عنوان: شرايط اصول عمليه /تفحص
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

گفتيم تفحص در امارات و اصول مطلقا لازم است. اينجا اشكالى پيش آمده كه مربوط به بحث نيست، اما مرحوم آخوند «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» بحث او را اينجا آورده‏اند[1] ،و آن اين است كه در واجب مشروط، در واجب موقت كه هنوز شرط او نيامده و قت او نيامده است وجوبى در كار نيست. مثلاً قبل از وقت، نماز ظهر و عصر بر ماواجب نيست، وقتى كه ظهر شد «اقم الصلوة لدلوك الشمس»[2] شامل حال من مى‏شود. پس الان وجوبى در كار نيست و حالا كه وجوب شامل حال من نشد، مقدمات اين وجوب تحصيل او لازم نيست، چون واجبى نيست تا واجب باشد من تحصيل مقدمات بكنم. پس من مى‏خواهم تحصيل علم بكنم، الان واجب نيست و تحصيل مقدمات واجب در وقتى واجب است كه واجب منجز باشد، در واجب مشروط، در واجب موقت الان وجوب واجبى نيست، وقتى وجوب و واجبى نبود، ديگر تحصيل مقدمات آن هم لازم نيست، ديگر تفحص از اينكه مسائل او را ياد بگيرم لازم نيست، ظهر كه شد، خود وجوب مى‏آيد و مى‏شود حالى. اما تحصيل مقدمات براى او ممكن نيست، بخواهد برود ياد بگيرد، الان كسى نيست كه بخواهد برود ياد بگيرد و الان قدرت ندارد بر ياد گرفتن اين مسائل و بر تحصيل اين مقدمات. وقتى چنين باشد اگر وجوب از بين برود مانعى ندارد، قبل از ظهر كه واجب نبود بر تحصيل او، بعد از ظهر هم قدرت ندارد بر تحصيل آن، وقتى قدرت بر مقدمه ندارد،قدرت بر ذى المقدمه ندارد، وقتى قدرت بر ذى المقدمه ندارد، ذى‏المقدمه واجب نيست.

مثال آسان، مثلاً قبل از ظهر مى‏توانست آب تهيه كند براى وضو، الان كه قبل از وقت است وضو واجب نيست، چون نماز واجب نيست، پس تهيه آب هم واجب نيست، حالا ظهر مى‏شود، مى‏خواهد وضو بگيرد، آب ندارد و بخواهد هم تحصيل كند، نمى‏شود. يا مثل تيمم كه قبل از ظهر واجب نبود تيمم، بعداز ظهر هم كه نمى‏تواند تيمم كند، مى‏گوييم قبل از كه واجب نبود تيمم او، بعد از ظهر هم چون قدرت ندارد، ذى المقدمه هم واجب نيست و ملتزم شدن به اين حرف نمى‏شود، كه بگوييم بعد از ظهر كه نمى‏توانى تحصيل مقدمات بكنى، قبل از ظهر كه مى‏توانى واجب برايت واجب نيست، واجب هم كه از بين مى‏رود عقابى در كار نيست.

اين مسئله خيلى ربطى به بحث ندارد و اين بحث را مرحوم آخوند در مقدمه واجب مفصل بحث كرده‏اند و حالا چه جور شده كه اين بحث را اينجا
آورده‏اند، شايد بخاطر آن كلام مقدس اردبيلى و مرحوم صاحب مدارك است و
شايد اين حرف، مرحوم آخوند را اينجا گرفته بوده، مى‏خواسته‏اند اظهار بكنند كه حرف مقدس اردبيلى خوب است و الا انصافا يك صفحه بحث كفايه اينجا هيچ ربطى به بحث ما ندارد.

بحث ما اين است كه اگر ما دليل نداشتيم آيا بايد فحص كنيم از دليل، ثم اصل جارى بكنيم، يا فحص از دليل لازم نيست و مى‏توانيم اصل جارى بكنيم
بدون اينكه تفحص كنيم، مى‏توانيم برائت جارى كنيم، مى‏توانيم استصحاب
جارى كنيم، مى‏توانيم قائل به تخيير بشويم و در باب اشتغال قائل به اشتغال بشويم و در كل شى‏ء طاهر مى‏توانيم كل شى‏ء طاهر جارى كنيم بدون اينكه تفحص بكنيم، اين بحث ما است و اما بحث در واجب مشروط و در واجب موقت، كه تحصيل او قبل از شرط، قبل از وقت واجب است يا واجب نيست، هيچ ربطى به بحث ما ندارد. ولى على كل حال، يك مباحثه مستقلى است اينجا و آن مباحثه اينكه در واجب مشروط و در واجب مقيد، در واجب موقت آيا تحصيل مقدمات قبل از وقت واجب است يا واجب نيست؟ در حالى كه مى‏داند اگر واجب حال شد، يعنى وقت داخل شد، شرط آمد، ديگر تحصيل مقدمات نمى‏تواند بكند، آيا تحصيل مقدمات قبل از وقت واجب است؟ اگر واجب است به چه دليل؟ كه بخواهيم مثال او را بزنيم اينكه اين آقا مى‏خواهد برود مكه، مى‏داند اگر برود مكه ديگر نمى‏تواند تحصيل مسائل مكه بكند، حالا الان كه مكه نرفته است و وجوب براى او حالى نشده، تحصيل مقدمات، يعنى ياد گرفتن مسائل براى او واجب است يا نه؟ كسى كه مى‏داند بعد از ظهر آب ندارد - مثل اينكه توى هواپيما نشسته و فاقد الطهورين است- حالا اين الان بايد تيمم كند، بايد قبل از ظهر و ضو بگيرد و برود توى هواپيما، يا لازم نيست؟ و اگررفت در هواپيما و آنجا فاقدالطهورين شد اين عقاب مى‏شود يا عقاب نمى‏شود؟ تحصيل مقدمات قبل از وقت در واجب موقت و قبل از موجود شدن شرط در واجب مشروط، در حالى كه مى‏داند وقتى وقت آمد، شرط آمد ديگر نمى‏تواند تحصيل مقدمات بكند، آيا تحصيل اين مقدمات لازم است يا لازم نيست؟

شبهه هم اين است كه قبل از وقت وجوبى نيست تا تحصيل مقدمات او را بكنيم، پس لازم نيست. بعد از وقت هم كه قدرت ندارم بر تحصيل مقدمات،
وقتى قدرت نداشتم بر مقدمه، قدرت ندارم بر ذى المقدمه، آنوقت ذى المقدمه
واجب نيست. به دست خودم آن وجوبى كه بعد مى‏آيد، نگذارم اين وجوب بيايد آيا جايز است اين كار را بكنم يا نه؟

مسلم است پيش فقهاء كه اين بايد تحصيل مقدمات بكند. اشكال اينجا مى‏شود كه تحصيل مقدمات بكند به چه دليل، هنوز وجوبى نيست تا تحصيل
مقدمات او واجب باشد. وقتى اينجور باشد به چه دليل مى‏فرماييد تحصيل
مقدمات قبل از وقت، قبل از وجود شرط، واجب است؟ اين اصل اشكال
است.

مرحوم آخوند اينجا دو تا جواب مى‏دهند كه بايد تحصيل مقدمات بكنند. كسى كه مى‏داند الان مى‏رود در هواپيما و 12 ساعت در هواپيما است و اين
بايد نماز بخواند و آنجا آب نيست كه وضو بگيرد و چيزى كه به او تيمم كند،
ندارد، مسلم است پيش فقهاء كه بايد وضو بگيرد و اگر آب ندارد بايد تيمم كند. به چه دليل؟

مرحوم آخوند دو دليل اينجا مى‏آورند: يكى اينكه تحصيل علم، واجب عينى و نفسى است نه مقدمه‏اى، چنانچه مقدس اردبيلى و مرحوم صاحب
مدارك، شاگرد مقدس اردبيلى گفته‏اند. يعنى اينجا رفع شبهه كرده‏اند و گفته‏اند
تحصيل علم واجب نفسى است؛ طلب العلم فريضةٌ على كل مسلم و مسلمة. الا اينكه اين وجوب نفسى بخاطر اين است كه مهيا بشود براى اينكه واجب ديگر را بدست بياورد. كه مرحوم مقدس اردبيلى اسم او را گذاشته‏اند واجب نفسى تهيئى، يعنى آن واجب، آن نماز خواندن، آن موجب شده كه پروردگار عالم مسائل نماز را واجب نفسى بكند. نظير داعى بر داعى كه وجوب صلاة موجب شده شارع مقدس به وجوب نفسى، مسائل نماز را واجب كند، براى اينكه روايت داريم در روز قيامت سوال مى‏شود هلا عملت؟ بعد مى‏گويد نمى‏دانستم. مى‏گويند هلا تعلمت؟ و با اين هلا تعلمت او را عقاب مى‏كنند.

مقدس اردبيلى اين را گفته كه از روايات مى‏فهميم طلب علم واجب نفسى است، اما واجب نفسى تهيئى. مرحوم آخوند «رضوان اللّه‏ تعالى عليه»  اين را مى‏پسندد و مى‏گويند يا اين را مى‏گوئيم يا حرف بعدى كه حرف بعدى را بعد عرض مى‏كنم. مى‏فرمايند اين حرف خوبى است و ما قائل مى‏شويم كه طلب علم وجوب نفسى تهيئى دارد.

ايرادى كه به مرحوم آخوند و به مقدس اردبيلى هست، اين است كه شما در طلب علم بگوييد، در آن وضو گرفتن به چى درست مى‏كنيد؟ شما يك
مقدمه را درست كرديد و آن اينكه ياد گرفتن مسائل، اين وجوب نفسى تهيئى
دارد، حالا اين آقاى حاجى مى‏خواهد هواپيما بنشيند، قبل از ظهر بگوييد چون توى را ه است و نمى‏تواند نماز بخواند، حالا بايد تيمم كند يا نه؟ حرف مقدس اردبيلى اين را هم مى‏تواند بگويد كه واجب نفسى تهيئى است؟ اين را كه نگفته‏اند و اگر بتواند درست بكند، فقط مربوط به تحصيل علم است كه روايات تاكيد در علم دارد، آيات مربوط به تاكيد علم، آياتى كه مذمت از جاهل شده؛ «و من النّاس من يعبداللّه‏ على حرف»: اين خيلى طمطراق دارد براى جاهل. «فان اصابه خير اطمأن به و ان اصابته الفتنة انقلب على و جهه خسرالدنيا و الاخرة ذلك هو الخسران المبين»[3] شايد در قرآن مثل اين آيه نداشته باشيم كه جاهل را كوبيده است، لذا مقدس اردبيلى مى‏گويند: اين «و من الناس من يعبد اللّه‏ على حرف» مى‏گويد تحصيل علم باندازه احتياج واجب نفسى تهيئى است و اين تهيئى او را هم از همان هلا عملت و هلا تعلمت بدست آورده است، گفته است داعى بر داعى است، يعنى واجبات نفسيه موجب شده كه پروردگار تحصيل علم را واجب نفسى كند.  

حرف ما به آقاى مقدس اين است كه آقا بگوييد حرف خوبى است اما اين حرف خوب شما مختص به تحصيل علم است، ما بقى شرائط چى؟ و ما بايد در واجب مشروط، در واجب موقت يك كارى بكنيم كه تحصيل همه مقدمات را واجب بكنيم، نه فقط مقدمات علمى او را، مقدمات وجودى او را، مقدمات شرطى او را و بالاخره همه مقدمات را بايد واجب كنيم و نمى‏توانيم بگوييم همه مقدمات واجب نفسى است. در مثل غسل همه گفته‏اند، استحباب ذاتى دارد، استحباب نفسى دارد، در باب وضو هم ما گفته‏ايم استحباب نفسى دارد، اما اينكه بخواهيم بگوييم وجوب نفسى، هيچ كسى نگفته است غسل وجوب نفسى دارد، يا تيمم وجوب نفسى دارد، هيچ كسى نگفته است. بقيه مقدمات هم همين طور است. حرف من فعلاً اين است، مى‏گويم آقاى آخوند شما كه قبول كرديد اين حرف مقدس اردبيلى را اولاً منحصر مى‏شود به مقدمات علميه، يعنى تحصيل علم، حالا واجب است و اما تحصيل سائر مقدمات، حالا مى‏خواهد برود توى هواپيما و مى‏داند اگر داخل هواپيما شود، فاقدالطهورين مى‏شود هيچ
كسى نگفته است. يعنى با اين حرف مقدس نمى‏شود درست كرد، براى اينكه
حرف مقدس اين است كه تحصيل مقدمات علمى واجب است و اما تحصيل غير مقدمات علمى را نگفته است، ولى فقهاء همه گفته‏اند تحصيل همه مقدمات واجب است، يعنى گفته‏اند بايد وضو بگيرد.

به مقدس اردبيلى مى‏گوييم بله كسى كه مى‏خواهد برود مكه مقدمات علمى او وجوب نفسى تهيئى دارد، مى‏گويم سائر مقدمات چى؟ اگر بگويى بله، لازمه‏اش اين است كه وضو وجوب نفسى تهيئى داشته باشد و از اينها فقه جديد لازم مى‏آيد و نمى‏شود گفت. بعدش هم يك حرف ديگر با مقدس داريم كه اگر بگوييد واجب نفسى، اما واجب نفسى تهئيى، اين تهئيى از كجاست؟ از چه آيه‏اى از چه روايتى به دست مى‏آوريد؟

 آنوقت يك حرف ديگر توى كار مى‏آيد كه اگر كسى جاهل بود و نمازها را باطل خواند، يا واجب را نياورد، مكه رفت و يك حج باطل بجا آورد، حالا چند
تا كتك مى‏خورد؟ خود هلاعملت و هلا تعلمت مى‏گويد دو تا كتك دارد، كتك
روى چى است؟ روى هلاعملت است و هلا تعلمت مقدمه براى آن است و آن خودش كتك ندارد و اگر بگوييد مقدمه علمى واجب نفسى است، بايد خودش كتك داشته باشد و ما نمى‏توانيم ملتزم شويم به اينكه جاهل دو تا كتك دارد، يكى اينكه به او بگوييد چرا ياد نگرفتى، يكى هم به او بگوئيد چرا نماز نخواندى. همين كه يك كتك بيشتر ندارد، معلوم مى‏شود تحصيل علم فقط وجوب مقدمى دارد. اگر هم عقاب روى او بار شده، اين عقاب روى عمل است، اگر هم ثواب روى او بار شده، اين ثواب تفضلى است، مثل اينكه كسى كه هر قدمى براى زيارت امام حسين عليه‏السلام بردارد، براى هر قدم ثواب يك حج و يك عمره دارد. بقول حضرت امام دانه مى‏ريزند كبوتر بگيرند، ثواب تفضّلى است. خود همين طولى بودن هلاعملت و هلا تعلمت مى‏گويد، اين وجوب مقدمى دارد، نه وجوب نفسى. لذا وجوب نفسى تهئيى مقدس اردبيلى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» را نمى‏شود پذيرفت و لو مرحوم آخوند اينجا پذيرفته‏اند.

مرحوم آخوند[4] يك جواب ديگر مى‏دهند، مى‏گويند واجب معلق است، الوجوب حالىٌ و الواجب استقلالىٌ. و اجب او آنوقتى است كه ظهر مى‏شود، اما
و جوبش همين الان است، يعنى انفكاك هيئت از ماده، كه اسم او را مى‏گذارند
وجوب حالى، واجب استقلالى و اسم او را مى‏گذارند به اينكه اين قيودات همه به ماده مى‏خورد نه به هيئت، يعنى اگر گفت اضرب زيدا يوم الجمعه اَمام الامير ضربا شديدا، همه اين قيدها مال ضرب است، نه مال اضرب، مال آن هيئت افعل نيست تا مقيدش بكند. در اقم الصلاة لدلوك الشمس اين لدلوك مى‏خورد به صلاة، نه به هيئت اقم. وقتى وجوب حالى شده مقدماتش همين الان واجب است، مى‏فرمايند پس تحصيل علم همين الان واجب است. چرا؟ براى اينكه وجوب حالى است واجب استقبالى، واجب آنوقت است كه دلوك شمس مى‏شود، اما وجوب الان هست، اين را مى‏گويند واجب معلق.

كه مرحوم شيخ «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» خيلى براى ايشان سخت بوده قيودات را به ماده بزنند، قاعده ادبيت او را مجبور كرده به هيئت بزند[5] نظيرش را صاحب فصول گفته، اسم او را گذاشته‏اند واجب معلق، يعنى وجوب حالى، واجب استقبالى. بعد مرحوم آخوند آنجاها نتوانسته‏اند ملتزم بشوند، اينجا هم نمى‏توانند ملتزم بشوند، لذا مى‏فرمايند راجع به تحصيل علم قيد به ماده مى‏خورد، راجع به ساير مقدمات قيد به هيئت خورده است. لذا مى‏فرمايند راجع به تحصيل علم وجوب حالى و الواجب استقبالى و اما راجع به ساير قيود ديگر وجوب و واجب هر دو استقبالى است.

لذا ايشان مى‏فرمايند اگر حرف مقدس اردبيلى را پذيرفتيم، كه پذيرفتيم و اگر حرف مقدس اردبيلى را نپذيرفتيم ما از اين راه درست مى‏كنيم كه در
تحصيل مقدمات علميه قبل از وقت مى‏گوييم وجوب حالى، واجب استقبالى
است. اين وجوب حالى، واجب استقبالى يعنى چه؟ يعنى اين اقم الصلاة
لدلوك الشمس، اين لدلوك خوده به ماده اقم الصلاة، يعنى به صلاة نه به هيئت
اقم، بلكه به ماده خورده است به آنكه مصدر اصل كدام است و از او صدو چهارده صيغه پيدا مى‏شود، كه از جمله افعل و ما بمعناهاست. مى‏گويد به آن مصدر خورده است، وقتى به آن مصدر خورده باشد بنابراين وجوب رها است، الان وجوب هست، از همان وقتى كه خدا گفته است اقم، براى همه اين وجوب است و الوجوب حالىٌ و الواجب استقبالىٌ. اين را هم مى‏پذيرند در حالى كه در واجب مشروط نپذيرفتند.

دو سه ايراد به مرحوم آخوند اينجا هست؛ يك ايرادش را الان بگويم تا فردا باز دو دفعه درباره‏اش صحبت بكنيم.

يك ايراد اين است كه آقا اگر شما قيدى زديد به هيئت، ديگر خواه‏ناخواه اين هيئت مى‏شود استقبالى. چه جور مى‏شود يك هيئت هم حالى باشد و هم استقبالى؟ اين را چه جور مى‏شود درست كرد كه هيئت اقم نسبت به لدلوك قيد ندارد و حالى است و نسبت به ساير شرائط مثل وضو، مى‏فرمايند وجوب استقبالى است، يعنى اين وجوب اقم حالا هست، حالا نيست، حالا هست راجع به تحصيل علم، حالا نيست راجع به وضو گرفتن. مى‏شود هيئت يك چيز مشخصى هم باشد و هم نباشد؟ اگر قيد به او بخورد كمر شكن مى‏شود، مى‏رود براى اول وقت، اگرهم قيد نداشته باشد الان موجود است و سنيه مى‏زند.  

مثل اين است كه زيد را يك دفعه دو نفر مى‏زنند و زمين گيرش مى‏كنند، يك دفعه يك نفر توى سرش مى‏زند، زمين گيرش مى‏كند، بالاخره اين زيد
زمين گير شد.

حالا ما اينجور بگوييم به نسبت آن كه توى سر زيد زده، زمين گير شده، به نسبت به آن كسى كه توى سر او نزده در مقابل او قد علم مى‏كند. اين حرف مرحوم آخوند است، تا ببينيم مى‏شود درست كرد. مال فردا.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1]- « نعم يشكل فى الواجب الشروط و الموقت لوادى تركها...» آخوند ملا كاظم خراسانى، كفاية الاصول -چاپ چهارم، مؤسسه نشر اسلامى، قم، 1418 هـ.ق، صفحه 426.

[2]- سوره اسراء، آيه 78.

[3]- سوره حج، آيه 11.

[4]- آخوند محمد كاظم خراسانى، همان كتاب، ص 426.

[5]- ظاهراً عكس اين حرف صحيح است، چرا كه مرحوم شيخ قيود را به ماده مى‏زنند و مرحوم صاحب فصول و مشهور قيود را به هيأت مى‏زنند.