اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ديروز راجع به اين روايت حلّ بود كه حضرت
امام «رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمودند اين روايتها مختص علم اجمالى است، كه
خواه ناخواه شبهه بدوى را هم مىگيرد و ايشان مىفرمودند اين كل شىء فيه حلال و
حرام به ما مىگويد اطراف علم اجمالى است براى اين كه در شبهه بدويه فيه حلال و
حرام نيست. شما مثلاً در شبهه بدوى، ظرفى هست كه نمىدانى نجس است يا نه، يا
نمىدانى اين غذا حلال است يا نه، اگر حلال است و حرام نيست، اگر حرام است حلال
نيست. اما «فيه حلالٌ او حرام» آنجا فرض مىشود كه دو تا اناء باشد. اين انائين
مشتبهين «فيه حلالٌ حرام»؛ يك كدام حلال است، يك كدام حرام است، با هم مشتبه شده
نمىدانم كدام حلال است كدام حرام است.
يكى هم كلمه بعينه است كه مىفرمودند ظهور
دارد در اطراف علم اجمالى، براى اين كه اگر يك ظرف را ندانى اين نجس است يا پاك،
يك ظرف
را ندانى اين حرام است يا حلال و گفتى رفع مالايعلمون، يا كل شىء طاهر حتى تعلم،
ديگر اين بعينه بگوييم حلال است معنا ندارد؛ اين خودش حلال است. اين بعينه آنجا
درست در مىآيد كه دو تا ظرف داشته باشيم لا بعينه اين نجس باشد، يا لابعينه حرام
باشد، وقتى معلوم شد مىشود بعينه نجس. گفتهاند اين كلمه بعينه هم ظهور در اين
دارد كه روايت شريف مربوط به اطراف علم اجمالى است نه شبهه بدويه، چون شبهه بدويه
فيه حلالٌ و حرامٌ ندارد، شبهه بدويه بعينه ندارد پس روايت مربوط به علم اجمالى
است. لذا حضرت امام مىفرمودند اين فيه حلالٌ و حرام يعنى اطراف علم اجمالى چون
طرف دارد و اين بعينه يعنى اطراف علم اجمالى و در شبهه بدويه فيه حلال و حرام نيست
و در شبهه بدويه بعد از آنكه فهميدى حرام است ديگر استعمال بعينه معنا ندارد.
يك روايت را ديروز خوانديم، كه مرحوم حضرت امام
مىفرمودند اين روايت ضعيف السند است و نمىشود به او تمسك كرد و الا اگر صحيح
السند
بود، مىشد به آن تمسك بكنيم وبگوييم اطراف علم اجمالى اصل جارى است.
حرف ما ديروز اين بود كه روايات صحيح السند
است و صحت روايت را ديروز بيان كرديم و راجع به اين فيه حلال و حرام هم مىگفتيم
فرمايش امام
ظهورش خوب است، فقط اشكالى كه هست اين است كه اين كل ما كان فيه حلال و حرام يك
چيز فرض كرده است كه اگر بخواهيم حرف حضرت امام را بزنيم بايد بگوييم كل مجموعة
فيه حلال و حرام و اين خلاف ظاهر است، بايد بگوييم كل شيئين فيه حلال و حرام و از
شىء شيئين اراده بكنيم، خلاف ظاهر است.
اما ما يك يحتمل در تقدير مىگيريم و از شىء
مشكوك اراده مىكنيم، كل شىء، يعنى كل مشكوك قرينه او هم حتى تعلم است. آن حتى
تعلم قرينه است براى اين كه اين كل شىء يعنى كل مشكوك؛ مىشود كل مشكوك فيه حلال
و حرام، يعنى يحتمل فيه حلال و حرام. آن وقت فهو لك حلال حتى تعرف الحرام بعينه و
بعينه را معنا مىكنيم به اين كه خود نجاست را بدانى، تا خود نجاست را ندانى پاك
است.
لذا به حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه»
عرض مىكرديم: همانطور كه فيه حلال و حرام ظهور دارد در اطراف علم اجمالى، اما
بايد از شى، شيئين اراده كنيم و اين خلاف ظاهر است، يك خلاف ظاهر ديگر هم هست و آن
اين كه از شىء اراده كنيم مشكوك و فيه حلال و حرام را تصرف در او نكنيم، كدام يك
از اين دو احتمال اقرب است؟ ديروز
مىگفتيم اگر بدهيم دست عرف بالاخره بايد تاويل كند و از شىء مشكوك اراده كند،
آسانتر است براى او تا اين كه از شىء شيئين اراده بكند.
آن وقت گفتم روايت دوم قرينه است براى روايت اول كه از شىء مشكوك
اراده كنيم، براى اين كه روايت 2 اينجور بود كه «كل شىء لك حلال
حتى يجيئك شاهدان» در آنجا از كل شىء چه اراده مىكنيم؟ مشكوك و آنجا نمىخواهيم
بگوييم كل شىء لك حلال يعنى فيه حلال و حرام، اين را كه ندارد تا ما بگوييم اطراف
اجمالى است، پس از كل شىء اراده مىكنم كل مشكوك را، مىشود «كل شىء يحتمل فيه
حلال و حرام فهو لك حلال، حتى يجيئك شاهدان، يعنى حتى تعلم». اين روايت قرينه است
بر اين كه در آن روايت اول هم مراد از كل شىء يعنى كل شىء يحتمل فيه حلال و
حرام.
روايت 4 - «و عن ابيه، عن صفوان، عن منصور بن
حازم، عن بكر بن حبيب». روايت صحيح السند است و اشكال در روايت نداريم. مخصوصا اين
كه صفوان بن يحيى هم در سند واقع شده است.
«قال: سئل ابو عبداللّه عليهالسلام عن
الجبن و انّه توضع فيه الانفحة من الميتة قال: لا تصلح»، اگر ميته در چيزى واقع شد
نجس است. «ثم ارسل بدرهمٍ فقال: اشتر من رجل مسلم و لا تسأله عن شىء» يك درهم
دادند به ايشان و فرمودند برو پنير بگير از مسلمان و سؤال از او نكن كه چيست و
همان يد دليل بر صحت است و بياور پنير را بخوريم.
اين روايت شاهد اين است كه اينها مىگفتند
پنير مايه از ميته است، گوسفندهايى كه مىميرند اين پنير مايه او را در مىآورند و
اين پنير مايه را از
او پنير درست مىكنند. مثل اين كه ديده بودند و آن ديد آنها مشهور شده بود در ميان
مسلمانها كه ميته را نجس مىدانند، لذا سؤال و جواب مىكردند و حضرت هم مرتب
مىفرمودند پاك است، پاك است. به چه مناسبت؟ از اين روايت فهميده مىشود كه يكى،
يك جا، اما اين مسلمان كه الان دارد به تو پنير مىفروشد يد اين مسلمان براى تو
صحت است، بازار مسلمان براى تو صحت است و همين مقدار كفايت مىكند. راجع به تو
شبهه بدوى است و اصل هم نمىخواهد، همان مسلمان بودن، اصالة الصحة فى يد المسلم،
همان سوق، اصالة الصحة فى سوق براى تو مىگويد پاك است، كه اصلاً احتياج به كل شىء
لك حلال هم نداريم.
و اين روايت سوم يك چيز ديگرى هم به ما
مىخواهد بگويد و آن اين كه مىخواهد بگويد روايت اول از باب جريان اصل نيست، از
باب اصاله الصحة
فى فعل المسلم است، از باب اصالة السوق است. لذا كل شىء فيه حلال و فيه حرام حتى
تعلم، ياكل شىء لك حلال در آن پنير حتى تعلم، اينها يعنى اصالة الصحة فى فعل
المسلم و اگر اين را بپذيريد اصلاً اصالة الصحهاى كه معناى او اصل است كه سابقا
درباره او صحبت كرديم، كه يكى رفع مالا يعلمون بود و يكى كل شىء لك حلال و
مىگفتيم اين دو روايت مربوط به برائت نيست ،مربوط به اين است كه اگر شما نمىدانى
چيزى حلال است يا حرام و از بازار مسلمانها بخريد، آن بازار به شما مىگويد اين
حلال است، مىخواهد رفع ما لايعلمون داشته باشيد، يا نداشته باشيد و اصالة الصحة
مقدم است بر رفع ما لايعلمون. خيلىها اصالة الصحة را مثل ما اماره مىدانند، آنها
هم كه اصل مىدانند اين اصل مقدم است حتى بر استصحاب. اين جريان اصل از باب رفع ما
لايعلمون نيست، از باب كل شىء لك حلال نيست بلكه از باب اصالة الصحة فى فعل
المسلم است، بلكه از باب اصالة السوق است، از باب اصالة اليد است. اگر اين عرض من
باشد اصلاً روايت 1 سالبه به انتفاء موضوع است، شباهت دارد به اصل و در حقيقت اصل
نيست.
روايت 5 - «و عن ابيه، عن محمد بن سنان، عن
ابى الجارود». اين ابى الجارود توثيق نشده، الا اين كه صفوان بن يحيى از او روايت
نقل مىكند،
مرحوم ابن قولويه هم از او روايت نقل مىكند، مرحوم على بن ابراهيم در تفسيرش از
او روايت نقل مىكند و اين سه تا او را توثيق كردهاند، قطع نظر از اين كه در كتب
اربعه زياد از او روايت نقل مىكنند، آن هيچى، خود اينها گفتهاند ما نقل نمىكنيم
الا عن ثقةٍ و اينها از او روايت نقل كردهاند و اين كه شنيدهايد روايات ابى
الجارود ضعيف السند است، اين طور نيست و اين كه ابى الجارود را از رجال بيرون
كردهاند و مىگويند اين غالى بوده است، منافات ندارد كه بگوئيد غالى است،اما بدتر
از نوفلى و سكونى نيست، اما از نظر روايت كه توثيق هست. لذا منافات ندارد كه شيخ
طوسى بگويند غالى است، اما ابن قوليه از او روايت نقل بكند، پس روايت معتبر است.
«قال سألت ابا جعفر عليهالسلام عن الجبن
فقلت له: اخبرنى من راى انّه يجعل فيه الميتة»، اين كه ما از شما سؤال مىكنيم
براى اين است كه ديدهاند پنير درست مىكنند از پنير مايهاى كه از ميته است.
«فقال: امن اجل مكان واحد يجعل فيه الميتة حرّم فى جميع الارضيين؟ اذا علمت انّه
ميتة فلا تاكله و ان لم تعلم فاشتر و بع و كل»؛ اگر مىدانى ميته است كه هيچى و
الا برو بخر و بخور. اين بخر مىشود، سوق مسلمين. بعدش باز حضرت همين را تاكيد
مىكنند و مىفرمايند: «واللّه انّى لاعترض السوق فاشترى بها اللحم و السمن و الجبن،
واللّه ما اظن كلهم يسمّون هذه البربر و هذه السودان»؛ فرمود بازار مسلمانها را اگر بخواهى در او
دقت بكنى چيزى در او باقى نمىماند. اين بربرها و سودانىها كه بسم اللّه
نمىگويند، اما بازار، بازار مسلمانهاست حضرت فرمودند برو بگير و بخور. اما آيا
اين را از راه كل شىء لك حلال يا از راه سوق فرمودند؟ حضرت مىفرمايند از راه
سوق. از راه كل شىء لك حلال يا از راه اصالة الصحة؟ حضرت مىفرمايند از راه اصالة
الصحة.
اين روايتها به ما مىگويد وسواسى گرى موقوف،
ظن به نجاست هم ولو قوى باشد حجت نيست و سوق و اصالة الصحة براى ما كار مىكند. و
اگر گفتم كل شىء فيه حلال و حرام، اين مربوط به آن رفع ما لايعلمون نيست، مربوط
به اين است كه اگر پنير مايه بعضى از اوقات ميته است، بازار مسلمانها براى تو حجت
است. اگر اين باشد، اين روايتهاى باب 61 از بحث ما بيرون است، نه حرف ماست و نه
فرمايش مرحوم حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه». بحث بعد فردا.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد.
- وسايل الشيعه، ج 17، ص 90، باب 61
از ابواب الاطعمة المباحة، ح 1.
- وسايل الشيعه، ج 17، ص 91، باب 61
از ابواب الاطعمة المباحة، ح 2.
- وسايل الشيعه، ج 17، ص 91، باب 61
از ابواب الاطعمة المباحة، ح5.