اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
روايت ديگرى كه به
او تمسك شده براى استصحاب، روايت على بن محمد قاسانى است. اين روايت را مرحوم صاحب
وسائل در جلد 7 وسائل صفحه 184، روايت 13 از باب3، از ابواب احكام شهر رمضان نقل
كرده است. «و باسناده عن محمد بن الحسن الصفار عن على بن محمد القاسانى». يعنى شيخ
بزرگوار سند دارد به صفار، كه سند بسيار عالى كه او از على بن محمد قاسانى نقل
مىكند: «قال: كتبت اليه»؛ نوشتم بسوى او.
در اين روايت شريف
دو تا اشكال شده از نظر سندى، يكى راجع به على بن محمد قاسانى كه گفتهاند اين
مجهول است و توثيق نشده است الا اينكه همين طور است و لومرحوم نجاشى، مرحوم كشى و
مرحوم شيخ اين را توثيق نكردهاند، اما شيخ صدوق و ابن وليد اورا توثيق كردهاند.
بعدش هم مرحوم آقا باقر بهبانى در تعليقه او را توثيق كرده است و كسى كه ابن وليد
با آن سختگيرى كه در رجال دارد او را توثيق كند، معلوم است موثق است. بعدش هم نقل
شده محمد بن احمد بن يحيى، از هر كه روايت بكند، آن مروى معتبر است. اين محمد بن
يحيى از اين على بن محمد در جاهاى ديگر روايت زياد نقل مىكند، لذا روايت از نظر
سند اشكال ندارد. از نظر اضمارش هم معنا ندارد كه بگوييم يك شيعه از يكى روات سنى
نقل بكند، اين هم خيلى بعيداست، در حالى كه همين على بن محمد قاسانى را از اصحاب
امام جواد و امام هادى و امام عسگرى عليهمالسلام نقل مىكنند و همين طور كه در آن
روايت اول و دوم مضمره زراره را گفتند ضرر نمىزند، سيما اينكه مضمر زراره باشد،
همان حرف در همه اضمارها هست، چرا اضمارش كرده، چون در تقيه بوده و تقيه نمىگذاشته
اسم امام عليهالسلام آورده شود، لذا روايت از نظر سند اشكال ندارد، از نظر دلالت
هم اين است.
«قال: كتبت اليه و
انا فى المدينة» مثل اينكه آمده بوده براى مسئله پرسيدن، آمده بوده براى زيارت
امام عليهالسلام مىگويد من در مدينه بودم، مكاتبه كردم، يعنى نمىتوانستم خدمت
امام عليهالسلامبرسم، نامه نوشتم. «اسأله عن اليوم الذى يشك فيه من رمضان»؛ روزى
را كه شك داريم كه ماه رمضان شده است يانه،؟ از اين سؤال كردم: «هل يصام ام لا؟»
آيا آن روز را روزه بگيرم؟
«فكتب: اليقين
لايدخل فيه الشك»؛ يقين داخل نمىشود در او شك. يعنى چه؟ يعنى «صم للروية و افطر
للرؤيه»؛ روزه بگير در وقتى كه ماه را ديدى، افطار كن در وقتى كه ماه را ديدى. مرحوم
شيخ انصارى «رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمايند: اين روايت اظهر همه روايات است.
چرا؟ مىفرمايند: اليقين لايدخل فيه الشك، معنايش اين است كه تو يقين به ماه شعبان
داشتى و اين شك نمىتواند مزاحم اين يقين بشود. پس چه كن؟ اگر ماه را ديدى افطار
كن و الانه. كه مرحوم شيخ انصارى اين كلمه يقين را گفته است: يقين به شعبان و يقين
به رمضان، يقين به شعبان شك مزاحم او نمىشود و روزه واجب نيست. كى روزه واجب
مىشود؟ فرموده صم للرؤيه. آخر ماه رمضان هم گفت يقين، يقين به ماه رمضان، شك داخل
در اين نمىشود. كى روزه را داخل اين كنم؟ در وقتى كه يقين كنى ماه شوال است. ماه
شعبان است، نمىداند ماه رمضان آمده يانه، استصحاب ماه شعبان مىكند، ماه رمضان است
نمىداند ماه شوال آمد يانه، استصحاب ماه رمضان مىكند، صم للرؤيه به استصحاب و
افطر للرؤيه به استصحاب، پس بنابراين اليقين لايدخل فيه الشك، پس وظيفه تو اين است
كه بايد به استصحاب عمل كنى، اين حرف مرحوم
شيخ انصارى است و حرف خوب است و بلااشكالى است. مرحوم آخوند «رضوان اللّه تعالى
عليه» و بعدش مرحوم نائينى، شاگرداهايشان، اين دو تا خيلى با يك طمطراق در مقابل
شيخ انصارى ايستادگى كردهاند و مرحوم آخوند در كفايه مىفرمايند: اين روايت اصلا
هيچ ربطى به استصحاب ندارد و مىفرمايند: مايك رواياتى داريم - كه مرادشان از آن
روايات، روايات باب13 است كه مرحوم صاحب وسائل بيش از ده تا روايت در همين باب 3 آورده
است - مرحوم آخوند مىفرمايند: مايك رواياتى داريم و آن روايات اين است كه مىگويد
ما اگر بخواهيم روزه بگيريم، يقين به دخول رمضان مىخواهيم، مىگويند مراد از اين
يقين يعنى يقين به دخول رمضان، اين معناى صم للرؤيه است و اگر بخواهيم افطار بكنيم
يقين به دخول شوال مىخواهيم. اين يقين به قبل نمىخورد، بلكه اين يقين به بعد
مىخورد. يقين به دخول رمضان، يعنى يقين به دخول شعبان، اين را مىخواهيم تا
بگوييم صم للرؤيه و افطرللرؤيه و مىفرمايند ما روايات فراوانى داريم كه تاييد
مىكند اين حرف را، كه مراد از اين يقين يعنى يقين به دخول رمضان. نمىدانم چه
چيزى در نظر مرحوم آخوند را نمىدانم بوده و ايشان جرئت ندارد در مقابل مرحوم شيخ
عرض اندام كند و مىبينيد مرحوم آخوند در مقابل مرحوم شيخ خيلى متواضع است، هم از
نظر ادب استادى و هم از نظر ادب علمى و هم از نظر ادب دينى واخلاقى، اما بعضى از اوقات بدون اسم – ومن جمله
اينجا- در مقابل شيخ بزرگوار قد علم كردهاند و مىفرمايند: تو كه گفتى اين روايت
اظهر روايات است از براى باب استصحاب، هيچ ربطى به باب استصحاب ندارد و اين روايت
از آن رواياتى است كه مىگويد روزه يوم الشك نمىشود گرفت و ماه رمضان را اگر
بخواهى روزه بگيرى بايد يقين داشته باشى كه ماه رمضان شده، پس اليقين به رمضان
مىخورد، مرحوم شيخ مىفرمودند: اليقين به شعبان، ايشان مىفرمايند: اليقين به
رمضان لايدخل فيه الشك، يعنى شك داخل در ماه رمضان نمىشود، حالا كه شك داخل در
ماه رمضان نمىشود صم للرؤيه و افطر للرؤيه. اين حرف مرحوم
آخوند است.
ايرادى كه ما
داريم به مرحوم آخوند اين است كه اگر حرف شما باشد اولش را خوب مىتوانيد درست
بكنيد، اما آخرش چى؟ يعنى آخر ماه رمضان است نمىداند آيا رمضان باقى است يا نه،
الان بايد روزه بگيرد يانه؟ روزه شك دار مىگيرد. اگر حرف مرحوم آخوند باشد كه
بگوينداليقين به رمضان، ديگر خواه ناخواه آخرش هم بايد اينجورى باشد، كه روزه شك
دار در ماه رمضان نشود گرفت. در حالى كه مسلم اولش همين است، كه روزه شك دار بعنوان
ماه رمضان نمىشود گرفت، همين طور كه در رسالهها نوشتهاند بايد يقينا قصد ماه
شعبان بكنند. حالا ما مىگوييم بدون قصد روزه بگيرد، يا با قصد ترديدى، ما
مىگوييم درست است، امافقهاء معمولا، مخصوصا در توضيح المسائل مىفرمايند كه اگر
نمىداند ماه رمضان است يانه، حتما بايد قصد ماه شعبان بكند. به مرحوم آخوند عرض
مىكنيم اولش خيلى خوب است و اما آخرش روزه شكى است و حتما بايد بگيرد واينكه ما
بگوييم ماه رمضان حتما بايد روزهاش يقينى باشد مورد فتواى خود مرحوم آخوند هم
نيست. اولش را گفتهاند و در رسالهها هم آمده، كه بايد حتما بداند رمضان است تا
بتواند روزه ماه رمضان بگيرد و الا بايد روزه شعبان بگيرد. اولش، اليقين به رمضان
يدخل فيه الشك و اين يقين به رمضان بايد باشد. به مرحوم آخوند عرض مىكنيم: حالا
درست است للرؤيه، اما آخرش چى؟ يعنى افطر للرؤيه يعنى روزه شك دار بگير، يعنى اگر
نمىدانى ماه شوال آمده يانه، بايد روزه بگيرى، چرا؟ افطر للرؤيه. وقتى اينجور
باشد حرف مرحوم شيخ درست است نه حرف شما، مرحوم
شيخ اين را مىگويند يقين به شعبان دارد و چون يقين به شعبان دارىصم للرؤيه، آخر
كار هم يقين به رمضان دارى، باز هم افطرللرؤيه، يعنى روزه بگير. لذا مرحوم شيخ
مىگويند اگر شك دارى، اگر اولش است، روزه نگير بعنوان شعبان، آخرش روزه بگير
بعنوان رمضان، و يقين به شعبان است اول و يقين به رمضان است آخر كار، مىشوداستصحاب.
لذا اين حرف مرحوم آخوند با اين طمطراق كه دارد اتفاقا آخر كار گير مىكند.
و ايراد دوم من به
مرحوم آخوند اين است كه آن روايات باب13 همهاش غير استصحاب چيزى نمىگويد. در
آنها هم مرتب سؤال مىكنند از روزه يوم الشك، حضرت مىفرمايند: صم للرؤية، افطر
للرؤية، يعنى استصحاب، يعنى تو كه يقين ندارى ماه رمضان است، به چه دليل مىخواهى
قصد رمضان بكنى؟ نمىشود. اين استصحاب شعبان است وبه چه دليل افطار مىكنى آخر
كار؟ اين نمىشود. استصحاب رمضان است. چرا صم للرؤيه؟ چون استصحاب ماه شعبان است.
چرا افطر للرؤيه؟ چون استصحاب ماه رمضان است. لذا به مرحوم آخوند مىگوييم آن
روايتها كه شما مىفرماييد آنها هم به ما مىگويد اين يقين، يقين تعبدى نيست، بلكه
همان روايتها هم خود استصحاب را آورده بدون اينكه اسم استصحاب را بياورد.
و ايراد سومى كه
به مرحوم آخوند داريم اين است كه آن روايتها براى ما يك تعبد درست بكند و بگويد
خصوص ماه رمضان يقين مىخواهد، بگوييد چنين حرفى را كه بعضى از فقهاء زدهاند
اماچرا آن روايتها دليل براين باشد كه اين روايت نخواهد استصحاب را بگويد؟ چه ربطى
به هم دارد؟ اين روايت اليقين لايدخل فيه الشك دارد، مرحوم شيخ مىفرمايند: يعين
شك در مقابل يقين ايستادگى نمىتواند بكند. حالا كه نتوانست ايستادگى بكند، صم
للرؤيه و افطر للرؤيه، يعنى استصحاب. اين روايت استصحاب را مىگويد. آن روايتها را
بگوييد قاعده يقين در ماه رمضان را مىخواهد بگويد، چه ربطى به هم دارد؟ بلكه يك
كسى بيايد بگويد اين روايت دليل بر اين است كه آن روايتها هم استصحاب را مىخواهد
بگويد، قضيه را عكس آنچه مرحوم آخوند «رضوان اللّه تعالى عليه» گفتهاند بكنيم.
مرحوم آخوند مىگويند آن روايتها دليل بر اين است كه اين روايت هم قاعده يقين به
رمضان را مىخواهد بگويد، ما بگوييم اين روايت استصحاب را مىگويد و دليل بر اين
است و تاييد مىكند كه آن روايتها هم مىخواهند استصحاب را بگويند، نه اينكه يك
يقين تعبدى در خصوص ماه رمضان بخواهند اعمال كنند. فتلخص مماد ذكرنا، اين روايت
شريف خيال مىكنم از نظر سند كه خوب است از نظر دلالت اظهر نه، اما من اظهر
الروايات است كه اليقين لايدخل فيه الشك و ظاهرا روايت ديگرى در مسئله نداريم.
جلسه بعد راجع به
اين قاعده اباحه و قاعده طهارت است و مرحوم آخوند مىخواهند يك معما درست بكنند و
مىخواهند بگويند كل شىء طاهر حتى تعلم دلالت مىكند بر استصحاب. ولى خيلى اهميت
ندارد، آنكه اهميت داشت اين روايات ما بر روى هم براى ما استصحاب درست مىكند.
حالا مرحوم شيخ و امثال مرحوم شيخ مىگويند اين روايتها براى ما تعبدا يك اصل عملى
درست مىكند، يعنى مثل قاعده طهارت، مثل قاعده حل كه يك امر تعبدى است و شارع مقدس
وضع كرده تسهيلا للامر، استصحاب هم يك تعبد است نظير قاعده طهارت، نظير قاعده حل و
قبلا و ديروز ما گفتيم استصحاب يك امر عقلائى است، مثل برائت عقلى و اشتغال و
تخيير مىماند و ما اين ايراد را به قوم داريم كه اين چهار اصل عملى بناى عقلاء
روى او است و وقتى بناى عقلاء روى او باشد، ديگر اصل عملى شرعى نداريم، الا قاعده
طهارت، قاعده حل و امثال اينها كه مرحوم شيخ روى او بحث نكردهاند. اما اين چهار
اصلى كه داريم همچنين اصولى كه بعد مىآييم، مثل قاعده يد، قاعده فراغ، قاعده
تجاوز، قاعده سوق مسلمين، همه قواعد عقلائى است، من جمله اين چهار اصل، برائت و
احتياط و تخيير و استصحاب. يعنى عقلاء برائت عقلى دارند - قاعده قبح عقاب بلا بيان
- عقلاء قاعده اشتغال دارند - اشتغال يقينى برائت يقينى - عقلاء قاعده تخيير دارند
- دوران امر بين محذوين- عقلاء استصحاب دارند - يقين سابق شك لاحق - وبه يقين سابق
عمل مىكنند. وقتى اينطور شد خواه ناخواه روايات اينجا ارشادى مىشود يعنى امضاء
عقلاء را درست مىكند وقاعده اشتغال وتخيير را كه خودشان هم قبول دارند عقلى است،
اما عجب اينجا است كه اسم اورا نمىآورند، يعنى مىگوييم ما چهار اصل عملى شرعى داريم،
دوتا را مىگوييم قاعده تخيير و اشتغال و وقتى وارد مىشوند، مىگويند عقل ما
مىگويد اشتغال يقينى برائت يقينى، قاعده تخيير را مىگويند عقل ما مىگويد دوران
امر بين محذوين، تو مخيرى و اگر بپذيريد، ما اصل عملى شرعيه خيلى كم داريم. من
جمله چهار اصلى كه اصول شرعيه عقلائى است، احكام عقلائى است، اما شرعى، يعنى شارع
مقدس امضاء فرموده و رواياتى كه خوانديم تعبد در كار نيست و در باب برائت خودشان
قاعده عقلى، قاعده قبح بلابيان درست كردند، در باب اشتغال و تخيير هم خودشان تصريح
كردند اينكه، اينها امر عقلائى است.
در باب استصحاب مرحوم
شيخ چيزى نداشتند، مرحوم آخوند ديروز مىگفتم اسم او را آورده و خودش را نمىآورد.
حالا چرا؟ نمىدانم و ايشان هم مدعى هستند
كه استصحاب يك ارتكاز عقلاء است، يك بناى عقلاء است. بنابراين رواياتى كه تا اينجا
خوانديم همه ارشادى است و ان قلت قلت طلبگى كه روى اينها كرديم، نمىچسبد، نه
اطلاق دارد و نه عام دارد و نه تقييد دارد و همه مجملش را عقلاء بايد تعيين كنند،
بايد عامش را، تقيدش را، عقلاء تعيين بكنند و بايد ما ببينيم عقلاء عام مىدانند،
عام بدانيم، مقيد مىدانند، مقيد بدانيم، مطلق مىدانند، مطلق بدانيم و هر جور كه
معناكردند معنا كنيم و معناى ارشاد هم همين است يعنى تابع مايرشد اليه است، يعنى
آن بناى عقلاء را در استصحاب شارع مقدس مىفرمايد: قبول دارم و مىشود نظير خبر
واحد. در باب معاملات همين را مىگوييم، كه همه و همه امضائى است نه تاسيسى، امضائى
است، يعنى برود در عرف، اينها بيع دارند، بمراتب، تو هم بگو بيع بمراتب، اگر جائى
را شارع رد كرده، بگو تخطئه و اگر رد نكرده، بپذير. همين طور كه در معاملات بمعنى
الاعم گفتيم، در باب اصول عمليه هم مىگوييم. لذا ما مدعى هستيم كه همين طوركه
اصول عمليه داريم، عقلاء هم اصول عمليه دارند و من جمله اصول عمليه عقلائيه اين
چهار اصل است.برائت و تخيير و اشتغال و استصحاب.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- «و الانصاف،
ان هذه الرواية اظهر ما فى هذا الباب من اخبار الاستصحاب، الا ان سندها غير سليم».
شيخ مرتضى انصارى، همان كتاب، ج 2، ص 211.
- شيخ محمد كاظم خراسانى آخوند، همان
كتاب، ص 452.