اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه
آيا نقل شهرت فتوائى نظير اجماع منقول آيا اين حجت است يا نه.
در اين باره عرض
كردم همين طور كه اول در باب اجماع بحث درباره اجماع محصل كرديم،و در باب اجماع
منقول
در اينجا هم بايد
همين طور باشد. لذا عرض كردم كه شهرت منقسم ميشود به 3 قسم. شهرت فتوائى ،شهرت
روانى ،شهرت عملى.
راجع به شهرت
فتوائى صحبت كردم و گفتم گر چه مشهوردر ميان اصولين اين است كه شهرت فتوائى حجت
نيست،اما به همان دليل كه اجماغ
حجت است ،شهرت فتوائى هم حجت است.
گفتيم اجماعى حجت
است كه بلا مدرك باشد. يا دليل ضد او باشد. در اينجاهابواسطه يكى از هفت وجه اجماع
محصل درست كرديم و گفتيم اجماع
حجت است. و گفتيم همان دليلى را كه در باب اجماع محصل آورديد و اجماع محصل را حجت
كرديد. همان دليل بما مىگويد شهرت فتوائى هم حجت است. به اين معنا كه همانطور كه
در اجماع گفتيم آيا اينها گترهاى حرف مىزنند نه. آيا اينها قياس و استحسان دارند
نه. آيا اينها اخبارى منش و بدون فكر صحبت مىكنند پس اين قولش كاشف از اين است كه
روايه صحيح السند دست اينها بوده است. همين را در باب شهرت هم مىگوئيم.
در اجماع اين بود
كه مخالفى ديده نشود. اما در شهرت اين است كه مخالفى ديده شود مثلاًابى جنيد و ابن
ابى عقيل اما يك وجه اشتراك دارد. اين
است كه هر دو بلا دليل است. بحسب ضاهر دليل ،اصلى قاعدهاى ندارند.
همان ادلهاى كه
شما براى اجماع آورديد و حجت كرديد.همان دليل را مىآوريم و شهرت را حجت مىكنيم
يك جمله ديگر اينكه ،اگر شما يك تتبعى
در كلمات قوم بكنيد مرادشان از اجماع يعنى مشهور. براى خاطر اينكه اجماع، بمعنا
اينكه مخالف اصلاًنيست ،يا اين ممكن نيست ،يا لااقل ميسور نيست. مثلاًدر همين قيام
متصل به ركو ع در همين استقرارى كه گفتهاند اجماع داريم و واجب است.
حالا آيا همه
علماء اين را گفتهاند. وقتى برويم در كلمات قدماء مىبينيم بعضى از
قدماءاصلاًمسئله را متعرض نشدهاند. يا اينكه قدماء هزارها افراد
محقق بودهاند و خيلى هاشان اقوالشان بدست ما نرسيده است و همين را به او مىگويند
اجماع.
به همين مقدلر كه
مىبينند قدمائى كه كلماتشان در دست رس است، مىگويند اجماع داريمو اين كارى به
مرحوم شيخ طوسى هم ندارد. و مرحوم
شيخ انصارى بارها و بارها در مكاسب مىفرمايند و بدل عليه قبل الاجماع. بدل عليه
بعد الاجماع يعنى اجماع مدركى.
اما همين شمخ
انصارى را مىبينيم بعدش يا قبلش يك نفر يا 3 نفر مخالف را هم نقل مىكنند يا همين
شيخ انصارى (رضى)مىبينيم وقتى مىخواهند اجماع را درست بكنند يك عدهاى از
قدماءيك عدهاى از متاخرين ،يك عدهاى از متاخر متاخرين مىآورند و مىگويند،
اينكه من گفتم اجماع يعنى اين. در حالى كه شايد ده نفر از قدماء را
نمىآورند.
ده نفر از متأخرين
را نمىاورند و مىگويند يدل عليه قيل الاجماع ،يا يدل عليه بعد الاجماع. از اين
پى مىبريم كه اصطلاهى كه در ميان قدماء، در ميان
متأخرين هست بنام اجماع. شهرت را نامش را گذاشتهاند اجماع .
و اين اجماعى كه
يكى دخولى مىشود، يكى تشرفى مىشود ،يكى كشفى مىشود ،يكى لطفى مىشود، يكى ظنى
ميشود ،ديگر نصى شد. همه اينها را وقتى مىرويم توى كلماتشان مىبينيم اسم شهرت را
گذاشتهاند اجماع. اصلاًان اجماعى كه تقدير مىكنند كه همه فقها بالاتفاق چيزى را
بفرمايند اين يا ممكن نيست ،يا اگر ممكن باشد ميسور نيست.
لذا اين را در
نظرتان باشد ،كه همين مرحوم اخوند كه كلمات را نقل مىكنند و شهرت فتوائى را حجت
نمىدانند ،يك تناقض د كلمات مرحوم
اخوند پيدا مىشود.
ايشان اصلاًخودشان
مىفرمايند، ان اجماعى كه ما داريم در بارهاش صحبت مىكنيم ،ان اجماع را نميشود
درست كرد، بعد مىفرمايند ،اجماع از
باب كاشفيت حجت است وبعد ميفرمايند شهرت حجت نيست.
در كلمات شيخ
بزرگوار هم اين كلمات ديده مىشود. كه ان اجماعى كه ما داريم دربارهاش صحبت كنند
مىگويند حجت نيست. در حالى كه اجماع يعنى شهرت، و شهرت يعنى اجماع و مىشود هم
بواسطه شهرت فتوائى كشف كرد قول امام را. اگر كشفى باشيم، كشف كرد عرض معتبر را
اگر نصى باشيم. حدث به زنيم به قول امام اگر حدثى باشيم.واز ظنون متراكمه اقوال
علماءقطع پيدا كنيم. اگر ظنى باشيم.
و همجنين اگر
دخولى باشيم كه معلوم است كه مرحوم شيخ از مرحوم محقق نقل مىكنند كه اگر دو نفر
در يك عصرى باشند يك نفر ناشناس همان
امام است.
اينقدر اجماع را
مرحوم محقق مىآورند پايين.
فتلخص مما ذكرنا.
اينكه ما اجماع محصل را حجت مىدانيم. از باب فرمايش آيهالله بروجردى، كشف از نص
معتبر.شهرت فتوائى را هم حجت
مىدانيم. دليلمان همان دليلى كه براى اجماع مىآوريم و اين فتواى را هم مىدهيم
كه اجماع چه در قدماء و چه در متاخرين، يعنى شهرت فتوائى يعنى قوم مشهورتان چيزى
را فرموده باشند مثل قيام متصل به ركوع و استقرار. چيزى را گفته باشند كه مدرك بر
طبق آن نباشد بلكه مدرك مخالف داشته باشد. مثل همين قيام متصل به ركوع كه شك داريم
كه آيا واجب است يا نه. مىفرمايند رفع مالا يعلمون. و همين استقرار.
اما مشهور در ميان
اصحاب و هر كس كه مسئله را متعرض شده است مىگويد قيام متصل به ركوع در نماز ركن
است و واجب و همين طور استقرار.
اين كاشف از اين
است كه يك نص معتبرى پيش آنها بوده و آن به ما نرسيده است كه اگر نص معتبر پيش
آنها بود، فتوائى مىدادند. ما هم فتواى
مىداديم.
اين معناى شهرت
فتوائى. و اما شهرت روائى. معنايش اين است كه اگر هفت هشت روايه براى يك مطلب
آورده بشود اين حجت است. اين تا اينجا
معلوم است كه اگر يك روايه گفته باشد حجت است چه رسد به هفت هشت روايه. مگر اينكه
كسى جز واحد را حجت نداند. و خبر ما دون تواتر را جت بداند ،اين حرف را بزند. و
الا اگر خبر واحد را حجت بدانيد، معلوم است كه خبر واحد حجت است و خبر مادون تواتر
معلوم است كه يقين آوراست.
تا اينجا حرفى
نيست. حرف اينجا است كه اين شهرت روائى اگر تعارضى پيدا كرد آيا آن حجت است يا آن. لذا شهرت روائى
مختص مىشود به باب تعارض. همانطور كه در مقبوله عمروبن حنظله هم همين جاها بحث از
شهرت روائى شده.
يعنى سئوال مىكند
كه دو دسته روايه. دستهاى دلالت داردو دسته ديگر دلالت ديگر دارد چه كنم حضرت
مىفرمايد خذ بما اشتهر بين اصحابك و
بعدش حضرت مطلب دارند كه براى مطلب قبلى مان هم خوب است. مىفرمايد دع الشاذ النا
در فان المجمع عليه لاريب فيه. آن شاذ رارها كن و آن
شهرت را بگير. آنوقت بجاى اينكه بگويند شهرت رييى در او نيست مىگويند مجمع مجمع
عليه ريبى در او نيست .
معلوم مىشود آن
امام عليهالسلام، آن قائده الشاذ كالنادر و النار كالمعدوم عرض را، لباس حق به
جانبى به او پوشاندهاند، گفتهاند اگر دو قول يك طرف و يك قول يك طرف ديگر، آن
قول هيچى ،اين گوياى مجمع عليه است بجاى اينكه امام عليهالسلام بفرمايند فانّ الشرت لا ريب فيه
مىگويند فان المجمع عليه لا ريب فيه، مىشود به اينكه آن روايت فيه كل الريب، آن
مشهور ريب كه ندارد بلكه اجماع هم توى آن است .مجمع عليه است. يعنى در حقيقت اين
چند روايت مثل اين مىماند كه معارض نداشته باشد .
حرف قبلى ما ما هم
همين بود كه اگر يك مخالف، دو مخالف هم داشته باشد ،باز اين اجماع است. چرا؟ براى
اينكه فانّ مجمع عليه لا ريب فيه ،لا ريب فيه عرض ،يك خبر اينجا هست كه بايد توجه
داشته باشيد و آن اين است كه آيا شهرت روائى بدون شهرت فتوائى آيا معقول است يا
نه؟ يعنى اگر دو تا روايت داشته باشيم اما
اصحاب روى آن فتوى نداده باشند، اما از آن طرف يك روايت داشته باشيم اما اصحاب به
آن فتوى دادهاند و به آن عمل كردهاند، آيا اين اين شهرت فتوايى كه حضرت فرمودند
،خذ بما اشتهر بن اصحابك فانّ المجمع عليه لا ريب فيه، آيا اينجا را مىگيرد يا
نه؟ ظاهرا نه براى اينكه حضرت مىفرمايند دع الشاذ النادر فانّ المجمع عليه لا ريب
فيه ،بايد اين لا ريب فيه صادق باشد، اما اگر اين دو روايت در تهذيب و استيصار باشد اما اصحاب به اينها
عمل نكرده باشند فيه كل ريب است ،بخلاف اينكه يك روايه را اگر ديديم اصحاب به او
عمل كردهاند ،لاريب فيه لاريب فيه به آن صادق است. اين يك حرف .
حرف ديگر اينكه
فانّ المجمع عليه يعنى چه؟ يعنى اينكه در كتابها نوشته شده باشد، مثل كافى و
استبصار و تهذيب. آيا اين معنايش است كه چون در آن چهار كتاب آمده و اين روايت چون
در آن چهار كتاب نيامده است، فانّ المجمع عليه لا ريب فيه، يا معناى فانّ المجمع
عليه لا ريب فيه بگوييم، چون اصحاب به او عمل كردهاند بگوييم فانّ المجمع عليه لا
ريب فيه .
مجمع عليه عند
الاصحاب ،نه عند الكتب الروائيه. اگر پسنديد حرف من را خود اين روايت مىگويد شهرت
روائى مقرون با شهرت فتوايى حجت است،
نه شهرت روائى بدون شهرت فتوايى، خيلى زور مىگويد كه كسى بخواهد فانّ المجمع عليه
را معنا كند كه چون در كتابها مثل كافى، من لا يحضر، تهذيب، استبصار نوشته است.
اما يك روايتدر كافى نوشته شده حالا فانّ المجمع عليه لا ريب فيه، آيا مىشود گفت
آنكه توى اين كتابها نوسته شده، نه آنكه اصحاب
مىگويند. اين خيلى بعيد است .
