اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
ادلهاى كه اخبارين
آورده بودند براى برائت ذكر كرديم و بالاخره ما پذيرفتيم از نظر
آيات و روايات اينكه اگر كسى حكم وجوبى يا حكم تحريمى را نمىداند و تفحص
كرد و چيزى نيافت، مىتواند بگويد واجب نيست، مىتواند بگويد حرام نيست،
يعنى برائت در مقابل، اخبارى است كه مىگويد احتياط.
و مراد از اخبارى
يعنى آن افرادى كه يك توصلّبى در روايات اهل بيت عليهمالسلام
دارند، تسلمى در روايات دارند، اما دقتهاى عقلى را در روايات ندارند .بعبارت
ديگر اصولى غير دقيق، چنانچه معناى اصولى يعنى آن اخبارى دقيق، كه نزاع
لفظى است بين اخبارى واصولى. اگر ما مثل مرحوم صدوق، مثل مرحوم كلينى، مثل
علامه مجلسى را اخبارى بدانيم، بالاخره اين افرادى كه يك تسلم در روايات
اهل بيت عليهمالسلامدارند، اما دقت آنها در روايات كم است. به اينها مىگويند
اخبارى. البته در ميان آنها يك افراد بىسواد و لجوج و عنودى پيدا مىشود، باندازهاى
كه اصولى را تكفير مىكنند، لذا بسيارى از آنها سواد ندارند. مراد من
اينجاست اينكه نسبت مىدهند به صدوق، به كلينى به علامه
مجلسى و به اين افراد كه اينها اخبارى هستند، اخبارى به اين معناست كه تصلب در روايات
اهل بيت عليهمالسلام دارندو دقت عقلى در روايات اهل بيت مثل مرحوم صدوق، مرحوم
كلينى و علامه مجلسى اينجورى هستند. ولى اين
اخبارى يعنى اصولى. اين اصولى يعنى اخبارى. بله اصولى به معناى عام و به معنا اصطلاح اين
است كه در يك روايت بتواند ده تا احتمال بدهد و رد بكند و يك احتمال
معقولانه از روايت استفاده بكند.
حالا منظور از
اخبارى كه گفته است احتياط، اين اخبارى مراد است ـ نه آن بى سوادها و
عنودها ـ اينها گفتهاند كه اگر ما حكمى وجوبى يا حرمتى داشته باشيم و
ندانيم موضوع حكم او چيست بايد تفحص بكنيم و اگر بجائى نرسيديم بايد
احتياط بكنيم. احتياط هم نه اينكه فتواى به احتياط بدهند، بلكه براى اينكه به
واقع برسند احتياط مىكنند.
فرق است بين اينكه
انسان در كارى احتياط كند و به واقع برسد، يا در موضوعى فتواى به
احتياط بدهد در اطراف علم اجمالى. اين فتواى به احتياط است، به اين معنا
كه انائين مشتبهين نمىداند كه آن اناء را مىتواند استعمال
كند يا آن، او پاك است يا آن، عقل ما مىگويد مسلّم چون تكليف در ميان است، اشتغال يقينى
برائت يقينى مىخواهد، به اين مىگوييم فتواى به احتياط، يعنى قاعده اشتغال.
بعبارت اين است كه مىگويد در رساله مان فتواى به احتياط بدهيم.
اما گاهى براى
پيدا كردن واقع اين احتياط را مىكنيم. نمىداند كه آيا حكم اين موضوع چيست،
اين طرف و آن طرف مىگردد، چيزى پيدا نمىكند، براى اينكه به واقع
برسد احتياط مىكند. اين احتياط هايى كه
در رساله هاى علميه
هست از اين باب است. فتواى به احتياط يك
درصد هم نيست، همهاش براى رسيدن به واقع
مىگويد احتياط كن، مثل اينكه نمىداند تسبيحات اربعه يك مرتبه واجب است يا
سه مرتبه، اين فتواى به احتياط نيست، مىگويد اگر سه
مرتبه بياورى حتما واقع را آوردهاى، پس بنابر اين سه مرتبه بخوان تا بدانى واقع را آوردهاى.
اخبارى فتواى به احتياط نمىدهد بلكه احتياط مىكند، يعنى مىگويد اگر
نمىدانى شرب توتون حلال است يا حرام، احتياط كن.
فتواى به احتياط
آنجاهائى است كه قاعده اشتغال باشد، هر كجا قاعده اشتغال باشد به او
مىگوييم فتواى به احتياط، يا قاعده اشتغال و هر كجا قاعده اشتغال نباشد، آنوقت
يا مىگوييم احتياط مستحبى، يا مىگوييم احتياط وجوبى. مثل اينكه
يك دليل به ما مى گويد تسبيحات اربعه يك مرتبه واجب است، اما دليل
ديگر هم مىگويد تسبيحات اربعه سه مرتبه واجب است. قاعده اقتضا مىكند كه
اين سه مرتبه مستحب باشد، يك مرتبه واجب باشد، يك احتياط مستحبى هم
شما مىكنيد مىگوييد اگر سه مرتبه خوانديد حتما به واقع مىرسيد و لو
اينكه آن يك مرتبه يك مرتبه يك روايت ضعيفى داشته باشد، بالاخره به واقع
رسيدهاى، پس مستحب اين است كه احتياط بكنى.
پس اخبارى كه
مىگويد احتياط، نمىگويد اشتغال، مىگويد براى رسيدن به واقع در مالانص
فيه بما گفتهاند احتياط كن، نه از باب اشتغال، بلكه از باب اينكه برسيم به
واقع.
اگر ادله اخبارى
درست باشد ـ كه الان مىخواهيم يكى يكى بخوانيم و برويم جلو مىگويد
چون اهل بيت عليهمالسلام به ما گفتهاند احتياط بكنيد در مالانص فيه، ما احتياط
مىكنيم براى رسيدن به واقع.
لذا مىگويد
احتياط كن. همان اخبارى هم مىگويد احتياط كن نه اينكه فتواى به احتياط
بدهد. فتواى به احتياط آنجاهائى بايد باشد كه تكليف در بين باشد اگر تكليف در
بين باشد و شك در اصل تكليف نباشد، يقين به تكليف
داشته باشيم و شك در مكلف به، اسم اين را مىگذاريم قاعده احتياط و در باب اشتغال مرحوم شيخ
انصارى گفتهاند قاعده احتياط، قاعده اشتغال، يا فتواى به احتياط، كه در اين
صورت تكليف را مىدانم، مثلاً مىدانم نماز برايم واجب
است، اما نمىدانم نماز ظهر است يا نماز جمعه، تكليف را مىدانم اما نمىدانم آيا بدون سوره
تكليف از من ساقط مىشود يا نه، فتواى به احتياط مىدهم براى اينكه اشتغال
يقينى، برائت يقينى مىخواهد.
و اما جاهائى كه
شك در اصل تكليف داشته باشم، فتواى به احتياط معنا ندارد، اشتغال
يقينى معنا ندارد اگر بخواهيم بگوييم احتياط، يا بايد دليلى در كار باشد و آن
دليل بيايد و به ما بگويد احتياط كن، نه اينكه فتواى به احتياط
بدهد، بلكه بگويد احتياط كن براى اينكه واقع را بدست بياورى.
اين آقاى اخبارى
تمسك كرده است هم به قرآن و هم به روايات و هم
به عقل، در حالى كه
اخبارى نه آيات را قبول دارد و نه عقل را. اگر يادتان باشد در بحث ظواهر كه
گذشتيم، اخبارى مىگفت ظواهر قرآن حجت نيست حالا به هر
دليل كه باشد و ما در مقابل اخبارى مىگفتيم ظواهر قرآن حجت است براى ما. پس تمسك كردن
اخبارى به قرآن اينجا بايد بگوييم مجادله است، يعنى چون ما قرآن را قبول داريم
و استدلال به قرآن مىكنيم و او هم استدلال به قرآن
كرده در مقابل ما كه ما را اقناع بكند. عقل هم همين است، اخبارى مىگويد آوردن عقل در فقه
معنا ندارد. همان قضيه تفكيك كه بعضى از مشهدىها داشتند؛ مىگويد
وقتى وارد روايات اهل بيت شديم، بايد عقل را بگذاريم كنار،
عقل مربوط به فلسفه است لذا تمسك كردن به عقل هم اينجا معنا ندارد. فقط مىماند روايات
اهل بيت عليهمالسلام، يعنى آنكه مبناى فقهى اخبارى است، روايات اهل بيت
عليهمالسلاماست. اين يك مطلب.
مطلب ديگر هم اين
است كه همه اخبارين مىگويند: در شبهات وجوبيه احتياط لازم نيست
و برائت است، در شبهات موضوعيه هم مىگويند برائت است، فقط در شبهات
تحريميه است. كه اينها قائل به احتياط هستند و در مالانص فيه اگر
ندانيم حرام است يا نه، بايد اجتناب بكنيم؛ «قف عندالشبهة فان الوقوف
عندالشبهات خير من الافتحام الهلكة».
اينها در ذهن
مبارك شما باشد تا با اين دو فتوائى كه از اخبارى هست و آن مبناى اخبارى
برويم جلو و ببينيم به آياتى كه تمسك كرده، به عقل كه تمسك كرده درست يا نه.
