اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
تمسك شده است براى
برائت به قاعده قبح عقاب بلابيان. تقريبى كه شده است اين است كه
قبيح است مولى چيزى كه نگفته است ويا ازاوبه مانرسيده است، روى آن تكليف
عقابكند. عقاب دروقتى است كه حجت تمام باشد،
«ليهلك من هلك عن بينة ويحيى من حى عن بينة» وامااگر بينه در كار نباشد، اگر
تكليف به من نرسيده باشد، يانگفته باشد و بخواهد روى نگفتهاش، ياروى
نرسيدهاش عقاب بكند، عقلاء اين عقاب راقبيح مىدانند و مولاى حكيم
نمىتواند عقاب كند روى چيزى كه قبح عقلانى دارد، بلكه قبح عقلى دارد.
چنانچه ديدهايد
مرحوم شيخ «رضوان اللّه تعالى عليه» اين طور فرمودهاند و يك ايرادهايى هم به
قاعده فرمودهاند بعدش هم مرحوم آخوند فرمودهاند و على كل حال اين قاعده قبح
عقاب بلابيان رايك امر مسلمى گرفته اندوگفته اندهمانطور كه رفع
مالايعلمون مىگويد برائت، اين قاعده عقلى هم مىگويد برائت.
به اين قاعده
ايرادهايى شده است يك ايراد از استادبزرگوار مامرحوم آقاى داماد «رضوان
اللّه تعالى عليه» است كه ايشان روى اين ايراد خيلى پا فشارى داشتند و باهمين
ايراد مدعى بودندكه ماقاعده قبح عقاب بلابيان براى برائت
نداريم و بايد تمسك كنيم به روايات، مثل روايت رفع يا رواياتى كه بيان او گذاشت. ايراد
ايشان اين بود كه مىفرمودند اين قاعده آنجاست كه مولى دسترسى داشته باشد
و نگويد، مثل اينكه مثلا پيش شماست و آب مىخواهد و
نمىگويد و در حالى كه نمىگويد بخواهد بعد عقاب بكند كه چرا آب نياوردى، اينجاها شما
مىتوانى بگوئى اگر شما آب مىخواستى بايد مىگفتى، اما آنجا كه مولى دسترسى به
شما ندارد، آنجا كه مولى زندان باشند، او آب بخواهد،
نان بخواهد، ولى شما نروى ببينى كه ايشان كارى دارد يا نه، اينجاها اگر مولى عقاب بكند، جادارد
و مىگويد تو احتمال نمىدادى من آب و غذا مىخواهم؟ تو احتمال
نمىدادى من پيغامى داشته باشم؟ تو بخواهى قبح عقاب بلابيان
جارى كنى، عقلاء نمىپذيرند، مىگويند تو كه احتمال مىدادى مولايت آب و نان بخواهد،
مىتواند روى همان احتمال تو را عقاب كند. اين حرف اول ايشان است.
مىفرمودند علاوه
بر اين بايد بتواند بگويد. ايشان مثال مىزدند به اينكه مولا در يك اطا ق
نشسته و دشمن هم در مقابل او نشسته است و نتواند بگويد، مثل زندانهاى آن
روز كه براى ملاقات مىرفتيد پيش آنها. حالا اين كار دارد،
آب مىخواهد، نان مىخواهد،اما پيش اين نمىتواندبگويد، آيامىتوانيد با قاعده قبح عقاب
بلابيان خودت راراحت كنى؟ اينطور نيست واحتمال منجز است. همين مقدار
كه احتمال بدهى گرسنه است، بايد براى او نان ببرى، احتمال
بدهى پيغام دارد، بايد يك وقت ديگر او را ملاقات كنى و باقاعده قبح عقاب بلا بيان بخواهى بيائى
جلو، نمىشود. همان حرف اخبارى است، احتمال مىشود منجِّز تكليف، با
احتمال بايداحتياط كنى، اگر احتمال بدهى كه نمىتواند بگويد،
بايد احتياط كنى. اين هم حرف دوم ايشان.
حرف سوم ايشان اين
بود كه اگر احتمال بدهى كه به تو نرسيده باشد، مثل اينكه مولى را
نمىدانى احتياج دارد يا نه، اما احتمال هم مىدهى كه نامه داده باشد و قا صد نامه
را نداده باشد، لم يصل اليك، نه اينكه نگفته باشد، بلكه
براى اينكه گفته است، ولى نامه به تو نرسيده است. در اينجا عقلاء قاعده قبح بلا بيان جارى
نمىكنند، مى گويند تفحص كن، برو جلو و
اگر احتمال مىدهى كه در آن نامه چيزهاى مهمى باشد، بايد احتياط كنى و
آنجائى قاعده قبح بلا بيان جارى است كه بدانى نامهاى در كار نيست، بدانى
مانعى در كار نيست.
حرف چهارمى كه
ايشان داشتند مىگفتند حالا همهاش رابگو نمىپذيرند،
امااين قاعده مختص به احكام است، نه شبهات موضوعيه. چون قاعده قبح عقاب
بلابيان، يعنى قبيح است تكليفى كه نگفته است روى اوعقاب كند، امااگر تكليف
راگفته باشد و براى تو مشتبه شده باشد ،اينجاكه ديگر قاعده قبح عقاب بلابيان
ندارد. فرض اين است كه براى توگفته است، امابراى تو مشتبه شده است،
مثل انائين مشتبهين ومثل آنجايى كه احتمال بدهى در شبهه
بدويه گفته است، كه چون گفته است، ديگرقاعده قبح عقاب بلابيان معناندارد. بايد برويم روى
خصوصيت، اينكه اين پاك است يانجس، حلال است ياحرام، چه بايدبكنيم؟
قاعده قبح عقاب بلابيان مختص تكاليف است، نه مربوط به
شبهات موضوعيه.
لذاايشان
مىفرمودند: دراحكام شرعيه يك بسيارى ازجاهامولى نمىتوانسته است
بگويد و احكامى كه بود اميرالمؤمنين عليهالسلام نتوانستهاند بگويند، يا مثل
امام هادى عليهالسلام بيست سال به بالا زندان بودند و نمىتوانستند بگويند و همچنين
ائمه طاهرين عليهمالسلام حتى امام حسن عليهالسلام كسى نبود كه حرف ايشان رابشنود،
حتى در تاريخ مىخوانيم كسى آمد در مسجد رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم يك مسأله از ابن
عباس بپرسد، آقاامام حسن عليهالسلام هم نشسته بودند، لذا ابن عباس حياكرد جواب
بدهد، امام دوم عليهالسلام جواب داد و آن بايك بىاعتنائى با امام حسن
عليهالسلام برخورد كردكه ابن عباس مجبور شد جواب مسأله رابدهد.
وضع ائمه طاهرين عليهمالسلام اينجور بود همه ايشان بغيرامام باقر عليهالسلام فى
الجمله امام صادق
عليهالسلام فى الجمله كه اين بحثهاى ما وروايت مادرفقه ومعارف واخلاق ازاين
دوبزرگواراست، همه اينجور بودند.
لذا ايشان
مىفرمودند اين صدور تقيه يعنى چه؟ معنايش اين است كه اينها
نمىتوانستندبگويند، آنوقت هم كه مخاطب داشتند. اگرامام باقر عليهالسلام وامام صادق
عليهالسلام مىتوانستند همه چيز را بگويند، تقيه معنا نداشت اين
رواياتى كه شما ازامام باقر عليهالسلام و ازامام صادق عليهالسلام حمل برتقيه
مىكنيد، معنايش اين است كه
درميان مردم بودند ونمىتوانستند بگويند.
حرف سوم اينكه
مگركتابخانه كوفه كه مربوط به شيعه بود آتش نزدند؟ مگر اصول اربعما
ازبين نرفت؟ اين رواياتى كه بدست مارسيده است، يك درصد از روايات
است، يك درصد از روايات ائمه طاهرين عليهمالسلام بدست
مارسيده است، نود و نه درصد او را گم كردهاند. لذا باتوجه به اين مطلب قاعده قبح عقاب بلابيان
اصلا در فقه مانمىشود جارى باشد، براى اينكه جاى قاعده قبح عقاب بلابيان
آنجاست كه بتواند بگويد ونگويد، جايش آنجاست كه مانعى براى گفتن نداشته
باشد، جايش آنجاست كه نگفته باشد و چون نگفته است، به شما نرسيده است
واما اگراحتمال بدهى كه نمىتوانسته بگويداگراحتمال بدهى مانعى دركاربوده
است، يااحتمال بدهى گفته است وبه شما نرسيدهاست، قاعده قبح عقاب بلابيان
نداريم وروايات ومعارف ماچنين است، بسيارى ازآنها كسى
رانداشت كه به اوبگويد، مثل حضرت اميرالمومنين عليهالسلام كه سردر چاه مىكرد و درد دل مىكرد
وبسيارى ازاينهاتقيه بود، نمىتوانستند بگويند بسيارى را هم گفتهاند و دشمن
نگذاشت بدست مابرسد، پس قاعده قبح عقاب بلابيان نداريم.
مرحوم محقق همدانى
دركتاب الصلاة مثل اينكه توجه به اشكال پيدا كردهاند، همين
طور در حاشيه برفرائدكه ازحواشيش خيلى مفيد حاشيه ايشان بر فرائد است. ايشان
توجه به اشكال داشته است وبدون اينكه ان قلت قلت بكنند، اصلاً قاعده راعوض
كردهاند، مخصوصاكه بناى مرحوم حاج آقارضا در كتاب الصلاة برتفصيل
بوده است بايد، توضيح داده باشدكه چراازقاعده برگشتهاند، ولى بدون تفصيل
درحاشيه برفرائد و دركتاب الصلاة نگفتهاند قاعده قبح عقاب
بلابيان، گفتهاند قاعده قبح عقاب روى تكليفى كه بما نرسيده است، تكليفى كه ماعلم وجدانى وعلم
شرعى وعلم عقلى به اونداريم، مولى بخواهد روى اوعقاب بكند جايز
نيست واين قبيح است.
به مرحوم محقق
همدانى عرض مىكنيم كه شمامى كوئيدقبيح است تكليفى كه بما
نرسيده است مولى روى اوعقاب كند. حالا اگرتكليف رااو گفته باشد و بمانرسيده
باشد آياقبح عقاب دارد يامن بايداحتياط كنم؟ مثل مثال
مرحوم دامادكه احتمال مىداده، نامه رانوشته ولى بدست اونرسيده، بگويد ما با قاعده قبح عقاب
بلابيان جلو رفتيم، اگرمولى او را تعيير وسرزنش كند وبگويد توكه
احتمال مىدادى كه نامه به تونوشتهام نبايدبيايى؟ مرحوم داماد
همين جابه مرحوم محقق همدانى مىگويند: آقاى محقق همدانى همين احتمال وصول است
ومنجزتكليف واين احتمال راشمابخواهى ناديده بگيرى، كى مىگويد جايز است؟
عقلاء مىگويند: بايد بروى ببينى چه مى
گويند، مثل
اينكه پدر در زندان است و پسر احتمال عقلايى مىدهد كه پدر او را كار داشته باشد، باقاعده قبح
عقاب بلابيان نرود دنبال كارپدر، عقلاء اين را نمىپسندند.
از آنطرف هم اين
جمله مرحوم حاج آقارضاكه قاعده
رابرگرداندند به قاعده قبح عقاب
بلابيان روى تكليفى كه بمانرسيده است، خب اين تكليف بمانرسيده است.
آقاى دامادهمين جامى گويدكه تكليف رايك دفعه نگفته است
بشمانرسيده، يك دفعه نتوانسته است كه بگويد. گفتم مثل امام هادى عليهالسلام كه در زندان است،
نمىتواند بگويد، حالا در اينجا تكليف به مانرسيده، نتوانسته بگويدتاتكليف به
مابرسد، بازهم مىتوانى اصل جارى كنى وبگوئى قاعده قبح عقاب بلابيان؟
قاعده قبح عقاب بلابيان يك امر اضافى است، يعنى آنجاكه
مىتوانست بگويدونگفت قاعده قبح عقاب بلابيان جارى است، اين خيلى خوب است. اما اگر
نتواند بيان كند، ديگراين قاعده جارى نيست، پس اينكه مرحوم محقق همدانى
قاعده قبح عقاب بلابيان رانمىآورند ومىگويند قاعده
قبح عقاب روى تكليفى كه به من نرسيده است، آقاى داماد به او مىگويد كه اگرنتوانست
برساند، مثل اينكه تقيه بود، مانع داشت، آيا اينجاهم مىتوانى بگويى قبح عقاب
بلابيان درصورتى كه عقلاء مىگويند اينجا احتياط كنى؟
همچنين حرف چهارم
آقاى دامادبه مرحوم حاج آقارضا اين است كه مىگويند آقاى حاج
آقارضا شماخودتان مىگوئيد قبح عقاب روى تكليفى كه بمانرسيده است،
درشبهات موضوعيه تكليف رسيده است، شبه از تواست، نه
از شارع مقدس، پس قاعده جارى نيست. وقتى قاعده جارى نشد، «اخوك دينك فاحتط لدينك» مىگويد بايد
احتياط كنى.
حرف ديگراينكه اگر
راستى قاعده قبح عقاب بلابيان درست باشد – همه جا و صد در صد -
اين بر مىگردد به اينكه اين آيات ورواياتى كه خوانديم همه ارشادى است
واطلاقى توى كارنباشد، تابع حكم عقل باشد، مابراى برائت بجز
قبح عقاب بلابيان چيزى نداشته باشيم. درحالى كه شيخ انصارى اين همه صدمه كشيد و آياتى
درست كرد براى برائت، رواياتى را آوردند براى برائت، اين همه دردسرها،
مايك دفعه باقاعده قبح عقاب بلابيان بگوئيم همه اينها ارشاد است. ديگرنه
اطلاق در كار باشد، نه توسعه بدهى، نه ضيق كنى و بروى روى قاعده قبح
عقاب بلابيان، ببينى چه مىگويد ورفع مالايعلمون هم امضاء آن بناء عقلاءاست.
لذا اين را هم بايد درست كنيد كه اگر قاعده قبح عقاب
بلابيان رادرست كرديد، فرقش بارفع مالايعلمون چيست. آيافرق دارد، يا فرق ندارد؟
مرحوم آخوند در
علم اجمالى يك حرف دارند، مىگويند برائت عقليه جارى است، برائت
نقليه جارى نيست. بعضى ازاوقات مىگويند برائت نقليه جارى است وبرائت عقليه
جارى نيست. اين حرفها كه مرحوم آخوند در كفايه
دارند، يعنى انفكاك دادهاند بين رفع مالايعلمون وقاعده قبح عقاب بلابيان. اگر شما گفتيد قاعده
قبح بلابيان درست است و حرف آقاى داماد را نزنيد. همه جا جاريست و لازمهاش
اين است كه ماديگر رفع مالايعلمون نداشته باشيم. هر
كجا قاعده قبح عقاب بلابيان است، رفع مالايعلمون هم او را امضاء مىكند. هركجاقاعده قبح
عقاب بلابيان نيست، ديگررفع مالايعلمون نمىتواند كاربكند و گفتن اين حرف
بسيار مشكل است. اين خلاصه حرف مرحوم آقاى داماد
است، كه اگر شما بپذيريد، بر مىگردد به اينكه قاعده قبح عقاب بلابيان نداريم.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- وسائل الشيعه، ج 18، ص 123، باب 12
از ابواب صفات قاضى، ح 41.