اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مرحوم شيخ «رضوان
اللّه تعالى عليه» در آيه نبأ مىفرمايند 21 اشكال به اين آيه وارد است،
لذا نمىتوانيم به او تمسك كنيم براى حجيت خبر واحد. دو تا از اشكاها را
ذكر كرديم و پسنديديم و گفتيم حق با مرحوم شيخ است و قوم كه مىخواستند شيخ را
ردّ كنند، مورد پسند واقع نشد.
اشكال سومى كه
مرحوم شيخ دارند و مىفرمايند لايذب است و مرحوم آخوند مىخواهند
جواب بدهند و بگويند يذب است، اين است كه مرحوم شيخ
مىفرمايند فرض كن كه آيه مفهوم داشته باشد، مىگويد «ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب
التبين» يعنى «ان جائكم عادل بنبأ فلا يجب التبين». امّا از آن طرف عموم علت به
ما مىگويد همين طور كه در خبر فاسق بايد تبين كنى، در خبر عادل هم بايد
تبين كنى براى اينكه در ذيل آيه اين است كه مىگويد «ان تصيبوا قوما
بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين»، به تو مىگوييم كه تبين كن كه اگر تبين نكنى
آنجا كه نمىدانى ممكن است پشيمان بشوى؛ به واسطه جهالت و عدم علم
ممكن است در چاه بيفتيى، پس راهى برو كه مىدانى. مرحوم شيخ
مىفرمايند اين لفظ بجهالة يعنى عدم علم. خبر فاسق عدم علم است، خبر عادل هم
عدم علم است، براى اينكه ما الان در همين بحث داريم مىگوييم خبر عادل
كه علم نيست و مظنه است آيا اين مظنه حجت است يا نه و اصلاً بحث ما همين
است، «الاصل حرمة العمل بالظن الا ما اخرجه الدليل». ظواهر را بيرون
كردند و گفتند ولو عدم علم است، امّا حجت است. قول لغوى و اهل خبره را بيرون
كردند و گفتند ولو عدم علم است، امّا حجت است. اجماع منقول را بيرون
كردهاند و گفتند ولو عدم علم است حجت است. حالا مىخواهند ببينند
خبر واحد عادل كه عدم علم است حجت است يا نه.
مرحوم شيخ
مىفرمايند خود آيه نبأ مىگويد كه خبر عادل عدم علم است و حجت نيست ولو شأن
نزول آيه راجع به خالدبن وليد است و خالدبن وليد فاسق است و آيه شريفه
هم راجع به فسق خالدبن وليد است و تعريض مىكند به همان و مىفرمايد «ان
جائكم فاسق بنبأ فتبينوا»، امّا علتى كه مىآورد معمم است و علت نمىگويد كه
«ان تصيبوا قوما بخبر فاسق» بلكه مىگويد «ان تصيبوا قوما بجهالة» و اين علت
به ما مىگويد هر چه كه عدم علم است نبايد پيروى كرد، چه خبر فاسق باشد
يا خبر عادل. همين مقدار كه عدم علم شد، آيه شريفه مىگويد متبع
نيست. لذا صدر آيه مىگويد خبر عادل حجت است، امّا عموم علت كه «ان
تصيبوا» باشد مفهوم را از دست ما مىگيرد، وقتى مفهوم نداشته باشيم، مائيم و
«ان تصيبوا قوما بجهالة» و اينجا لفظ بجهالة آورده است و لفظ جهالت خبر فاسق را
مىگيرد، خبر عادل را هم مىگيرد. لذا مىگوييم اين اشكال هم لا يذب
است و قابل حل نيست، مگر اينكه بيائيم از ناحيه ديگرى او را تخصيص بزنيم و
بگويد جهالت از ناحيه خبر فاسق. ولى اگر ما باشيم و عموم
آيه، به ما مىگويد همان طور كه خبر فاسق حجت نيست، خبر عادل هم حجت نيست.
مرحوم آخوند در
كفايه اقرار مىكنند كه اشكال خوب است الا اينكه جهالت به معناى
عدم علم نيست و جهالت به معناى سفاهت است.
لفظ جهل از نظر
قرآن دو سه معنا براى او شده است. گاهى جهالت گفته شده و همان عدم
علم اراده شده است، كه در قرآن زياد داريم، مثل «بلا انتم قوم تجهلون» به جاى اينكه
بگويد «قوم لا يعلمون». اين يك معنا كه در قرآن شريف جهل به معناى
عدم علم آمده است.
يك معناى جهالت در
قرآن به معناى غلبه شهوت بر عقل است. اين هم در قرآن آمده، شهوت
به معناى عام، نه آن شهوت به معناى جنسى فقط، مثل دنياپرستى،
رياستطلبى در آيات توبه اين جهالت آمده است. «انما التوبه على اللّه للذين
يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب». كه يك زنگ خطر مىزند كه گاهى
بخاطر غلبه شهوت است كه گناه مىكنى، اين فورا قابل جبران است و وقتى كه
شهوت از پيش اين برود پشيمان مىشوى و توبه قبول است. امّا گاهى براى
غلبه شهوت نيست، بلكه عادت شده است، مثل غيبت براى بعضى و اين را
قرآن زنگ خطر مىزند و معلوم نيست كه توبه قبول شود، يعنى توجه ندارد تا
بخواهد توبه كند و در آيات توبه جهالت را معنا كرده غلبه شهوت بر عقل، غلبه شهوت
بر دل، غلبه شهوت بر مذهب. اين هم معناى دوم.
معنى سوم جهالت
همان حرف مرحوم آخوند است، كه جهالت به معناى سفاهت است، مثل «و
من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه»، كه سفاهت را معنا
كرده بر آن راهى كه برود امّا نمىداند و مىرود، كه اين راه سفيهانه است.
مرحوم آخوند
مىفرمايند جهالت در اين آيه همين معنايش است. لذا مىفرمايند «ان
تصيبوا قوما بجهالة» يعنى «ان تصيبوا قوما بسفاهة». بعد
مرحوم آخوند به شيخ مىگويند متابعت از خبر فاسق سفاهت است و امّا متابعت كردن از خبر عادل
سفاهت نيست. پس اينكه شما گفتى جهالت به معناى عدم علم است و اين اعم
است، اين طور نيست، بلكه جهالت به معناى سفاهت است و اعم نيست و
متابعت از خبر فاسق را مىگيرد، متابعت از خبر عادل را نمىگيرد.
انصافا جواب خوبى
است. ديگران هم پس از مرحوم آخوند همين طور مشى كردهاند.
بنابراين خبر عادل متابعت او سفيهانه نيست عند العقلاء، پس
عموم علت او را نمىگيرد و مرحوم آخوند مىگويند ظهور آيه شريفه اين است كه تعيير مىكند و
سرزنش مىكند اصحاب رسول گرامى را كه شما چرا با خبر وليد جلو رفتيد.
اين كار سفيهانه بود، چرا عقلائى كار نكرديد؟ اين كار شما سفيهانه بوده و
كار سفيهانه ديگر نكنيد و درست هم هست و حرف ايشان درست است پس اشكال
شيخ بزرگوار وارد نيست.
يك حرف ديگر هم
توى بحث است كه خيلى مربوط به بحث ما نيست كه آن همان مبناى ما
است كه گرفته شده از مبناى آقا ضياء عراقى است كه ما قائليم كه اصلاً
خبر عادل علم عرفى است، اطمينان است، ظن متاخم للعلم است و ما در فقه بيش
از اين لازم نداريم. اگر اين باشد، از «ان تصيبوا قوما بجهالة» خبر عادل تخصصا
بيرون است، براى اينكه اين علم است نه آنكه مرحوم شيخ مىفرمايند عدم
علم است. پس «ان تصيبوا قوما بجهالة» خبر فاسق را مىگيرد، امّا خبر عادل و
خبر ثقه، «ان تصيبوا قوما بجهالة» نيست، بلكه «ان تصيبوا قوما بعلم» است.
ايراد ديگرى كه
دارند و مرحوم شيخ مىگويند اين لا يذب است، اين است كه مىفرمايند اگر
اين آيه شريفه مفهوم داشته باشد و همه كارهايش هم تمام، امّا در موضوعات
است و در موضوعات بينه شرط است. وقتى در موضوعات بينه شرط باشد، پس
موضوع روايت، از روايت بيرون مىرود، موضوع آيه شريفه، از آيه
شريفه بيرون مىرود و اين مستهجن است. نمىشود كه شأن نزول از آيه شريفه
بيرون باشد، مورد خود آيه شريفه از آيه شريفه بيرون باشد، براى اينكه مفهوم آيه
شريفه اين است: «ان جائكم عادل فلا يجب التبين»، «ان تصيبوا قوما
بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين» را هم همين جور معنا كنيد، كه اگر خبر عادل
باشد ديگر ندامت ندارد.
مىگوييم حالا آيا
خبر ثقه در موضوعات حجت است يا نه؟ مىگوييم نه. براى اينكه در
موضوعات بينه شرط است. اگر به شما بگويد اين لباس نجس
است، بينه مىخواهد، يا عدالت كسى را بخواهى اثبات بكنى بينه مىخواهد و بالاخره «يشترط فى
الموضوعات بينه». وقتى «يشترط فى الموضوعات بينه»، اين آيه
شريفه مىگويد «ان جائكم عادل بنبأ فلا يجب التبين» بايد بگوييم يجب
التبين، الا آنجا كه دو نفر عادل باشند. پس شما آمدى خود اين آيه شريفه را موردش را
بيرون كردى و موردش در موضوعات است، چون خالدبن وليد رفته بود و
برگشته بود و گفته بود جنگى بپا شده، دارند مىآيند طرف شما، از يك موضوع خارجى
خبر داده بود. حالا مفهوم او هم مربوط به همان مىشود، يعنى اگر
عادل بگويد جنگ شروع شده و دارند مىآيند جلو، لا يجب التبين، گفتهاند
مهيا شو. امّا اگر فاسق خبر بدهد، مهيا شو، امّا حرفش نپذير. اين از موضوعات است و «يشترط
فى الموضوعات بينه» نه خبر عادل. مىفرمايد اشكال لا يذب است
و مرحوم امام «رضوان اللّه تعالى عليه» هم مىفرمودند اشكال لا يذب است.
و مشهور در ميان
فقهاء هم كه بينه را شرط مىدانند، اينجا كه مىفرمايند: اشكال لا يذب است.
ان شاءاللّه فردا دربارهاش صحبت مىكنيم كه آيا لا يذب است يا نه؟
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- فرائد
الاصول، ج 1،ص 170.