از نظر قرآن تمسك
كرده است به آيه «و لاتقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و
الفواد كل اولئك كان عنه مسئولا» گفتهاست ببين اين آيه مىگويد «لاتقف
ماليس لك به علم»، پيروى نكن از چيزى كه نمىدانى، براى
اينكه در روز قيامت از گوش تو ،از چشم تو و از دل تو سؤال مىشود و آنجا مىگويند تو كه
نمىدانستى چرابجا آوردى؟ تو كه نمىدانستى چرا گفتى؟
اول ايرادى كه به
اين آقا وارد است اين است كه حالا در شبهات وجوبيه، يعنى نمىداند
تسبيحات اربعه يك مرتبه واجب است، يا سه مرتبه، اگر بخواهد بگويد يك مرتبه،
«لا تقف ما ليس لك به علم»، بخواهد هم بگويد سه مرتبه، باز «لاتقف ماليس
لك به علم». پس چه كار بايد بكند؟ بايد بگويد نمىدانم. معنايش اين است كه
اينجا بايد احتياط بكنى و احتياط به ما مىگويند سه مرتبه، نه اينكه
فتوا به سه مرتبه بدهد. اين را اخبارى هم
نگفته است، براى اينكه اگر سه
مرتبه بخوانيم، حتما بواقع رسيدهايم، پس سه مرتبه بايد واجب باشد، در حالى كه
اخبارى و همه مىگويند يك مرتبه كفايت مىكند، يعنى در شبهات وجوبيه
احتياط لازم نيست.
همچنين بيايد در
موضوعات خارجى، مثلاً يك غذائى در مقابل من است، نمىدانم حرام است
يا حلال، بخواهيم بگوييم حرام است، لاتقف ماليس لك به علم .بخواهم بگويم
حلال است، باز لاتقف ما ليس لك به علم.پس چه بايد بگوييم؟ «اخوك
دينك فاحتط لدينك»، احتياط كن. يعنى
نخور؛ نگو حرام است، اما نخور و
نداريم يك اخبارى كه در شبهات موضوعيه بگويد بايد احتياط كرد. مسلم
كل شى طاهر حتى تعلم را جارى مىكند و مىگويد مسلم پاك است، كل شىء
لك حلال را جارى مىكند و مىگويد حلال است. اسم او را هم نياورد، ولى
بالاخره مىگويد حلال است.
لذا اين عموم
«لاتقف ما ليس لك به» علم رابخواهد
تخصيص بدهد. اولاً وجه تخصيص
چيست؟ و ثانيا اينجور عامها رابخواهد تخصيص بدهد آيا مىشود يا اباى از
تخصيص دارد؟ يعنى عامها را وقتى بدهند دست عرف، با
خاص تباين مىبيند و مثل عمومات عقلى، مثل همان جملهاى كه اگر يادتان باشد مرحوم صاحب
معالم مىفرمود:«مامن
عام الاوقد خص». آنوقت طلبهها ايراد مىكردند به يكديگر، مىگفتيم خود اين عام، است
مخصص او چيست؟ آنوقت جواب مىدادند
مخصص او عمومات عقليه است كه قابل تخصيص نيست.
شارع مقدس بخواهد
بگويد.«لا تقف ما ليس لك به علم» الا اينجا، اين نمىشود، مثل«ان
الظن لايغنى من الحق شيئا» است. عدالت همه
جا خوب است، الا اينجا،
ظلم همه جا بد است، الا اينجا را نمىشود گفت اين عمومات قابل تخصيص نيست.
لذا يك تباين واقع مىشود بين «لاتقف ما ليس لك به علم» و «بين كل شى
لك حلال حتى تعلم» كه قابل تخصيص نيست. وقتى تباين واقع شد چه بايد
كرد؟
دست از همه اين
حرفها برداريم يك حرف جلو مىآيد و آن اين است كه اين آيه شريفه
مىفرمايد آنجا كه علم ندارى ساكت بمان، رفع مالا يعلمون به من مىگويد تو علم
دارى و اصولى كه بدون علم نمىگويد برائت، بلكه اصولى باعلم مىگويد
برائت، يعنى با رفع ما لايعلمون مىگويد برائت، با كل شى لك حلال مىگويد
برائت و بالاخره با ادله قرآنيه و فقهيه، با روايات كه آورديم مىگويد برائت.
اگربا شك بخواهد جلو بيايد نمىتواند در رساله بنويسد، مثلاً
نمىداند آيا يك مرتبه واجب است يا سه مرتبه، بخواهد بدون دليل بنويسد كه يك مرتبه واجب
است، اين فتواى به غير علم است. اما اگرتمسك كند به رفع مالا يعلمون و
بنويسد كه سوره واجب نيست، مسلّم رفع ما لايعلمون، كل شى
لك حلال در ظرف شك براى ماوظيفه تعيين كرده است، اين علم است.
گاهى انسان حكم
واقعى را بدست مىآورد، مثل اينكه مىگويد نماز بخوان، دليلش هم
«اقيموالصلاة» يا مىگويد وضو بگير دليلش هم «اذا قمتم الى الصلاة
فاغسلوا» است. گاهى هم دراحكام شك كه شارع مقدس حكم دارد، كه اسم او
را مىگذاريم تعيين وظيفه در ظرف شك، كه معناى او همين است كه شارع مقدس
روى شك حكم دارد، مى گويد اگر نمىدانى واجب است يا نه، يا
نمىدانى حرام است يا نه و تفحص كردى و چيزى نيافتى، بگو واجب
نيست و بگو حرام نيست. مجتهد هم در رساله
مىنويسد كه تسبيحات اربعه يك مرتبه واجب
است، سوره يك مرتبه واجب است، يا سوره اصلاً واجب نيست، يا غيبت
متجاهر به فسق جايز است. آيا اينها فتواى به غير علم است يا
نه، فتواى به علم است؟ وقتى فتواى به علم شد، لا تقف ما ليس لك به علم اينجا موضوع پيدا
نمىكند.
بعبارت ديگر لاتقف
ما ليس لك به علم را داريم، رفع مالايعلمون را هم داريم و رفع ما
لايعلمون ورود پيدا مىكند بر لاتقف ما ليس لك به علم، يعنى لا تقف مىگويد بدون
علم حرف نزن، او مىگويد من علم دارم، حرف بزن. علم من چيست؟ شارع
مقدس در ظرف شك فرموده واجب نيست، در ظرف شك فرموده حرام نيست،
و الاّ آنجاهائى كه شارع مقدس در ظرف شك بفرمايد احتياط كن، مثل
شايعهها، مثل غيبتهاى بيجا و تهمتهاى بيجا و امثال اينها.
لذا اصلاً اين
لاتقف ماليس لك به علم يك امراخلاقى است. اخلاقى كه قرآن مىگويد هرچه
اخلاق است واجب است و بايد متابعت از او كرد.
بنابراين لاتقف ما
ليس لك به علم، اولاً گفتم يك عامى است كه هم شبهات وجوبيه را
مىگيرد، هم شبهات موضوعيه را مىگيرد و هم شبهات تحريميه را و آقاى
اخبارى بخواهد به او تمسك كند، نمىشود، براى اينكه آن در شبهات وجوبيه و
موضوعيه نمىگويد. اگر هم بخواهد تخصيص بدهد، عام قابل تخصيص نيست.
از همه اينها كه بگذريم جواب اين است كه كل شى لك حلال، كل شى طاهر
و رفع ما لايعلمون ورود دارند بر لاتقف ماليس لك به علم.
او مىگويد اگر نمىدانى ساكت بمان، رفع ما لايعلمون مىگويد در شبهات وجوبيه، در شبهات
تحريميه، در شبهات موضوعيه تو مىدانى كه واجب نيست، تو مىدانى
كه حرام نيست. حالا اگر بخواهى احتياط كنى، كار خوبى
است، اما احتياط واجب نيست. وقتى كه با رفع ما لا يعلمون علم پيدا مىكند به فتوا دادن، لاتقف
ما ليس لك به علم تخصّصا ـ البته تعبدى ـ بيرون مىرود كه اسم او را
مىگذاريم ورود.
فرق ورود و تخصّص
را گفتيم.اين است كه تخصّص آنجا است كه وجدانا موضوعى از حكم
بيرون باشد، مثل اينكه مىدانم زيد جاهل از اكرم العلماء بيرون است، به اين
مىگوييم تخصّص. اما اگر گفت اكرم العلماء وبعد زيد عالم
را گفت ليس بعالم، چون فاسق است، به اين مىگوييم ورود، يعنى مىآيد موضوع را بيرون
مىكند، زيد عالم را از موضوع بيرون مىكند، تعبدا. فرقى بين ورود و تخصّص
نيست، الا اينكه در ورود اعمال تعبد مىشود، در تخصّص
اعمال تعبد نمىشود و امر وجدانى است.
اينجا اينجور است،
يعنى لاتقف ما ليس لك به علم. رفع مالايعلمون مىگويد من علم
هستم و كل شى طاهر مىگويد توعالمى. اين راجع به اين آيه اول.
آيه دوم كه به او
تمسك كردهاند، آيه تهلكه است،«و لاتلقوا بايديكم التهلكه»، آنجا كه
نمىدانى حرام است يا نه، اگر وارد بشوى هلاكت است و وارد نشو. بحث اين
آيه را انشاءاللّه جلسه بعد عرض مىكنيم.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
-وسائل الشيعه، ج 18، ص 116، باب 12
از ابواب صفات قاضى، ح 51.
-وسائل الشيعه، ج 18، ص 123، باب 12
از ابواب صفات قاضى، ح 41.