عنوان: ادله حجيت خبر واحد / آيه نبأ/ بررسى اشكالات مرحوم شيخ به استدلال به آيه
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

مرحوم شيخ «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» در آيه نبأ مى‏فرمايند 21 اشكال به اين آيه وارد است، لذا نمى‏توانيم به او تمسك كنيم براى حجيت خبر واحد. دو تا از اشكاها را ذكر كرديم و پسنديديم و گفتيم حق با مرحوم شيخ است و قوم كه  مى‏خواستند شيخ را ردّ كنند، مورد پسند واقع نشد.

اشكال سومى كه مرحوم شيخ دارند و مى‏فرمايند لايذب است و مرحوم آخوند مى‏خواهند جواب بدهند و بگويند يذب است، اين است كه مرحوم شيخ
مى‏فرمايند فرض كن كه آيه مفهوم داشته باشد، مى‏گويد «ان لم يجئكم فاسق
بنبأ فلا يجب التبين» يعنى «ان جائكم عادل بنبأ فلا يجب التبين». امّا از آن طرف عموم علت به ما مى‏گويد همين طور كه در خبر فاسق بايد تبين كنى، در خبر عادل هم بايد تبين كنى براى اينكه در ذيل آيه اين است كه مى‏گويد «ان تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين»، به تو مى‏گوييم كه تبين كن كه اگر تبين نكنى آنجا كه نمى‏دانى ممكن است پشيمان بشوى؛ به واسطه جهالت و عدم علم ممكن است در چاه بيفتيى، پس راهى برو كه مى‏دانى. مرحوم شيخ مى‏فرمايند اين لفظ بجهالة يعنى عدم علم. خبر فاسق عدم علم است، خبر عادل هم عدم علم است، براى اينكه ما الان در همين بحث داريم مى‏گوييم خبر عادل كه علم نيست و مظنه است آيا اين مظنه حجت است يا نه و اصلاً بحث ما همين است، «الاصل حرمة العمل بالظن الا ما اخرجه الدليل». ظواهر را بيرون كردند و گفتند ولو عدم علم است، امّا حجت است. قول لغوى و اهل خبره را بيرون كردند و گفتند ولو عدم علم است، امّا حجت است. اجماع منقول را بيرون كرده‏اند و گفتند ولو عدم علم است حجت است. حالا مى‏خواهند ببينند خبر واحد عادل كه عدم علم است حجت است يا نه.

مرحوم شيخ مى‏فرمايند خود آيه نبأ مى‏گويد كه خبر عادل عدم علم است و حجت نيست ولو شأن نزول آيه راجع به خالدبن وليد است و خالدبن وليد فاسق است و آيه شريفه هم راجع به فسق خالدبن وليد است و تعريض مى‏كند به همان و مى‏فرمايد «ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا»، امّا علتى كه مى‏آورد معمم است و علت نمى‏گويد كه «ان تصيبوا قوما بخبر فاسق» بلكه مى‏گويد «ان تصيبوا قوما بجهالة» و اين علت به ما مى‏گويد هر چه كه عدم علم است نبايد پيروى كرد، چه خبر فاسق باشد يا خبر عادل. همين مقدار كه عدم علم شد، آيه شريفه مى‏گويد متبع نيست. لذا صدر آيه مى‏گويد خبر عادل حجت است، امّا عموم علت كه «ان تصيبوا» باشد مفهوم را از دست ما مى‏گيرد، وقتى مفهوم نداشته باشيم، مائيم و «ان تصيبوا قوما بجهالة» و اينجا لفظ بجهالة آورده است و لفظ جهالت خبر فاسق را مى‏گيرد، خبر عادل را هم مى‏گيرد. لذا مى‏گوييم اين اشكال هم لا يذب است و قابل حل نيست، مگر اينكه بيائيم از ناحيه ديگرى او را تخصيص بزنيم و بگويد جهالت از ناحيه خبر فاسق. ولى اگر ما باشيم و عموم
آيه، به ما مى‏گويد همان طور كه خبر فاسق حجت نيست، خبر عادل هم حجت
نيست. [1]

مرحوم آخوند در كفايه اقرار مى‏كنند كه اشكال خوب است الا اينكه جهالت به معناى عدم علم نيست و جهالت به معناى سفاهت است.[2]

لفظ جهل از نظر قرآن دو سه معنا براى او شده است. گاهى جهالت گفته شده و همان عدم علم اراده شده است، كه در قرآن زياد داريم، مثل «بلا انتم قوم تجهلون»[3] به جاى اينكه بگويد «قوم لا يعلمون». اين يك معنا كه در قرآن شريف جهل به معناى عدم علم آمده است.

يك معناى جهالت در قرآن به معناى غلبه شهوت بر عقل است. اين هم در قرآن آمده، شهوت به معناى عام، نه آن شهوت به معناى جنسى فقط، مثل دنياپرستى، رياست‏طلبى در آيات توبه اين جهالت آمده است. «انما التوبه على اللّه‏ للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب»[4]. كه يك زنگ خطر مى‏زند كه گاهى بخاطر غلبه شهوت است كه گناه مى‏كنى، اين فورا قابل جبران است و وقتى كه شهوت از پيش اين برود پشيمان مى‏شوى و توبه قبول است. امّا گاهى براى غلبه شهوت نيست، بلكه عادت شده است، مثل غيبت براى بعضى و اين را قرآن زنگ خطر مى‏زند و معلوم نيست كه توبه قبول شود، يعنى توجه ندارد تا بخواهد توبه كند و در آيات توبه جهالت را معنا كرده غلبه شهوت بر عقل، غلبه شهوت بر دل، غلبه شهوت بر مذهب. اين هم معناى دوم.

معنى سوم جهالت همان حرف مرحوم آخوند است، كه جهالت به معناى سفاهت است، مثل «و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه»[5]، كه سفاهت را معنا كرده بر آن راهى كه برود امّا نمى‏داند و مى‏رود، كه اين راه سفيهانه است.

مرحوم آخوند مى‏فرمايند جهالت در اين آيه همين معنايش است. لذا مى‏فرمايند «ان تصيبوا قوما بجهالة» يعنى «ان تصيبوا قوما بسفاهة». بعد
مرحوم آخوند به شيخ مى‏گويند متابعت از خبر فاسق سفاهت است و امّا متابعت
كردن از خبر عادل سفاهت نيست. پس اينكه شما گفتى جهالت به معناى عدم  علم است و اين اعم است، اين طور نيست، بلكه جهالت به معناى سفاهت است و اعم نيست و متابعت از خبر فاسق را مى‏گيرد، متابعت از خبر عادل را نمى‏گيرد.

انصافا جواب خوبى است. ديگران هم پس از مرحوم آخوند همين طور مشى كرده‏اند. بنابراين خبر عادل متابعت او سفيهانه نيست عند العقلاء، پس
عموم علت او را نمى‏گيرد و مرحوم آخوند مى‏گويند ظهور آيه شريفه اين است
كه تعيير مى‏كند و سرزنش مى‏كند اصحاب رسول گرامى را كه شما چرا با خبر وليد جلو رفتيد. اين كار سفيهانه بود، چرا عقلائى كار نكرديد؟ اين كار شما سفيهانه بوده و كار سفيهانه ديگر نكنيد و درست هم هست و حرف ايشان درست است پس اشكال شيخ بزرگوار وارد نيست.

يك حرف ديگر هم توى بحث است كه خيلى مربوط به بحث ما نيست كه آن همان مبناى ما است كه گرفته شده از مبناى آقا ضياء عراقى است كه ما قائليم كه اصلاً خبر عادل علم عرفى است، اطمينان است، ظن متاخم للعلم است و ما در فقه بيش از اين لازم نداريم. اگر اين باشد، از «ان تصيبوا قوما بجهالة» خبر عادل تخصصا بيرون است، براى اينكه اين علم است نه آنكه مرحوم شيخ مى‏فرمايند عدم علم است. پس «ان تصيبوا قوما بجهالة» خبر فاسق را مى‏گيرد، امّا خبر عادل و خبر ثقه، «ان تصيبوا قوما بجهالة» نيست، بلكه «ان تصيبوا قوما بعلم» است.

ايراد ديگرى كه دارند و مرحوم شيخ مى‏گويند اين لا يذب است، اين است كه مى‏فرمايند اگر اين آيه شريفه مفهوم داشته باشد و همه كارهايش هم تمام، امّا در موضوعات است و در موضوعات بينه شرط است. وقتى در موضوعات بينه شرط باشد، پس موضوع روايت، از روايت بيرون مى‏رود، موضوع آيه شريفه، از آيه شريفه بيرون مى‏رود و اين مستهجن است. نمى‏شود كه شأن نزول از آيه شريفه بيرون باشد، مورد خود آيه شريفه از آيه شريفه بيرون باشد، براى اينكه مفهوم آيه شريفه اين است: «ان جائكم عادل فلا يجب التبين»، «ان تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين» را هم همين جور معنا كنيد، كه اگر خبر عادل باشد ديگر ندامت ندارد.

مى‏گوييم حالا آيا خبر ثقه در موضوعات حجت است يا نه؟ مى‏گوييم نه. براى اينكه در موضوعات بينه شرط است. اگر به شما بگويد اين لباس نجس
است، بينه مى‏خواهد، يا عدالت كسى را بخواهى اثبات بكنى بينه مى‏خواهد و
بالاخره «يشترط فى الموضوعات بينه». وقتى «يشترط فى الموضوعات بينه»، اين آيه شريفه مى‏گويد «ان جائكم عادل بنبأ فلا يجب التبين» بايد بگوييم يجب التبين، الا آنجا كه دو نفر عادل باشند. پس شما آمدى خود اين آيه شريفه را موردش را بيرون كردى و موردش در موضوعات است، چون خالدبن وليد رفته بود و برگشته بود و گفته بود جنگى بپا شده، دارند مى‏آيند طرف شما، از يك موضوع خارجى خبر داده بود. حالا مفهوم او هم مربوط به همان مى‏شود، يعنى اگر عادل بگويد جنگ شروع شده و دارند مى‏آيند جلو، لا يجب التبين، گفته‏اند مهيا شو. امّا اگر فاسق خبر بدهد، مهيا شو، امّا حرفش نپذير. اين از موضوعات است و «يشترط فى الموضوعات بينه» نه خبر عادل. مى‏فرمايد اشكال لا يذب است و مرحوم امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» هم مى‏فرمودند اشكال لا يذب است.

و مشهور در ميان فقهاء هم كه بينه را شرط مى‏دانند، اينجا كه مى‏فرمايند: اشكال لا يذب است. ان شاءاللّه‏ فردا درباره‏اش صحبت مى‏كنيم كه آيا لا يذب است يا نه؟

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1]- فرائد الاصول، ج 1،ص 170.

[2]- كفاية الاصول، ص 340.

[3]- سوره نمل، آيه 55.

[4]- سوره نساء، آيه 17.

[5]- سوره بقره، آيه 130