عنوان: کسي که مي ‏داند قدرت بر اداي دين ندارد آيا مي‏ تواند قرض بکند؟
شرح:

اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي.

در باب قرض 3 تا مسئله باقي مانده است - که بعد درباره فلس، مفلس صحبت مي‏کنيم - يک مسئله‏اش چون سالبه به انتفاء موضوع است اصلاً متعرض نمي‏شويم ولو اين که مرحوم محقق در شرايع، مرحوم صاحب جواهر در ده، بيست صفحه صحبت کرده‏اند و آن دين مملوک است و الحمدللَّه اين که اسلام نمي‏خواهد يعني مملوک و عبد باشد يا جاريه الان سالبه به انتفاء موضوع است و اين شکر هم دارد. ولي علي کل حال بحثش، بحث سالبه به انتفاء موضوعي است و نمي‏دانم چه شده که مرحوم محقق، صاحب جواهر، حتي مرحوم صاحب عروة در عروه بعضي اوقات خيلي مفصل درباره مملوک صحبت مي‏کنند درباره ام ولد صحبت مي‏کنند عبد باشد يا جاريه صحبت مي‏کنند چه از عبد باشد چه از حرّ. بنابراين مسئله را متعرض نمي‏شويم خيلي هم مفصل است اما هر چه تفصيلش بيشتر بايد متعرض نشويم.

اما دو تا مسئله خيلي مهم است و مرحوم صاحب جوهر هم مثل اين که نتوانستند اثبات بکنند: يکي قضيه اين است که اگر کسي مي‏داند نمي‏تواند قرضش را ادا بکند لا بالفعل و لا بالقوه آيااين مي‏تواند قرض بکند يا نه؟ که در بعضي از روايات دارد گدايي بکند اما قرض نکند براي اين که اکل مال به باطل است. بعضي از روايات هم که صاحب جواهر به آن تمسک مي‏کنند و معلوم مي‏شود خيلي هم کوشادر مسئله بودند روايات را اين طرف و آن طرف پيدا کرده‏اند و مي‏خواهند تمسک بکنند اين که مي‏شود ولو مي‏داند قرضش را نمي‏تواند ادا کند و بالاخره مي‏ميرد و يا خورده مي‏شود و يا کساني ديگر بايد ادا بکنند کسان ديگر هم که برايشان واجب نيست اگرواجب باشد بر حکومت اسلامي واجب است اما مثلاً پدري بميرد و مديون باشد حالا بر پسر واجب باشد دين را ادا کند اين که لازم نيست. نمازهايش را بعضي گفته‏اند واجب است که ما مي‏گوييم آن هم واجب نيست مگر در مرض موت که سه، چهار روز مريض بوده و نتوانسته نماز بخواند. اما علي کل حال دينش بر پسر نيست مگر اين که مالي گذاشته باشد «من بعد وصية يوصي بها او دين» حالا اين مي‏داند کسي نيست که اين قرض را ادا کند و خودش هم نمي‏تواند ادا کند، چيزي ندارد، بالقوه هم چيزي ندارد حالا با اين دانستن مي‏تواند قرض کند يا نه؟

مرحوم صاحب جواهر مي‏گويند: بله، مي‏تواند قرض کند و آن روايات را هم مي‏خواهند حمل برکراهت بکنند، اين يک مسئله است.

يک مسئله هم که صاحب جواهر متعرض نشده‏اند و شما بايد متعرض بشويد اين است که اصلاً کسي که ذمه‏اش در ميان عقلاء محدود است آيا اين مي‏تواند هرچه مي‏خواهد ذمه‏اش را مشغول کند يا نه؟ مثلاً يک طلبه، يک کاسب معمولي، يک کارگر، يک اداري خب ذمه‏اش در مهريه‏ها شما خيلي بالا برويد 10 ميليون تومان است حالا آيا اين مي‏تواند 100 ميليون مهريه کند؟ و بگويد ذمه وسيع است؟ يا نمي‏شود و به اندازه وسعش بايد ذمه را مشغول بکند؟ اين را صاحب جواهر متعرض نشده‏اند اما درميان فقهاء مشهور است که در نجف يک چنين حرفي بود و مرحوم سيد صاحب عروه مي‏گفتند ذمه وسيع است که در بعضي جاها هم ازعروه فهميده مي‏شود و اين مي‏تواند ولو اين که مي‏داند نمي‏تواند ادا بکند ولو اين که اصلاً ذمه‏اش محدود در ميان مردم است اما اين يک ميليارد مهريه کند چنانچه معمولاً اين مهريه هايي که الان درست شده که ما عقد روي آن مي‏خوانيم و بدکاري هم مي‏کنيم اينها معمولاً ذمه اين قدر عرفيت ندارد حالا چه رسد ديگر ديوانه بازي‏ها که کي گرفته وکي خواست و امثال اين مزخرفها! ديگر رفته بالا. آن وقت‏ها مثلاً 10 تا سکه آزادي بود حالا شده 10 کيلو طلا! بچه بازي ديگر! ديوانه بازي! آدم وقتي که افتاد توي تجمّل گرايي ديگر کارش مي‏رسد به همين جا. يک کسي براي من نقل کرد همان يک ماه قبل که زرد آلو تازه آمده بود گفتند کيلويي 17000 تومان و يک کسي داشت مي‏خريد او گفت خب يک قدري صبر کن درست مي‏شود. گفت نه، هر چه گران باشد مزه‏اش بيشتر است خب اين ديوانه است ديگر، اين 17000 تومان را به فقراء، ضعفاء و به کار خير بده، حالا بگويد که هر چه اين گران‏تر باشد مزه‏اش بيشتر است معلوم است اين ديوانه است.

يک نزاعي آورده بودند پيش من که اين آقا بدون اجازه پدر و مادرش همين ازدواج‏هاي دوست يابي که پدر همه را در آورده هم غرب را پدرش در آورده حالا اين جوجه فکلي‏هاي ما، بچه‏هاي ما هم از غرب گرفته‏اند و پدرشان در آمده، ازدواج دوست يابي و آوردند پيش من که اين آقا 14کيلو طلا مهريه کرده حالا اين را چکار بکنيم؟ حالا حرف اين است که اين مي‏ماسد يا نه؟ ذمه وسيع است يا نه؟ خب اين هم مسئله خوبي است بايد روي آن حرف بزنيم.

مسئله آخر که بعد از دين مملوک مرحوم صاحب جواهر متعرض شده ايشان متعرض شده‏اند اين که در بيع و شراء - نه در قرض - تعجب هم هست بحث ما در قرض است در اينجا است که اين کار مزد قرض آيا اولاً جايز است يا نه؟ بعد هم کارمزد را چه کسي بايد بدهد؟ آيا مقرض بايد بدهد؟ يا مقترض؟ يا هردو؟ مسئله خيلي مسئله خوبي است مخصوصاً اين که بعضي‏ها مي‏خواهند ربا خواري نکنند مي‏گويند ما کارمزد مي‏گيريم يعني مثلاً يک ميليون مي‏دهدو يک ميليون و دويست هزار تومان مي‏گيرد که ما کارمزد مي‏گيريم آيا اين درست است؟ درست نيست؟

مرحوم صاحب جواهر مسئله را اين جور متعرض شدند که در بيع و شراء اين پولهايي که مي‏دهند راجع به کيل و وزن و دلّال و شماره اسکناس - آن وقت درهم و دينار بوده - اينها مال کيست؟ و صاحب جواهر هم مسئله را متعرض مي‏شوند بعضي را مي‏گذارند گردن بايع و بعضي را مي‏گذارند گردن مشتري و از مسئله رد مي‏شوند.در حالي که صاحب شرايع مسئله را بايد متعرض شده باشند اولاً کارمزد اگر باشد اين قرض يک خرجهايي دارد مال مقرض است؟ يا مال مقترض است؟ يا مال هر دو؟ اصلاً مسئله را متعرض نمي‏شوند صاحب جواهر هم مسئله را اصلاً متعرض نمي‏شوند اما آن مسئله‏اي که هيچ ربطي به بحث دين ندارد و بايد در باب بيع و شراء درمکاسب بايد متعرض بشوند اينجا متعرض شده‏اند و اين هم مسئله خوبي است و ما بايد متعرض بشويم ديگر ما طرداً للباب مسئله بيع و شرائش را هم مي‏کنيم اما شما فکر بکنيد تا روز دوشنبه، که اين مرحوم محقق چرا مسئله را اينجا متعرض شده؟ و صاحب جواهر اين همه شرح داده چرامتذکر نشده‏اند و اصلاً بحث کارمزد بايد اينجا باشد نه بحث بيع و شراء و اصلاً چرا بحث بيع و شراء و کيل و دلّال و امثال اينها را اينجا متعرض شه‏اند که همه‏اش مربوط به بيع و شراء است. حالا فکر بکنيد ببنيم چيست؟

حالا مسئله الان ما که محقق ندارد و مرحوم صاحب جواهر 5 تا مسئله الحاق کرده‏اند به کتاب دين مرحوم محقق اين است که اگر کسي نمي‏تواند قرض را ادا کند لا بالقوه و لا بالفعل، آيا مي‏تواند قرض کند يا نه؟ مرحوم صاحب جواهر معلوم مي‏شود خيلي گفتگو درميان فقهاءنبوده لذا محقق مسئله را متعرض نشده‏اند درمتون فقهي نبوده.

لذا مرحوم صاحب جواهر خيلي اين طرف و آن طرف زده است اول تمسک به اطلاقات روايات و اطلاقات کلام اصحاب است و يک چنين اطلاقي ما پيدا کنيم در روايات، در آيات ظاهراً نمي‏شود پيدا کرد که بگوييم قرآن مي‏گويد اگر کسي نتواند قرضش را ادا بکند مي‏تواند قرض کند ولو مي‏داند مي‏ميرد و کسي هم قرضش را ادا نمي‏کند. کدام اطلاقات «من الذي يقرض اللَّه قرضاً حسناً» اين اطلاق را دارد؟ بلکه آن آيه «فنظرة الي ميسرة» آن دلالت بر اين دارد که اين مي‏تواند (قرضش را ادا کند) حالا مي‏گويد يک سال مهلت به من بده و او هم يک سال مهلت بدهد. و اما اصلاً نداند و نتواند؟

«اذا تداينتم بدين الي اجل» اين هم اطلاق ندارد «الي اجل» يعني مي‏تواند بدهد، يک ساله است آنوقت اگر سر سال، نشد بدهد «فنظرة الي ميسرة» اصلاً آيه شريفه که در مقام بيان اين حرفها که نيست حالا شما بفرماييد که هست اما خود آيه دلالت خوب دارد که «اذا تداينتم بدين الي اجل مسمي» يعني اين مي‏تواند بدهد مي‏گويد يک ساله مي‏دهم حالا نتوانست بدهد «فنظرة الي ميسرة» اما حالا يک کسي الان که مي‏خواهد قرض کند مي‏داند نمي‏تواند بدهد حالا آيا آن مقرض عالم است يا عالم نيست حالا آيا مي‏تواند قرض کند يا نه؟ يک دليل بايد بياوريم که بگوييم بله مي‏تواند، مخصوصاً درمقابل روايت عمار که مي‏گويد نمي‏تواند مي‏گويد گدائي بکند اما قرض نکند ما مي‏خواهيم اين روايت را ردّ بکنيم لذا تمسک بکنيم به اطلاقات. کلام اصحاب هم که اطلاقش حجت نيست حالا باشد اصلاً اطلاقات کلام اصحاب يعني متعرض نشدن مسئله که يا به ذهنشان نيامده يا متعرض نشده‏اند مسئله را. لذا اين که نشد.

حالا اينها را که ايشان به آن تمسک مي‏کنند مي‏فرمايند که اين روايت عمار - که بعد مي‏خوانيم - مي‏گويند «غير مقاوم للاطلاقات المعتضدة باطلاق فتاوي» اطلاق به ضميمه اطلاق کلمات فقهاء به ما مي‏گويد که اگر قرض بکند در حالي که مي‏داند نمي‏تواند بدهد لا بالقوه و لا بالفعل اين مي‏تواند قرض کند. حالا آن که تمسک مي‏کنند «مضافاً الي خبر موسي بن بکر» نبايد خبر گفته باشند صحيحه است ديگر. وسايل باب 9 حديث 2 سند روايت خيلي خوب است «مضافاً الي خبر موسي بن بکر قال، قال: لي ابوالحسن‏عليه السلام: يعني موسي بن جعفر عليه السلام من طلب هذا الرزق من حلّه ليعود به علي نفسه و عياله کان کالمجاهد في سبيل اللَّه عزّ و جلّ» که نظيرش زياد است «الکادّ لعياله کالمجاهد في سبيل اللَّه» يعني اداره بکند زن و بچه‏اش را لذا هر که زن و بچه‏اش را، کار کند اداره کند «کالمجاهد في سبيل اللَّه» و خيلي روايت هم داريم که پروردگار عالم چون که ازدواج را دوست مي‏داشته جايزه داده، براي زن فرموده «جهاد المرأة حسن التبعّل» براي مرد هم گفته «الکادّ لعياله کالمجاهد في سبيل اللَّه» خب اين مربوط به بحث ما نيست «من طلب هذا الرزق من حلّه ليعود به علي نفسه و عياله کان کالمجاهد في سبيل اللَّه عز و جل و ان غلب عليه فليستدن علي اللَّه عز و جل» اما اگر زندگي براي او مشکل شد و نمي‏تواند کار بکند آن وقت قرض بکند يعني تا مي‏تواند کار بکند اما اگر «غلب عليه» شد و نتوانست کار کند زندگي برايش مشکل شد «فليستدن علي اللَّه عز و جل و علي رسوله» چقدر قرض بکند «ما يقوت به عياله» به اندازه خرج و مخارج متعارفش، قوت عيالش يعني خرج و مخارج ضروري «فان مات و لم يقضه کان علي الامام قضائه فان لم يقضه کان عليه وزره» ديگر آن کسي که قرض کرد و قرضش را ادا نکرده است و چيز ندارد دينش را ادا بکند اين همين طور که امام «وارث من لا وارث له» اين «من له الغنم فعليه الغرم» بايد دين مردم را هم ادا بکند، بيت المال بايد دين مردم را ادا بکند. چرا؟ «ان اللَّه عزو جل يقول انما الصدقات للفقراء و المساکين الي قوله و الغارمين» يکي زکات براي فقراء و مساکين است يکي هم براي غارم است. غارم کيست؟ صاحب جواهرمي فرمايند «و هو فقير مسکين مغرم» آن فقير و مسکيني است که نتواند قرضش را ادا کند. حالا به کجا مي‏خواهد صاحب جواهر تمسک بکند؟ بايد بگويد اطلاق ديگر. «و ان غلب عليه فليستدن» ولو بداند نمي‏تواند ادا کند. اين روايت خوب است اين که اگر کسي مرد و قرضش را ادا نکرده و بعد هم هيچ چيزي نداشته اين علي الامام اين که از بيت المال بدهد اما اين نمي‏تواند قرض بکند ديگر در آن نيست بلکه اين روايت آنجا را فرض کرده که مي‏خواسته بدهد اما نشده يعني بالقوه مي‏گفته پولدارمي شويم، کار مي‏کنيم قرضمان را مي‏دهيم، نشده، و ما بگوييم روايت اطلاقش هم نه براي اين که مرحوم صاحب جواهر اول فرمودند اطلاقات دَين دلالت مي‏کند سپس روايت موسي بن بکر يعني روايت موسي بن بکر به اطلاق نه، به ظهور، به صراحت. اين نه اطلاق دارد، نه ظهوردارد، نه صراحت. آن که هست اين است اگر کسي سختش شد، برود قرض کند اما حالا سواء کان بتواند ادا کند يا نتواند ادا کند اين ديگر در آن نيست. اطلاق ندارد براي اين که در مقام بيان خصوصيات که نيست. مرحوم صاحب جواهر نمي‏خواهند بگويند اطلاق دارد مي‏خواهند بگويند روايت دلالت دارد بر اين که صاحب جواهر مي‏فرمايند که اول کلام اين است «قوله في الجملة غير مقاوم» روايت عمار که بعد مي‏خوانيم نمي‏تواند مقاومت بکند، با چه؟ اطلاقات، اطلاقات چه؟ اطلاقات دين. که اين اطلاقات معتضد است به اطلاق کلام فقهاء مي‏گويند «مضافاً الي خبر موسي بن بکر» اين اطلاق نيست اول مي‏گويند اطلاقات دلالت دارد بعد هم مي‏گويند که مضافاً به اطلاقات، خبر موسي بن بکردلالت دارد ولي به صاحب جواهر عرض مي‏کنيم که اطلاق هم ندارد چه رسد ظهور. در مقام بيان اين است که هر کس مي‏تواند کار کند هر کسي نمي‏تواند و زندگي برايش سخت شد قرض کند اما اين که مي‏داند نمي‏تواند بدهد برود قرض کند، روايت ديگر دلالت ندارد.

لذا اطلاقات که نداريم. اين روايت هم دلالت که ندارد اطلاق هم ندارد نه دلالت دارد نه اطلاق دارد مي‏فرمايد «و نحوه غيره» مثل اين روايت موسي بن بکر غير ازاين روايت است کجا؟ نمي‏دانم. حالا بعد مي‏فرمايند «بل روي ايضاً» که اين «روي ايضاً» در وسايل نيست و اين اقايي که جواهر را تصحيح کرده مي‏گويد مستدرک، جلد 2، صفحه 490. حالا مي‏خواهند بگويند آن روايت ضعيفه دلالت دارد «بل روي ايضاً ان من استقرض في حق اجّل سنة فان اتسع و الا قضي عنه الامام» که اين معمول به هم نيست هر کس قرض بکند يک ساله، اين معناي يک ساله يعني مي‏تواند بدهد يعني اميد دادن دارد حالا نشد مي‏گويد بيت المال بدهد البته عرض کردم اين معمول به عند الاصحاب نيست براي اين که تا زنده است هيچ کس نگفته الا اين که يک کسي بگويد غارمين اعم است و اين مي‏رود پيش حاکم شرع و مي‏گويد من قرض دارم و حاکم شرع ادا بکند و اما اين که آن که هست در بحثهاي مااين است وقتي مرد از بيت المال بايد دين او ادا بشود حالا علي کل حال اين روايت فرض کرده آنجا که مي‏توانسته بدهد و قرض کرده بحث ما اين است که آن وقتي که مي‏خواسته قرض کند مي‏داند نمي‏تواند بدهد و اين جمله اجّل يعني اميد دادن داشته ديگر.

«و خبر ايوب بن عطية الحزّاء» روايت صحيح السند است روايت را صاحب جواهر که اين آقا هم آدرس داده در باب 3 ابواب ضمان جريره جلد 14 وسايل، روايت که ايشان مي‏گويند خبر، خبر نيست صحيح السند است. «و خبر ايوب بن عطيّة الحزّاء قال سمعت اباعبداللَّه عليه السلام يقول کان رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم يقول: انا اولي بکل مؤمن من نفسه (النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم) و ان ترک مالاً فللوارث و ان ترک ديناً او ضياعاً فالّي و علّي» اگر ديني داشت و مُرد يا زن و بچه داشت و مُرد. مرحوم صاحب جواهر مي‏فرمايند «و الضياع بالفتح اي عيال» زن و بچه داشت و مُرد کي بايد اين اين زن و بچه را اداره کند؟ امام‏عليه السلام، بيت المال بايد اداره کند. حالا اين روايت به چه درد ما مي‏خورد؟ صاحب جواهر تمسک کرده‏اند به اين روايت که اگر کسي نمي‏تواند ادا بکند مي‏تواند قرض کند اين مي‏تواند قرض کند را دارد دليل مي‏آورد. ما مي‏گوييم اين ادله دلالت ندارد. منع داريم روايت عمار مي‏گويد برو گدائي کن - مطالعه نمي‏کنند اشکال مي‏کنند - «سمعت اباعبداللَّه‏عليه السلام يقول کان رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وسلم يقول انا اولي بکل مؤمن من نفسه و ان ترک مالاً فللوارث و ان ترک ديناً» بگوييم آنجا را مي‏گويد که مي‏دانسته نمي‏تواند بدهد قرض کرده حالا مُرده اينها خيلي مؤونه مي‏خواهد آنچه روايت دلالت دارد اگر کسي مرد و قرضش را نداده و حالا چيز ندارد علي الامام که قرضش را بدهد اما اين قرضي که آن وقت کرده و مي‏دانسته که نمي‏تواند بدهد و قرض کرده اين را ديگر ازکجاي روايت بيرون بياوريم؟ «و خبر ابي موسي» اين روايت ضعيف السند است، همين طور که ايشان مي‏گويند خبر، درست است خبر ابي موسي است وسايل باب 3 ابواب دين جلد 13 وسايل «و خبر ابي موسي قلت لابي عبداللَّه عليه السلام جعلت فداک يستقرض الرجل و يحّج قال نعم» اين آنجا را بگويد که نمي‏تواند بدهد برود پول بگيرد برود مکه، گفتند طوري نيست برود مسلم نمي‏گيرد اينجا را، آنجا را مي‏گيرد که اين آقا سرخرمن پولدار مي‏شود حالاآمد گفت آقا الان من پول ندارم، پول قرض کنم بروم مکه و برگردم پولم را بدهم طوري است؟ گفتند نه. و اما آنجا را بگويد که مي‏داند اين نمي‏تواند مال مردم را بدهد رفته مکه و آمده، آبرويش رفته مي‏گويند پول بده مي‏گويد ندارم، نمي‏گيرد اينجا را.

حالا بگوييد يک چنين چيزي هست، اطلاق اين روايت که اينجاها را نمي‏گيرد به قول ايشان نه اين طرفي، نه آن طرفي و اما ما بگوييم اين روايت دلالت دارد بر اينکه اگر کسي مي‏داند نمي‏تواند بدهد مي‏تواند پول بگيرد مکه برود. حالااين مکه هم مکه مستحبي است براي اين که پول که ندارد. «قلت لابي عبداللَّه جعلت فداک يستقرض الرجل و يحجّ قال نعم قلت يستقرض و يتزوج قال نعم انه ينتظر رزق اللَّه غدوة و عشية» آدم بايد اميد داشته باشد، نا اميد نشود هر روز چه صبح و چه شام پروردگار عالم براي انسان روزي ميرساند، حالا بگوييم اين روايت آنجا را مي‏گويد مي‏داند نمي‏تواند ادا بکند بگويد برو پول بگير برو مکه، بروپول بگير ازدواج کن، مسلم نمي‏گيرد. حالا اگرکسي پافشاري کند بگويد که نه دلالت ندارد لااقل ساکت است نه دلالت دارد بر اين که مي‏تواند نه دلالت دارد براين که نمي‏تواند قضيه مهمله است ديگر.

همانجا هم که ايشان مي‏گويد «ان يکونوا فقراء يغنهم اللَّه من فضله» خطاب به مردم است اماخطاب به خودش مي‏گويد «فليستعفف الذين لا يجدون نکاحاً حتي يغنيهم اللَّه من فضله» نمي‏تواند پول بگيرد ازدواج کند، اينها عکس مي‏شود آيه شريفه آنجا که مي‏گويد «و انکحوا الايامي منکم و الصالحين من عبادکم و امائکم ان يکونوا فقراء يغنهم اللَّه من فضله» معنايش اين است اي مردم، اي اجتماع دخترها را شوهر بدهيد پسرها را زن بدهيد فکر فقرشان نباشيد خدا ادراه مي‏کند يعني اين مي‏تواند برود کار کند مي‏تواند کار مي‏کند و خدا اداره مي‏کند و اما آنجا که مي‏داند نمي‏تواند (يک طلبه‏اي قفل ضريح اميرالمؤمنين عليه السلام‏را گرفته بود و گريه مي‏کرد و مي‏گفت يا علي «يغنهم اللَّه من فضله» پدرم را در کرد ولي يک نفر به او بگويد «يغنهم اللَّه من فضله» مربوط به مردم است، مربوط به تو که نيست مربوط به تو مي‏گويد «فليستعفف الذين لا يجدون نکاحاً حتي يغنيهم اللَّه من فضله» صبر بکن تا بي نياز بشوي و بتواني اداره کني آن وقت برو ازدواج کن) مردم بايد بچه‏ها را زن بدهند مخصوصاً پدر و مادرها. خب ديگر دليل هم نداريم حالا به عکسش دو، سه تا روايت خيلي داغ داريم که نمي‏تواند قرض کند، برود گدايي بکند اگر مي‏داند نمي‏تواند قرض را ادا بکند نبايد قرض کند انشاءاللَّه روز دوشنبه.

وصلي اللَّه علي محمد و آل محمد.