عنوان: ظنون معتبره / شهرت فتوايي، روايي و عملي
شرح:

 اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث اين بود كه آيا نقل شهرت فتوائى نظير اجماع منقول آيا اين حجت است يا نه.

در اين باره عرض كردم همين طور كه اول در باب اجماع بحث درباره اجماع محصل كرديم،و در باب اجماع منقول

در اينجا هم بايد همين طور باشد. لذا عرض كردم كه شهرت منقسم ميشود به 3 قسم. شهرت فتوائى ،شهرت روانى ،شهرت عملى.

راجع به شهرت فتوائى صحبت كردم و گفتم گر چه مشهوردر ميان اصولين اين است كه شهرت فتوائى حجت نيست،اما به همان دليل كه اجماغ
حجت است ،شهرت فتوائى هم حجت است.

گفتيم اجماعى حجت است كه بلا مدرك باشد. يا دليل ضد او باشد. در اينجاهابواسطه يكى از هفت وجه اجماع محصل درست كرديم و گفتيم اجماع
حجت است. و گفتيم همان دليلى را كه در باب اجماع محصل آورديد و اجماع محصل را حجت كرديد. همان دليل بما مى‏گويد شهرت فتوائى هم حجت است. به اين معنا كه همانطور كه در اجماع گفتيم آيا اينها گتره‏اى حرف مى‏زنند نه. آيا اينها قياس و استحسان دارند نه. آيا اينها اخبارى منش و بدون فكر صحبت مى‏كنند پس اين قولش كاشف از اين است كه روايه صحيح السند دست اينها بوده است. همين را در باب شهرت هم مى‏گوئيم.

در اجماع اين بود كه مخالفى ديده نشود. اما در شهرت اين است كه مخالفى ديده شود مثلاًابى جنيد و ابن ابى عقيل اما يك وجه اشتراك دارد. اين
است كه هر دو بلا دليل است. بحسب ضاهر دليل ،اصلى قاعده‏اى ندارند.

همان ادله‏اى كه شما براى اجماع آورديد و حجت كرديد.همان دليل را مى‏آوريم و شهرت را حجت مى‏كنيم يك جمله ديگر اينكه ،اگر شما يك تتبعى
در كلمات قوم بكنيد مرادشان از اجماع يعنى مشهور. براى خاطر اينكه اجماع، بمعنا اينكه مخالف اصلاًنيست ،يا اين ممكن نيست ،يا لااقل ميسور نيست. مثلاًدر همين قيام متصل به ركو ع در همين استقرارى كه گفته‏اند اجماع داريم و واجب است.

حالا آيا همه علماء اين را گفته‏اند. وقتى برويم در كلمات قدماء مى‏بينيم بعضى از قدماءاصلاًمسئله را متعرض نشده‏اند. يا اينكه قدماء هزارها افراد
محقق بوده‏اند و خيلى هاشان اقوالشان بدست ما نرسيده است و همين را به او مى‏گويند اجماع.

به همين مقدلر كه مى‏بينند قدمائى كه كلماتشان در دست رس است، مى‏گويند اجماع داريم‏و اين كارى به مرحوم شيخ طوسى هم ندارد. و مرحوم
شيخ انصارى بارها و بارها در مكاسب مى‏فرمايند و بدل عليه قبل الاجماع. بدل عليه بعد الاجماع يعنى اجماع مدركى.

اما همين شمخ انصارى را مى‏بينيم بعدش يا قبلش يك نفر يا 3 نفر مخالف را هم نقل مى‏كنند يا همين شيخ انصارى (رضى)مى‏بينيم وقتى مى‏خواهند اجماع را درست بكنند يك عده‏اى از قدماءيك عده‏اى از متاخرين ،يك عده‏اى از متاخر متاخرين مى‏آورند و مى‏گويند، اينكه من گفتم اجماع يعنى اين. در حالى كه شايد ده نفر از قدماء را نمى‏آورند. 

ده نفر از متأخرين را نمى‏اورند و مى‏گويند يدل عليه قيل الاجماع ،يا يدل عليه بعد الاجماع. از اين پى مى‏بريم كه اصطلاهى كه در ميان قدماء، در ميان
متأخرين هست بنام اجماع. شهرت را نامش را گذاشته‏اند اجماع .

و اين اجماعى كه يكى دخولى مى‏شود، يكى تشرفى مى‏شود ،يكى كشفى مى‏شود ،يكى لطفى مى‏شود، يكى ظنى ميشود ،ديگر نصى شد. همه اينها را وقتى مى‏رويم توى كلماتشان مى‏بينيم اسم شهرت را گذاشته‏اند اجماع. اصلاًان اجماعى كه تقدير مى‏كنند كه همه فقها بالاتفاق چيزى را بفرمايند اين يا ممكن نيست ،يا اگر ممكن باشد ميسور نيست.

لذا اين را در نظرتان باشد ،كه همين مرحوم اخوند كه كلمات را نقل مى‏كنند و شهرت فتوائى را حجت نمى‏دانند ،يك تناقض د كلمات مرحوم
اخوند پيدا مى‏شود.

ايشان اصلاًخودشان مى‏فرمايند، ان اجماعى كه ما داريم در باره‏اش صحبت مى‏كنيم ،ان اجماع را نميشود درست كرد، بعد مى‏فرمايند ،اجماع از
باب كاشفيت حجت است وبعد ميفرمايند شهرت حجت نيست.

در كلمات شيخ بزرگوار هم اين كلمات ديده مى‏شود. كه ان اجماعى كه ما داريم درباره‏اش صحبت كنند مى‏گويند حجت نيست. در حالى كه اجماع يعنى شهرت، و شهرت يعنى اجماع و مى‏شود هم بواسطه شهرت فتوائى كشف كرد قول امام را. اگر كشفى باشيم، كشف كرد عرض معتبر را اگر نصى باشيم. حدث به زنيم به قول امام اگر حدثى باشيم.واز ظنون متراكمه اقوال علماءقطع پيدا كنيم. اگر ظنى باشيم.

و همجنين اگر دخولى باشيم كه معلوم است كه مرحوم شيخ از مرحوم محقق نقل مى‏كنند كه اگر دو نفر در يك عصرى باشند يك نفر ناشناس همان
امام است.

اينقدر اجماع را مرحوم محقق مى‏آورند پايين.

فتلخص مما ذكرنا. اينكه ما اجماع محصل را حجت مى‏دانيم. از باب فرمايش آيه‏الله بروجردى، كشف از نص معتبر.شهرت فتوائى را هم حجت
مى‏دانيم. دليلمان همان دليلى كه براى اجماع مى‏آوريم و اين فتواى را هم مى‏دهيم كه اجماع چه در قدماء و چه در متاخرين، يعنى شهرت فتوائى يعنى قوم مشهورتان چيزى را فرموده باشند مثل قيام متصل به ركوع و استقرار. چيزى را گفته باشند كه مدرك بر طبق آن نباشد بلكه مدرك مخالف داشته باشد. مثل همين قيام متصل به ركوع كه شك داريم كه آيا واجب است يا نه. مى‏فرمايند رفع مالا يعلمون. و همين استقرار.

اما مشهور در ميان اصحاب و هر كس كه مسئله را متعرض شده است مى‏گويد قيام متصل به ركوع در نماز ركن است و واجب و همين طور استقرار.

اين كاشف از اين است كه يك نص معتبرى پيش آنها بوده و آن به ما نرسيده است كه اگر نص معتبر پيش آنها بود، فتوائى مى‏دادند. ما هم فتواى
مى‏داديم.

اين معناى شهرت فتوائى. و اما شهرت روائى. معنايش اين است كه اگر هفت هشت روايه براى يك مطلب آورده بشود اين حجت است. اين تا اينجا
معلوم است كه اگر يك روايه گفته باشد حجت است چه رسد به هفت هشت روايه. مگر اينكه كسى جز واحد را حجت نداند. و خبر ما دون تواتر را جت بداند ،اين حرف را بزند. و الا اگر خبر واحد را حجت بدانيد، معلوم است كه خبر واحد حجت است و خبر مادون تواتر معلوم است كه يقين آوراست.

تا اينجا حرفى نيست. حرف اينجا است كه اين شهرت روائى اگر تعارضى  پيدا كرد آيا آن حجت است يا آن. لذا شهرت روائى مختص مى‏شود به باب تعارض. همانطور كه در مقبوله عمروبن حنظله هم همين جاها بحث از شهرت روائى شده.

يعنى سئوال مى‏كند كه دو دسته روايه. دسته‏اى دلالت داردو دسته ديگر دلالت ديگر دارد چه كنم حضرت مى‏فرمايد خذ بما اشتهر بين اصحابك و
بعدش حضرت مطلب دارند كه براى مطلب قبلى مان هم خوب است. مى‏فرمايد دع الشاذ النا در فان المجمع عليه لاريب فيه. آن شاذ رارها كن و آن
شهرت را بگير. آنوقت بجاى اينكه بگويند شهرت رييى در او نيست مى‏گويند مجمع مجمع عليه ريبى در او نيست .

معلوم مى‏شود آن امام عليه‏السلام، آن قائده الشاذ كالنادر و النار كالمعدوم عرض را، لباس حق به جانبى به او پوشانده‏اند، گفته‏اند اگر دو قول يك طرف و يك قول يك طرف ديگر، آن قول هيچى ،اين گوياى مجمع عليه است بجاى اينكه امام  عليه‏السلام بفرمايند فانّ الشرت لا ريب فيه مى‏گويند فان المجمع عليه لا ريب فيه، مى‏شود به اينكه آن روايت فيه كل الريب، آن مشهور ريب كه ندارد بلكه اجماع هم توى آن است .مجمع عليه است. يعنى در حقيقت اين چند روايت مثل اين مى‏ماند كه معارض نداشته باشد .

حرف قبلى ما ما هم همين بود كه اگر يك مخالف، دو مخالف هم داشته باشد ،باز اين اجماع است. چرا؟ براى اينكه فانّ مجمع عليه لا ريب فيه ،لا ريب فيه عرض ،يك خبر اينجا هست كه بايد توجه داشته باشيد و آن اين است كه آيا شهرت روائى بدون شهرت فتوائى آيا معقول است يا نه؟ يعنى اگر دو تا روايت  داشته باشيم اما اصحاب روى آن فتوى نداده باشند، اما از آن طرف يك روايت داشته باشيم اما اصحاب به آن فتوى داده‏اند و به آن عمل كرده‏اند، آيا اين اين شهرت فتوايى كه حضرت فرمودند ،خذ بما اشتهر بن اصحابك فانّ المجمع عليه لا ريب فيه، آيا اينجا را مى‏گيرد يا نه؟ ظاهرا نه براى اينكه حضرت مى‏فرمايند دع الشاذ النادر فانّ المجمع عليه لا ريب فيه ،بايد اين لا ريب فيه صادق باشد، اما اگر اين دو روايت  در تهذيب و استيصار باشد اما اصحاب به اينها عمل نكرده باشند فيه كل ريب است ،بخلاف اينكه يك روايه را اگر ديديم اصحاب به او عمل كرده‏اند ،لاريب فيه لاريب فيه به آن صادق است. اين يك حرف .

حرف ديگر اينكه فانّ المجمع عليه يعنى چه؟ يعنى اينكه در كتابها نوشته شده باشد، مثل كافى و استبصار و تهذيب. آيا اين معنايش است كه چون در آن چهار كتاب آمده و اين روايت چون در آن چهار كتاب نيامده است، فانّ المجمع عليه لا ريب فيه، يا معناى فانّ المجمع عليه لا ريب فيه بگوييم، چون اصحاب به او عمل كرده‏اند بگوييم فانّ المجمع عليه لا ريب فيه .

مجمع عليه عند الاصحاب ،نه عند الكتب الروائيه. اگر پسنديد حرف من را خود اين روايت مى‏گويد شهرت روائى مقرون با شهرت فتوايى حجت است،
نه شهرت روائى بدون شهرت فتوايى، خيلى زور مى‏گويد كه كسى بخواهد فانّ المجمع عليه را معنا كند كه چون در كتابها مثل كافى، من لا يحضر، تهذيب، استبصار نوشته است. اما يك روايتدر كافى نوشته شده حالا فانّ المجمع عليه لا ريب فيه، آيا مى‏شود گفت آنكه توى اين كتابها نوسته شده، نه آنكه اصحاب  مى‏گويند. اين خيلى بعيد است .

لذا من خيال مى‏كنم كه اگر روايت مقبوله عمر بن حنظله را مطالعه كنيد، سوالاً و جوابا همين است. سؤال مى‏كند كه من در مكانى كه دست رسى به شما ندارم ،چه كار كنم؟ حضرت مى‏فرمايد: جتهد جامع الشرائط، كه عدالت هم از آخر روايت فهميده مى‏شود، اين را حاكم قرار دادم. گفت اين دو با هم اختلافى بكنند در حكم من چه بكنم؟ و رفت در باب قضاوت و اصلاً حكومت را رها كرد. فرمودند خذ بما اشتهر بين اصحابك . اين خذ بما اشتهر بين اصحابك معناى او چى است؟ آيا آن روايتى كه آن دارد، خذ بما اشتهر بين اصحابك يا معناى او اين است كه آن روايى را كه قوم بر طبق او عمل كرده‏اند درمقابل آن روايتى كه قوم به او عمل نكرده‏اند، آن اولى را بگير. فانّ المجمع عليه لا ريب فيه. و آن دومى را رها بكن، خيال مى‏كنم كه « فانّ المجمع عليه لا ريب فيه» به ما بفهماند كه شهرت روائى منهاى شهرت فتوايى حجت نيست. شهرت روايى وقتى حجت است كه بر طبق او شهرت فتوايى باشد، اما اگر شهرت فتوايى بر طبق او شاذ باشد و شهرت روايى اين طرف باشد لا اقل با هم تعارض است. اگر نگوييد آن شهرت فتوايى مقدم است، اين هم معناى شهرت روايى .

اما شهرت عملى: در ضمن بحث فهميده شد كه اگر اصحاب بر طبق يك روايت ضعيف السندى عمل كرده باشند، يا چند روايت در دسترس است، اما
اصحاب به اين روايات عمل نكرده‏اند. آيا آن روايت كه عمل به او شده جبر سند اصحاب به او مى‏شود يا نه؟ آيا آن روايات كه عمل اصحاب به او نشده آيا اعراض اصحاب به او مى شود يا نه؟

اگر شما قائل به شهرت عملى و حجيّت او شديد بايد بگوييد بله عمل اصحاب جبران ضعف سند مى‏كند. عمل نكردن اصحاب روايات صحيح السند
را هم از كار مى‏اندازد. اما اگر قائل شديم كه ما شهرت عملى را حجت نمى‏دانيم، ديگر خواه نا خواه يك روايت ضعيف السند را، همه اصحاب هم كه
به او عمل كرده باشند فايده‏اى ندارد .

قدماء همه و همه مى‏گويند ضعف سند را عمل اصحاب جبران مى‏كند .روايات صحيح السند را هم عمل نكردن اصحاب از كار مى‏اندازد همه قدماء
قائلند و اصلاً در فقه قدماء روايت صحيح السند و روايت موثق و روايت ضعيف و روايت حسن ندارد،بلكه دو قسم روايت دارند: روايت صحيح، روايت
ضعيف .كه به آن روايات ضعيف خبر واحد هم مى‏گويند كه اصطلاح آنها است. آنوقت اينطور مى‏گويند كه هر روايتى معتمدٌ عليها باشد پيش اصحاب، اين روايت صحيح السند است و هر روايتى كه معتمد عليها پيش اصحاب نباشد، اين روايت ضعيف السند است و اين روايت خبر واحد است و حجت نيست، اين سيره اصحاب بوده .

لذا مى‏بينيم مثلاً مفيد وقتى كه مى‏خواهد روايتى را رد كند مى‏گويد اين رواييت خبر واحد است يعنى معتمد عليها پيش اصحاب نيست. شيخ طوسى در كتابهايشان مخصوصا در عده بارها ديده شده كه مى‏گويد اين روايت دلالتش خيلى خوب است، سندش  هم خيلى خوب است اما معرض عنهاى عند الاصحاب است ،وقتى معرض عنها باشد .

اين جمله مال شيخ طوسى است كه مى‏گويد: « كلما زاد فى صحته ،زاد فى سقمه». روايت هر چه سندش صحيح‏تر و دلالتش ظاهرتر، اگر اصحاب به او عمل نكنند ضعيف‏تر مى‏شود، أضعف ضعفاء مى‏شود.

متأخرين هم تا آن اندازه كه ما بررسى كرده‏ايم همه همين رامى گويند. در ميان متأخر متأخرين فقط مرحوم آيت اللّه خوئى است كه مى‏گويد:  شهرت عملى حجت نيست. ما اگر يك روايت ضعيف داشته باشيم كه همه اصحاب به او عمل كرده باشند، براى ما فايده ندارد و بايد خودمان ببينيم اين روايت ضعيف است يا صحيح. اين روايت دلالت دارد يا ندارد؟ اگر ده روايت داشته باشيم و اصحاب به آن عمل نكرده باشند يا يك روايت صحيح السند و به او عمل نكرده‏اند اصحاب مى‏خواهد عمل بكنند يا نه. اين من هستم كه بايد ببينم اين روايت از نظر سند خوب است يا نه؟ يا از نظر دلالت خوب است يا نه ؟

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد