اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى
واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه
آيا آيه نبأ دلالت دارد به مفهوم شرط براى حجيت خبر واحد يا نه؟ كه
مفهوم او اين باشد كه «ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين» به عبارت ديگر «ان
جائكم عادل بنبأ فلا يجب التبين».
مرحوم شيخ
فرمودهاند دلالت ندارد براى اينكه اين شرط سيقت لبيان الموضوع و صورتا
شرط است نه واقعا و ثانيا ولو شرط باشد بيش از انتفاء عند
الانتفاء نيست، يعنى عليت ندارد و فقط اين است كه اگر فاسق نيامده، وجوب تبين نيست. چرا؟
براى اينكه خبرى نيست، يعنى قضيه سالبه به انتفاء موضوع است كه اين در مفهوم
لقب هم هست. جاء زيد را اگر بخواهى از او مفهوم بگيرى، مفهوم او
اين است كه زيدى اگر در كار نباشد مجىء در كار نيست.
مرحوم شيخ
مىگفتند كه اين «ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا» ولو اينكه انتفاء عند الانتفاء هم
باشد معنايش اين است كه «ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبيين». چرا لا
يجب؟ براى اينكه خبرى نيست، سالبه به انتفاء موضوع است، عند الانتفاء است. چرا قضيه سالبه
به انتفاء موضوع است و مفهوم ندارد؟ براى اينكه علت او
بعد است «ان تصيبوا قوما بجهالة» علت است، نه ان جائكم فاسق، يا لااقل هر
دو تامه است و علت منحصره در كار نيست تا بخواهيم مفهومگيرى كنيم.
مرحوم شيخ انصارى
با اين انتفاء عند الانتفاء مىگويند اصل علت در كار نيست علت واقعى در
آيه شريفه «ان تصيبوا قوما بجهالة» است نه ان جائكم
فاسق. كه اين را مرحوم آخوند هم پذيرفتهاند. مرحوم آخوند آن سيقت لبيان الموضوع را
مىخواستند نپذيرند و يك جورى درست كردند و اين انتفاء عند
الانتفاء را ولو اوّل مىگويند امّا در آخر كار مىفرمايند: اگر «ان تصبيوا قوما بجهالة» علت باشد،
ديگر مفهومى در كار نيست.
مرحوم نائينى
«رضوان اللّه تعالى عليه» در اين اشكال دوم يك حرفى دارند كه استاد
بزرگوار ما حضرت امام (ره) تشريح آن حرف مرحوم نائينى
«رضوان اللّه تعالى عليه» را كردهاند.
مرحوم نائينى
مىفرمايند اين انتفاء عند الانتفاء كه مرحوم شيخ مىفرمايند،
مىپذيريم.
ان جائكم فاسق
بنبأ فتبينوا را نفى كن و بگو: ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين.
مىگوييم اين ان لم يجئكم دو تا مصداق دارد: يكى سالبه به انتفاء موضوع است اينكه
اصلاً خبرى نيست تا اينكه وجوب تبين باشد، دوم آنجا كه خبر را عادل را
آورده است، ان لم يجئكم فاسق بر اين صادق است. مىفرمايند: وقتى ان لم يجئكم
فاسق دو تا مصداق داشت، يكى قضيه سالبه به انتفاء موضوع است و يكى
اينكه خبر هست، خبر فاسق نيست، اين هم يك نحو سالبه به انتفاء نيست،
ولى خبر فاسق نيست، بلكه خبر عادل است لم يجئكم فاسق بنبأ بر اين صادق است.
وقتى صادق باشد، خود آيه انتفاء عند الانتفاء او مىگويد ان لم يجئكم فاسق
بنبأ فلا يجب التبين، پس وقتى خبر عادل شد، اين ان لم يجئكم فاسق بنبأ
بر اين صادق است. پس خود اين انتفاء عند الانتفاء به ما مىگويد خبر عادل
وجوب تبين ندارد، يعنى خبر عادل حجت است. پس شرط فقط انتفاء عند
الانتفاء است، نه مفهوم، بلكه عليت فقط هم انتفاء عند الانتفاء است. لذا بايد
عليت منحصره درست بكنيم و صرف ان لم يجئكم فاسق فلا يجب التبين اين
مفهوم كلام نيست.
مرحوم آقاى نائينى
اقرار مىكنند و مىفرمايند بله، بگو مفهوم نيست، بگو نمىتوانم علت
منحصره درست بكنم، براى اينكه بايد علت منحصره را احراز
بكنم. به قول مرحوم آخوند در كفايه مىگويند بايد احراز كنم اين شرط است و بايد احراز كنم
اين شرط علت است، بايد احراز كنم كه اين علت، علت تامه است بايد احراز
كنم كه اين علت، علت منحصره است. همه متأخرين از شيخ انصارى، من جمله
مرحوم آخوند همه، همه مىفرمايند كه اگر احراز نكرديد عليت منحصره، را
مفهوم نيست و نمىتوانم مفهومگيرى كنم، اگر احراز نكردم عليت تامه را
نمىتوانم مفهومگيرى كنم. مرحوم نائينى اين را قبول دارند، امّا اين قضيه همان طور
كه ثبوت عند الثبوت است، انتفاء عند الانتفاء هم هست.
خود مرحوم شيخ هم
مىفرمايند قضيه انتفاء عند الانتفاء است و معناى انتفاء عند
الانتفاء، يعنى قضيه سالبه به انتفاء موضوع است. وقتى خبر فاسق نيست، وجوب تبين
نيست. چرا؟ چون خبرى نيست تا اينكه وجوب تبين باشد.
مرحوم نائينى همين
جا را مىگيرند اينكه قبول مىكنند انتفاء عند الانتفاء است و قبول
مىكنند اينكه مفهومى در كار نيست، امّا اين را از مرحوم شيخ سؤال مىكنيم «ان
لم يجئكم فاسق بنبأ» اين دو تا فرد دارد يا نه؟ اگر يك فرد داشت و آن سالبه
به انتفاء موضوع بود، حرف شيخ خوب بود، يعنى اگر فاسق نيامد وجوب تبين
نيست براى اينكه نبأ فاسق نيست. امّا علاوه بر اين يك مصداق ديگر هم
دارد و آن نبأ عادل است لم يجئكم فاسق بنبأ. وقتى اين جور باشد، پس خود اين
انتفاء عند الانتفاء چون داراى دو مصداق است، پس خود اين آيه مىفرمايد
اگر خبر اصلاً نباشد، وجوب تبين نيست، اگر هم خبر عادل باشد، باز وجوب
تبين نيست.
مرحوم حضرت امام
(ره) اين را مىريختند در يك غالب منطقى و علمى و مىفرمودند كه
شىء براى كل، گاهى مصداق است، گاهى مصدوق عليه.
در حاشيه ملا
عبداللّه مىگفتند گاهى آن فرد در خارج همان جنس و فصل است، اگر اين باشد
مصداق است، مثل زيد در خارج براى انسان، اين مصداق است، يعنى كلى
صادق است بر اين زيد. الانسان حيوان الناطق، زيد هم حيوان الناطق است. فرق
او اين كه انسان يك جنسى دارد يك فصلى دارد و لا بشرط است و آن ديگرى در
خارج يك صورتى دارد و يك ماده و به شرط شىء است و الا هيچ فرقى
ندارد. آنچه در انسان است، در اين زيد هم هست، انسان يعنى حيوان الناطق، اين
زيد هم يعنى حيوان الناطق. اين را مىگوييم مصداق.
گاهى كلى صادق بر
فرد است، امّا جنس و فصل او نيست، مثلاً زيد در خارج عدم عمرو
است، اين عدم عمرو بر زيد صادق است. زيد عدم جدار است، عدم آسمان است،
عدم زمين است، به اندازه موجودات در خارج اين زيد يك كلياتى بر او صادق
است، يا يك جزئياتى بر او صادق است. اسم او را مىگذارند كه زيد
مصدوق عليه است، نه اينكه مصداق باشد. براى اينكه وقتى زيد را با عدم
عمرو ببينيم، نه جنس عدم عمرو است، نه فصل او و عدم عمرو هم نه جنس زيد است،
نه فصل او و هر كجا كه كلى صادق باشد بر يك چيزى، امّا جنس و فصل نباشد،
ماده و صورتى نباشد، در منطق اسم او را مىگذارند مصدوق عليه، مثل
همين عدم عمرو كه مثال زدند.
حضرت امام براى تشريح قول مرحوم
نائينى مىگفتند كه همين طور است. براى اينكه اين ان
لم يجئكم فاسق بنبأ فلا تبينوا دو تا مصداق دارد در خارج: يكى ذاتى كه قضيه
سالبه به انتفاء موضوع است، كه اسم او را مىگذاريم مصداق، يكى مصداق
عرضى و آن مجىء عادل بنبأ، كه اسم او را مىگذاريم مصدوق عليه، يا
اسم او را مىگذاريم فرد عرضى.
حضرت امام
مىگفتند مرحوم نائينى درست مىگويند، براى خاطر اينكه اين ان لم يجئكم
فاسق بنبأ اين كلى ماست. اين كلى ما در خارج دو فرد دارد:
ذاتى و يكى فرد عرضى. به عبارت منطق، يكى مصداق و ديگرى مصدوق عليه. مصداق او،
فرد ذاتى او قضيه سالبه به انتفاء موضوع است كه شيخ
انصارى مىگفتند، يعنى خبرى نيست تا وجوب تبين باشد. يك دفعه موضوع هست، امّا نبأ
فاسق نيست، نبأ عادل است. وقتى نبأ عادل شد، لم يجئكم فاسق بنبأ بر اين صادق
است، امّا عرضا و به عنوان مصدوق عليه، نه به عنوان مصداق.
ما مىخواهيم صدق
بكند كلى در خارج حالا يا به عنوان مصدوق عليه باشد، يا به عنوان
مصداق باشد. پس مرحوم امام (رضوان اللّه تعالى عليه)
مىفرمودند حرف مرحوم نائينى درست است، براى اينكه ان لم يجئكم فاسق هم صادق است بر
نبود خبر به عنوان سالبه به انتفاء موضوع، يعنى خبرى در خارج نيست تا وجوب
تبين داشته باشد. يا اينكه خبر هست، امّا خبر عادل، نه فاسق. مىفرمودند
اين مصداق واقعى او نيست، امّا مصدوق عليه است و ان لم يجئكم فاسق بنبأ
فلا يجب التبين بر خبر عادل عرضا صدق مىكند عدم مجىء فاسق. مثل عدم
عمرو كه صادق است عرضا بر زيد، مصدوق عليه است، نه مصداق و ما
مىخواهيم ان لم يجئكم فاسق صادق باشد، حالا مىخواهد به عنوان مصدوق عليه
صادق باشد، مىخواهد به عنوان مصداق.
و يك چيز ديگرى در
درس مىفرمودند كه اگر چيزى مصدوق عليه شد، اصلاً عرف ديگر
مصدوق عليه و مصداق نمىفهمد، همه را مىگويد مصداق و
يك امر عرفى است.
اگر بيائيم در علم
مجبوريم با آن نيشتر علمى مان گاهى مصدوق عليه درست بكنيم، گاهى
مصداق درست بكنيم، مصداق ذاتى درست بكنيم مصداق عرضى درست بكنيم.
امّا عرف تطابق مىخواهد، همين مقدار كه قضيه تطابق بكند در خارج، آن
خارجيات را مىگويند مصداق و افراد و مىفرمودند مرحوم نائينى هم همين را
مىخواهند بگويند و اينكه مىفرمايند دو مصداق دارد، يعنى عرفا. لذا
عرفا ايرادى به مرحوم نائينى نيست، براى اينكه در اصول بودهاند و
نمىخواهند توى منطق بروند و نمىخواهند توى فلسفه بروند، لذا گفتهاند دو تا
مصداق دارد. از نظر واقع و از نظر منطق و فلسفه يكى مصداق و يكى مصدوق عليه
است و از نظر عرف دو تا مصداق است كه در ان لم يجئكم فاسق بنبأ دو فرد
دارد: يكى قضيه سالبه به انتفاء موضوع و يكى قضيه سالبه به انتفاء محمول،
يعنى در نبأ عادل وجوب تبين نيست.
ايرادى كه ما به
حضرت امام (ره) و مرحوم نائينى داريم اين است كه اگر شما از اين راه آمديد جلو به
طور ناخواسته عليت منحصره درست مىكنيد و عليت منحصره يعنى همين. اينكه
مفهوم شرط مثلاً بايد شرطيت داشته
باشد، بايد عليت داشته باشد، آن علت بايد علت تامه باشد
و آن علت تامه بايد علت منحصره باشد. اين اصلاً معنايش يعنى چه؟ معنايش اين است كه اگر
گفت ان لم يجئكم فاسق بنبأ فتبينوا، يعنى مجىء فاسق بنبأ علت منحصره براى
وجوب تبين است و هيچ چيز نمىتواند به جاى او بنشيند. وقتى هيچ چيز
نتوانست به جاى او بنشيند، ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين اين است كه
خبر عادل نمىتواند جاى او بنشيند، آن وقت وجوب تبين ديگر ندارد.
در حقيقت مرحوم
نائينى و مرحوم حضرت امام عبارت را عوض كردهاند. همان را كه مرحوم
شيخ مىگفتند انتفاء عند الانتفاء است، يعنى مصدوق عليه ندارد. در مفهوم
گفتهاند مفهوم ندارد، گفتهاند عليت منحصره نيست و اينكه مرحوم نائينى
مىگويند دو تا فرد دارد، معناى اينكه دو تا فرد دارد يعنى عليت منحصره. در حقيقت
مرحوم نائينى «رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمايند معناى اين ان لم يجئكم
فاسق بنبأ فلا يجب التبين اين است كه علت براى وجوب تبين، خبر فاسق است و
هيچ چيز نمىتواند به جاى او بنشيند. خبر عادل به جاى او نمىتواند بنشيند،
قضيه سالبه به انتفاء موضوع هم به جاى او نمىتواند بنشيند، خبر مجهول
به جاى او نمىتواند بنشيند، خبر كافر نمىتواند به جاى او بنشيند و تا آخر و
معناى اين يعنى عليت منحصره و اينكه ايشان مىفرمايند دو تا فرد دارد،
معناى دو تا فرد داشتن، يعنى اين داراى علت منحصره بودن قضيه سالبه است و دو تا
فرد داشتن يعنى قضيه مثبه. عليت منحصره داشتن، معناى علت منحصره اين
است كه ان لم يجئكم فاسق بنبأ اين علت منحصره است براى وجوب تبين، علت
منحصره است يعنى چه؟ يعنى هيچ چيز به جاى اين نمىتواند بنشيند.
پس چى وجوب تبين دارد؟ خبر فاسق وجوب تبين دارد به اين مىگوييم
مفهوم.
مرحوم شيخ
مىفرمايند اين مفهوم نيست، يعنى بعضى چيزها به جاى او مىتواند بنشيند.
مرحوم نائينى آمدند گفتند اين ان لم يجئكم فاسق داراى
افرادى است: افراد ذاتى و افراد عرضى و ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين بر اينها
صادق است. وقتى نبأ عادل وجوب تبين نداشت، يعنى چه؟ يعنى ان لم يجئكم فاسق
علت منحصره است. علت منحصره براى وجوب تبين فقط خبر فاسق است، اگر
خبر فاسق نشد، ديگر هر چيزى كه باشد وجوب تبين ندارد.
آن حرفى كه من به
مرحوم نائينى و حضرت امام (ره) دارم اين كه مىگويم آقا شما عبارت را
عوض كردهايد و عبارت عوض شدن اين اثبات مطلب
نيست. شما بايد احراز بكنيد كه فقط مجىء فاسق بنبأ اين وجوب تبين دارد و غير از او هر چه
باشد وجوب تبين ندارد. قضيه سالبه به انتفاء موضوع باشد، وجوب تبين ندارد
قضيه عادل باشد، وجوب تبين ندارد قضيه مجهول الحال باشد، وجوب تبين
ندارد، قضاياى ديگر باشد، باز ندارد. ما اين را بايد اثبات كنيم و شما آمديد
و فرموديد كه آن ان لم يجئكم فاسق بنبأ دو تا فرد دارد: يكى فرد ذاتى و يكى
فرد عرضى. مرحوم شيخ مىگويند فرد ذاتى او را مىگيرد و فرد عرضى او را
نمىگيرد، براى اينكه ان لم يجئكم فاسق بنبأ علت منحصره نيست. وقتى عليت
منحصره نداشت، معنايش اين است كه ديگر قضيه متعرض اين ان جائكم عادل
بنبأ نيست.و اينكه مرحوم نائينى مىگويند دلالت دارد و مرحوم حضرت امام
مىفرمايند به عنوان مصدوق عليه دلالت دارد، مرحوم شيخ مىگويند
دلالت ندارد و بايد احراز بكنى علت منحصره را تا دلالت داشته باشد.
يك حرف علمى مرحوم
نائينى زدند و علمىتر را مرحوم امام زدند، امّا اين ردّ مرحوم شيخ
انصارى نشد. مرحوم شيخ انصارى فرمودند شما بايد ثبوت
عند الثبوت را علت منحصره بكنيد. وقتى علت منحصره كرديد، آن نفى شما عام مىشود و
داراى مصاديق مىشود، بعضى مصداق است و بعضى مصدوق عليه و امّا اگر
شما قضيه ان جائكم فاسق بنبأ را كه ثبوت عند الثبوت است، نتوانستى لت
منحصره درست كنى، نفى كه مىكنى، فقط همان را نفى مىكند. مىگويد اگر خبر
فاسق نيامد، وجوب تبين ندارد، چون سالبه به انتفاء موضوع است. خبر عادل
چيست؟ ساكت است. چرا ساكت است؟ براى اينكه نتوانستيم ثبوت عند الثبوت
را بگوييم علت منحصره است.
فتلخص مما ذكرنا
تا اينجا اينكه دو اشكال مرحوم شيخ لا يذب است. اوّلاً آيه شريفه سيقت
لبيان الموضوع و مفهوم ندارد و شرط نيست و ثانيا: «ان
تصيبوا قوما بجهالة» دارد و ان جائكم فاسق شرطيت ندارد و شرط داشته باشد، عليت ندارد، عليت
داشته باشد، علت تامه نيست، براى اينكه «ان تصيبوا قوما» هم مىگويد
من علت هستم و اصلاً علت نيست چه رسد به علت منحصره، براى
اينكه علت معمّم است و مخصص. «ان تصبيوا» را بگذار به جاى موضوع و ان
جائكم فاسق اضافى مىشود. لذا دو اشكال مرحوم شيخ وارد است و حرفهاى
قوم هم ظاهرا نمىتواند اين دو اشكال را رفع كند.
مباحثه فردا اين
است كه يك اشكال ديگر هم دارد، كه مرحوم شيخ مىفرمايند لا يذب
و آن اينكه «ان تصيبوا قوما بجهالة» مىگويد: هر چه عدم
علم باشد نمىشود پذيرفت. خبر عادل هم عدم علم است، نمىشود پذيرفت. كه مرحوم آخوند
مىگويند جهالت به معنا سفاهت است. انشاءاللّه براى فردا.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.
- فرائد الاصول، ج 1، ص 170.
- فوائد الاصول، ج 3، ص 169.
- تهذيب الاصول، ج 2، ص 177.