اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه
آيا قرعه مقدم بر استصحاب است يا استصحاب مقدم بر قرعه است، جايى كه با هم تعارض
كنند.
گفتم ظاهرا اشكالى
نيست كه استصحاب مقدم بر قرعه است. اما وجه او چيست؟ مرحوم آخوند اول فرمودند
تخصيص، بعد فرمودند اظهر و ظاهر، بعد هم فرمودند ورود.
ايرادى كه ما
داشتيم راجع به تخصيص او گفتيم كه اگر شما بفرماييد ورود، معنا ندارد تخصيص، براى
اينكه ورود، ورود بر تخصيص دارد، مثل اينكه اماره باشد، استصحاب هم باشد، چه جور
اماره مقدم است بر استصحاب، براى اين كه اماره ورود دارد بر استصحاب؟ چنانچه
استصحاب ورود دارد بر اصول عمليه، چنانچه قواعد ورود دارد بر استصحاب، اگر شما
فرموديد كه استصحاب ورود دارد بر قرعه، معنا ندارد بگوييد تخصيص دارد، براى اينكه
ورود، ورود دارد بر تخصيص. لذا اگر تخصيص است، ورود معنا ندارد و اگر ورود است، تخصيص
معنا ندارد. اين ايراد اول ما بود.
ايراد دوم ما
اينكه عرض كردم اين عام و خاص موردى است و اگر شماقائل باشيد به عام و خاص موردى،
يعنى بياييم توى خارج و ببنيم موارد با هم عام و خاص است، كسى بگويد خاص مقدم بر
عام است ولو موردى، اما اگر كسى بگويد در عام و خاص شرط است اينكه عنوانى باشد،
يعنى وقتى دو تا عنوان را با هم بسنجيم آن دو تا عنوان يكى عام باشد و يكى خاص
باشد، مىگويند اگر اين را حساب كنيم، القرعة لكل امر مشكل و لا تنقض اليقين بالشك
اصلاً ربطى به هم ندارد، براى اين كه لا تنقض اليقين بالشك خاص آن عنوان نيست و
القرعة لكل امر مشكل هم عام آن خاص نيست. بله در خارج بين آنها عام و خاص مطلق است
به اين معنا كه بعضى از اوقات قرعه هست، استصحاب نيست؛ آنجا كه مشكل باشد حالت
سابقه نباشد.
و اما حرف دوم
ايشان كه مىفرمايند قرعه وهن دليل دارد به اندازهاى كه اگر بخواهيم عمل به قرعه
بكنيم بايد جبر عمل به عمل اصحاب بشود، به عبارت ديگر هر كجا اصحاب عمل كرده باشند
ما عمل مىكنيم، هر كجا اصحاب عمل نكرده باشند ما نمىتوانيم عمل بكنيم. لذا بايد
برويم در فقه، ببينيم آنجايى كه مشكل است آيا در آن موردش اصحاب به او عمل
كردهاند يا نه، اگر اصحاب به او عمل نكردهاند، ما هم نمىتوانيم به القرعة لكل
امر مشكل عمل كنيم، اگر اصحاب عمل كرده باشند، ما هم عمل مىكنيم به القرعة لكل
امر مشكل. اين مشهور درميان اصحاب شده كه مىفرمايند القرعة لكل امر مشكل به
اندازهاى تخصيص خورده، كه وهن دليل پيدا شده و ما نمىتوانيم به او عمل كنيم، مگر
آنجا كه اصحاب به او عمل كرده باشند. لذا برمىگردد به اينكه القرعة لكل امر مشكل
يك عام ضعيفى است، باندازهاى كه خود بخود نمىتواند كار كند، اما لا تنقض اليقين
بالشك يك عام قوى است كه چه اصحاب عمل كرده باشند و چه عمل نكرده باشند، در
موضوعات باشد يا در احكام باشد، مورد عمل اصحاب است. مىشود دليل اظهر و ظاهر، يك
كدام ظاهر است، يك كدام اظهر است، اظهر مقدم بر ظاهر است، پس استصحاب مقدم بر قرعه
است.
اين فرمايش مرحوم
آخوند دو سه ايراد دارد: يكى اين است كه اگر حرف مرحوم آخوند درست باشد معنايش اين
است كه دليل اظهر آمد، دليل ديگر را بطور كلى از بين برد و اين ديگر معناى عام و
خاص نيست، يعنى دليل دوم غير از دليل اول است. در عام و خاص اين است كه اگر عام
بيايد درمورد خاص، ديگر عام نيست، اما در مورد غير خاص عام است. اكرم العلماء، لا
تكرم الفساق منهم. عالم عادل را بايد اكرام كرد، چه كسى را بايد اكرام نكرد؟ مورد
خاص را. اين را مىگويند عمل عام بر خاص. اما در اظهر و ظاهر معنايش اين است كه يك
دليل را بگير و يك دليل را رها كن. پس ما اگر آمديم روى اظهر و ظاهر، بايد بگوييم
ما يك دليل داريم و آن لا تنقض اليقين بالشك است و اصلاً القرعة لكل امر مشكل
نداريم اما در باب عام و خاص، نه اينكه نداريم، امادر يك موارد خاص. اگر قضيه اظهر
و ظاهر باشد يعنى لا تنقض اليقين بالشك آمده و القرعة لكل امر مشكل را بطور كلى از
بين برده است، مثل جاهاى ديگر. مثلاً شما در مخالف دو تا دليل داشتيد، در ضدين دو
تا دليل داشتيد، يك دليل مىگفت نماز جمعه واجب است، يك دليل مىگفت نماز جمعه
مستحب است، يا نماز جمعه حرام است. آنجا اظهر و ظاهر داشتيد، مىگفتيد اظهر مقدم
بر ظاهر است، يعنى آنكه مىگويد حرام است هيچى، آنكه مىگويد واجب است، او را بگير.
اين معناى تقدم دليل بر دليل است. لذا اين را مرحوم آخوند نمىخواهند بگويند، يعنى
نمىخواهند قاعده قرعه را بطور كلى از كار بيندازند. بعضى از اوقات مسلم قرعه هست،
نه اينكه ما بطور كلى دليل قرعه را ازكار بيندازيم و بگوييم اصلاً دليل قرعه
نداريم. اين يك ايراد.
ايراد ديگر اينكه
اگر كليّت اين حرف او درست باشد، معنايش اين است كه قرعه اصلاً و ابدا حجت نيست.
چى حجت است؟ عمل اصحاب. براى اينكه آنكه مشهور شده و مرحوم آخوند اينجا آورده است
اين است كه مىفرمايند ما نمىتوانيم عمل به عام قرعه بكنيم، براى ضعف دليل او،
مگر اينكه هر كجا اصحاب عمل كرده باشند، عمل مىكنيم. حالا اصحاب عمل كردهاند، به
چى عمل كردهاند؟ خواه ناخواه آنكه مناط است عمل اصحاب است، مثل اجماع منقول و
شهرت منقول مىشود كه در اجماع منقول اينجور مىگوييد كه اجماع كاشف از نص معتبر
يا كاشف از قول امام عليهالسلام است، كه ما تبعا لاستادمان مرحوم آيهاللّه
العظمى بروجردى مىگوييم اجماع كاشف از نص معتبر است. پس اينكه اصحاب در موردى به
قرعه عمل كردهاند، درموردى به قرعه عمل نكردهاند، آنجا كه عمل كردهاند، من هم
عمل مىكنم، آنجا كه عمل نكردهاند، مىگويم حجت نيست. معنايش اين است كه من تابع
گفته اصحاب هستم؛ اينكه اصحاب در آن مورد عمل كردهاند، معنايش اين است كه دليل در
آن مورد بوده كه اصحاب به او عمل كردهاند. برمىگردد به اينكه اصلاً ما قرعه
نداريم و هركجا اصحاب بر طبق قرعه عمل كردهاند، اين قرعه يك تاييدى بيشتر نبوده، يك
دليل خاص داشتهاند و به آن عمل كردهاند و قرعه را هم به عنوان تاييد آوردهاند.
بر مىگردد به اينكه اصلاً قرعه حجت نيست و آنكه حجت است، عمل اصحاب است.
آن وقت ايراد سوم
ما همين جا است، به آن كسانى كه اين را گفتهاند، عرض مىكنيم كه قرعه يك قاعده
عقلايى است ـ بعد مىآييم در موردش صحبت مىكنيم ـ و اين قاعده عقلايى متخصص است و
همه جا نيست و اصحاب همه جا به او عمل نكردهاند و اين القرعة لكل امر مشكل ارشاد
است. ارشاد به بناى عقلاء است تابع ما يرشد اليه است، بايد ببنيم عقلاء كجا به او عمل
كردهاند؛ اين تابع آن است، عام نيست. اين القرعة لكل امر مشكل مثل قاعده يد
مىماند و همه قواعد كه همه را قواعد عقلايى مىدانيم، وقتى همه اينها قواعد
عقلايى شدند، خواه ناخواه رواياتى كه مربوط به قاعده يد است ارشادى است، رواياتى
كه مربوط به قاعده فراغ و تجاوز و اصالة الصحه است، حتى قاعده لا ضرر كه بعدا
دربارهاش صحبت مىكنيم، همه ارشادى است. وقتى ارشادى شد، ديگر عموميت ندارد، تابع
ما يرشد اليه است.
ما در استخاره هم
همين را مىگوييم كه اگر عقل توكار بكند جاى استخاره نيست، اگر مشورت كار بكند جاى
استخاره نيست و اما اگر در بن بست واقع شديم و عقل مان و مشورت كار نكرد، آن وقت
نوبت مىرسد به استخاره و استخاره و قرعه مثل هم مىماند. قرعه در احكام نيست، در
موضوعات هم جايى كه جاى مشورت و پرسش باشد قرعه نيست، اما جايى كه انسان مىماند در
بن بست، نه جاى پرسش است و نه اينكه با عقل كار بكند، بالاخره بايد يك طرف را
انتخاب كند، براى اينكه ترديد نشود، مىگويند قرعه بكش. لذا اين قرعه كه مرحوم
آخوند مىگويد، در موردى هست، درموردى نيست، در باب مخاصمات اين هست، مثلاً در
درهم و دعى كه يك درهم پيش من امانت بوده، يك درهم هم خودم داشتم، يكى از آنها گم
شد، نمىدانم از آن است يا از خودم، نزاع مىشود، مىگويند قرعه بكش، براى اينكه
نه عقل ما مىتواندكار كند، نه حكم ما مىتواند كار كند، لذا قرعه مىكشيم و قرعه
به نام هر كس درآمد، درهم مال اوست.
لذا برمى گردد به
اينكه قرعه يك موارد خاصى دارد، وقتى موارد خاص آمد، اين فرمايش مشهور كه مرحوم
آخوند اينجا آوردهاند، درست نيست. مشهورمى گويند به عموم القرعه نمىتوانيم عمل
كنيم، چون باندازهاى تخصيص خورده كه ديگر عام او حجيت ندارد. وقى عام او حجيت
نداشت، پس آنجا عمل مىكنم كه اصحاب عمل كرده باشند. عرض مىكنيم اصل اين مطلب را
كه نمىشود گفت اصحاب عمل كرده باشند. الا اينكه قول اصحاب را شما حجت بدانيد از
باب شهرت فتوايى. شما عام هم كه نداريد پس اصل اين مطلب درست نيست. پس حق مطلب اين
است كه بگوييم قرعه تخصيص نخوره، يا بسيار كم تخصيص خورده يا اينكه اصلاً تخصيص
نخورده است، براى اينكه عمومات عقل قابل تخصيص نيست. لذا القرعة لكل امر مشكل يك
امر ارشادى است و خود اين اصلاً نمىشود تخصيص بخورد و اين كه مرحوم آخوند
مىگويند به اندازهاى تخصيص خورده كه وهن دليل شده، به ايشان عرض مىكنيم: اصلاً
تخصيص نخورده است، براى اينكه عام عقلى است. لذا مىگوييم اصحاب عمل به قرعه
كردهاند، اما جايش آنجا است كه مشكل باشد و مشكل آنجاست كه من نتوانم با عقل و
مشورت حل كنم.
اما حرف سوم كه حق
همين است و آن اينكه استصحاب ورود دارد بر قرعه، براى اينكه اگر عرض من را
بفرماييد، بر مىگردد به اينكه قرعه در موراد فوق العاده خاص است و آن جا است كه
دست ما از هر چيزى كوتاه شده باشد. مىشود بين قرعه و استصحاب تخصيص. تخصص اينجا
يعنى چه؟ يعنى آنجا كه ما دستمان ازهمه چيز كوتاه باشد من جمله استصحاب، آن وقت
نوبت القرعة لكل امر مشكل است؛ مىشود متخصص. اگر عرض من را نكنيد، مىشود ورود.
القرعة لكل امر مشكل. استصحاب مىآيد مىگويد تومشكل ندارى؛ او مىگويد هر كجا
مشكل آمد قرعه بكش، لا تنقض اليقين بالشك مىگويد تو مشكل ندارى، لذا يا بايد
بفرماييد تخصص روى عرض من، يا بفرماييد ورود، روى تقريبى كه گفتم، كه مىشود دليل
سوم مرحوم آخوند «رضوان اللّه تعالى عليه».
مرحوم نائينى
مىفرمايند هر كجا استصحاب هست، قرعه نيست و هر كجا قرعه هست، استصحاب نيست، براى
اينكه قرعه مختص به موارد علم اجمالى است و استصحاب در اطراف علم اجمالى جارى نيست
و اصل كه در اطراف علم اجمالى نمىشود جارى بشود، پس هر كجا استصحاب هست، قرعه
نيست و هر كجا قرعه هست، استصحاب نيست. وقتى چنين شد ديگر اصطكاك پيدا نمىشود تا
شما بگوييد بين اين دو عام و خاص است، حكومت است، ورود است و امثال اينها.
اين فرمايش مرحوم
نائينى كه مىفرمايند اصل در اطراف علم اجمالى جارى نيست، حرف خوبى است و اما اگر
علم اجمالى منجّز نشد خود مرحوم نائينى مىگويند اصل جارى است و مثلاً در مجهول
التاريخ كه يك كدام معلوم التاريخ باشد، مرحوم سيد در عروه يك فتوا دارد و آن اين
است كه اگر دو تا وكيل زنى را براى كسى عقد كنند، يكى براى زيد، و يك وكيل براى
عمرو، حالا ندانيم كدام عقدها مقدم بوده، اگر هر دو مجهول التاريخ باشد، مىگويند
اگر بخواهيم اين زن را اثبات كنيم براى شوهر اول، نمىشود، براى شوهر دوم هم نمىشود
و بالاخره هر دو عقد باطل است. اما اگر يك كدام معلوم التاريخ باشد، مرحوم سيد
مىفرمايند آنكه مجهول التاريخ است اصل دارد و اين زن مال او نيست و آنكه معلوم
التاريخ است اصل ندارد و زن مال اوست. اگر يادتان باشد ما معلوم التاريخ و مجهول
التاريخ را قبول نداشتيم و مىگفتيم معلوم التاريخ برمىگردد به مجهول التاريخ،
ولى روى حرف خود مرحوم نائنينى كه در معلوم التاريخ اصل جارى نمىكنند، در مجهول
التاريخ اصل جارى مىكنند، خواه ناخواه بايد بگويند استصحاب در اطراف علم اجمالى
جارى است. البته اسم او را علم اجمالى غير منجز را مىگذاريم. اينكه مىگويند
استصحاب در اطراف علم اجمالى جارى نيست، همين جا مىبينيم جارى است. مشهور در ميان
اصحاب گفتهاند قرعه. مىگوييم در اطراف علم اجمالى هم استصحاب جارى است و هم
قرعه، چه بايد بگوييم؟ مرحوم سيد مىفرمايند استصحاب مرحوم صاحب عروه مىفرمايند
قرعه. بالاخره اينكه مرحوم نائينى قطعى گرفتهاند كه اطراف علم اجمالى اصل جارى
نيست، ديديم مرحوم سيد اصل را جارى كردند و زن را هم مال آن معلوم التاريخ كردند.
بله مرحوم صاحب جواهر مىفرمايند اينجا جاى قرعه است و اصل اينجا جارى نيست.
حرف ديگر به مرحوم
نائينى اين است كه اينكه فرموديد قرعه در اطراف علم اجمالى است مطلقا، اين را قبول
نداريم. مثلاً در انائين مشتبهين نمىشود قرعه زد، پس اينكه مىفرمايند قرعه مختص
كه اطراف علم اجمالى است، مىگوييم اينطور نيست؛ عقلاء در اطراف علم اجمالى مطلقا
قرعه نمىزنند، بلكه قرعه در بن بست است. لذا حرف مرحوم نائينى هم به خاطر دو
ايراد درست نيست.
بحث فردا در تعارض
بين استصحابين است.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد.