اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در باب مفاهيم يك
اختلاف هست بين قدماء و متاخرين. قدماء مفهوم رامعنا مىكنند انتفاء عند الانتفاء،
مثلاً ان جائك زيد فاكرمه مىگويند مفهوم او
اين است كه ان لم يجئك زيد فلا يجب الاكرام. ثبوت عند الثبوت، ان جائك زيد فاكرمه.
يا آيه شريفه كه ديروز خوانديم ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا، خبر
فاسق وجوب تبين دارد. اگر فاسق خبر آورد براى شما، اين ثبوت فتبينوا عند ثبوت
ديگر، يعنى ثبوت عند الثبوت. حالا اين قضيه را نفى كنيد، مىشود ان لم يجئك فاسق
بنبأ فلا يجب التبين، يعنى اگر فاسق خبر نياورد، وجوب تبين ندارد. چرا؟ چون سالبه
به انتفاء موضوع است، براى اينكه خبرى نيست، تا شما تبين بكنيد. به اين مىگويند
انتفاء عند الانتفاء، انتفاء محمول عند انتفاء موضوع. ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا
يجب التبين. چرا لا يجب التبين؟ چون قضيه سالبه به انتفاء موضوع است، چون موضوعى
در كار نيست، وجوب تبين هم در كار نيست. لذا قدماء مىگويند قضايايى داريم مثبته و
يك قضايايى داريم منفيه، آنها كه مثبته است، يعنى ظاهر كلام است، به اينها
مىگوييم ثبوت عند الثبوت. وقتى اين قضيه را نفى كنيم، مىشود انتفاء عند
الانتفاء، كه اسم او را مىگذاريم مفهوم.
لذا اين طور كه
نظير مرحوم آقاى بروجردى نقل مىكردند اينها حتى مفهوم لقب را هم حجت مىدانند،
مىگويند: زيدٌ قائمٌ را نفى بكن، بگو زيدٌ ليس
بقائم به انتفاء موضوع، يعنى زيدى نيست، تا قائمى باشد. اگر زيد ليس بقائم سالبه
به انتفاء موضوع شد، اين انتفاء عند الانتفاء است، در مقابل ثبوت عند الثبوت كه
مىگوييم زيدٌ قائمٌ. موضوعى داريم و محمولى داريم. گاهى موضوع نداريم، محمول هم
خواه نا خواه نداريم. چرا محمول نداريم؟ چون موضوع نداريم.
آقاى بروجردى همه
مفاهيم را حجت مىدانستند و مفهوم را هم همين جور معنا مىكردند و اين تقريبا چيزى
بود كه قبل او استادشان مرحوم آخوند نگفته بودند، بعدش هم شاگردان ايشان احدى
نگفتهاند، ولى آقاى بروجردى پافشارى داشتند روى كلمات قدماء، حرف خودشان را نسبت
به قدماء مىدانند و مىگفتند مفهوم يعنى انتفاء عند الانتفاء.
به ايشان مكررا
اشكال مىكرديم كه اين فرمايش شما لازمهاش اين است كه لقب هم مفهوم داشته باشد.
مىفرمودند بله اگر قرينه نداشته باشيم كه مفهوم ندارد لوخلى و طبعه مىگوييم قضيه
شرطيه مفهوم دارد قضيع وصفيه مفهوم دارد حصر مفهوم دارد من جمله لقب هم مفهوم
دارد. اين فرمايش قدما است، كه آقاى بروجردى هم متابعت از قدماء مىكردند و خيلى
هم با جزم حرف را نسبت به قدماء مىدادند و جزمشان هم به اندازهاى بود كه خودشان
هم مىپذيرفتند و از چيزهايى بود كه آقاى بروجردى در فقه و در اصول پذيرا بودند. در مقابل استادشان در كفايه و همچنين مابقى يعنى
هم شاگرديهاى آقاى بروجردى، مثل مرحوم نائينى، مرحوم آقاى عراقى، مرحوم كمپانى،
شاگردهاى آقاى بروجردى، مثل حضرت امام و استاد ما مرحوم داماد، همه اينها مخالفت مىكردند
با آقاى بروجردى و اينها مفهوم را جور ديگر معنا مىكردند كه ديروز
يك اشارهاى كردم. اينها مىگويند مفهوم بايد سنخ حكم بار بر موضوع باشد. در ان
جائك زيد فاكرمه، شخص اكرام از ناحيه زيد نه، بلكه مطلق اكرام بار بر مجىء زيد
باسد. در اين مثال ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا، مطلق تبين، نه تبين از ناحيه خبر
فاسق، سنخ حكم را بايد بار كنيم.
يكى هم اينكه شرط
ما بايد علت منحصره باشد، يعنى ان جائكم فاسق بنبأ علت منحصره براى وجوب تبين
باشد. به قول مرحوم آخوند در كفايه
مىفرمايند شرط علاوه بر اينكه شرط است، بايد علت باشد، علاوه بر اينكه علت است،
بايد علت تامه باشد، علاوه بر اينكه علت تامه است، بايد علت منحره باشد تا بتوانيم
مفهومگيرى كنيم كه معنيش اين جور مىشود: ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا، يعنى وجوب
تبين متخصص به خبر فاسق است، هيچ چيزى وجوب تبين ندارد، جز خبر فاسق، علت محضره
است. چيزى جاى ان جائكم فاسق بنبأ نمىتواند بنشيند. گفتهاند بايد اين علت منحصره
را احراز كنيم، بعد بگوييم اين شرط مفهوم دارد و امّا اگر علت منحصره احراز نشود،
ديگر مفهومى در كار نيست. بله به قول مرحوم آخوند مفهوم نيست، امّا انتفاء عند الانتفاء
هست.
مگر مىشود خبر
فاسق نباشد و وجوب تبين باشد؟ وجوب تبين از ناحيه خبر فاسق، متوقف بر خبر فاسق
است. وقتى خبر فاسق نباشد وجوب تبينى كه از ناحيه شخص حكم آمده، مسلم نيست انتفاء
عند الانتفاء.
مرحوم آخوند در
كفايه مثل اينكه در نظرشان بوده است اينكه قدماء مىگويند انتفاء عند الانتفاء،
اين مفهوم است، لذا مرتب در باب مفهوم دو سه
جا، مرتب تكرار مىكند كه انتفاء عند الانتفاء اين مفهوم نيست. اين يك قضيه ضروريه
و واضح است كه در ان جائك زيد فاكرمه، اگر زيد نيامد، اكرام از
ناحيه زيد مسلم نيست، براى اينكه محمول متوقف بر موضوع است. ثبوت شىء لشىء فرع
ثبوت مثبت له است. شما موضوع نداشته باشى بخواهى محمول داشته باشى، انتفاء عند
الانتفاء، يعنى اگر موضوع نداشته باشى، محمول بالضروره نيست و اسم اين را نمىشود
گفت مفهوم. پس چى را مىشود اسم او را گذاشت مفهوم؟ ما بگوييم ان جائكم فاسق بنبأ
فتبينوا، اين تبين شخصى نيست، يعنى تبين از ناحيه خبر فاسق اين يك شرط.
دوم شرط ما علت
منحصره است يعنى مجىء فاسق بنبأ، يعنى خبر فاسق است كه وجوب تبين دارد، امّا اگر
خبر فاسق نباشد، وجوب تبين نيست. آن وقت مىشود مفهومگيرى كنى و مفهوم او هم اين
است كه خبر عادل حجت است و وجوب تبين ندارد.
پس اگر ما از ان
جائكم فاسق فتبينوا بخواهيم مفهوم شرط درست كنيم، بايد اوّل فتبينوا را مطلق كنيم،
نگوييم تبينوا از ناحيه خبر فاسق. دوم اينكه ان جائكم فاسق بنبأ را علت منحصره
بدانيم.
مرحوم شيخ انصارى
«رضوان اللّه تعالى عليه» اينجا همين را مىگويند. مىفرمايند اين ان جائكم فاسق
بنبأ فتبينوا يكى اينكه سيقت لبيان الموضوع كه ديروز معنا كردم، دوم قضيه انتفاء
عند الانتفاء است، يعنى نمىتوانم علت منحصره درست كنم، يعنى نمىتوانم تبينوا را
حكم مطلق بگوييم. فقط اين جور مىگويد كه ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا انتفاء عند
الانتفاء او مىشود: ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين، امّا خبر عادل وضع او
چيست؟ ساكت است. مىگويد وجوب تبين از ناحيه خبر فاسق است، اگر خبر فاسق نباشد
معلوم است كه موضوع نيست، محمول هم نيست و امّا اينكه خبر عادل وضع او چيست، آيه
شريفه ساكت است. اين جملهاى كه مرحوم آخوند در كفايه از مرحوم شيخ نقل مىكنند،
كه مىفرمايند شيخ مىفرمايند كه اين آيه شريفه مفهوم ندارد. يكى به خاطر سيقت
لبيان الموضوع است، دوم اينكه انتفاء عند الانتفاء است و
قضيه سالبه به انتفاء موضوع است، چون قضيه سالبه به انتفاء موضوع است پس مفهومى در
كار نيست. اين خلاصه حرف مرحوم شيخ است.
كه ما هر دو را
قبول كرديم و گفتيم فرمايش شيخ بزرگوار كه مىفرمايند اشكال لا يذب است، راستى
اشكال لا يذب است. اوّلاً قضيه سيقت لبيان الموضوع، كه ديروز گفتيم كه اين قضيه
اصلاً قضيه شرطيه نيست، قضيه بطيه است. چرا؟ براى اينكه مجىء دخالت در حكم ندارد،
آنكه واجب است تبيّن كنم، روى خبر است، امّا مجىء الخبر دخالت ندارد، اين مضاف
دخالت ندارد. مىگفتم نظير مضاف اليه است، نبأ الفاسق دخالت ندارد، امّا اضافهاش
را گفتم دخالت دارد. مثل غلام زيد، كه زيد دخالت در حكم ندارد، اگر گفت اكرم غلام زيد،
زيد را نبايد اكرام كنيم، غلام را بايد اكرام كرد، بله غلام متخصص را.
اينجا هم اين است
كه مجىء نبأ فاسق، مجىء هيچ دخالت در حكم ندارد، فاسق هم هيچ دخالت در حكم
ندارد، پس موضوع حكم ما چيست؟ خبر الفاسق است آن اضافهاش دخالت دارد. به قول
مرحوم حاجى سبزوارى تقيدٌ جزء وقيدٌ خارجى، تقيد او دخالت دارد. لذا مىگفتيم كه
اين قضيه بطيه است. قضيه بطيه است يعنى چه؟ اين جور مىشود كه نبأ الفاسق يجب
التبين. اصلاً قضيه شرطيه نيست، تا شما بگويى قضيه شرطيه مفهوم دارد. اين حرف
مرحوم شيخ است، كه ما هم پذيرفتيم.
پس معناى قضيه
شرطيه سيقت لبيان الموضوع اين است كه در واقع و نفس الامر شرطى در كار نباشد و
بطيه باشد. پس شرط را براى چى آوردهاند؟ ديروز گفتم براى تزيين، براى اينكه كلام
فصاحت پيدا كند. كه ان جائكم فاسقبنبأ، نظير الف و لام الحسن و الحسين براى تزيين
است و براى تأكيد است نظير لام كه گاهى در كلام آورده مىشود، براى تقويت در كلام،
يعنى حتما بايد خبر فاسق را تبين كنيم و امّا خبر فاسق چيست؟ اصلاً در مقام بيان و
صدد او نيست.
اگر اين سيقت
لبيان الموضوع را پذيرفتيد كه فبها و الا اگر نپذيرفتيد حرف دوم شيخ درست است و آن
اين است كه اينجا اثبات عليت منحصره كردن، كار مشكلى است.
مخصوصا «ان تصيبوا
قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين» مىگويد من علت هستم.
ان جائكم فاسق
بنبأ فتبينوا. ان تصيبوا، يعنى لان تصيبوا، علت اينكه مىگوييم تبين كن، براى اين
است كه خبر فاسق پشيمانى مىآورد، براى اينكه
پشيمان نشوى، تبين كن. خود ان تصيبوا مىگويد: ان جائكم فاسق عليت منحصره نيست.
وقتى عليت محضره نشد، اصلاً مفهوم نيست. بله انتفاء عند الانتفاء است، يعنى معنايش
اين است: ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا و ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين. چرا
لا يجب التبين؟ چون قضيه سالبه به انتفاء موضوع است. اين جمله مرحوم شيخ است كه
مرحوم آخوند هم نقل مىكنند.
فتلخص اينكه اين
21 ايرادى كه شيخ بزرگوار به اين استدلال آيه شريفه گرفتند، آن دو تا ايراد اوّل
را كه مرحوم آخوند با يك تلگرافى مىآوردهاند،
اين دو تا ايراد، ايرادهاى واردى است و ما نمىتوانيم از ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا
مفهوم بگيريم.
