اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه در
واجب موقت، در واجب مشروط كه هنوز وقت نيامده باشد، شرط نيامده باشد آيا تحصيل
مقدمات لازم است يا نه؟ تحصيل مقدمات
لازم نباشد، چون هنوز واجبى نيست تا مقدمهاش واجب باشد، هنوز مشروط نيامده تا
مقدمات او لازم باشد. وقتى چنين باشد، پس تحصيل مقدمات قبل از آنكه واجب بيايد
لازم نيست. حالا اين اشكال پيدا مىشودكه اگر وقتى خود واجب آمد، نتواند تحصيل
مقدمات بكند، مثل اينكه قبل از ظهر بنشينند هواپيما و ظهر كه مىخواهد نماز
بخواند، نه مىتواند وضو بگيرد و نه مىتواند تيمم كند. قبل از ظهر كه وضو گرفتن،
تيمم كردن براى او واجب نبوده، حالا هم كه توى هواپيما است، نه مىتواند وضو بگيرد
و نه مىتواند تيمم كند وبالاخره نماز از بين مىرود و بالاخره واجب از بين برود
به اختيار اين آقا و اين را فقها در فقه ملتزم نمىشوند.
گفتم مرحوم آخوند
از مقدس اردبيلى نقل مىكنند كه تحصيل علم واجب
نفسى دارد، كه ما نتوانستيم بپذيريم، يكى اينكه تحصيل علم وجوب
نفسى داشته باشد در ما بقى چى؟ وضو گرفتن هم واجب نفسى دارد؟ غسل كردن هم واجب
نفسى دارد؟ طهارت لباس هم واجب نفسى است؟ ما بقى شرائط را چه مىگوييد؟ لذا اين
اشكال اول مابود.
اشكال دوم ما هم
اين بودكه آقا ما نمىتوانيم بپذيريم كه تحصيل علم واجب نفسى دارد. بله تحصيل علم
خوب است، اما اگر كسى تحصيل علم نكرد
و واجب هم از بين نرفت، آيا كتك دارد يا نه؟ يا اينكه واجب هم از بين رفت، حالا دو
تا كتك دارد يا يك كتك؟ و چون نمىشود ملتزم بشويم به دو عقاب،
پس نمىتوانيم ملتزم بشويم به وجوب نفسى. الا اينكه يك حرف ديگر در مسئله هست و آن
اينكه مرحوم آخوند، صاحب مدارك و مقدس اردبيلى، اينها هيچ كدام قائل نيستند كه
مقدمه واجب، مقدمه شرعى دارد و خيال نمىكنم كه كسى بگويد مقدمه واجب، مقدمه شرعى
دارد يا در مقدمه حرام هم بگوييم بعنوان مقدميت حرام است؛ احدى نگفته است. وقتى
اينجور باشد، پس وجوب نفسى نمىشود درست كرد و برمىگردد به وجوب عقلى و مرحوم
مقدس اردبيلى و مرحوم صاحب مدارك و مرحوم آخوند در اينجا مىخواهند وجوب نفسى
تهيئى شرعى درست بكنند و بگويند تحصيل علم مثل نماز واجب است شرعا و كى گفته است
مقدمه واجب، واجب شرعى است؟ ما اين همه بحثها كه كرديم احدى نگفته مقدمه واجب،
واجب شرعى دارد.
آنكه ما حالا بحث
داريم و ديروز هم بحث داشتيم اين بود كه مرحوم آخوند گفتند يا اين را مىگوييم يا
قائل مىشويم به وجوب حالى، مىگوييم وجوب
حالى و واجب استقبالى است. چه جور درست بكنيم؟ بقول مرحوم آخوند بگوييم تحصيل علم
كه مقدمه است براى اينكه نماز را صبح بتوانيم در وقتش بياوريم، اين قيد خورده است
به ماده قضيه، اما مابقى شروط به هيئت قضيه خورده است، اين اقم الصلاة لدلوك
الشمس، چند تا مقدمه دارد كه يك مقدمهاش، مقدمه علمى است كه بايد ياد بگيريم چه
جورى نماز بخوانيم. اين يك شرط، شرط ديگر اينكه در لباس طاهر باشد. شرط ديگر اينكه
بايد وضو بگيرد و همچنين تا آخر. مرحوم آخوند مىگويد وضو كه اذا قمتم الى الصلاة فاغسلوا،
مىگويد فاغسلوا -اين قيد- خورده به هيئت قضيه- اقم الصلاة- و هيئت اقم به اين قيد
مقيد شده است و اما راجع به تحصيل علم قيد به هيئت نخورده، قيد خورده به ماده
قضيه، يعنى به صلاة. لذا مىگويد بياور نماز با وضو را در اين بياور نماز با وضو،
بياور آمده روى نماز با وضو، لذا گفته است اقم الصلاة لدلوك الشمس يك قيد دارد؛
تحصيل علم كن. اين خورده به ماده قضيه، يك قيد دارد راجع به اذا قمتم الى الصلاة
فاغسلوا قيد خورده به هيئت، وقتى كه الان وضو بر من واجب نيست، نماز هم بر من واجب
نيست، براى اينكه گفته است نماز عند دلوك واجب است، نماز با وضو را بياور و هنوز
نماز عند دلوك نيست. پس راجع به وضوى او هم همين جور است واما راجع به تحصيل علم
گفته است نماز را بياور، وقتى گفته نماز بياور، وجوب الان هست، پس الوجوب حالىٌ و
وقتى وجوب حالى است، مقدماتش هم حالى است؛ الوجوب حالىٌ والواجب استقبالىٌ. وجوب
الان هست، يعنى هيئت الان هست، وقتى وجوب الان هست بايد من تحصيل علم او را بكنم.
كه اين وجوب حالى، واجب استقبالى معنايش اين است كه اگر قيودات به ماده بخورد،
الوجوب حالىٌ و الواجب استقبالىٌ، اگر قيودات به هيئت بخورد، الوجوب والواجب هر دو
استقبالىٌ. اگر قيودات به ماده بخورد معنايش اين است كه نماز ظهر را الان بياور،
الان امر كرد، يعنى الان واجب است. ولى چه واجب است؟ واجب عندالدلوك، مثل اينكه
مىگويند نماز با وضو را بياور، اين هيئتِ بياور الان هست، الان دارد ترغيب و
تحريص مىكند. آنوقت گاهى تحريص مىكند نماز عندالدلوك را، گاهى تحريص مىكند نماز
الان را. صاحب فصول مطلقا مىگويد كه اسم او را مىگذارند و اجب معلق كه صاحب فصول
مىگويد همه قيودات مىخود به ماده و هيئت يله و رها است و جوب الان هست، واجب مشروط
به شرط است تا آخر.
مرحوم آخوند اينجا مىخواهند
يك تفصيل قائل بشوند، راجع به تحصيل علم مىگويند وجوب حالى است و الواجب
استقبالىٌ و اما را جع به وضو و راجع به
خود وقت، وجوب و واجب هر دو استقبالى است. مىگويند وقتى ظهر شد نماز واجب مىشود.
اين خلاصه حرف مرحوم آخوند است.
ايراد ديروز ما
اين بود، يكى اينكه اگر شما وجوب را حالى دانستيد، چه جور مىشود اين وجوب هم حالى
باشد هم استقبالى؟ اينكه شما گفتيد وجوب الان هست و هيئت الان هست، و اين يك امر
بسيط است اين را چه جور مىتوانيد تجزيه
بكنيد، يك مقدارش را حالا بياوريد يك مقدارش را ساعت ديگر؟ اگر حالى است، الان
سينه مىزند، اگر استقبالى است يك ساعت ديگر سينه مىزند و اما بگوييم راجع به
تحصيل علم حالا حالى است، راجع به وضو گرفتن و تحصيل طهارت، استقبالى است. معنايش
اين است كه اين هيئتبسيط هم هست و هم نيست.
مرحوم شيخ انصارى
مىفرمايند قيود از نظر ادبيت مىخورد به هيئت، از نظر معنا مىخورد به ماده و ما
ادبيت را مىگذاريم كنار و همه قيودات را
مىزنيم به هيئت. مرحوم صاحب فصول
مىگويند نه بلكه همه قيودات مىخورد به ماده و وجوب حالى است و واجب استقبالى.
مرحوم آخوند
نمىدانم چه جور شده جمع بين قول صاجب فصول و قول شيخ انصارى كردهاند، يعنى راجع
به يك واجب هم واجب مشروط درست كردهاند و هم
واجب معلق، اين حرف مرحوم آخوند است.
به مرحوم آخوند
مىگوييم آقا يك چيز هم واجب معلق باشد و هم واجب مشروط، اين نمىشود. يا اين هيأت
شما قيد دارد، مىرود كنار، يا قيد ندارد، يله و رها است الان سينه مىزند. اين يك
حرف است.
حرف ديگر ما اين
است كه وجوب حالى و الواجب استقبالى، اين را من نمىتوانم درك كنم، براى اينكه
فحول مثل صاحب فصول، مثل شيخ انصارى،
بعدش هم بزرگان من جمله مرحوم آخوند در اين باره بحثها كردهاند و امكان او را
قبول كردهاند و من آنكه اشكال دارم سر امكان او است و آن اين است كه مىگويند اين
هيئت براى ماده است، وقتى هيئت براى ماده شد، اينها آميخته در يكديگرند، حالا يكجا
پيدا كنيم كه ماده ضيقتر از هيئت باشد، مثل اين است كه جنس ضيقتر از صورت باشد،
عين هيئت و ماده، نظير جنس و فصل، صورت و ماده، اين انسان را اگر ماقطع نظر از
خارج آن جنس منطقى و فصل منطقى او را حساب كنيم و برويم توى منطق يك جنس و فصلى
دارد، وقتى آن جنس و فصل بيايد توى خارج، مىشود ماده و صورت. لذا اين انسان حيوان
الناطق است. لذا الان از شما سوال مىكنيم اين ماده و صورت كه آميخته به يكديگر است
آيا مىشود صورت بيشتر از ماده يا كمتر از ماده باشد؟ نمىشود، براى اينكه اگر
ماده ضيق است، صورت هم ضيق است، اگر ماده يله و رها است. صورت هم يله و رها است
چنانچه عكس اين هم همين است؛ اگر صورت مضيق است، ماده هم متضيق است، اگر صورت يله
و رها است، ماده هم يله و رها است و اما يك جا پيدا كنيم كه ماده كمتر از صورت يا
بيشتر از صورت باشد. -كه در وجوب حالى و واجب استقبال همين است- يا بايد قائل شويم
و جوب و واجب هر دو حالى است يا هر دو استقبالى و اما اگر بگوئيم قيودات مىخورد
به ماده متضيق مىشود و هيئت يله و رها است، يعنى هيأت ما بلا قيد است. يك كدام مىشوند
متضيق، يك كدام مىشوند متوسع و اين نمىشود.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.
- «و اذا التجأ
المحقق الاردبيلى و صاحب المدارك قدس سرهما الى الالتزام بوجوب التفقّه و التعلّم
تهيّؤيّا» آخوند ملا محمد كاظم خراسانى، همان كتاب، ص 426.
- و لا يخفى
انه يكاد ينحل هذا الاشكال الا بذلك او الالتزام بكون المشروط او الموقت مطلقا
معلقا، لكنّه قد اعتبر على نحو لا يتّصف مقدماته الوجودية عقلاً بالوجوب قبل الشرط
او الوقت غير التعلّم، فيكون الايجاب حاليّا و ان كان الواجب استقباليا...». آخوند
محمد كاظم خراسانى، همان.
- چنانچه مرحوم آخوند در بحث تقسيمات
واجب فرمودهاند، مرحوم شيخ قائلند به اينكه توجه قيد به هيأت موافق قواعد عرب
است، اما چون محال است متوجه هيأت باشد، پس بايد لَبّا و به حسب واقع آنرا قيد
ماده قرار داد. مرحوم آخوند در صفحه 122 كفايه فرمودهاند: «فيكون الشرط من قيود
المادة لا الهيئة؛ كما نسب ذلك الى شيخنا العامه اعلى اللّه مقامه مدعيا لامتناع
كون الشرط من قيود الهيئة واقعا و لزوم كونه من قيود المادة لبّا، مع الاعتراف
بانّ قضية القواعد العربيه انّه من قيود الهيئة ظاهرا». و برعكس مرحوم صاحب فصول
قائلند به اينكه همه قيود به هيأت مىخورد، بنابراين وجوب حالى و واجب استقبالى
است، اختيار مىكند.