اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره
قانون تسامح در ادله سنن بود و از لفظ اين قانون معلوم است يعنى چه، يعنى آن
سختگيرى كه مربوط به واجبات، مربوط به محرمات
بايد داشته باشيم، آن سختگيرى را راجع به مستحبات و مكروهات نبايد داشته باشيم.
تسامح در ادله
سنن، كه معمولا مرادشان مستحبات و مكروهات است، گرچه لفظ سنن يعنى مستحبات و اين
قانون را قانون من بلغ هم مىگويند براى اينكه رواياتى كه درباره او هست، اولش من
بلغ است.
حرف اين بود كه
اين قانون من بلغ چقدر دلالت دارد، كه گفتيم چهار احتمال در مسأله هست: يكى مستحب
ذاتى درست بكند، كه ما اشكال داشتيم.
يكى هم اينكه
مستحب ذاتى درست نكند بلكه آن واقع على ما هو عليه باشد، به عنوان رجاء بياورد، كه
يك امر عقلى هم است اگر واقع است، ثواب به او مىدهند و اگر واقع نيست، ثواب
انقيادى به او مىدهند. اين هم قول شيخ انصارى بود كه اشكال داشتيم.
يك حرف هم حرف
مرحوم نائينى «رضوان اللّه تعالى عليه» بود اينكه اين روايات من بلغ براى ما سند
درست مىكند و مىگويد در مستحبات روايت
ضعيف مثل روايت صحيح در مستحبات است.
يك حرف هم حرف
مرحوم حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» بود، كه فرمودند اين سه نه، بلكه نسق
روايات، نسق «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها من جاء بالسيئة فلايجزى الا مثلها» است.
ترغيب و تحريص است
به اينكه مردم رو به مستحبات بياورند و لو اينكه بعضى از اوقات مستحبى بجا
نمىآورند، اما براى اينكه اقبال بشود به
مستحبات، پرردگار عالم ثواب را مىدهد ولو لم يقله رسول اللّه
صلىاللهعليهوآلهوسلم و اين ثواب قراردادى است و يك نحو ثواب استحقاقى است.
اين چهار قل در
مسأله بود، كه ما قول چهارم را پذيرفتيم و تابع استادمان شديم و گفتيم روايات من
بلغ ترغيب و تحريص است.
امروز دو تا بحث داريم كه ان شاء اللّه امروز
اين قانون من بلغ تمام بشود. يك بحث اين است كه آيا مىشود اين چهار قول را كه در
مسأله هست
برگردانيم به يك قول، يك حرف هم اينكه آيا اصل اشكال را اين چهار قول جواب مىدهد
يا نه، براى اينكه اشكالى شيخ انصارى كرده بودند
به اينكه شبهات وجوبيه را نمىشود بجا آورد، براى اينكه قصد امر مىخواهيم و اين
نمىتواند قصد امر جزئى بكند.
اما حرف اول كه
چهار قول برگردد به يك قول:
مرحوم نائينى
«رضوان اللّه تعالى عليه» كه مىفرمايند سند درست مىكند، خودشان اقرار مىكنند،
راستى نمىگويند غير موثق است، بلكه مىگويند اين سند بمنزله موثق است، يعنى اگر
سند صحيح بود، مضمون مستحب مىشد، پس حالا هم كه سند ضعيف است، مضمون مستحب است
برمىگردد به قول قدماء كه شايد قدماء هم همين را بخواهند بگويند. قدماء هم كه
مىگفتند قانون تسامح در ادله سنن براى ما مستحب درست مىكند شايد همين را
مىخواهند بگويند، كه اين روايت گرچه ضعيف است، اما بمنزل صحيح است، يعنى همان طور
كه روايت صحيح السند براى ما مستحب درست مىكند، اين هم براى ما مستحب درست
مىكند. اگر مثلاً مثل قرآن شريف كه قطعى السند است به ما
بگويد «و من الليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربّك مقاما محمودا» براى ما مستحب
درست مىكند و مىنويسيم در رساله كه نماز شب مستحب است و خود مرجع و مقلدين نيت
استحباب مىكنند، حالا اگر شارع مقدس بفرمايد ضعيف السند هم مثل صحيح السند است،
به اين معنا كه بمنزله صحيح السند است، يعنى همانطور كه صحيح السند براى تو مستحب
درست مىكند، ضعيف السند هم براى تو مستحب درست مىكند.
حرف مرحوم نائينى
برمى گردد به حرف قدماء و ظاهرا حرف قدماء با حرف مرحوم نائينى تفاوتى ندارد
همچنين حرف مرحوم حضرت امام «رضوان اللّه
تعالى عليه» كه مىفرمايند اين روايات ترغيب و تحريص است، بالاخره اينكه مىخواهد
بياورد، به چه عنوان بياورد؟ اگر ترغيب و تحريص باشد و ثواب
قراردادى باشد، بايد بعنوان مستحب بياورد ؛ ترغيب و تحريص كرده است با اين روايات
من بلغ به همه مستحبات، مىخواهد صحيح السند باشد،
مىخواهد ضعيف السند باشد. بر مىگردد به اينكه همه مستحبات چه صحيح السند و چه
ضعيف السند مطلوب مولى است.
حرف حضرت امام هم
برمى گردد به استحباب، برمى گردد به اينكه آن چيزى كه صحيح السند است و آن چيزى كه
ضعيف السند است از نظر اينكه
مطلوب مولى است، تفاوتى ندارد. وقتى تفاوت نداشت، يعنى آن محتواى روايت ضعيف السند
مطلوب مولى است، محتواى روايت صحيح السند آن هم مطلوب مولى است. اگر هر دو مطلوب
مولى باشد، معناى استحباب يعنى مطلوب، يعنى مصلحت غير ملزمه.
بله يك حرف هست و
آن اينكه روى حرف حضرت امام مستحب بعنوان ثانوى است نه بعنوان اولى، يعنى ممكن است
بعنوان اولى مستحب نباشد، مثلاً نماز اول ماه بعنوان انّها صلاة اين مستحب نباشد،
پس چى مستحب باشد؟ بعنوان ثانوى، بعنوان اينكه اين نماز را خواندن و اين ثواب را
گرفتن. اين موجب مىشود مردم رو بياورند به مستحبات. مىشود عنوان ثانوى، مثل مباحى
كه شما روى او قصد قربت بياوريد، مثل نان خوردن و آب خوردن، اين به ظاهر مستحب
نيست، اما اگر شما يك رنگى به او بدهيد، مستحب خواهد شد، يك تقرب به او بدهيم
مستحب خواهد شد، اما اين مستحب ذاتى نيست، مستحب بالعرض است، يعنى بعنوان ثانوى
مىشود مستحب.
و شايد هم كسى
بتواند بگويد كه قدماء هم همين را مىخواهند بگويند، يعنى اينكه قدماء گفتهاند
ادله تسامح در سنن دال بر استحباب است، كسى بگويد همين مستحب بالعرض را مىخواهند
بگويند، نه اينكه چيزى كه مستحب نيست، مستحب بشود. مىخواهد بگويد چيزى كه مستحب
نيست، شارع مقدس بعنوان ثانوى گفته است مستحب است، مثل خيلى چيزها كه مباح است،
بعنوان ثانوى مىشود واجب، بعنوان ثانوى مىشود حرام، بعنوان ثانوى مىشود مستحب،
مىشود مكروه. بعضى چيزها بعنوان اولى واجب است، بعنوان ثانوى مستحب است، مثل نماز
جماعت. وضو گرفتن بعنوان اولى واجب است، حرام است در حالى كه ضرر دارد. يا چيزى
حرام است بعنوان اولى، اما بعنوان ثانى مىشود واجب، مثل خوردن شراب در مخمصه.
همين جور كه ذاتيات يك عنوان عرضى پيدا مىكند، اينجا هم همين است.
اگر اين حرف را
بپسنديد و بگوييد قدماء هم همين را مىخواهند بگويند، اين سه قول يك قول مىشود.
بگوييم مرحوم نائينى مستحب عرضى را
مىگويند، مرحوم امام هم مستحب عرضى را مىگويند قدماء هم كه گفتهاند مستحب،مرادشان
مستحب عرضى است و مستحب عرضى است يعنى چه؟ يعنى اينكه اين بعنوان اينكه موجب
مىشود مردم رغبت پيدا كنند، از اين جهت اين مطلوب واقع شده، دانه ريختهاند كه
كبوتر بگيرند. لذا قول قدماء وجه پيدا مىكند.
اشكالى كه ما به
قدماء داشتيم اين بود كه گفتيم روايات من بلغ نمىتواند چيزى كه ذاتا مستحب نيست،
او را مستحب كند. اين ايراد با اين حرف كه
بگوييم قدماء مىخواهند استحباب عرضى بگويند، نه استحباب ذاتى رفع مىشود. قول همه
برمى گردد به يك قول و آن اينكه روايات من بلغ براى ما
استحباب درست مىكند، بعنوان ثانوى، نه بعنوان اولى.
بيايم سر قول شيخ
بزرگوار كه مىفرمايند: اين روايات من بلغ مىگويد بعنوان رجاء. حالا همين عنوان
رجاء را از ايشان سؤال مىكنيم آيا اگر كسى
بعنوان رجاء بياورد اطاعت هست يا نه؟ اگر اطاعت مولى شد، استحباب دارد، مثل نان
خوردن، آب خوردن كه گفتم اگر عنوان اطاعت بگيرد مىشود
مستحب. وقتى عنوان اطاعت آمد و لو اينكه رجاء هم در كار باشد، خود اين استحباب
عرضى پيدا مىكند. چهار قول به يك قول برمى گردد، بشرط اينكه شما دست از استحباب
ذاتى برداريد و استحباب عرضى بگوييد؛ بگوييد قانون تسامح در ادله سنن براى ما
استحباب عرضى درست مىكند، استحباب بعنوان ثانوى. قول قدماء، قول شيخ انصارى، قول
مرحوم نائينى و قول مرحوم حضرت امام مىشود يك قول.
اگر قول من را
بپسنديد، يك تصالحى بين اقوال است و يك حرف خوبى هم توى او در مىآيد و آن اين است
كه ما در باب تسامح در ادله سنن قائليم به اينكه استحباب درست مىكند.
اما وجه استحباب
عرضى چيست؟ قول اول خوب قولى است ـ كه قدماء مىگويند ـ قول دوم خوب قولى است ـ كه
شيخ مرحوم مىفرمايند ـ قول سوم خوب قولى است ـ كه مرحوم نائينى مىفرمايند ـ قول
چهارم شايد بهترين باشد در وجه و آن را حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه»
فرمودهاند، قانون تسامح در ادله سنن براى ما استحباب عرضى درست مىكند. به چه
دليل؟ به دليل اينكه روايات من بلغ ترغيب و تحريص مىكند به مستحبات. به چه دليل؟
به دليل اينكه سند ضعيف را بمنزله سند صحيح مىكند، قول مرحوم نائينى مىشود. به
چه دليل؟ به دليل اينكه چيزى كه احتمال دارد واجب باشد، احتمال دارد مستحب باشد،
به عنوان رجاء مىآورند با قصد قربت، حرف شيخ انصارى مىشود. به چه دليل؟ به دليل
اينكه من بلغ شىء من الثواب ظهور در استحباب دارد، قول قدماء مىشود، اما اينها
همه وجه است، نه اينكه چهار قول باشد؛ يك قول در مسأله هست و آن استحباب است.
من خيال مىكنم
حرف خوبى باشد، كه شما قائل بشويد قانون من بلغ براى ما استحباب درست مىكند
ووجوهى براى اين گفته شده و همه وجوه هم خيلى عالى است اين مطلب اول است.
مطلب دومى كه
اينجا هست و آخرين مسأله قانون تسامح در ادله سنن است اين است كه حالا اشكال جواب
داده مىشود يا نه؟ اشكال اين بود كه ما قصد
امر مىخواهيم وتقرب متوقف برقصد امر است و امر هم بايد حتمى باشد امر بايد معلوم
باشد، اما اگر معلوم نباشد قصد امر مجهول كه نمىشود كرد، پس قصد قربت نمىشود
كرد، پس در شبهات وجوبيه نمىشود احتياط كرد. كه شيخ انصارى قاعده من بلغ را
آوردند براى جواب دادن به اين اشكال. آيا مىشود يا نه؟ يك يك برويم جلو، ببينيم
چه بايد گفت. روى حرف قدماء و وجه او، اشكال سالبه به انتفاء موضوع مىشود. چرا؟
براى اينكه من بلغه شىء من الثواب براى ما مستحب درست مىكند، امر قطعى درست
مىكند ـ حالا يا مستحب ذاتى يا مستحب عرضى ـ قصد قربت مىكنم به آن امر قطعى، كه
آن امر قطعى روى اين چيز مجهول است؛ نمىدانم از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم
صادر شده يا نه.
روى حرف شيخ
انصارى هم امر قطعى درست مىكند، براى اينكه روايات قاعده من بلغه مىگويد:
التماسا لذلك الثواب بياور و اجر بگير.
اگر هم حرف ما
باشد، همان رجاء اطاعت مىخواهد. معلوم است قصد آن اطاعت را مىكند، روايات من بلغ
براى ما امر درست مىكند؛به اينكه بايد
اطاعت داشته باشى سؤال را جواب مىدهد و آن اينكه حرف را سالبه به انتفاء موضوع
مىكند.
روى حرف مرحوم
نائينى هم جواب داده مىشود، براى اينكه او مىگويد: چيزى كه ضعيف است، مثل چيزى
است كه صحيح است. صحيح براى ما امر مىآورد، اين ضعيف هم براى ما امر مىآورد. قصد
مىكنيم اين امرى كه روايت ضعيف براى ما آورده است.
روى حرفى هم كه
حضرت امام«رضوان اللّه تعالى عليه» مىخواهد بگويد، درست مىشود، براى اينكه حضرت
امام مىخواهند بگويند اين روايات
ترغيب مىكند ما را به چيزى كه نمىدانيم امر دارد يا نه؛ مىگويد بياور و مطلوب
همين است. پس ولو بعنوان ثانوى امردارد، الآن مىآورم بعنوان اينكه
امر دارد.
قول اول و دوم سوم
و چهارم، هر جور كه قائل بشويم، اگر قول پنجم هم كه قول تصالحم است وقول من است به
هر جور كه قائل بشويد، شبهه را سالبه به انتفاء موضوع مىكند واصلاً موضوعى براى
شبهه باقى نمىماند كه مابخواهيم بحث كنيم.
الحمد للّه اين
روايات من بلغ تمام شد و بحث برائت هم تمام شد، الا اينكه تنبيهى مرحوم آخوند دارد
كه اين مشكلترين تنبيهات است د ركفايه و يك
چيز بغرنجى دارند كه نمىدانيم چه مىخواهند بگويند و بالاخره ظاهر عبارتشان اين
است كه اگر دليل ما به صرف الوجود تعلق گرفته باشد، برائت
جارى نيست و بايد احتياط بكنى، مثل اكرم عالما. اگر به عام استقراقى باشد، برائت
جارى است، مثل اكرم العلماء، كه نمىدانم زيد عالم است يانه. اينجا برائت جارى
است.
و دليلى كه
مىآورند به مدعايشان نمىخورد. لذا چون حرف ايشان مشكل است، جلسه بعد از روى
كفايه مىخوانم. ولى بالاخره نفهميديم كه
مرحوم آخوند چه مىخواهد بگويد.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.