اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
دليل سومى كه
مرحوم آخوند و ديگران براى حجيت خبر واحد آوردهاند اجماع است و مرحوم آخوند سه
تقرير براى اين اجماع فرمودهاند. كه تقرير سوم
ايشان همان چهارم است، نه اينكه تقرير سوم باشد، يعنى دليل چهارم را در دليل سوم
ادغام كردهاند.
تقرير اوّل همان
اجماع اصولى بود، كه همه فقهاء خبر واحد را حجت مىدانند، پس كاشف از اين است كه
ائمه طاهرين عليهمالسلام خبر واحد را حجت مىدانستند.
در اين باره مرحوم
آخوند اشكال كردند و پذيرفتند اجماع را، امّا ما راه ايشان را قبول
نداشتيم و مىگفتيم اجماع فايدهاى ندارد و تأييدى بيش نيست،
براى اينكه اجماع محتمل المدركيه است، بلكه مقطوع المدركيه است.
تقرير دوم سيره
مؤمنين و مسلمين است. به اين معنا كه مرحوم آخوند مىفرمايند
مسلمانها در كارهاى دينى خودشان عمل مىكنند وقتى مسألهگو
مسأله را گفت، را مىپذيرند. وقتى مؤذن اذان گفت قبول مىكنند.
وقتى رفيق او گفت
اين اين نجس است، قبول مىكند، وقتى كه گفت پاك است، قبول مىكند
و بالاخره در مسائل دينى خودشان مراجعه مىكنند به خبر واحد و خبر واحد
پيش آنها پذيرفته است. اين سيره مؤمنين است، نه فقهاء. روش مردم متدين،
روش مسلمانها عمل كردن به خبر واحد است و اين روش كاشف از اين است
كه ائمه طاهرين عليهمالسلام اينها را قبول داشتند و ردع اين روش نشده است و اين
كاشف از امضاست.
اين را هم مرحوم
آخوند اشكال دارند همان اشكالهايى را كه در اجماع آوردند، همانها را
اينجا هم مىآورند و مىفرمايند اضافه بر آنچه گذشت، يك
ايراد ديگر وارد است و آن ايراد است كه آيا اين سيره كه عمل كردن به خبر واحد است، بما
انهم مسلمون است به ما انه عقلاء؟ اگر به ما انه عقلاء باشد بر مىگردد به يك
دليل ديگرى و آن اينكه بايد اثبات كنى كه بما هم مسلمون است و ديگر دليل
اجماع نمىشود، يعنى همان طور كه مسلمانها نماز مىخوانند، يك
سيره است، نه سيره عقلاء، آنها متدين به دين اسلام نباشد، نماز نمىخوانند.
همين طور كه مسلمانها نماز فريضهشان را به جماعت مىخوانند و نماز
نافلهشان را به جماعت نمىخوانند، اگر ما روايتى نداشتيم تمسك به اين سيره
مىكرديم و مىگفتيم بما انهم مسلمون نمازهايشان را در مسجد مىخوانند،
حمد و سوره نماز صبح را بلند مىخوانند و نماز نافلهشان را به جماعت
نمىخوانند. اگر روايت اينجاها نداشتيم مىگفتيم سيره مسلمانها بما انهم مسلمون به ما
مىگويد نافله را به جماعت نمىشود خواند، فريضه را به جماعت مىشود
خواند. نماز صبح را بايد حمد و سورهاش را بلند خواند، اما حمد و سوره نماز
نافله را مىخواهى بلند بخوان، مىخواهى بلند نخوان و امثال اينها.
ولى وقتى بيائيم
در معاش مردم كه كارى به دين مردم نداشته باشد، در اينجاها
نمىتوانيم بگوييم بما انهم مسلمون خبر واحد را مىپذيريم. اينجا بما انهم عاقلون است.
وقتى بما انهم عاقلون شد، پس اجماع نداريم. آن اجماعى كه تعبدا به ما
مىگويد خبر واحد حجت است، آن نه. تا اينجا بر مىگردد به اينكه خبر واحد حجت است
و يدل عليه، آياتى كه خوانديم و يدل عليه آن رواياتى كه خوانده شد و يدل
عليه آن اجماع، اجماع هم بر دو تقرير: يكى اجماع فقهاء، يكى هم اجماع مسلمون
بما هم مسلمون.
كه مرحوم آخوند در
همهاش اشكال داشتند، يعنى مرحوم آخوند آيات را كه نپذيرفتند،
روايات را هم نپذيرفتند و پذيرفته ايشان به حدى بود كه قضيهاى
فرضيه بيش نبود. اجماع را هم اشكال داشتند.
نوبت مىرسد به
دليل چهارم، يعنى دليل عقلى كه عمده دليل است كه مرحوم آخوند
مىپذيرند و پس از مرحوم آخوند هم همه شاگردانشان پذيرفتهاند. و قبل از ايشان هم استاد ايشان،
شيخ انصارى فرمودهاند دليل عقلى است براى حجيت خبر
واحد و آن بناى عقلاء است. عقلاء عمل مىكنند در معاششان به خبر واحد، بلكه
اگر خبر واحد عقلاء نداشته باشند، اختلال نظام لازم مىآيد. در كارهاى مهم و
غير مهم خودشان، در احكام و در موضوعات اينها تمسك مىكنند به خبر
واحد. البته به خبر ثقه و اين حرفهايى را هم كه ما درست كردهايم، آنها
ندارند به اينكه بايد عدل امامى باشد. آن ثقه بودنش را، يعنى راستگو بودن را
بايد احراز بكنند. خبر ضعيف را حجت نمىدانند، از يك لاابالى در گفتار
در كردار خبر را نمىپذيرند، امّا از يك ثقه خبر مىپذيرند. آنكه بداند دروغ
نمىگويد ولو نماز نخواند، خبر اين را قبول مىكند.
و اين سيره عقلاء
كه در معاش و معاد و احكام و موضوعات تمسك مىكنند به خبر
واحد اينها در ميان مسلمانها هم بما انهم عقلاء بوده است، در
مرائى و منظر ائمه طاهرين هم بوده است و ردعى هم از اين قضيه نشده است و عدم ردع دليل بر
امضاء است. بالاخره اين جورى مىشود كه عقلاء خبر ثقه را پذيرفتهاند و در
مرئى و منظر ائمه طاهرين عليهمالسلام بوده و ردعى از آن نشده و عدم ردع دليل بر
امضاء است. اگر كسى هم بگويد آيات و روايات و اجماع دلالت دارد كه چه
بهتر. پس اين جور مىشود كه عقلاء عمل مىكنند به خبر واحد مسلمانها هم
بما انه عقلاء عمل مىكنند به خبر واحد، اين سيره در زمان ائمه طاهرين بوده
و آنها هم امضاء كردهاند.
بنابراين خبر واحد
از راه بناء عقلاء حجت مىشود.
چنانچه اگر كسى
خبرى داد و آن طرف به عنوان اينكه اين مسخره بوده، عمل نكرد، عقلاء
او را تعيير و سرزنش مىكنند و اين دليل است بر اينكه خبر
واحد حجت است.
بله وقتى حجت نيست
كه آن شانزده اصلى كه در ظاهر گفتيم، در او نباشد، مثل اينكه متهم
باشد. اگر متهم شد، مىفرماييد قول او حجت نيست، مثل اينكه اين پسر بيايد و
بگويد بابايم گفت خانه را به اسم من كن. در اينجاها مىفرمايند چون اين متهم است،
خبر او حجت نيست. يا آنجا كه كثيرالنسيان باشد، كثير السهو باشد، مثل
آنجايى است كه ثقه نباشد، در آنجاها بگوييد قول او حجت نيست، امّا اگر
اين يك آدم متعارفى است، از آن طرف هم اثبات شود كه ثقه است، يعنى راستگو
در گفتار است، ديگر قول او نزد شما، عند العقلاء حجت است و اگر به قول
او عمل نكرديد، تعيير و سرزنش داريد و معناى حجت هم همين است كه اگر
بدهد دست عقلاء، عقلاء بگويند عمل كردن به او تعيير و سرزنش ندارد، عمل
نكردن به او تعيير و سرزنش دارد و خبر واحد در ميان عقلاء چنين است
ردعى از اين سيره نشده بلكه امضاء شده است.
مرحوم شيخ اين را
پذيرفتهاند پس از شيخ بزرگوار هم شاگردان ايشان، من جمله مرحوم آخوند
پذيرفتهاند. پس از مرحوم آخوند هم همه اعم از نجفيين و قميين پذيرفتهاند
و مخالف ندارد و عمده دليل براى حجيت خبر ثقه بناى عقلاء است.
دو مطلب باقى
مىماند: يكى آنكه در ضمن صحبت گفتم تمام آياتى كه خوانديم، تمام
رواياتى كه ما مدعى شديم كه بيش از هزار روايت هست كه
مىگويد خبر واحد حجت است و مفروغ عنه گرفته، تمام اين سيره عملى و اجماعها اينها
همه مىشود ارشادى، يعنى ولو اينكه آيه نبأ دلالت داشته باشد، ارشاد است و
خود موضوعيت ندارد. ولو اينكه آيه نفر و آيه اذن ولو اينكه رواياتى كه
ما گفتيم بيش از هزار روايت مفروغ است، كه دلالت مىكند بر حجيت خبر واحد همه
مىشود ارشادى و معناى ارشاد هم همين است، كه اينكه عقل ما مستقلاً
چيزى را درك بكند، آن وقت اگر روايت بر طبق او بيايد، ارشاد است. ارشاد است
يعنى همان امضاء حكم عقل است. «اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى
الامر منكم» يك ارشاد است، براى اينكه عقل ما مىيابد خدا را، عقل ما
مىگويد اطعه، عقل ما اگر بداند رسالت را ديگر عقل ما مىگويد اطعه. پس اگر قرآن
مىگويد «اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم»، اين ارشاد به حكم
عقل است، يعنى تأكيد كرده حكم عقل را، از خود چيزى ندارد، بلكه همان ارشاد
است، اگر اين آيات و روايات نبود، خود عقل ما مستقلاً درك مىكرد. بر فرض هم
معناى آيات و روايات و اجماع تمام باشد، امّا يك معنا و دليل مستقل براى
آنها نمىتوانيم درست بكنيم.
و على كل حال اين
چندين هزار روايت در سطح عموم مردم آمده است.
وقتى چنين باشد،
پس سطح عموم مردم، عقل عموم مردم حجت است. امّا اگر بخواهيم
احتمالهاى دقى و فلسفى، يا احتمالهاى دقى و اصولى را به كار بيندازيم، روايات
ما تاب اين گونه مطالب را ندارد. بايد ببينيم سطح عموم چه مىگويد. لذا
قاعده كلى اين است كه اين روايات آمده براى عموم مردم، امام صادق عليهالسلام
با عموم مردم سر و كار داشته است. اين روايات آمده براى روات كه چيز
مىفهميدهاند و در ميان روات مثل ابان يك در صد بودهاند. همان ابان بن تغلب و زراره
هم و محمد بن مسلم كه مجتهدين آن زمان بودهاند، اينها همين را مىگفتند، فقط
يك مقدار از سطح مردم بالاتر بودهاند. روايت فهم بودهاند و الا آن اجتهادى كه
معنا مىكنيم، آن نبوده است. على كل حال اين چندين هزار روايت آمده در سطح
عموم مردم. اين حرف همه بزرگان است و حمل عام بر خاص و حمل مطلق بر
مقيد به معناى حكومت است. اينها اصطلاحاتى است كه ما درست كردهايم
و الا وقتى برويم در عرف، همان است كه خودش را مىآورد، اسم او را
نمىآورد. يعنى حكومت و ورود در ميان مردم هست، تخصص در ميان مردم هست،
تخصيص در ميان مردم هست، الا اينكه اسم او را بلد نيستند. ما آمدهايم در
مدرسه براى اينها اسم درست كردهايم، خيلى عالى است. اين روايت عام است، آن
روايت خاص است، حمل عام بر خاص مىشود. همه عالى است، امّا همان
جمله مرحوم آخوند است كه وفق العرف على ان يجمع بينهما.
لذا از ابتكارات
مرحوم آخوند اين است كه مىفرمايند: بعضى اوقات هيچ كدام اينها نيست،
امّا عرف وفق كه جمع بين دو روايت بكند. حرف مرحوم
ميرزا هم همين است، كه مىفرمايند به ذهن مجتهد خالى از اصطلاحات مىگوييم معناى
عرفى و اينكه در اصول آمده ادله اربعه كتاب و سنت و اجماع و عقل است، اين
عقل يعنى عرف، يعنى اطمينان، يعنى فهم عرفى.
مطلب دوم: مال
فرداست ان شاءاللّه.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد