اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
فرمودهاند از
چبزهائى كه مظنه آور است اما حجت است شهرت فتوئى است. قاعده اين بود الاصل حرمت
عمل بالظن الا ما اخرجه الدليل. ظواهر را
خارج كرديم و گفتيم با اينكه ظنى است حجت است. خبره را خارج كرديم و گفتيم قول
لغوى حجت است اجماع منقول درست كرديم و گفتيم لوخلى و طبعه اگر نقل باشد. نقل يك
فقيه مثل صاحب جواهر است و حجت است. بحثامروز. گفتهاند شهرت فتوائى هم حجت است.
درباره حجت فتوائى باز مثل اجماع منقول دو مطلب هست يكى اينكه نقل شهرت فتوائى و
روائى آيا اين حجت است يا نه. ومسئله مقدم بر اين، اينكه شهرت فتوائى به چه چيز
مىگوئيم تا بعد دربارهاش صحبت كنيم كه آيا حجت است يا نه شهرت را منقسم كردهاند
به سه قسم. شهر فتوائى، شهرت روائى، شهرت عملى. مراد از شهرت فتوائى يعنى اگر يك
قولى در ميان قدماء مخصوصا مشهور باشد اما مدرك نداشته باشد مخالف داشته باشد
،مثلاً فرض كنيد اين عقيل، اين جنيد مخالف است. اما بيشترى فقهاء يك مسئلهاى را
گفتهاند و اين مسئله مدرك ندارد نه به قاعده بر طبق او است نه روايت بر طبق او
است. بعبارت ديگر شهرت گنگ است و شهرت بلا دليل نظير اجماع.
در اينجا هم همين.
اگر مشهور در ميان قدماء يا مشهور در ميان متأ خرين يك چيزى را گفته باشند مثلاً
صاحب عروة و12 نفر از محشين بر عروه چيزى
را گفتهاند و هيچ مدرك ندارد بلكه مدرك اصل باشد. آيا اين حجت است براى من يا نه.
اگر مثلاً سيد مرتضى و شيخ مفيد و شاگردانشان مثل ابن سعيد وصاحب سرائر و دليل بر
طبق او نباشد و روايتى بر طبق او نباشد آيا حجت است يا نه. مخصوصا قدماء كه حساب
روى او مىشود هم اجماع محصلش و هم شهرت فتوائى او قدماء است. در آن 24كتابى كه در
دست ما است يك مسئلهاى هست بدون مدرك نه قانون بر طبق او است ونه روايت آيا اين شهرت
حجت است يا نه مىگوئيم شهرت فتوائى. درباره اين شهرت فتوائى بايد بگوئيم حجت است
همانطور كه در اجماع گفتيم حجت است. همان دليل در اجماع محصل در شهرت فتوائى هم
مىآ يد. براى اينكه آنها كه قائل بودند به دخول در اجماع مىگفتند اگر يك عدهاى
از فقهاء در جلسهاى چيزى گفته باشند و ناشناسى در آنها باشد ،آن ناشناس امام است.
در اينجا هم همين را مىگوئيم. در يك عصرى قدماء چيزى گفته باشند و يك ناشناسى در
ميان آنها باشد آن ناشناس بايد امام باشد .اگر يادتان باشد اتفاقا در اجماع دخولى
همين اتفاق مىافتد. مثلاً مرحوم سيد مرتضى ادعاى اجماع مىكند. مرحوم شيخ مفيد ادعاى
اجماع مىكند در حالى كه ابن جنيد و ابن ابى عقيل مخالف است. بعد مثل شيخ طوسى
ادعاى عذر خواهى مىكند ومى گويد اين دو تا چون معلوم النسب هستند ضرر به اجماع
نمىزنند. برگشت اين حرف به اين است كه شهرت فتوائى حجت است نه اجماع. بلكه اگر
اجماع بود نبايد شيخ طوسى بگويند معلوم النسب ضرر به اجماع نمىزند .
و در قوانين هم
همين حرف آمده، در معالم هم همين حرف آمده. آنها كه قائلند اجماع از باب دخول امام
حجت است وقتى اعتراض به آنها مىشود كه اجماع در يك عصر نبوده جواب مىدهند كه
معلوم النسب است چون او را مىشناسيم ضرر به اجماعمان نمىزند.
پس معلوم مىشود
كه اصلاً اجماع دخولى يعنى شهرت دخولى اين راجع به آنها كه قائل به اجماع دخولى
هستند. اگرهم اجماع تشرفى بشويد آن هم كه ديگر يك دفعه معلوم است اجماع تشرفى آن
بود كه مثلاً بحرالعلوم خدمت امام زمان (ع) مىرسد و فتواى مىگيرد و مىآيد نقل
مىكند و نمىخواهد بگويد خدمت امام زمان(ع) رسيدم ،مىگويد اجماع داريم. اين حرف
معمولاً باشهرت بيشتر سازگار تا با اجماع. همچنين لطفىها. آن لطفىها مىگويند
اگر يك عدهاى حكمى بگويند از فقهاء بزرگ اگر مخالف باشد بايد امام ردع كند و حيث
اينكه ردع نكرده اين امام است همين تقريب در شهرت هم مىآيد .
اگر قدماء حرفى
زده باشند و قاعده لطف درست باشد و مخالف ابن سعيذ باشد يا مخالف ابن جنيد باشد
اگر راستى واجب باشد بر امام كه ردع كند از باب لطف در شهرت هم بايد ردع بكند بايد
بگوئيم اگر اركان از علماء اركان از فقهاء چيزى گفته باشد و مخالف با واقع باشد
يجب بر امام كه ردع بكند و حيث اينكه ردع نكرده اين دليل بر امضاء است. همان
تقريبى كه در لطف مىآيد در شهرت فتوائى هم مىآيد .
فرض كنيد اجماع از
باب لطف درست باشد يعنى شما هم بگوئيد اجماع منقول ازباب لطف حجت است فقهاء همه يك قول بگويند مثل قيام متصل به
ركوع را كه همه مىگويند واجب است و ركنى است. اگر واجب بشود يجب بر امام كه بگويد
قيام متصل به ركوع واجب نيست و ركن نيست و حيث اينكه اينكار را نكرده پس ركن است
وقتى اين قول را پذيرفتند عرض مىكنم همين حرف در شهرت هم مىآيد .
اگر 24 فقيهاز
قدماء يك قول داشتند اما ابن جنيد كه دور از حوزه بوده قبول نداشته باشد همانطور
كه ابن جنيد و ابن ابى عقيل چون دور از حوزه بودند
و با طلبههاى حوزه كارى نداشتند اينها يك اقوال شادى دارند. در حالى كه اين دو از
افراد ملا و با سواد شيعه بودند همه تتبعشان و هم دقتشان خوب بوده اما در حوزه نجف
نبودند در حوزه آنوقت جلسه و حله نبودند. و اينها در سنىها، شام و مصر زندگى
مىكردند از همين جهت محيط سنى گرى روى آنها اثر زياد گذاشته، از اين جهت اقوال
شاذ خلاف شيعه زياد دارند .
حال ما مىبينيم
در ميان قدماء يك قول هست كه مدرك ندارد مثل همين قيام متصل به ركوع بلكه مدرك عكس
دارد .براى اينكه اگر شك بكنيد كه آيا
چيزى جزء نماز هست يا نه، رفع ما لا يعلمون مىگويد نه. اما مىبينيم همه اينها غير
از ابن ابى عقيل و ابن ابى جنيد گفتهاند قيام متصل به ركوع جزء اركان اسن اگر اين
قاعده لطف در اجماع محصل درست باشد اينجا هم مىآيد مىگوئيم شهرت گفته است مدرك
همندار. اگر مخالف با وا قع باشد يجب على الامام كه ردع بكند و حيث اينكه ردع
نكرده پس امضاء است.
همچنين ظنون
متراكمه هم همين است. اگر شما قائل به اجماع ظن شديد و گفتيد اجماع فقهاء مثل خبر
متواتر است در خبر متواتر شما چى مىگوئى. مىگوئى از رواية ضعيف يك مظنه پيدا
مىشود رواية دوم يك مظنه پيدا مىشود. رواية سوم يك مظنه پيدا مىشود. رواية دهم
ظن متاخم للعلم پيدا مىشود. رواية بيستم اطمينان پيدا مىشود يعنى علو عادى.
مىشود تواتر حال يا تواتر معنو يا تواتر لفظى. ظنون متراكمه براى ما قطع درست
مىكند.
اگر در باب اجماع
هم كسى اين را بگويد و ظنون متراكمه از قول فقهاء براى ما مىگويد اجماع حت است.
همين حرف در شهرت هم مىآيد. ظنون
متراكمه از بيست فقيه به ما اطمينان مىدهد كه قول همين است. مىگوئيم گترهاى كه
نگفته مثل ابن زهره ،ابن سعيد و استحسان هم كه ندارد. مدرك هم خلاف اين است پس
معلوم مىشود قول امام ايجاست و همانطور كه با ظنون متراكمه اجماع را حجت كردى با
ظنون متراكمه شهرت را هم بايد حجت كنى چه فرق است بين اجماع و شهرت. اجماع محصل
حجت است، شهرت محصل هم حجت است. شهرت يعنى چه؟ يعنى اقوال بدون دليل و بدون مدرك
كه يك مخالف و دو مخالف هم توى او باشد. كه اين شياع مفيد للعلم است كه مىگويند شياع
مفيد للعلم حجت است در همه جا. مثل اينكه دهنفر ولو غير موثق بگويند اول ماه است
اين حجت است. درحقيقت علم را حجت مىدانند بجاى اين مىگويند شياء مفيد للعلم حجت
است علم از كجا پيدا مىشود از ظنون متراكمه. حال كه از ظنون متراكمه پيدا مىشود
چه فرق است بين اين كه اصلاً مخالف نباشد مثل اجماع محصل و بين شهرت كه ده نفر
چيزى را بگويند و دو نفر ساكت باشد در حقيقت بر مىگردد به اينكه شياع مفيد للعلم
يا اتفاق مفيد
للعلم كه هر دو حجت است اين در صورتى است كه قائل به ظنون متراكمه بشويم. اگر قائل
به حدث هم بشويم يعنى مثل شيخ انصارى اجماع را از باب حدث حجت بدانيم آن اينجا هم
مىآيد. اگر شما ببينى بيست نفر از علماء چيزى گفتهاند حدث مىزنى كه قول امام در
اينها باشد ولو اينكه دو نفر هم چون دور از حوزه بودهاند ساكت ماندهاى يابا قياس
و استحسان چيزهائى مخالف گفتهاند. اما مىبينى بيست نفر يك چيز بلا دليل و بلا
مدرك. همانطور كه از اتفاق حدث مىزنى. از شهرت هم حدث مىزنى. كشفى هم بشويم باز
همين است مثل مرحوم آخوند.
كه گفتيم اگر
قدماء چيزى گفته باشند و مدركى بر طبق آن نداشته باشيم، كشف مىكنيم كه قول امام
در اينها است در اينجا هم همين است اگر بيست نفر از قدماء گفته باشند حدث مىزنيم
كه اينها گترهاى كه نمىگويند. بدون دليل كه نمىگويند با قياس و استحسان كه
نمىگويند. پس كشف مىكنيم كه قول امام همين است. اگر هم از باب اجماع نصى بشويم
ديگر بهتر. اجماع نصى كدام بود. اينكه اگر قدماء همه گفته باشند و مدركى در كار
نباشد پى مىبريم نص معتبر پيش اينها بوده. نص ظاهر الدلالتى پيش اينها بوده اينجا
هم همين را مىگويم. اگر ما ببينيم علماء مشهورشان يك چيزى گفتهاند و دليل هم بر
آن نيست. پى مىبريم كه آن اصول اربعماة پيش اينها بوده است .
چنانچه گفتم اين
اصول اربعماة بعضى از آن پيش شهيد اول (رض) پيش محقق صاحب شرائع هم بوده. پيش صاحب
سرائر صاحب مستطرفات بوده. لذا اگر اجماع نصى شديم بايد بگوئيم شهرت هم همين است.
فتلحض مما ذكرنا
اينكه شهرت فتوائى پيش ما نظر اجماع است. همين طور كه اجماع محصل حجت است شهرت
فتوائى پيش ما حجت است. اين را
بعضى اصوليون نگفتهاند مثل مرحوم آخوند و شيخ. اما روى تقريب عرضى من همانطور كه
اجماع داريم و حجت شهرت داريم و حجت. بحث ناقص است در مورد آن فردا صحبت مي کنيم.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد