصيص.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد.