عنوان: شرايط اصول عمليه/ تحصيل مقدمات در واجبات مشروط و موقت
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحثى كه مرحوم آخوند جلو آورده‏اند ربطى به بحث برائت و اشتغال ندارد اما، بقاعده الكلام يجر الكلام در اينجا آمده است و آن اين است كه واجب
مشروط، واجب موقت آيا مقدمات او قبل از وقت، قبل از حصول شرط آيا لازم است بجا بياوريم آن مقدمات و شروط را يا نه؟ فرض گرفته‏اند كه لازم
نيست، لذا در درد سرعجيبى افتاده‏اند كه حتى بعضى مثل مقدس اردبيلى قائل به وجوب نفسى شده‏اند در تعليم و تعلم و مثل مرحوم آخوند هم در تعليم و تعلم وجوب را حالى دانسته‏اند واجب را استقبالى و در اين باره صحبت كرديم.

حرف امروزمان از حضرت امام ره است در اين گونه جاها كه ايشان در واجب مشروط مى‏فرمودند: در واجب موقت مى‏فرمودند، اينجا فرموده‏اند،
جاهاى ديگر هم نظير اين را فرموده‏اند و آن اين است كه گفته‏اند تحصيل مقدمات مطلقا -چه در واجب مشروط و چه در واجب موقت و چه در واجب
مطلق تحصيل مقدمات- در ظرف خودش، اين واجب است به اين معنا كه اگر ترك كرد و ذى المقدمه را ترك كرد روى ذى المقدمه كتك مى‏خورد. مثال
مى‏زدند به اينكه شما بدانيد روز جمعه مهمان داريد، امر شده‏ايد كه مهامان‏نوازى كنيد و الان تا روز جمعه وقت داريد، پس تحصيل مقدمات بر شما
واجب نيست و در ايام هفته هيچ كارى نكنيد و روز جمعه بشود و مهمانها بيايند، واجب مى‏شود حالى، حالا بگوييد من مقدمات مهمانى را نمى‏توانم فراهم كنم، چون تحصيل مقدمات براى من ممكن نيست. ايشان مى‏فرمايند: همه عقلاء به اين مى‏خندند و اين را معذور نمى‏دانند و همه عقلاء مى‏گويند اگر توى سر اين زدند به جا است و اينجور مى‏گويند كه چرا مهمان نوازى نكردى، اگر بگويد نمى‏توانستم، مى‏گويند در ظرفى كه مى‏توانستى چرا مهمان نوازى نكردى هلا عملت؟ مى‏گويد نمى‏دانستم مى‏گويند هلا تعلمت؟

لذا ايشان مى‏فرمودند فرقى بين واجب مشروط و بين واجب مطلق نيست، كه در ظرف امكان تحصيل مقدمه، بايد مقدمات را تحصيل كرد، وجوب
استقبالى باشد يا حالى، وجوب آمده باشد يا نيامده باشد و همين طور كه در وجوب مطلق عقل مقدمه را واجب مى‏داند همين طور هم عقلاء مقدمه را واجب مى‏دانند در واجب مشروط، در واجب موقت، در ظرف تحصيل مقدمه.

انصافا خيلى حرف خوبى است و خيلى كار براى ما درست مى‏كند و بالاخره برمى‏گردد به اين كه بدون اينكه ما احتياج داشته باشيم كه وجوب را
حالى بكنيم اين تحصيل مقدمه در ظرف خودش كه مى‏دانيم در ظرف ذى المقدمه، نمى‏توانيم اتيان بكنيم در ظرف خودش تحصيل اين مقدمه واجب و
لازم است. حضرت امام مى‏فرمودند اگر اين نتواند آن وقت كه ظهر مى‏شود وضو بگيرد و حالا اين آب دارد، مى‏ريزد چون حالا وجوب نيست، ظهر
مى‏شود نه مى‏تواند وضو بگيرد و نه مى‏تواند تيمم كند، اين فاقد الطهورين است. بنا به قول مشهور مى‏گويند اين نمازش ساقط است؛ روز قيامت اين
كتك مى‏خورد، مى‏گويند چرا نماز نخواندى؟ مى‏گويد وضو نمى‏توانستم بگيرم، مى‏گويند تو كه مى‏دانستى اگر در ظرف خودش آب‏ها را بريزى ديگر
وضو نمى‏توانى بگيرى چرا آب را ريختى؟ گير مى‏كند روى نماز نخواندن كتك مى‏خورد. ايشان مى‏فرمودند واجب مطلق او همين است، واجب مشروط
همين است، واجب موقت او هم همين است و در هر واجبى بدون اينكه وجوب حالى درست كنيم، واجب استقبالى درست كنيم، ما قائليم به همان دليلى كه مى‏گويد مقدمه واجب، واجب است، مى‏گوييم مقدمه واجب در ظرف تحصيل واجب است، حالا اگر كسى بگويد مقدمه واجب شرعا واجب است همين را مى‏گوييم، اگر هم كسى بگويد مقدمه واجب عقلاً واجب است نه شرعا، مى‏گوييم همان عقلى كه مى‏گويدظهر بايد وضو گرفت. مى‏گويد قبل از ظهر نمى‏شود آب‏ها را ريخت.

يك بحث ديگرى مرحوم آخوند آورده‏اند جلوكه الكلام يجر الكلام است و آن بحث را ايشان در خصوص قصر و اتمام، در جهر و اخفات آورده‏اند جلو،
براى اينكه ايشان مدعى هستند جاهل مقصر كالعامد الا فى موضعين يكى جهر و اخفات بمنزله يكديگر، يكى هم قصرو اتمام، گفته‏اند جاهل مقصر در اين دو جا معذور است و اما غير از اين دو جا معذور نيست و ما قائليم كه جاهل مقصر مطلقا معذور است الا مااخرجه الدليل. 

اشكالى كه الان مرحوم آخوند مى‏كنند[1]، هم به ما وارد است و هم به خود مرحوم آخوند كه قائلند فى الجمله جاهل مقصر معذور است، لذا مى‏خواهند جواب بدهند از اشكال و ان اين است كه مى‏گويند كسى كه بايد نماز صبح را بلند بخواند، آهسته مى‏خواند، اين نماز مأموربه نيست، در حالى كه مأمور به نيست نمازش صحيح است. نمازش صحيح است به اين معنا كه اگر بعد نماز به او گفتند نماز را بايد بلند مى‏خواندى، اين مأموربه نبود، اين نمى‏تواند دو دفعه نمازش را بخواند، اماكتك هم مى‏خورد، و مرحوم آخوند آخر ان قلت يك خلاصه‏گيرى مى‏كند به اينكه چيزى كه مأمور به نيست صحيح است يعنى چه؟ و چيزى كه مى‏تواند بياورد، به او بگويند نياور و كتك بخور، اين يعنى چه؟  دو تا اشكال دارند: يكى اينكه مأمور به نيست، يكى هم حالا كه آورده مى‏گويى ديگر نمى‏توانى آن مأمور به اولى را بياورى، اما كتك هم بايد بخورى، براى اينكه نماز را بايد بلند بخوانى، آهسته خواندى.

اگر ديده باشيد، مرحوم آخوند خيلى به حيث بيث مى‏افتند و بالاخره يك جواب از خودشان مى‏آورند كه از مرحوم حاج آقا رضا است در صلاة در جهر و اخفات، در قصر و اتمام، هر دو جا مرحوم محقق همدانى مسئله را متعرض شده‏اند، يكى هم از مرحوم كاشف الغطاء.

ما هم كه جاهل مقصر را مطلقا معذور مى‏دانيم، اين ايراد قوى‏تر به ما وارد است و آن اين است كه جاهل مقصر معذور است، شما مى‏گوييد معنايش اين است كه قرآن مى‏گويد: «اذا توفتهم الملائكة يضربون وجوههم»[2]، ملائكه توى سر او مى‏زنند و مى‏گويند چرا تو جاهل مقصر كارهايت را انجام ندادى، بقول مرحوم آخوند مسلم است كه جاهل مقصركتك دارد، ما هم مى‏گوييم كتك دارد، اما مى‏گوييم عمل او صحيح است.

اول چيزى كه اينجا بايد صاف كنيم و مرحوم آخوند توجه به او نداشته‏اند اين است كه اينكه ايشان فرموده‏اند مأمور به نيست، اين درست نيست. آن
كسانى كه جاهل مقصر را معذور مى‏داند مى‏گويند اجزاء، شرط ذكرى است نه واقعى مثل ناسى مى‏ماند، اگر در حال جهل حمد و سوره را آهسته خواند كه بايد بلند بخواند، اين بلند خواند ن ديگر شرط نيست. خود مرحوم آخوند در برائت همين را مى‏گويند كه برائت را مى‏گذاريم پهلوى ما بقى اجزاء و نماز را تحويل مولى مى‏دهيم. اينجا هم همين را مى‏گوئيم اگر بجاى اينكه نماز قصر بخواند، نماز تمام بخواند، اين مأمور به او همين است، نه اينكه مأمور به او نماز قصر باشد، يعنى در ظرف جهل مأمور به  اين نماز تمام است. شرط ذكرى است، به اين معنا كه مثل نماز حاضر و نماز مسافر، براى حاضر چهار ركعت نماز است، براى مسافر دو ركعت است همين طور كه حاضر و مسافر تغيير مى‏دهد مأمور به را، جاهل و عالم هم تغيير مى‏دهد مأمور به را.

پس اين اشكال مرحوم آخوند كه مرحوم حاج آقا رضا هم مى‏گويند، اين اشكال وارد نيست، كه مابخواهيم بگوييم اصلاً مأمور به نيست، نه بلكه مأمور
به است و آنكه آورده راستى مأمور به را آورده است و آنكه نمى‏تواند دو دفعه بياورد براى اين است كه مأمور به را آورده است. مثل اينكه مسافر بوده، نماز دو ركعتى خوانده، حالا آمده در وطن و مى‏خواهد نماز چهار ركعتى بخواند، نمى‏شود. اين از اشكال اول.

و اما اشكال دوم كه كتك دارد، ما از نظر اثباتى د ررفاه هستيم و لو ثبوتا نفهميم چرا، از نظر اثباتى هيچ اشكالى نداريم و ما كه نمى‏توانيم بحث ثبوتى راجع به عبادات واحكام بكنيم. همين جمله اول گير مى‏كند، نماز صبح دو ركعت است، از اول اذان صبح تا اول آفتاب است، اگر يك ركعت آن اين طرف آفتاب و يك ركعت آن طرف آفتاب باشد، نمازش اداء است و بايد اين نماز دو ركعتى و نماز مغرب و عشاء مردها بلند بخوانند و مابقى را مخير است و براى زنها در همه چيز مخير است بلند بخواند يا آهسته بخواند، چرا؟ احدى غير از خدا و آن كسانى كه علم آنها سرچشمه گرفته است از علم خدا، احدى غير آنها، نمى‏تواند بگويد نماز صبح چرا دو ركعت است، حمد و سوره‏اش را هم بايد بلند خواند. ما تابع قرآن و روايات اهل بيت عليهم‏السلام هستيم بقول حضرت امام، چون امام صادق عليه‏السلام فرموده است، فضولى موقوف. همان هم فرموده است جاهل مقصر اگر در مسافرت نمازش را تمام بخواند، نمازش درست است، اما كتك مى‏خورد، قرآن هم فرموده جاهل مقصر كتك مى‏خورد، جاهل قاصر نه، «الا
المستضعفين من الرجال» تا آخر
[3]، ناسى كتك هم ندارد. لذا ما راجع به تمام احكام لنگيم كه احكام وضع آنا چه جورى است و چرا؟

بنابراين اينجور مى‏شود كه مرحوم آخوند اولا: اين بحثى را كه اينجا آورده‏اند، مربوط به بحث ما نيست. ثانيا: اينكه مى‏فرمايند اين مأمور به
نيست، بلكه مأمور به است. ثالثا: اينكه مى‏روند دنبال مقام ثبوت، ما در احكام اصلاً دنبال مقام ثبوت نبايد برويم و اصلاً دنبال مقام ثبوت رفتن در احكام، يعنى قياس ابوحنيفه و اين غلط است و فرق ما با ابوحنيفه اين است كه ما چهار دليل در فقه داريم، آنها نه تا دليل دارند. آن چهار دليل ما اين است: كتاب و سنت و عقل واجماع. اين عقل هم كه مى‏گوييم يعنى عقل عرفى، يعنى موضوعات را از عرف بگيريم، اين مراد ما است والا عقل دقى فلسفى را كسى نگفته است. اينكه اخبارى منكر شده و گفته است عقل را نگو اين اشتباه مصداقى كرده است و يك نزاع لفظى است. اخبارى مى‏گويد عقل دقى فلسفى در فقه حجت نيست، ما هم قبول داريم. ما مى‏گوييم عقلى عرفى عادى كه موضوعات را از او مى‏گيرند اين حجت است. آن هم مى‏گويد آرى. لذا ما نزاعى هم با اخبارى نداريم.

گفتم دو تا جواب مرحوم آخوند نقل مى‏كنند، يكى از خودشان، يكى هم از كاشف الغطاء، يك حرف هم ما داريم ان شاءاللّه‏ فردا.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1]- «ان قلت: كيف يحكم بصحتها مع عدم الامر بها؟». آخوند محمد كاظم خراسانى، همان كتاب، ص 428.

[2]- سوره محمد، آيه 27.

[3]- سوره نساء، آيه 98.