لذا من خيال
مىكنم كه اگر روايت مقبوله عمر بن حنظله را مطالعه كنيد، سوالاً و جوابا همين
است. سؤال مىكند كه من در مكانى كه دست رسى به شما ندارم ،چه كار كنم؟ حضرت
مىفرمايد: جتهد جامع الشرائط، كه عدالت هم از آخر روايت فهميده مىشود، اين را
حاكم قرار دادم. گفت اين دو با هم اختلافى بكنند در حكم من چه بكنم؟ و رفت در باب
قضاوت و اصلاً حكومت را رها كرد. فرمودند خذ بما اشتهر بين اصحابك . اين خذ بما
اشتهر بين اصحابك معناى او چى است؟ آيا آن روايتى كه آن دارد، خذ بما اشتهر بين
اصحابك يا معناى او اين است كه آن روايى را كه قوم بر طبق او عمل كردهاند درمقابل
آن روايتى كه قوم به او عمل نكردهاند، آن اولى را بگير. فانّ المجمع عليه لا ريب
فيه. و آن دومى را رها بكن، خيال مىكنم كه « فانّ المجمع عليه لا ريب فيه» به ما
بفهماند كه شهرت روائى منهاى شهرت فتوايى حجت نيست. شهرت روايى وقتى حجت است كه بر
طبق او شهرت فتوايى باشد، اما اگر شهرت فتوايى بر طبق او شاذ باشد و شهرت روايى
اين طرف باشد لا اقل با هم تعارض است. اگر نگوييد آن شهرت فتوايى مقدم است، اين هم
معناى شهرت روايى .
اما شهرت عملى: در
ضمن بحث فهميده شد كه اگر اصحاب بر طبق يك روايت ضعيف السندى عمل كرده باشند، يا
چند روايت در دسترس است، اما
اصحاب به اين روايات عمل نكردهاند. آيا آن روايت كه عمل به او شده جبر سند اصحاب
به او مىشود يا نه؟ آيا آن روايات كه عمل اصحاب به او نشده آيا اعراض اصحاب به او
مى شود يا نه؟
اگر شما قائل به
شهرت عملى و حجيّت او شديد بايد بگوييد بله عمل اصحاب جبران ضعف سند مىكند. عمل
نكردن اصحاب روايات صحيح السند
را هم از كار مىاندازد. اما اگر قائل شديم كه ما شهرت عملى را حجت نمىدانيم،
ديگر خواه نا خواه يك روايت ضعيف السند را، همه اصحاب هم كه
به او عمل كرده باشند فايدهاى ندارد .
قدماء همه و همه
مىگويند ضعف سند را عمل اصحاب جبران مىكند .روايات صحيح السند را هم عمل نكردن
اصحاب از كار مىاندازد همه قدماء
قائلند و اصلاً در فقه قدماء روايت صحيح السند و روايت موثق و روايت ضعيف و روايت
حسن ندارد،بلكه دو قسم روايت دارند: روايت صحيح، روايت
ضعيف .كه به آن روايات ضعيف خبر واحد هم مىگويند كه اصطلاح آنها است. آنوقت
اينطور مىگويند كه هر روايتى معتمدٌ عليها باشد پيش اصحاب، اين روايت صحيح السند
است و هر روايتى كه معتمد عليها پيش اصحاب نباشد، اين روايت ضعيف السند است و اين
روايت خبر واحد است و حجت نيست، اين سيره اصحاب بوده .
لذا مىبينيم
مثلاً مفيد وقتى كه مىخواهد روايتى را رد كند مىگويد اين رواييت خبر واحد است
يعنى معتمد عليها پيش اصحاب نيست. شيخ طوسى در كتابهايشان مخصوصا در عده بارها
ديده شده كه مىگويد اين روايت دلالتش خيلى خوب است، سندش هم خيلى خوب است اما معرض عنهاى عند الاصحاب
است ،وقتى معرض عنها باشد .
اين جمله مال شيخ
طوسى است كه مىگويد: « كلما زاد فى صحته ،زاد فى سقمه». روايت هر چه سندش صحيحتر
و دلالتش ظاهرتر، اگر اصحاب به او عمل نكنند ضعيفتر مىشود، أضعف ضعفاء مىشود.
متأخرين هم تا آن
اندازه كه ما بررسى كردهايم همه همين رامى گويند. در ميان متأخر متأخرين فقط
مرحوم آيت اللّه خوئى است كه مىگويد: شهرت
عملى حجت نيست. ما اگر يك روايت ضعيف داشته باشيم كه همه اصحاب به او عمل كرده
باشند، براى ما فايده ندارد و بايد خودمان ببينيم اين روايت ضعيف است يا صحيح. اين
روايت دلالت دارد يا ندارد؟ اگر ده روايت داشته باشيم و اصحاب به آن عمل نكرده
باشند يا يك روايت صحيح السند و به او عمل نكردهاند اصحاب مىخواهد عمل بكنند يا
نه. اين من هستم كه بايد ببينم اين روايت از نظر سند خوب است يا نه؟ يا از نظر
دلالت خوب است يا نه ؟
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد