عنوان: روايات
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

نصف روايت زراره را خوانديم و يك مقدار درباره‏اش صحبت كرديم و على كل حال صدر روايت بدون اشكال نبود، يعنى از نظر دلالت خيلى معلوم نبود. ذيل روايت هم امام عليه‏السلام يك استصحاب جارى كرده‏اند، آن ذيل را هم بخوانيم كه پيش مرحوم آخوند تمام است چون ذيل روايت را نقل كرده‏اند و اشكال نكرده‏اند، بلكه فرموده‏اند دلالت او بر استصحاب بلااشكال است. ذيل را بخوانيم.

«قلت: ان راتيه فى ثوبى و انافى الصلاة؟». آن لباسى كه خون دماغ ريخته بود، نمى‏دانست به او ريخته يانه، آن جا كه بعد از نماز بفهمد در لباس خونى نماز خوانده حكمش را فرمودند. حالا مى‏گويد اگر در وسط نماز متوجه شدم، يعنى لباسم خونى بوده و نمى‏دانستم، در وسط نماز خون را ديدم چه كنم؟

«قال: تنقض الصلاة و تعيد اذا شككت فى موضع منه ثم رايته»، يعنى آن صورت مظنه‏اى كه ديروز صحبت كرديم، اگر قبل از نماز شك كردى كه به لباست خون چكيده و نظر كردى و نيافتى، حالا در وسط نماز يافتى مى‏فرمايد نماز را بشكن و لباست را آب بكش و دو دفعه نماز بخوان. صورت قبلى مى‏گفت: فان ظننته انّه قد اصابه ولم اتيقن ذلك فصليت، آن صورت بعد از نماز؛ «فصليت فرايت فيه» را فرمود: قال: تغسله و لاتعيد الصلاه‏ا، حالا همين فرض را مى‏گويند اگر در وسط نماز است، نماز را بشكن و لباست را آب كش و نماز را اعاده كن. بعد مى‏فرمايند «و ان لم تشك ثم رايته»؛ اگر شك نداشته باشى، يعنى قبل از نماز يقين دارى كه لباست پاك است و در وسط نماز خونى در لباس ديده شده؛ «رطبا» ديدى خونِ ترى به لباست است، «قطعت الصلاة فغسلته ثم بنيت على الصلاة». گفتند اينجا نماز را نشكن، اگر مى‏توانى در وسط نماز خون را آب بكش و نمازت درست است. آنجا كه شك نداشته باشى، گفته‏اند نمازت درست است، آنجا كه شك داشته باشى، فرموده‏اند نمازت باطل است. خواه ناخواه روى اين فرمايش امام عليه‏السلام در اين روايت اين است كه يك دفعه انسان قبل از آنكه وارد در نماز بشود خون دماغ شده، نمى‏داند به لباسش ريخته يا نه و اين تفحص مى‏كند و چيزى را نمى‏يابد، ثم در وسط نماز مى‏بيند آن جهل مركب بوده است. اين صورت را گفته‏اند نمازت را بشكن و دو دفعه بخوان.

اما يك صورت ديگر اينكه اين در وسط نماز ديد خون به لباسش است و اين نمى‏داند آيا اين خون حالا ريخته شده از دماغش، يا قبل از نماز بوده است قبلا شكى نداشته و در وسط نماز مى‏بيند خون هست. در اين صورت فرموده‏اند نماز را نشكن، اگر مى‏توانى لباس را وسط نماز آب بكش و نماز را بخوان و نماز درست است. بعد امام عليه‏السلام براى اينكه چرا نماز درست است، تمسك مى‏كنند به استصحاب. چرا اين صورت دوم را گفتيم نماز درست است؟ «لانك لاتدرى لعله شى‏ء اوقع عليك»، براى اينكه احتمال دارد صورت شك باشد، يعنى قبل از نماز خون دماغ شده، نمى‏داند آيا به لباسش چكيد يانه، نظر كرد، نديد، حالا با صورت شك وارد نماز شد، يعنى با صورت استصحاب وارد نماز شد ـ براى اينكه لاتنقض اليقين بالشك مى‏گويد استصحاب دارى وارد نماز شو ـ وارد نماز شد، وسط نماز خون يافت. حضرت مى‏فرمايند: در اين صورت شك نمازت باطل است قطعت الصلاة ثم بنيته. ايرادى كه ما داريم يكى اين است كه چه فرق مى‏كند اين خون را در وسط نماز ببيند يا در آخر نماز ببيند؟ بعدِ نماز حضرت فرمودند نماز درست است. استصحاب اول همين بود كه اگر كسى با حال شك نماز خواند و نماز كه تمام شد خون ديد، فرمودند: نمازت درست است؛ لاتنقض اليقين بالشك. كه ما ايراد داشتيم كه لاتنقض اينجا وارد نيست. در حقيقت نماز درست است. چرا؟ براى خاطر اين كه شرط ذكرى آمده و شرط واقعى هم كه لازم نيست بيايد. مرادم اينجا است كه امام عليه‏السلام بعدِ نماز را مى‏فرمايند: نماز درست است، در وسط نماز را مى‏گويند نماز باطل است، چرا؟ و اينكه اگر شك داشته باشى نماز باطل است، اگر شك نداشته باشى نماز درست است، اين شك از نظر قاعده در مسئله ما چه دخالتى دارد؟ اشكال ديگر هم اينكه چرا همين صورت شك كه شك داشت بعد از نماز،گفت درست است؟ يعنى اگر همه نماز را با حال شك خواند و بعد نماز خون يافت، گفته‏اند درست است. چرا؟ گفته‏اند لاتنقض اليقين بالشك. در وسط نماز هم اگر يافت لاتنقض اليقن بالشك جارى است، چه طور امام عليه‏السلام استصحاب را بعد نماز جارى كرده‏اند و وسط نماز جارى نكرده‏اند؟ اين دو تا ايراد لايذب است. بنابراين وسط نماز خون را بيابد، يا بعد نماز خون را بيابد هيچ تفاوت با هم ندارد، در حالى كه حضرت فرمودند اگر بعد نماز خون را بيابد، نماز درست است با استصحاب، اگر در وسط نماز خون را بيابد، فرمودند نماز  باطل است و استصحاب جارى نكرده‏اند. چه فرق مى‏كند بعد از نماز و توى نماز؟ از روايات شما اهل بيت استفاده كرديم اينكه وسط نماز و بعد نماز ندارد، هر چه بعد نماز مى‏آيد، وسط نماز هم مى‏آيد؛ آن قاعده فراغ دارد، آن قاعده تجاوز.

يك اشكال ديگر اينكه وسط نماز تفصيل قائل شدى و گفتى اگر شك داشته باشى نماز از اول باطل است، اما اگر شك نداشته باشى از اول نماز درست است. چرا درست است؟ فرمودى با استصحاب. عرض مى‏كنيم اين استصحاب در صورت شك هم مى‏آيد براى اينكه با شك آمد تا وسط نماز، با استصحاب آمد جلو، الان اين خون را ديد و نمى‏داند خون كى بوده، لاتنقض اليقين بالشك مى‏گويد نمازت درست است. اگر هم شك نداشته باشد، لاتنقض اليقين بالشك مى‏گويد نمازت درست است. اين شك قبلى؛ در ركعت اول و دوم چه دخالتى دارد و در صحت و فساد چه دخالتى دارد در جريان استصحاب و عدم جريان استصحاب؟ اين دو تا اشكال.

حرف ديگر آن اشكال قبلى است و آن اين است كه روى فرضى كه حضرت فرمودند، فرمودند كه اگر كسى شك ندارد و در وسط نماز خون تازه‏اى در بدنش ديد، فرمودند اين نماز درست است از همين جا بشوى و نماز درست است. چرا گفته‏اند: براى اينكه استصحاب دارى. به امام عليه‏السلاممى‏گوييم استصحاب هم نداشته باشد نماز درست است، براى اينكه يقين دارد لباسش پاك است، ركعت دوم شك كرد لباسش پاك است يانه، يقين هم داشته باشد كه با خون نماز خوانده، باز نمازش درست است. چرا؟ براى اينكه طهارت شرط ذكرى است. و اين استصحاب جارى كردن حضرت چه فايده دارد؟ استصحاب جائى جارى مى‏شود كه ما شرط ذكرى نداشته باشيم، شرط واقعى داشته باشيم، مثل اينكه وسط نماز يك چرتى زد، حالا شك كرد كه خوابش برده يانه. اينجا استصحاب خوب به درد مى‏خورد، براى اينكه طهارت شرط واقعى است، بگويى استصحاب طهارت دارد، نمازش درست است و اما اگر در وسط نماز شك كرد يا يقين كرد لباسش نجس بوده، نمازش درست است. چرا نمازش درست است؟ براى اينكه طهارت شرط ذكرى است. آن وقت اگر آخر نماز باشد كه هيچى، اگر وسط نماز باشد و بتواند آب بكشد، آب مى‏كشد و نمازش درست است و اگر نتواند آب بكشد، از اين بعد نمى‏تواند نماز بخواند، بايد نماز را بشكند و اما قبل او استصحاب نمى‏خواهد همان شرط ذكرى مطلب را تمام مى‏كند. بنابراين استصحابى كه امام عليه‏السلام در فقره دوم جارى كردند، همان اشكالِ استصحاب اول است، اينجا هم است و نمى‏دانم چرا مرحوم آخوند آن سه تا اشكال را اينجا نكرده‏اند و اشكالها را بردند روى آن استصحاب اول و بالاخره نتوانستند جواب بدهند و از او گذشتند. ظاهرا اين ايرادها اينجا واردتر است تا آن استصحاب اولى كه مرحوم آخوند يك ورق ونيم درباره‏اش صحبت كردند. احتمال ديگرى كه مى‏دهم اين است كه «قلت: ان رايته فى ثوبى و ان فى الصلاة؟ قال: تنقض الصلاة و تعيد». كى؟ «اذا شككت فى موضع منه ثم رايته»؛ اگر شك كنى و سپس جايش را پيدا كنى، يعنى مى‏داند قبل از نماز به لباسش خون ريخت، اما گشت، جايش را پيدا نكرد و با همان علم اجمالى و شك نماز خواند، سپس در وسط نماز جايش را پيدا كرد. حضرت فرمودند: نمازت باطل است، نمازت را رها كن و نماز ديگرى بخوان. آيا مى‏شود اينجور گفت؟ اين ايرادش اين است كه حضرت نبايد بفرمايند «اذا شككت فى موضع منه ثم رايته»، بايد بفرمايند تو علم اجمالى داشتى، مى‏دانستى به لباست نجس هست، نمى‏شود نماز بخوانى. و ما اين احتمال را مى‏دهيم و با اين احتمال ديگر اشكال اول و دوم وارد نيست كه اذا شككت فى موضع منه ثم  رايته يعنى تو كه علم اجمالى داشتى و در وسط نماز جاى او را پيدا كردى، نمازت باطل است، اما اگر شك نداشتى، يعنى علم اجمالى نداشتى و توى نماز جاى اورا پيدا كردى، نمازت درست است. چرا؟ براى اينكه در صورت اول با علم اجمالى وارد نماز شدى، نمازت باطل است، صورت دوم با علم اجمالى نبوده، نمازت درست است. اما خيلى خلاف ظاهر است بايد امام عليه‏السلام بفرمايند تو طهارت نداشتى، نمازت باطل است، براى اينكه بدون طهارت وارد نماز شدى. آن وقت بجاى اينكه بگويد بدون طهارت، گفته‏اند اذا شككت فى موضع منه ثم رايته. عبارت خيلى خلاف ظاهر است، خيلى ولى على كل حال اين عبارت هست. على كل حال اگر اين احتمال را بشود درست كرد، اشكال اول و دوم رفع مى‏شود اما اشكال سوم بحال خود باقى است؛ همان اشكال اولى كه ديروز كرديم به آن جمله اول و آن اينكه آقا شما كه استصحاب جارى مى‏كنيد و مى‏گوييد با استصحاب تا اينجا نماز درست است، استصحاب نياز نداريم، استصحاب هم نداشته باشيم تا اينجا نماز درست است، براى اينكه اين آقا يقين داشته خون به لباسش نيست و سپس ديده خون به لباسش است، شرط ذكرى مى‏گويد تا اينجا نمازت درست و از اين بعد بايد تحصيل طهارت كنى و اين هم تحصيل طهارت مى‏كند، يعنى از همان جا لباسش را آب مى‏كشد و نمازش را مى‏خواند تا آخر. پس اينكه حضرت مى‏فرمايند: نمازت درست است براى اينكه استصحاب دارى، مى‏خواهد استصحاب داشته باشد مى‏خواهد نداشته باشدنماز درست است. مرحوم آخوند در آن آخر در حاشيه مى‏فرمايند: اين هم مى‏توانست بگويد نمازت درست است چون شرط ذكرى است، هم مى‏توانست بگويد نمازت درست است چون استصحاب دارى و براى اينكه استصحاب را حجت كنند دومى را انتخاب كرده‏اند.[1] ولى اين را جوابش را داديم كه آقا آنجا كه شرط ذكرى باشد، اصلا جاى يقين و شك نيست تا استصحاب باشد. اين يقين دارد نمازش درست است و مأتى به صددرصد مطابق با مأمور به است و اينجا اماره و حديث لاتعاد است و حديث لاتعاد مقدم بر استصحاب است و اينكه مرحوم آخوند مى‏فرمايند: هم شرط ذكرى درست است و هم استصحاب و امام عليه‏السلام فرمودند درست است، چون استصحاب دارد، براى اينكه استصحاب را درست كنند، اين هم على الظاهر اشكال را رفع نمى‏كند.

فتلخص مما ذكرنا اينكه اين صحيحه خوبى است و مرحوم شيخ هم تمسك كرده‏اند و مرحوم شيخ هم براى دو مورد تمسك كرده‏اند به استصحاب، اگر بتوانيد آن اشكال كه ديروز گفتم و آن اشكالى كه امروز هست، رفع بكنيد كه اين اشكال هم به صدر وارد است و هم به ذيل، اگر بتوانيد اين اشكال را رفع كنيد، تمسك به روايت خوب است و الا روايت مجمل است و اشكال اين است كه جائى كه شرط ذكرى است چرا امام عليه‏السلام فرموده‏اند: تمسك به استصحاب كنيد؟ اگر اين اشكال را بتوانيد رفع كنيد، روايت خوبى است براى تمسك كردن به استصحاب.روايت سوم را حتماً مطالعه کنيد.

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1]-على الظاهر مراد حضرت استاد مطلبى است كه مرحوم آخوند در متن فرموده‏اند، آنجا كه فرموده‏اند:«ولكن التحليل انما هو بلحاظ حال قبل انكشاف الحال، لنكتة التنبيه على حجية الاستصحاب و انه كان هناك استصحابٌ، مع وضوح استلزام ذلك...». شيخ محمدكاظم خراسانى آخوند، همان كتاب، ص 448.