اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مرحوم شيخ به
تناسب اينكه آيا در شبهه وجوبيه مىشود احتياط كرد يانه، قانون تسامح در ادله سنن
را جلو كشيدهاند و بحث خوبى هم كردهاند كه اسم اين قاعده را، قاعده من بلغ و
قانون تسامح در ادله سنن مىگذارند.
و معناى اين قاعده
اين است كه اگر يك روايت ضعيف السندى به دست ما رسيد، كه حجت نيست، حالا يا سند
خراب است، يا اعراض اصحاب روى آن است و بالاخره به روايت نمىشود عمل كرد، اما
احتمال مىدهيم كه اين روايت مطابق با واقع باشد اگر اين روايت درباره واجبات
باشد. نمىشود چيزى اثبات كرد، كه ما بخواهيم بايك روايت ضعيف السند يك واجبى را
درست كنيم و فتوى روى وجوب او بدهيم. يا اگر دلالت كند بر حرمت، آن را هم نمىشود
كار كرد، اگربخواهيم فتوى به حرمت بدهيم حتما بايد دليل داشته باشيم. اما اگر اين روايت
دلالت كرد بر مستحبى از مستحبات، دلالت كرد بر مكروهى از مكروهات، يا اينكه دلالت
كرده بر اينكه اگر نمىدانى واجب است يا واجب نيست، قاعداى كه ما گفتيم واجب نيست،
دلالت كرد بر اينكه مستحب است اين را بياوريم. آيا مىتوانيم به روايات من بلغ
بچسبيم و چيزى كه ضعيف السند است، براى ما استصاب درست بكند؟
مشهور در ميان
فقهاء گفتهاند مىشود، كه اگر يك روايتى ضعيف السند شد و دلالت كرد بر يك امر
مستحبى، ما تمسك مىكنيم به همان روايت و
فتوى مىدهيم به استصحاب اين مشهور در ميان قدماء است، كه كتب ادعيه هم از همين جا
سرچشمه گرفته است.
مرحوم حضرت
امام«رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمودند من از محدث قمى پرسيدم كه آقا اين
مفاتيح شما همهاش سند دارد؟ ايشان جواب دادند من درصدد اين نبودم كه ببينم روايت
ضعيف السند است يا صحيح السند، درصدد اين بودم كه آنچه در مفاتيح مىآورم روايت
داشته باشد. اين همين قانون تسامح در ادله سنن است. قدماء همين كار را كردهاند،
چيزهائى كه دليل قطعى براى او نداريم، در مصباح المتهجّد مرحوم شيخ طوسى آمده است.
مرحوم آخوند هم در كفايه هم طبقا لمشهور قدماء فتوا دادهاند. لذا مرحوم آخوند در كفايه
فتوى مىدهند و مىفرمايند روايات من بلغ دلالت مىكند بر استصحاب، يعنى براى ما
مستحب درست مىكند. چى؟ روايات ضعيف السند. اسم اين را گذاشتهاند قانون من بلغ،
اسم او را گذاشتهاند قانون تسامح در ادله سنن، يعنى در ادله مستحبات تسامح جايز
است. اينكه مىگويند تسامح در ادله سنن، يعنى تسامح در دليل مستحب جاير است.
ما بايد يك بحث
مفصلى به اندازه حوصله جلسه بكنيم. بحث امروز مان راجع به رواياتى است كه راجع به
قانون تسامح در ادله سنن هست.
اين روايات را
مرحوم صاحب وسائل در جلد اول وسائل، در مقدمه عبادات، در باب 18، نقل كرده است.
اين روايات را اگر شما بررسى كنيد و لو هفت هشت روايت نقل كردهاند، اما برمى گردد
به دو روايت و اين دو روايت است كه عمده بحث ما را تشكيل مىدهد و هر دو هم صحيح
السند است؛ در
سندش هيچ اشكالى نيست و هر دو روايت بالا و هر دو هم در كتب اربعه آمده، كه بقيه
روايات از اين دو رواية سرچشمه گرفته است.
اين دو روايت يكى
از هشام بن سالم است و يكى از محمد بن مروان كه هر دو از روايت جليل القدرند. لذا
اشكال سندى در اين دو روايت نداريم.
روايت3: «احمد بن ابى عبداللّه البرقى فى المحاسن، عن على بن الحكم، عن هشام بن
سالم، عن ابى عبداللّه عليهالسلامقال: من بلغه عن النبى صلىاللهعليهوآلهوسلمشىء
من الثواب فعلمه كان اجر ذلك له و ان كان رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم لم
يقله»
اگر ثوابى به تو
برسد و تو عمل كنى به آن ثواب و لو پيغمبر هم نگفته باشد، خدا آن ثواب را به تو
مىدهد. اين مصاديقى دارد. يك مصداق او اين
است كه هر كسى اول ماه دو ركعت نماز بخواند و در ركعت اول آن سى مرتبه قل هواللّه
احد و ركعت دوم سى مرتبه اناانزلناه بخواند، خدا علاوه بر اينكه او را در آن ماه
حفظ مىكند، پروردگار عالم گناه او را هم مىآمرزد.
اين روايت صحيح
السند است، اما اگر در واقع و نفس الامر پيامبر اين را نگفته باشد، روايت من بلغ
او را مىگيرد من بلغه شىء من الثواب فعمله ؛ كان له اجر ذلك و ان كان رسول
اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم لم يقله، يعنى حجت شما مطابق با واقع نشده و ثواب
انقيادى به شما مىدهند.
صورت ديگر كه فقها
مىگويند معمولاً اين مراد است، اين است كه همين نماز اول وقت كه در مفاتيح با سند
ضعيف نوشته شده، و الآن من با سند ضعيف مىخوانم، من بلغه شىء من الثواب فعمله
كان له اجر ذلك اين را هم مىگيرد. روايت ضعيف السند است و طبق اين روايت ضيعف
السند نماز را مىخوانم ولو در واقع و نفس الامر اين روايت ضعيف السند مطابق با
واقع نيست، اين روايت من بلغ مىگويد خدا ثواب او را به تو مىدهد. كه فقها
همهشان اين صورت دوم را مىگويند.
در صورت اول
مىگويند احتياج به اين روايتها نداريم، براى انكه معلوم است اگركسى بر چيزى حجت
داشته باشد و آن چيز را بياور، اگر مطابق با واقع
نباشد پروردگار عالم ثواب افقيادى به اين خواهد داد اين حكم عقل هم است
اما اگر حجت
نداشته باشد، اگر مخالف با واقع شد، اگر ما قانون من بلغ نداشتيم، ثواب انقيادى
لازم نيست به او مىدهند. حالا كه ثواب انقيادى لازم
نيست به او بدهند، پروردگار عالم مىتواند به او بگويد تو يك كارى كردى، اما حجت
كه نداشتى. روايت من بلغ مىگويد كه ولو حجت نداشته باشى، اما همين مقدار كه
انقياد كردى مولى را و آين را آوردى،
پروردگار عالم ثواب او را به تو مىدهد و لو اينكه آن روايت ضعيف مطابق با واقع
نباشد. اين دلالت روايت اين روايت، روايت ضعيف السند را مىگيرد، اما آيا فتواى
فقهاء را هم مىگيرد يانه؟ من بلغه شىء من الثواب كه ندارد من بلغه شىء على طبق روايتى
كه دال بر ثواب است، بلكه دارد شىء من الثواب، حالا اين شىء من الثواب در رساله
علميه، اين مستحباتى كه نوشته شده و زياد هم است و فقيه گفته است، آيا من بلغه
شىء من الثواب او را مىگيرد يا نه؟ يا اينكه فتواى قدماء است و دليلى هم بر او
نداريم ؛ خود ما در تذكره عامه كه از قدماء است، يا در نهايه مرحوم شيخ طوسى مىبينيم، يك ثوابى فرموده است، در لا
يحضر يك ثوابى فرموده نمىدانم روايت دارد يا نه، روايت ضعيف السند دارد يا نه، روايت
صحيح السند دارد يا نه، ظاهرا اين روايت او را مىگيرد، من بلغه شىء
من الثواب فعمله كان له اجر ذلك.
اين مشهورات ميان
مسلمانها را مىگيرد يا نه؟ با اينكه اصلى ندارد، زياد هم هست، در رسالهها
نيامده، روايت هم بر طبق آن در كتب اربعه،
يا در كتب غير اربعه نداريم، اما هست در ميان مسلمانها. حالا من اين را بجا بياورم
به قانون تسامح در ادله سنن، آيا مىگيرد؟
شبهات را مىگيرد
يا نه؟ شبهه تحرميه مىگيرد يا نه؟«اورع الناس من ترك الشبهات»، حالا نمىداند كه
اين شرب توتون حرام است يا نه، حالا بگويد من بلغه شىء من الثواب فعمله، يعنى ترك
مىكند اين شرب توتون را، آيا اين را مىگيرد يا مختص عمل است نه ترك؟ كه بگوئيم
من بلغه شىء من الثواب فعلمه، نه تركه و مكروهات را نمىگيرد، محرمات را
نمىگيرد.
شبهه، اگر وجوبيه
باشد، آيا مىگيرد يا نه؟ نمىداند نماز اول ماه واجب است يا نه، اين نماز را
مىخواند چون احتمال وجوب مىدهد. آيا مىگيرد كه
بگويد من بلغه شىء من الثواب احتمال مىدهد چيزى در كار باشد؟ لذا شبهات وجوبيه،
شبهات تحريميه، شبهات موضوعيه را مىگيرد يا نه؟
اگر بخواهيم روى
خود شبهه حساب بكنيم، من بلغه نيست، مخصوصا در محرمات او كه من بلغ نيست، بلكه من
بلغه شىء من الثواب فتركه است در آنجابايد
ترك بكنيم و در شبهات وجوبيه هم بلغه صادق نيست، براى اينكه در شبهه وجوبيه فرض ما
اين است كه گفته است و هيچى پيدا نكرده، الا اينكه برويد روى مدرك، بگوييد اورع
الناس من ترك الشبهات، حالا كه اورع الناس من ترك الشبهات، اين سيگار را من نكشم،
براى اينكه اگر نكشم اورع الناس شامل من مىشود، چون شامل من مىشود، من بلغه شىء
من الثواب فعمله كان له اجر ذلك. آيا اين را مىشود گفت، يا اينكه اين را هم
نمىشود گفت؟ چرا اين نشود؟ براى اينكه خود اورع الناس من ترك الشبهات كار مىكند،
يعنى قبل از آنكه به من بلغ برسد، اورع الناس من ترك الشبهات مىگويد. ثواب دارد سيگار
نكشيدن، ثواب دارد شبهات تحريميه را ترك كردن، شبهات مكروهيه را ترك كردن. وقتى
اين طور است، اورع الناس عنوان اولى است و من بلغه شىء من الثواب عنوان ثانوى است
و اورع الناس حكومت پيدا مىكند بر اين عنوان ثانوى، يعنى من بلغه شىء من الثواب،
ورود پيدا مىكند بر اين. همچنين در شبهات وجوبيه كه نمىدانم واجب است يا نه،
حالا بياورم، نماز جمعه را نمىدانم واجب است يا نه، بياورم. آيا من بلغه شىء من
الثواب فعمله كان له اجر ذلك و لم يقله رسولاللّه او را مىگيرد يا نه؟
نمىگيرد. چرا؟ براى اينكه «اخوك دينك فاحتط لدينك» او را مىگيرد.
وقتى او گرفت ورود پيدا مىكند بر اين و ديگر اين موضوع ندارد تا بگوييم من بلغه
شىء من الثواب.
لذا اينكه مرحوم
شيخ مىخواهند تمسك كنند به روايات من بلغ و بگويند شبهات وجوبيه را مىشود آورد و
پروردگار عالم ثواب بدهد، ظاهرا نمىشود.
براى خاطر اينكه فرض من بلغ آنجاست كه من ندانم ثواب هست يا نه، براى اينكه مدرك
را نمىدانم درست است يا نه و قبل از آنكه شبهات تحريميه و شبهات وجوبيه را من بلغ
بگيرد، اورع الناس مىگيرد، اخوك مىگيرد. من بلغه شىء من الثواب مىگويد من
مىتوانم شبهات وجوبيه را بگيرم، براى اينكه نمىدانم هست يا نه. اخوك دينك
مىگويد اصلاً تو مصداق من هستى و من همين جا وارد شدهام و من بلغ ديگر موضوعى
ندارد، تا ما بخواهيم تمسك كنيم به من بلغه شىء من الثواب. اين روايت اول بود.
روايت دوم يك قيد
دارد، بايد ببينيم آن روايت اول را مقيد به آن قيد كنيم يا نبايد مقيد به قيد
كنيم.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
-وسائل الشيعه،
ج 1، ص 60، باب 18 از مقدمة العبادات، ح 3.
-جملهاى كه در روايات آمده، اين است
كه «اورع الناس من وقف عندالشبهة». رجوع شود به وسائل الشيعه،ج 18، باب 12، از
ابواب صفات قاضى، ح 24 و 33.
-وسائل الشيعه،
ج 18، ص 123، باب 12 از ابواب صفات قاضى، ح 41.