لذا در قضاياى
شرطيه مفهوم هست يا نه؟ اختلافى است.مرحوم آخوند مىگويند: ما علت منحصره كه
نمىتوانيم درست كنيم، علت تامه هم نمىتوانيم درست بكنيم. علت تامه كه نمىتوانيم
درست كنيم، علت شرط هم نمىتوانيم درست كنيم. بعضى مىگويند شرط دارد، عليت هم
دارد، انحصار ندارد. ما آنجا قائليم اينكه اگر قرينه در كار نباشد، خود اين «ان»
وضع شده براى علت تامه. لذا ما مىگوئيم همه قضاياى شرطيه مفهوم دارد، الا ما
اخرجه الدليل، امّا نه تقريبى كه آقاى بروجردى كردند، روى تقريبى كه شيخ انصارى به
بعد كردهاند. ما مىگوييم وضع شده براى شرطيت، يعنى ادوات شرط را و عرب وضع كرده براى
شرطيت، شرطيتى كه با علت باشد و علت محضره باشد الا ما الخرجه الدليل.
ما اخرجه الدليل
مثل همين ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا كه مىگوييم سيقت لبيان الموضوع، اصلاً طبيعت
در كار نيست. امّا اگر سيقت لبيان الموضوع
نباشد، مىگوييم شرطيت توى كار است و مفهوم در كار است.
اين حرفها براى
خاطر يك سطر كفايه است، كه اشاره به يك صفحه فرائد است كه مىخواستم معنا كنم.
خلاصه اينكه مرحوم
شيخ اين آيه را مىگويند مفهومى در كار نيست. چرا؟ براى اينكه سيقت لبيان الموضوع
و شرطى نيست و صورتا شرط است.
دوم انتفاء عند الانتفاء است.
مرحوم آخوند
«رضوان اللّه تعالى عليه» اينجا رفته در يك بحث ديگرى، يعنى اصلاً آيه شريفه را
يك قلب و انقلابى در او كردهاند. ايشان براى اينكه
براى آيه مفهوم درست كنند، قضيه شرطيه را برگرداندند به قضيه بطيه، كه منطوق آن
شرطيه باشد و مىگويند معناى آيه اين است كه «النبأ اذا جىء به الفاسق يجب
التبين». عبارت كفايه اين است مىگويد «النبأ اذا جىء بك و الجائى يكون الفاسق
يجب عليك التبين».
لذا مرحوم آخوند
براى اينكه مرحوم شيخ فرموده سيقت لبيان الموضوع و براى اينكه مرحوم شيخ فرموده
قضيه سالبه به انتفاء موضوع عند الانتفاء
است، پس مفهومى در كار نيست،. مىخواهد آيه را جورى درست بكند كه مفهوم تو كار
است. مىفرمايند آيه شريفه اين است: «ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا» را مىريزيم در
يك غالب ديگر، كه محتواى آيه اين است: «النبأ اذا جىء بك و الجائى هو الفاسق يجب
عليك التبين».
به عبارت ديگر
مرحوم آخوند مىگويد كه آيه شريفه مىخواهد اين را بگويد: «النبأ اذا جائكم به
الفاسق يجب عليك التبين». قضيه شرطيه را بطيه
كرد، يعنى نبأ را مبتدا قرار داد براى اينكه شرط را از كار نيندازد و محمول را شرط
قرار داد. مرحوم آخوند مىگويد اين سيقت لبيان الموضوع كه گفتى ديگر نيست. دوم
اينكه انتفاء عند الانتفاء هم نيست براى اينكه قضيه شرطيه ظهور دارد در مفهوم.
اين حرف را مرحوم
آقاى نائينى و مرحوم امام (ره) و مرحوم داماد در درس قبول مىكردند. مرحوم حاج شيخ
در درر هم قبول مىكردند الا اينكه همه
آنها ايراد مىكنند به آقاى آخوند كه اين خلاف ظاهر است. شما آيه را خودتان اين
جور معنا كرديد و معناى آيه شريفه كه اين نيست. شما مىگويى «النبأ اذا جاء به
الفاسق يجب عليك التبين». قضيه بطيهاى درست كرديد كه محمول او قضيه شرطيه است و
قرآن اين نيست. لذا اينها مىگويند حرف مرحوم آخوند اگر قرآن بود «ان جائكم فاسق
بنبأ فتبينوا» اين مفهوم داشت، يعنى اگر بگوييم «النبأ اذا جائك به الفاسق يجب
عليك التبين»، اين مفهوم دارد و مفهوم او اين است كه «النبأ اذا لم يجئك به الفاسق
لا يجب عليك التبين».
آيا حرف اين چهار
نفر درست است يا نه؟ كه ما پنج ايراد به اين بزرگان داريم به اينكه بر فرض هم اين
حرف مرحوم آخوند قرآن هم باشد و حرف مرحوم آخوند خلاف ظاهر نباشد، چهار و پنج
ايراد دارد و نمىشود ما مفهوم بگيريم. براي روز شنبه.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد