اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
درباره شهرت كه
منقسم كرديم به سه قسم. شهرت فتوائى يعنى غالب اصحاب مخصوصا قدماء يك فتوائى داده
باشند كه مدرك نداشته باشد. به اين معنا كه ما برخورد به مدرك فتوائى نكنيم .
از حرفها استفاده
كرديم كه اين شهرت فتوائى حجت است بلكه آن همان اجماع مصطلح است .
قسم دوم شهرت
روائى است كه اگر ما چند روايت داشته باشيم معلوم است كه حجت است بلكه يقين آور
است. روايات فوق استفاضه قطع آور و
يقين آور است. خبر واحد حجت است چه رسد به شهرت روائى.
الا اينكه گفتم
اين شهرت روائى در صورت تعارضى است يعنى چند روايت يك طرف باشد و يك روايت هم طرف
ديگر باشد مرجع آن شهرت
است. و ما مضمون آن چند روايت را بايد بگيريم و آن روايت ديگر را ولو صحيح السند،
بايد آن را حذف و طرد كنيم و اين خذبما اشتر بين اصحابك
آنجائى فرض دارد كه تعارض بشود بين دو دسته روايات يك دسته مشهور و يك دسته غير
مشهور. لذا در صورت تعارض هم شهرت روائى حجت است.
حرفى كه بود شهرت روائى وقتى حجت است كه مورد عمل اصحاب باشد. والا اگر
مورد عمل اصحاب نباشد نمىشود گفت شهرت روائى حجت است. ديروز عرض كردم كه دو فتواى
در ميان اصحاب، يك فتواى بر طبق او چند روايت است. اما قول شاذ است. از آن طرف
قدماء يك فتواى دادهاند مشهور. غالب قدماء اين فتواى را دادهاند كه بر طبق
فتوايشان يك روايت دارد. حالا در اينجا آيا مىشود گفت خذ بما اشتر بين اصحابك دع
الشاذ النادر فانّ المجمع عليه لا ريب فيه. ديروز گفتيم نه. براى اينكه روايات در
معرض و مرئى بوده و روايت صحيح بوده و اينكه اصحاب به او عمل نكردهاند و به آن
روايت شاذ عمل كردهاند .آن روايات را متهم مىكنند. بعبارت ديگر اصل عقلائى كه ما
بخواهيم بگوئيم. ظاهر حجت است اينجاها نمىآيد و در باب ظواهر ما 16 اصل جارى كرديم
تا توانستيم ظواهر را حجت بكنيم. اگر راستى روايت را مرحوم كلينى در كافى نقل كرده
باشند مرحوم صدوق در من لا يحضر نقل كرده باشند. مرحوم شيخ در تهذيب و استبصار نقل
كرده باشند. اما اين چهار نفر هيچ كدام فتواى نداده باشند. ياشيخ طوسى در مبسوط به
اين روايات عمل نكرده ورفته روى روايت شاذ نادر فان المجمع عليه لاريب فيه. در
صورتى كه اين عمل نكردن در
او ريب پيدا مىشود .
لذا ديروز من عرض
كردم شهرت روائى حجت است. در باب مرجحات هم اول مرجع است اما شرطش او هم اين است
كه اصحاب به اين عمل كرده باشند يعنى شهرت فتوائى با شهرت روائى بايد تطابق داشته
باشد و الا اگر شهرت روائى باشد ولى شهرت فتوائى نباشد آن رواياتى كه اصحاب به آن
عمل نكردهاند بلكه بر طبق آن روايات شاذ عمل كردهاند .آن عمل نكردن به اصحاب اين
روايات را ريب دار مىكند .
شهرت عملى: معناى
او اين است كه يك روايت ضعيف السندى باشد اما اصحاب عمل به روايت كرده باشند كه اسمش
را مىگذاريم جبر سند به عمل اصحاب .آيا اين درست است يا نه ؟
مثلاً يك فتواى در
ميان قوم مشهور است ،مدرك او هم يك روايت ضعيف السند است اما مىبينيم اين روايت
مورد عمل اصحاب است به اين
مىگوئيم شهرت عملى .
در شهرت فتوائى
اين بود كه عمل كردن اصحاب بدون مدرك ،شهرت عملى ،يعنى عمل كردن اصحاب به يك روايت
ضعيف السند. يا عمل كردن
اصحاب به يك روايت صحيح السندى كه معارض دارد. آيا اين شهرت عملى حجت است يا نه .
اضافه كنيد اينكه
آيا اعراض اصحاب از روايتى. روايت را از بين مىبرد يا نه .
در فقه زياد داريم
كه هفت هشت روايت داشته باشيم اما اصحاب به اين روايات عمل نكرده باشند آيا عمل
نكردن اصحاب اين روايات را از كار
مىاندازد يا نه كه ديروز گفتم. قدماء اصلاً روايت را صحيح مىدانند در وقتى كه
اصحاب به او عمل بكنند و الا روايت را ضعيف مىدانند. اين اصطلاحشان است اسم او را
مىگذارند روايت معتمد عليها. ما از زمان علامه به اين طرف روايت صحيح السند را به
روايتى مىگوئيم كه راوىها همه عادل امامى باشند. روايت حسن را به روايتى مىگوئيم كه راوىها
همه امامى باشند .اما در آنها افرادى باشند كه تعريف آنها شده اما توفيقشان نشده
است. به اين مىگوئيم روايت حسن، روايت موثق. اين است كه همه آنها يا بعضى از آنها
امامى نباشند،دوازده امامى نباشند. اما عدالت دو قول بايد باشد. چون عدالت اصطلاحى
ما كه نمىشود چون بايد شيعه باشد. اما عدالت در گفتار يعنى اهل رجال بگويند اينها
عادلند در گفتار به اين مىگويند روايت موثق. مثلاً ابن بكير علاوه بر اين كه
توثيق شده از اصحاب اجماع هم هست بنابر آنچه كشى و شيخد طوسى فرمودهاند. اجتمعت
الصحابه كه روايت اينها درست است. به اين مىگوئيم روايت موثق. روايت ضعيف اين است
كه يا توثيق نشده باشد،مجهول شده
باشد امامى بودنش يا مجهول باشد عدالتاو يا تصريح شده باشدكه اين شيعه نيست و
علاوه بر اينكه شيعه نيست فاسق است. با اينكه سند ارسال داشته باشد ،رابط افتاده
باشد به اينها مىگوئيم روايت ضعيف. اين اصطلاح از زمان علامه به بعد پيدا شد .تا
زمان علامه اين اصطلاح رانداشتيم. از همين جهت اخبارىها نفهم خيلى هم سزنش
مىكنند علامه(رض) را. يك خود درآوردى از خود در آورده و روايت را منقسم كرده به
چهار قسم .
قبل از علامه
مخصوصا در ميان شيخ قدماء يعنى قبل از شيخ طوسى. در زمان شيخ هم همين است. اينها
خبر ضعيف را به او مىگفتند خبر واحد و اينكه مشهور شده در زمان سيد مرتضى كه خبر
واحد را حجت نمىدانند اين شهرت غلطى است چون سيد مرتضى خبر ضعيف را حجت نمىداند
اما اسمش را گذاشته خبر واحد. اين خبر واحد يعنى خبر ضعيف. يعنى راوى او توثيق
نشده يا راوى او امامى نبوده يا اينكه در كتابهائى كه مرئى ومنظر بوده اين روايت نيست
مثل اصول اربعماة به اين مىگفتند خبر واحد .
در مقابل اين خبر
واحد به روايتى كه مورد اعتماد اصحاب بوده و به او عمل مىكردهاند، به او
مىگفتهاند روايت صحيح. مثلاً رواياتى كه ابن قوليه
دركامل الزيارات نقل مىكند اول كامل الزيارة ايشان مىفرمايد آنچه من در كامل
الزيارات نقل مىكنم رواياتى است كه مورد وثوق اصحاب است .آنچه
من نقل مىكنم اينها وارد مورد وثوق من است. روايتى كه نقل مىكنم بينى و بين
اللّه نسبت او به امام (ع) مىرسد .
وارد كامل
الزيارات مىشويم مىبينيم بعضى از اوقات روايت نقل مىكند از شمربن ذى الجوشن، از
سنان بن انس، از حصين بن نمير ايراد مىكنند كه ابن قوليه با آن مقامش چه جورى
اينجور مىشود .
مىگويند مراد ابن
قوليه ايناست كه اين روايتى كه من نقل مىكنم معتمد عليها عند الاصحاب است. حالا
اين شمربن ذى الجوشن در روايت باشد .از راه ديگر بدست آوردهاند كه اين روايت درست
است .همچنين مرحوم صدوق در اول من لا يحضر مىفرمايند آنچه من در اين من لايحضر
گفتهام بينى و بين اللّه حجت است بعد به او ايراد مىكنند كه روايات ضعيف السند و
مرسل ،رُوى َ ،قال و امثال اينها كه در من لا يحضر زياد است اينها را چه كنيم.
جواب همين را مىدهند كه مراد از صدوق اين است كه رواياتى كه در من لا يحضر آمده
اينها معتمد عليها است عند الاصحاب. اين يك قاعده بوده كه روايت صحيح السند يعنى
روايتى كه اصحاب به او عمل كردهاند ولو اينكه از نظر سند همه امامى نبودهاند يا
همه موثق نبودهاند يا روايت به امام نمىرسيده است .اما چون مورد عمل اصحاب بوده
به او مىگفتهاند روايت صحيحيه ياروايت معتمد عليها. اى كاش اين قاعده تا الآن
آمده بود .
در كتب اربعه آمده
شيخ طوسى (رض) در اول تهذيب مفصل صحبت كردهاند. مرحوم كلينى در اول كافى مفصل در
اين باره صحبت كردهاند و
مىفرمايند اين رواياتى كه در كافى هست مورد اعتماد من است، بينى و بين اللّه حجت
است يعنى مورد اعتماد اصحاب است ،پس روايت صحيح السند است. با اينكه در كافى روايت
ضعيف السند به اصطلاح علامه زياد داريم در حالى كه در كافى روايت معمول به
عندالاصحاب نيست زياد داريم بخاطر تعارض و مضمونش .بر مىگردد به اينكهرواية وقتى
صحيحه هست كه مورد عمل اصحاب باشد و الا اگر رواية مورد عمل اصحاب نباشد كلما زاد
فى صحته زاد فى سقمه. هر چه دلالت او بيشتر باشد شك و ريب در او بيشتر است. وشهرت
عملى اگر از شهرت فتوائى بيشتر نباشد لا اقل كمتر نيست. اعراض اصحاب اگر از آن
رواية ضعيف السندى كه مثل مرحوم كشى، مثل مرحوم نجاشى، مثل مرحوم شيخ طوسى گفته
بودند كذابُ بداعُ. اينها را گفته بودند مسلم ضعيف السند و خيلى بد است. اما اصحاب
اعراض بكنند از روايتى از اين بدتر مىشود يعنى ريب وشك او بيشتر مىشود .
استاد: از اين جهت
ما قائليم تبعا لاصحاب اينكه شهرت فتوائى ،شهرت روانى ،شهرت عملى هر سه جهت است.
شهرت عملى مثل اجماع. بلكه شهرت عملى همان اجماع محصل است كه در كلمات قوم است
شهرت روائى مسلم حجت است چون در روايات
فراوان آمده اما در باب تعارض .
شهرت عملى حجت است
براى اينكه عمل اصحاب رواية را صحيح مىكنند. يعنى ريب را بر مىدارد و همان دليل
را كه شما براى اجماع مىآوردى وبراى شهرت فتوائى مىآوردى همان ،اينجا هم مىآيد
.
مثلاً يك روايت
داريم ضعيف. از اول سند تا آخر سند عامى است. از نظر دلالت هم خيلى عالى است. اما
مىبينيم اين رواية در كافى آمده، در تهذيب و استبصار نوشته شده. در اصول اربع مأئى
كه پيش ديگران است نوشته شده اما اصحاب به اين روايت عمل نكردهاند .
اما اگر عكس باشد
كه اصحاب به اين روايت عمل كرده باشند اينجا حرف مىآيد كه آيا گترهاى اصحاب به
اين روايت عمل كردهاند، نمىشود اين را
گفت. چون بر مىگردد به تفسيق فقهاء .
بخواهيم بگوئيم رواية ضعيفه را حجت مىدانستهاند
اين هم كه نمىشود. براى اينكه فرق بين سنى وشيعه به اين است كه شيعه مىگويد من
بايد به روايتى عمل بكنم كه بدانم از امام(ع) صادر شده، بخلاف سنىها. صدى نود
رواياتشان برمي گردد به اصحاب.
وصلى اللّه
على محمد و آل محمد