اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه
اخبارى گفته بود قاعده حظر به ما مىگويد كه بايد از مشتبهات پرهيز
كنيم، براى اينكه ما عبديم و همه چيز هم مال خداست و ماكه
مىخواهيم تصرف كنيم در ملك خدا، بايد مأذون باشيم و راجع به مشتبهات نمىداينم مأذونيم
يا نه. پس نمىتوانيم تصرف كنيم و بايد توقف كنيم.
جوابى كه ديروز
داده شد اين بود كه اگر قاعده حظر درست باشد، ما از نظر قرآن مأذونيم،
براى اينكه قرآن شريف در آيات فراوانى براى ما اجازه تصرف
در كره زمين داده است، بلكه اجازه تصرف در جهان داده و ماسوى اللّه داده است.«كلوا ما فى
الارض حلالاً طيبا»، از روى زمين
بخوريد، همه حلال
است براى شما. حتى توبيخ شده كه چرا استفاده نمىكنيد؛«قل من حرم زينة اللّه التى اخرج لعباده
و الطيبات من الرزق». بلكه گفتم در
ماسوى اللّه اجازه تسخير داده شده است؛«الم تروا ان اللّه سخر لكم ما فى
السموات والارض». حرفى كه بود و
شبهه بزرگى بود، اينكه اجازه داده شده، اما اين اجازه تخصيص خورده است.
مىگويد:«كلوا ما فى الارض حلال طيبا الا المحرمات، الا الخبائث». همين
طور كه داريم«و يحل لهم الطيبات»، اما در مقابل او هم داريم «و
يحرم عليهم الخبائث». هر دو آيه
قرآن است «يحل لهم الطيبات» «و يحرم عليهم
الخبائث». معنايش اين است كه «هوالذى خلق لكم ما فى الاض جميعا الا
الخبائث».
وقتى چنين باشد در
باب مشتبهات، مثل شرب توتون نمىدانم خبيث است يا نه اگر حرام
باشد، خبيث است و اگر مباح باشد، حلال است
و حالا كه
نمىدانيم حلال است يا حرام اگر بخواهى تمسك به عموم عام بكنى، مىشود:«هوالذى
خلق لكم ما فى الارض جميعا»، بگويند اين شرب توتون از
ارض است، پس براى ماخلق شده است، درباره خبيث بودن او كه شك داريم خبيث است يا نه،
آن را هم بگوئيد «يحرم عليهم الخبائث» او را نمىگيرد. وقتى عام گرفت و خاص نگرفت،
آن وقت مىشود بحث را درست كرد و آن اين است كه براى ما همه
چيز حلال است و لو مشتبهات، مگر اينكه يقين داشته باشيم حرام است.
اما حرفى كه هست
اين است كه اينجور بحث كردن، تمسك به عام در شبهه مصداقى مخصص
است و اين جايز نيست. يعنى مخصص ما كه«يحرم
عليهم الخبائث» است شرت توتون را كه مشتبه است اين را نمىگيرد و ما بخواهيم تمسك كنيم
به عموم عام، يعنى «هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا»، تمسك به
عام كردهايم در شبهه مصداقى مخصص مان، براى اينكه مىشود«هو الذى
خلق لكم ما فى الارض الاالخبائث» و اين شرب توتون شبهه الا الخبائث است،
مصداق مشتبه الا الخبائث است و لو اينكه الاالخبائث او را نمىگيرد، اما«هو
الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا» هم او را
نمىتواند بگيرد. وقتى نه
عام او راگرفت و نه خاص ديگر قاعده حظر مىآيد جلو و آن اين است كه اگر
بخواهى شرب توتون كنى بايد دليل داشته باشى و دليل ندارى، پس بايد
اجتناب كنى.
در اين باره ديروز
عرض كردم كه تمسك به عام در شبهه مصداقى مخصص را، آنها كه
متعرض شدهاند، چون قبل از مرحوم شيخ مسأله را متعرض
نشدهاند يا مبهم متعرض شدهاند، اما بعد از مرحوم شيخ انصارى كه مسأله را متعرض شدهاند همه
مىگويند: تمسكه به عام در شبهه مصداقى مخصص لا يجوز.
گفتم: فقط استاد
بزرگوار ما حضرت آية اللّه بروجردى مىفرمايد يجوز و مىتوانم تمسك به
علم بكنم و از متأخرين هم مرحوم آقاضياء عراقى اين را گفته است.
دليل اين دو
بزرگوار از نظر ظاهر، دليل خوبى است انصافا. مىگويند: «هو الذى خلق لكم مافى
الارض جميعا». اين شرب توتون
از زمين است پس
عموم عام، شرب توتون مشتبه را مىگيرد.
بنابراين «يحرم
عليهم الخبائث» مىگويد: اگر شرب توتون حرام باشد، خبيث است، اگر
حرام نباشد خبيث نيست. نمىدانم شرب توتون حرام است يا
نه، تمسك به «يحرم عليهم الخبائث» نمىشود كرد. چرا؟ براى اينكه تمسك به عام است در
شبهه خودش. ما اول بايد اثبات كنيم خبيث بودن را، ثم بگوييم «يحرم
عليهم الخبائث». مثل شرب خمر، شرب حشيش، شرب ترياك را بگوييد دليل داريم حرام
است، اما شرب توتون را نمىدانم خبيث است يانه، پس بخواهم تمسك بكنم
به عموم مخصص، نمىشود.
بنابراين «يحرم
عليهم الخبائث» شرب توتون را نمىگيرد. چرا؟ چون مصداق مشتبه اوست
و ما اگر بخواهيم حكم عامى رابياويم در ميان، بايد
مصداق او يقين باشد، براى اينكه ثبوت شىء فرع ثبوت مثبت له است.
بنابراين ما يك عام
داريم، يك خاص داريم.«هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا»
مىگويد شرب توتون مال من، چون ما فى الارض است.
مىآئيم سر «يحرم عليهم الخبائث». اين آيه مىگويد مال من نيست، چون نمىدانم مصداق من
است يا نه. پس مخصص مىگويد اين مال من نيست، عام مىگويد اين مال
من است. بنابراين جنگى ندارند. مىشود تمسك به عام در شبهه مصداقى مخصص
يجوز.
در مقابل اين دو
بزرگوار يك حرف هست و آن اين است كه اين دو بزرگوار اراده
استعمالى در عام را با اراده جدى در عام اشتباه كردهاند، يعنى
مسلم است كه عموم عام به اراده استعمالى، همين است كه فرمودهاند، براى اينكه ما فى الارض
است و «يحرم عليهم الخبائث» بحسب اراده استعمال شرب توتون را
نمىگيرد. چرا؟ مصداق مشتبه است. اما باراده جد چى؟ كه اگر اين دو آيه را
پهلوى هم بگذاريم چنين مىشود كه احلت لكم مافى الارض جميعا الا
الخبائث؛ آن استثناء منفصل مىشود متصل. اكرم العلماء، لاتكرم الفساق منهم.
اراده جد مولى چيست؟ عالم عادل را اكرام كن، نه فاسق را پس اكرم العلماء ضربا
للقائون گفته شده است، يعنى به اراده استعمالى. لا تكرم الفساق منهم هم به
اراده استعمالى گفته شده است اين دو تا را بگذار پهلوى هم و اراده جد براى
مولى درست بكن و بگو اراده جد در عموم عالم عام نيست، عالم غير فاسق را
كرام كن. اراده جد روى اين است. وقتى اراده جد روى اين است وقتى مىگويد
اكرم العلماء الغير الفاسق، زيدى كه عالم است و نمىدانم فاسق است يا نه،
نمىدانم عالم غير فاسق است يا نه، مىشود مصداق مشتبه براى عموم عام.
چنانچه مصداق مشتبه براى خاص است، مصداق مشتبه براى
عام هم است.
خواه نا خواه
اينجور مىشود كه اين دو تا آيه شريفه را نمىشود يكى يكى حساب كرد. اگر يك
يك حساب كنيم حق باآقاى بروجردى است، براى اينكه در صورت يك يك «هو
الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا» ولى چون نمىدانم شرب
توتون حرم است يا نه، مصداق «يحرم عليهم الخبائث»
نيست اما وقتى بدانيم اين عام تخصيص خورده و جد مولى روى عام نيست و جد مولى روى مخصص
است قضيه فرق مىكند. مخصص چيست؟ «هو الذى خلق لكم مافى
الارض جميعا الاالخبائث» لذا ارض غير خبائث حلال است. شرب توتون مافى
الارض غير خبائث است يا نه؟ نمىدانم براى اينكه اگر حرام آمده باشد روى او،
ما فى الارض خبيث است و آن حرام است. آنچه حلال است، ما فى الارض
غير خبيث است.
لذا روى حرفى كه
در اصول مشهور است، كه تمسك به عام در شبهه مصداقى مخصص
لايجوز و فرد مشتبه بيگانه مىشود نه عموم عام او را
مىگيرد و نه عموم مخصص. وقتى عموم عام او را نگرفت، حرف آقا اخبارى جلو مىآيد و آن
اينكه تصرف در كائنات بايد با اجاز باشد. نمىدانيم با اجازه
است يا نه، پس لايجوز.
اين تا اينجا، الا
اينكه يك مطلب ديگرى در مسئله هست كه بايد توجه كرد و اخبارى توجه
نكرده است و آن اين است كه قاعده حظر مربوط به عناوين
ثانوى نيست، بلكه مربوط به عناوين اوليه است، يعنى يك حكم عقلى براى اشياء بماهى اشياء
است. مثل اينكه شرب خمر حرام است، كه حكم اولى است و اما اگر گفتيم
مشتبه الخمريه حلال است، ربطى به هم ندارد. معنايش اينجور مىشود كه اگر
بدانى خمراست، حرام است. اگر نمىدانى خمر است يا نه، رفع مالا يعلمون
مىگويد طورى نيست. اين را مىگوييم حكم به عناوين ثانوى است، يعنى بما انه
مشكوك لا بما انه خمر. اينها در طول يكديگر هستند؛ وقتى عناوين ثانوى شد،
مىآئيم سر بحث خودمان كه عناوين ثانوى است و آنكه آقاى اخبارى گفته
است، عناوين اولى است.
اينجور مىشود
الاشياء بما انه اشياء، يا اينكه بما انه ملك خداست، به ملك اعتبارى، به
اين عنوان مىگوييم اين بايد با اجازه تصرف در او بشود.
خيلى خوب است و مىپذيريم حرف اخبارى را. اگر كسى بخواهد تصرف در عالم كون بكند،
بايد بااجازه باشد، حالا يااجازه خصوصى يا اجازه عمومى. اما اگر اين شىء
مشكوك شد، رفع ما لا يعلمون مىگويد اگر اين شىء مشكوك شد جواز تصرف
دارد. اينها هيچ ربطى هم به هم ندارد واحتياج به اين هم نداريم كه رفع مالا
يعلمون بيايد و قاعد خطر را تخصيص بزند. اگر يادتان باشد مرحوم آخوند در قاعده لا
ضرر گير مىكنند كه احكام اوليه را با احكام ثانويه چه جورى مىشود جمع
كرد. براى اينكه مىبيند تخصيص نيست، تخصص نيست، ورود نيست، حكومت
نيست و ايشان توفيق عرفى درست مىكند و مىگويد وفق العرف كه جمع
بين دو دليل بكند، عناوين ثانوى رامقدم بيندازد بر عناوين اولى.
و آنجايك اشكال به
حرف مرحوم آخوند هست و آن اينكه اصلاً تعارض نيست تا ما قائل
به توفيق عرفى بشويم. اگر يك دليل به ما بگويد اين بما انه
شىء بعنوان اولى حرام است، اما اين بما انه مشكوك حلال است، اينها ربطى به هم ندارد، با
هم تعارض ندارند. شرب توتون را اگر بدانى حرام است، مثل خمر كه مىدانى
حرام است، اما اين مايع را اگر ندانى خمر است يا نه، خمر اگر مضطر اليه باشد،
حكم او چيست؟ يك حكم ديگرى مىطلبد، بايد بگرديم حكم او را پيدا
كنيم. رفع ما لا يعلمون مىگويد مانعى ندارد، رفع ما اضطروااليه مىگويد، مانعى
ندارد. رفع ما لا يعلمون مىآيد روى شىء بما انه مشكوك و قاعده حظر مىآيد
روى شىء بما انه شىءٌ و اينها خيلى باهم تفاوت دارد، يعنى الخمر بماانه خمرٌ
حرامٌ.
و حرفهايى كه
بعضىها قائل شدهاند باينكه نمىشود، مرحوم آخوند البته كه مىگويند
نمىشود احكام را مقيد به علمش كرد، مقيد به جهلش كرد، دور لازم مىآيد. قطع
نظر از حرفهايى كه ما آنجا مىزنيم، اينجا مىگوييم اصلاً قيد و مقيدى در كار
نيست، در طول يكديگر است و هيچ وقت اصطكاك با هم پيدا نمىكند. اگر دو
نفر يك فرسخ با هم دور باشند، كى اصطكاك با هم پيدا مىكنند؟
خمر بما انه خمرٌ
حرام است. خمر بما انه مشكوكٌ حلال است، رفع ما لا يعلمون جارى است.
خمر بما انه فى الارض، توتون بما انه فى الارض اين را
بگوييد حرام است به قاعده حظر بايد در همه چيز ما اجازه داشته باشيم تا بتوانيم تصرف
كنيم. قاعده حظر را مىپذيريم اما قاعده اولى است، نه قاعد ثانوى ؛ قاعده حظر
اصلاً مربوط به عناوين ثانوى نيست واشتباه بزرگى كه اخبارى كرده است
همين است كه ما داريم در مشكوك صحبت مىكنيم و ايشان يك دليلى كه مربوط
به قاعد اوليه است آورده است و به رخ ما مىكشد. مىگوئيم آقا
داريم مىگوييم مشكوك الخمريه حرام است يانه، شما مىگوييد خمر حرام است.
مىگوئيم خمر حرام است بمن چه! و معنا ندارد كسى بگويد مشكوك الخمريه
حرام است، چون خمر حرام است، چون آيه شريفه مىفرمايد خمر حرام است،
ربطى به هم ندارد. اگرحكمى آمد روى شىء بما انه شىءٌ يعنى حكم واقعى و نفس
الامرى، آيا مىتوانيم آن دليل را بياوريم روى عناوين ثانوى و بگوييم
عناوين ثانوى هم حرام است چون عناوين اولى حرام است؟ بحث ما راجع به
عناوين ثانوى است، بحث ما اين است كه يك مجتهد جامع الشرائطى گشت
اينطرف و آن طرف، مىداند خمر حرام است، اما مشكوك الخمريه را
نمىداند حرام است يانه، گشت، دليلى پيدا نكرد، آيا مىتواند تمسك كند به حرمت
عليكم الخمر؟ نه، براى اينكه آن مربوط به احكام اوليه است و براى عناوين
ثانوى بايد دليل پيدا كند و دليل پيدا كرد و گفت رفع ما لا يعلمون و اين رفع
ما لا يعلون هيچ معارضى هم ندارد، يعنى اينكه آن قاعده حظرى كه اخبارى
مىگويد معارض اين نيست، قاعده حظر مال حكم اولى است و اصلاً اينجا
نمىآيد. آنجا كه قاعده حظر مىآيد، رفع ما لايعلمون نمىآيد و آنجا كه
رفع ما لا يعلمون مىآيد، قاعده حظر نمىآيد.
پس على كل حال
نمىتواند تمسك كند به قاعده حظر براى شىء بما انه مشكوك. وقتى
نتوانست، براى اينكه اخبارى مىخواهد بگويد رفع ما لا
يعلمون براى ما نمىتواند كارى كند، چون قاعده حظر داريم به اخبارى مىگوئيم قاعده
خطر مربوط به احكام اوليه است، نه مربوط به احكام ثانويه.
فتلخص مماذكرنا اينكه ما چيزى نداريم كه دلالت كند و پاگير باشد براى ما، كه اگر چيزى مجهول شد
بايد احتياط بكنم. بله يك حرفى هست و آن حرف شيخ طوسى در عده است.
جلسه بعد راجع به
كلام شيخ طوسى صحبت مىكنيم.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.