اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مرحوم صاحب قوانين
«رضوان اللّه تعالى عليه» يك قضيهاى را از يكى از علماء بزرگ بنام آقا سيد محمد
باقر قزوينى، كه از مراجع بوده است با يك فرد يهودى نقل مىكند كه يك مباحثهاى
واقع شد بين يك يهودى و آقاى قزوينى راجع به حضرت موسى عليهالسلام، آن مرد كتابى به مرحوم آقا سيد
محمد باقر، گفت كه شما يقين داريد كه حضرت موسى پيغمبر بوده است، الان شك داريد كه
حضرت موسى پيغمبر است يا نه؛ استصحاب كنيد بگوييد پيغمبر بود الان هم يكون كذلك.
مرحوم صاحب قوانين
نقل مىكنند كه آقاى قزوينى جواب او را اينطور دادند كه ما هر موسايى را قبول
نداريم، ما آن موسايى را قبول داريم به پيغمبرى كه خبر داده باشد به اينكه خاتم
الانبياء صلىاللهعليهوآلهوسلم مىآيد. در قرآن شريف اينجور آمده كه «يأتى من
بعدى اسمه احمد». اين خبر را
دادهاند و ما منكريم نبوت موسايى را كه خبر نداده باشد به اينكه پيغمبر خاتم
مىآيد و اينكه تو مىگوييم ما يقين داريم به نبوت حضرت موسى، اينجور نيست؛ ما اين
يقين را نداريم، تو هم اين يقين را ندارى. براى اين كه ما يقين داريم به پيغمبرى
كه خبر به آمدن خاتم الانبياء داده است و منكريم آن موسايى را كه خبر نداده باشد ه
اينكه پيغمبر خاتم مىآيد.
صاحب قوانين نقل
مىكند كه كتابى به مرحوم آقاى قزوينى گفت: وجود حضرت موسى يك وجود بديهى است چه
كسى مىتواند منكر شود حضرت موسايى كه ادعاى نبوت داشته است، اين موسى نبوده؟ هم
مسلمانها قبول دارند، هم يهوديها قبول دارند، كه موسايى آمده، ادعاى نبوت كرده و
نبوت او پذيرفته شده و اين را كه مسلمانها قبول دارند و يهوديها هم قبول دارند ما
اين را استصحاب مىكنيم؛ مىگوييم شخص اين موسايى كه قبول داريم همه ما اين كان،
الآن يكون كذلك. مرحوم صاحب قوانين نقل مىكند كه وقتى به اينجا رسيد مرحوم آقاى
قزوينى ساكت شد. نمىدانم چرا؟
على كل حال آنطور كه صاحب قوانين نقل مىكند معنايش اين است كه آن يهودى مرحوم
آقاى قزوينى را مجاب كرد و با استصحاب او را مجاب كرد. اين قضيه در روايات هم آمده
و مرحوم صدوق روايت را در عيون نقل كرده كه مباحثهاى
واقع شد بين حضرت رضا عليهالسلام و جاثليق نصرانى. كه معلوم مىشود اين يهودى از
جاثليق نصرانى اين استصحاب را گرفته است و معلوم است كه آقاى قزوينى هم آن مباحثه
را ديده و مىدانسته طرف حساب آنجا حضرت رضا عليهالسلام بوده و اينجا مرحوم
قزوينى و قضيه جاثليق و حضرت رضا عليهالسلام اين بوده كه به حضرت رضا عرض كرد:
يابن رسول اللّه اين وجود حضرت عيسى يك وجوب معينى است، نبوت او هم يك وجوب
معلومى است و نگفته استصحاب و گفته اين يقين را شما با چى مىتوانيد از بين ببريد؟
يعنى استصحاب، آن هم به ارتكاز خودش استصحاب كرده، اسمش را نياورده، گفته حضرت
موسى مسلم بوده، نبوت او مسلم است، شما شك داريد، استصحاب كنيد بگوييد كان الآن
يكون كذلك.
حضرت رضا
عليهالسلام همين جوابى كه آقاى قزوينى به كتابى داده، همين جواب را حضرت رضا
عليهالسلام داده، فرموده: ما آن حضرت عيسايى را قبول داريم كه خبر داده باشد به
نبوت خاتم الانبياء صلىاللهعليهوآلهوسلم و الا اگر عيسايى باشد كه شما مىگوييد،
اين را ما اصلاً نمىدانيم هست يا نه، اصلاً وجود داشته يا نه. مسلم است كهاگر
قرآن نباشد و تاريخ اسلام نباشد اينها نمىتوانند اثبات كنند نبوت حضرت موسى يا
نبوت حضرت عيسى را.
جاثليق همين حرف
يهودى را زد؛ به حضرت رضا عليهالسلام گفت: كه اين كه مىگوييد خبر داده باشد شما
بايد از غير خودتان يك افرادى را پيدا كنيد كه خبر داده كه حضرت عيسى خبر داده به
خاتم الانبياء و الا اگر بگوييد توى قرآن است، اين دور است، نمىشود بگوييم توى
قرآن خبر داده شده، شما بايد يك افرادى را پيدا كنيد كه آنها مسلمان نباشند و خبر
داده باشند به اينكه حضرت عيسى خبر داده است به خاتم الانبياء.
حضرت رضا فرمودند:
الان جئت بالنصفه، يعنى خوب گفتى، بارك اللّه. بعد هم حضرت رضا عليهالسلام از
هفت هشت ده تا از حواريين حضرت عيسى نقل كردهاند كه اينها خبر دادهاند به نبوت
حضرت عيسى و اينكه حضرت عيسى فرموده است بعد از من يك كسى بيايد، ياتى من بعدى
اسمه احمد. اين هم مباحثه حضرت رضا عليهالسلام و اين جاثليق.
و اينكه صاحب
قوانين مىگويد سكتَ آقاى قزوينى، اين را نمىتوانم باور كنم، قطعا صاحب قوانين يك
كم لطفى كرده است. واقع قضيه اين بوده و از اول تا آخر هم قضيه درست است. حالا
مباحثه حضرت رضا عليهالسلام با جاثليق باشد يا مباحثه آقاى قزوينى با كتابى، قضيه
اين است كه اينها گفتند ما با استصحاب اثبات مىكنيم نبوت حضرت موسى و نبوت حضرت
عيسى را و آقاى قزوينى تبعا لحضرت رضا عليهالسلام جواب دادند كه شما قضيه متيقنه
نداريد و قضيه متيقنه شما اين است كه موسايى، عيسايى كه خبر داده باشد به نبوت
پيغمبر خاتم، اين قضيه متيقنه شما است. آن جواب داد قضيه متيقنه دارم و آن اين است
كه مسلم است يك حضرت عيسى در تاريخ بوده، ادعاى نبوت داشته است، حتما نبى بوده،
شما مسلمانها مىگوييد، ما هم مىگوييم و
شما بايد اثبات كنى ـ اگر مىخواهى استصحاب را از بين ببرى ـ كه افرادى گفتهاند
كه حضرت موسى و حضرت عيسى خبر دادهاند به اينكه خاتم الانبياء مىآيد و با قرآن
كه نمىشود اثبات كرد؛ براى خودتان خوب است نه براى ما. لذا قضيه متيقّنه داريم استصحاب
داريم و كه اين استصحاب را اگر بخواهيد ازبين ببريد بايد دليل ديگر بيايد؛ بل
انقضه به يقين آخر بيايد. حضرت رضا هم فرمودند الان جئت بالنصفه، انصاف به خرج
دادى و انقضه به يقين آخر را آوردند و گفتند حواريون از كتابهاى خودتان گفتهاند:
حضرت عيسى پيغمبرى است كه خبر داده است ياتى من بعدى اسمه احمد. اين خلاصه اين
استصحاب است.
الا اينكه اين
استصحاب يك دليل اغنائى بوده، حضرت رضا عليهالسلام مىخواستند مقابل اين خيلى
ايستادگى نكنند و اينجورى يك دليل اغنائى، يك دليل الزامى برايش آوردند و بالاخره
اثبات كردند كه حضرت عيسى خبر داده است به اينكه پيامبرى مىآيد در دوره آخر
الزمان و اسم او هم احمد است. مسلّم آقاى قزوينى ساكت نماندهاند و صاحب قوانين
اشتباه مىكنند و كم لطفى كردهاند و مسلم او هم جوابهايى داده كه در تاريخ
نيامده است. مرحوم شيخ انصارى وقتى وارد قضيه مىشوند و يك مقدارى نقل مىكنند،
بعد خود شيخ انصارى جواب مىدهند و از جمله
جوابهايى كه شيخ انصارى مىدهند اين است كه استصحاب نه دليل الزامى است براى ما و
نه دليل اغنايى است براى يهودى، چرا؟ اما براى ما چون يقين داريم كه حضرت موسى
پيغمبر بوده، حالا هم يقين داريم كه حضرت موسى پيغمبر بود، اما يقين داريم به
اينكه دين او نسخ شده و شك نداريم كه بخواهيم استصحاب كنيم. ما يقين داريم با دليل
و برهان كه پيغمبر خاتم آمده و اديان همه را نسخ كرده است و الا مسلمان نيستيم و
اين را كه با استصحاب و عدم استصحاب نمىتوانيم درست كنيم؛ بايد با دليل وبرهان
درست كنيم و دليل الزامى نمىتواند باشد براى اينكه تا مىگويد استصحاب، ما
مىگوييم يقين داريم حضرت موسى پيغمبر بوده، يقين هم داريم كه الان پيغمبر نيست.
اغنائى هم نمىتواند باشد؛ براى اين كه كسى كه مكلف است اين نبايد بگويد من شك
دارم، بايد يقين پيدا كند كه حضرت موسى پيغمبر است يا نه، اگر شك داشت كه حضرت
موسى پيغمبر است يا نه، بايد شك او را با دليل و برهان رفع بكند، نه با استصحاب و استصحاب
كه نمىتواند اعتقادات درست بكند. به اين يهودى و نصرانى بايد بگوييم برو شكت را
رفع كن و ببين از نظر برهان و دليل. حالا حضرت موسى آيا پيغمبر است يا پيغمبر
نيست؟
لذا مرحوم شيخ
انصارى مىفرمايند ما كه با استصحاب نمىتوانيم برهان درست بكنيم و در اصول دين
بايد برهان و استدلال باشد؛ استصحاب مربوط به احكام است و مربوط به اينكه تعيين
وظيفه در ظرف شك مىكند و اما تعيين وظيفه در رفع شك بر اعتقاد، معلوم است كه
استصحاب نمىتواند براى ما كار كند. لذا مىفرمايند اين استصحاب نه دليل الزامى است
نه دليل اغنائى و اصلاً و ابدا به درد جاثليق و يهودى نمىخورد. اين خلاصه حرف است
و چون خيلى هم مهم نبوده است، بسيارى ازبزرگان اين تنبيه را در كتابهايشان
نياوردهاند و اساتيد ما نظير حضرت امام، مرحوم داماد و آقاى بروجردى به اينجا كه مىرسيدند
اين تنبيه را رها مىكردند براى اينكه از نظر مبنا تنبيه سبكى است و بدرد
نمىخورد. على كل حال اين تنبيهى نيست كه بدرد ما بخورد.
تنبيه پانزدهم
درباره يك قضيه خيلى معتنابه در فقه ما است و خيلى هم بدرد مىخورد و آن تنبيه اين
است كه اگر يك عامى داشتيم و آن عام تخصيص خورد به زمانى، بعد از آن زمان شك كرديم
كه آيا حكم روى مخصص هست يا نه، آيا عموم عام كار مىكند يا استصحاب مخصص؟ مثلاً
گفته است اكرم العلماء، بعد هم گفته لا تكرمهم يوم الجمعه. مىدانم اين عام روز
جمعه از بين رفت تخصيص ازمانى خورد، كه اين خواه ناخواه تخصيص افرادى هم هست؛ يعنى
وقتى گفت لا تكرمهم يوم الجمعه هم تخصيص روز جمعه است كه تخصيص از مانى است و هم
تخصيص افرادى است يعنى علماء روز جمعه اكرام ندارند. روز جمعه تمام شد، حالا روز
شنبه نمىدانم اين اكرم العلماء باقى است كه تمسك كنم به عموم عام و بگويم روز
شنبه بايد اكرام كرد، يا اينكه عموم عام از بين رفت؟ براى اينكه لا تكرم يوم
الجمعه هم تخصيص زمانى است و هم تخصيص فردى و خواه ناخواه وقتى روز جمعه واجب
نباشد يعنى اكرام علماءروز جمعه واجب نيست. حالا در عام ما شك شده، روز شنبه
نمىدانم آن عامى كه ضربه خورد و مرد، آيا دو دفعه زنده شده يا نه. استصحاب مخصص بكنم،
بگويم اكرام العلماء ديروز واجب نبود الان يكون كذلك.
در فقه ما مثل باب
زكات، باب خمس، باب ديات، باب صوم فايده زياد دارد، كه اگر يك عامى تخصيص زمانى
خورد و يك مدتى مىدانيم آن عام را نبايد عمل بكنيم، حالا آن زمان رفت و تمام شد،
حالا شك مىكنيم كه وضع چيست، آيا بايد تمسك كنيم به عموم عام و بگوييم اكرام
العلماء هنوز هست يا بگوييم نه، به استحصاب مخصص بگوييم ديروز واجب نبود الآن هم
يكون كذالك. مرحوم شيخ اينجا را منقسم مىكنند به اقسامى. ايشان فرق مىگذارند بين
اينكه زمان ظرف باشد يا قيد باشد؛ مىفرمايند اگر زمان ظرف باشد خواه ناخواه بايد
بگوييم كه اين لا تكرم يوم الجمعه هميشه براى ما كار مىكند. مثل اين است كه بگويد
لا تكرم العلماء؛ چه جور اگر گفت اكرم العلماء، بعد گفت لا تكرم العلماء، اكرم
العلماء نمىتواند كار كند، اگر هم گفت لا تكرم العلماء يوم الجمعه و اين يوم
الجمعه ظرف است نه قيد، مىفرمايند در اينجا استصحاب مىكنم مخصص را و عموم عام
ديگر نمىتواند براى ما كار كند، مثل آنجايىاست كه بگويد از اين بعد لازم نيست
اكرام علماء بكنى. اگر ظرف باشد معنايش اين است كه يوم الجمعه را بردار، لا تكرم
العلماء آمده نسخ كرده اكرم العلماء را و گفته است اينجا جاى استصحاب است نه عموم
عام.
اما اگر قيد باشد،
كه زمان دخالت داشته باشد، يعنى گفت اكرم العلماء، لا تكرم العلماء يوم الجمعه،
اين يوم الجمعه قيد است و معناى قيديت، يعنى خصوصيت، يعنى لاتكرم العلماء مقيد به
روز جمعه واجب است وقتى روز جمعه شد اكرم العلماء نمىتواند كار كند، وقتى روز
شنبه شد لاتكرم العلماء نمىتواند كار بكند، براى اين كه لاتكرم العلماء مقيد است
به روز جمعه و اذا انتفى القيد انتفى المقيد، مثل اينكه اصلاً لا تكرم العلماء
نداشته باشيم. لذا استصحاب مخصص نه، براى اينكه قضيه متيقنه نداريم و عموم عام
بحال خود باقى است مثل اينجا عموم عام ـ مثل اكرم العلماء ـ دائما براى ما كار
مىكند. بله يك جا مىگفتيم مورد بحث است و آن اين است كه شك كند قيد است يا ظرف.
اين زياد واقع مىشود كه شك كنيم اين لا تكرم يوم الجمعه آيا ظرف است يا قيد، لذا
اگر شك كنيم كه از باب ظرف است يا از باب قيد است چه بايد كرد؟ سابقا مىگفتيم لا
تكرم العلماء براى ما كار مىكند.
يك حرف ديگر هم
داريم كه بعد صحبت مىكنيم و آن اين است كه تمسك به عام درشبهه مصداقى مخصص است يا
نه؟ كه است يعنى گفته اكرم العلماء و عام است اين اكرم العلماء به ما مىگويد
هميشه، لا تكرم يوم الجمعه مىگويد روز جمعه نه. اين قدر متيقن او است براى اينكه
اگر ندانم قيد است و ندانم ظرف است، نه مىتوانيم قيديت درست كنيم و نه ظرفيت، لذا
مىگويد لا تكرم يوم الجمعه قدر متيقن او همين روز جمعه است. عموم اكرم العلماء مىگويد
هر روز اكرام كن، اما اين حرف جلو مىآيد و آن اين است كه آيا لا تكرم العلماء يوم
الجمعه به اراده جد مولى سرايت مىكند يا نه؟ يعنى الان بخواهم تمسك كنم به عام،
تمسك به عام در شبهه مصداقى مخصص است، يعنى مخصص ما يك امر مبهم و مجملى بوده است
و ابهام آن امر مبهم سرايت كرده به عموم عام و اين حرف دارد تا جلسه بعد ببنيم چه
بايد بگوييم.
وصلى
اللّه على محمد و آل محمد.
- «و هنهنا لطيفة يعجبنى ان اذكرها من
باب التفريع على هذا الاصل... و هوان بعض سادة الفضلاء الاكبار من اصحابنا... و
بذلك اقحم الفاضل المذكور فى الجواب فتأملت هوينا». ميرزا ابوالقاسم قمى، القوانين
المحكمة نسخه خطّى ج 2، ص 70.
- محمد بن على بن بابويه القمى صدوق
عيون اخبار الرضا عليهالسلام، ج 2 (چاپ اول، مؤسسه الاعمى للمطبوعات، بيروت
ـ لبنان، 1402 هـ. ق) ج 2، ص 139 تا 141، باب ذكر مجلس الرضا عليهالسلاممع
الاديان و اصحاب المقالات فى التوحيد عند المأمون، ح 1.
- «ثم انّه
يمكن الجواب عن الاستصحاب المذكور بوجوه: الاول: انّ المقصود من التمسك به ان كان
الاقتناع به فى العمل عند الشك فهو...». شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، ج 2، ص
340.
- «الحق هو
التفصيل فى المقام، بان يقال:
ان اخذ فيه العموم
الازمان افراديا، بان اُخذ كل زمان موضوعا مستقلاً لحكم مستقل، لينحلّ العموم الى
احكام متعددة، بتعدد الازمان... و ان اخذ لبيان الاستمرار... فالظاهر جريان
الاستصحاب». شيخ مرتضى انصارى، فرائد الاصول، ج 2، ص 345 و 346.